( 0. امتیاز از 0 )

نظرات و فتاوی جناب شیخ یوسف عبدالله قرضاوی در حال حاضر هرگز نمی ‌تواند ادامه مواضع و گفته‌ های پیشین ایشان به شمار رود، بلكه كاملاً متناقض و متضاد با آن هاست. رفتارهای سؤال‌ برانگیز وی در مورد قضایای سه سال اخیر در سوریه و عراق هم مایه تعجب همه ناظران سیاسی و متفكران اسلامی است...

مصاحبه شونده : سید هادی خسروشاهی

گذر و نظری بر چرایی و چگونگی چرخش فكری شیخ یوسف قرضاوی در گفتگوی «جوان» با حجت ‌الاسلام و‌المسلمین استاد سید ‌هادی خسروشاهی ـ بخش نخست

 

اشاره : امروزه و در قلمرو اندیشه و افتای دینی «شیخ یوسف عبدالله القرضاوی» به عنوان یكی از منادیان و مرشدان «تكفیر» و «خشونت» شناخته می ‌شود. این اما، ویژگی شیخ در تمامی ادوار حیات و فعالیت‌ های دینی او نیست، چه او كه در گذشته‌ ای نه چندان دور، از حامیان گفتگو و تقریب مذاهب اسلامی و مخالفان تكفیر بوده است! بازخوانی سیر این چرخش فاحش، از آن روی درخور توجه است كه نمایانگر تأثیر‌پذیری برخی نخبگان فكری جهان اسلام و از جمله او، از وسوسه ‌ها وسیم و زر كانون ‌های قدرت تواند بود.

 

در گفت و شنودی كه آغازین بخش از آن را پیش ‌روی دارید، استاد فرزانه و پژوهشگر گرانمایه حجت ‌الاسلام و‌المسلمین سید‌هادی خسروشاهی كه با شیخ قرضاوی سابقه ‌ای به درازای نیم قرن دارد، به بازگویی خاطرات و تحلیل‌ های خویش از علل چرخش ناگهانی شیخ از «تقریب» به «تكفیر» پرداخته ‌اند. با سپاس از جناب استاد كه این بار نیز به گونه ‌ای مستند پاسخگوی پرسش ‌های «جوان» شدند. روزنامه جوان - شماره 4294 - سه شنبه 24 تیر 1393

با توجه به آشنایی و ارتباط دیرینه جنابعالی با رهبران حركت ‌های اسلامی معاصر، بی ‌تردید با طرز تفكر «شیخ یوسف عبدالله القرضاوی» هم آشنایی كامل دارید و گویا نامبرده در گذشته ‌ای نه چندان دور، هوادار طرح تقریب بین مذاهب اسلامی بود و سپس فتوایی هم در ضرورت وحدت مسلمین و عدم تكفیر پیروان مذاهب اسلامی صادر كرده است. اگر امكان دارد، توضیحاتی در این‌باره ارائه بفرمایید.

 

بسم ‌الله ‌الرحمن ‌الرحیم. پس از برگزاری كنفرانس بین‌المللی «مذاهب اسلامی و چالش ‌های معاصر» در آبان 1384 در شهر «امّان» فتوای شیخ قرضاوی به همراه فتاوای ده ‌ها نفر از علمای شیعه و سنی به عنوان یك سند مهم تاریخی در اردن ثبت شد و در كتاب «اجماع ‌المسلمین علی احترام مذاهب‌ الدین» با مقدمه شیخ سید محمد طنطاوی، شیخ الازهر در 800 صفحه و در امّان به چاپ رسید. متن فتوای شیخ قرضاوی در صفحات 159 تا 186 این كتاب آمده است. این فتوا و سایر فتاوای علمای دیگر مذاهب اسلامی همراه با دستخط یا امضای اصلی آن ها منتشر شده كه بیانگر معتبر بودن، صحت و سندیت آن هاست.

 

بنده ترجیح می‌ دهم در مقدمه این بخش از گفت ‌و ‌شنود، نخست خلاصه ‌ای از ترجمه فتوای وی درباره «شیعه ـ تكفیر» را ذكر كنم، با این توضیح كه فتاوا و رساله ‌های شیخ در آن دوران، علل انحراف بعدی او را از راه صواب نشان نمی ‌دهد. شیخ شهید رمضان البوطی در آخرین سخنرانی ‌ای كه از تلویزیون سوریه پخش می‌ شد و اتفاقاً بنده آن را دیدم و پیگیری كردم، درباره شیخ قرضاوی گفت: «او كه در چند متری گور قرار گرفته از حقیقت دور شده است.» شاید همنشینی و همراهی با شیوخ و مبذرین نفت ‌خوار عرب یا هواداران تجدید حیات خلافت عثمانی، او را دچار چنین سرنوشت شومی ساخته و جزو اخوان آن ها كرده است كه «إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ كَانُواْ إِخْوَانَ الشَّیاطِینِ وَ كَانَ الشَّیطَانُ لِرَبِّهِ كَفُورًا.» (1)

 

از شیخ یوسف قرضاوی در كنفرانس مزبور مانند تمام علمای شیعه و سنی حاضر، سؤالات ذیل صورت گرفته است:

1- آیا پیروان مذاهب اسلامی غیر سنی، مسلمان حقیقی هستند؟

2- آیا می‌ توان به پیروان سایر مذاهب نسبت كفر داد؟

3- مرز تكفیر در عصر ما چیست؟

4- چه كسانی از نظر اسلام حق افتاء دارند؟

5- آیا پیروان مذاهب جعفری، زیدی، اباضی، ظاهری و صوفیان مسلمان واقعی هستند؟

علاوه بر این، در صدر مسائل مطرح شده، سؤال دیگری نیز به این ترتیب كه: «آیا تكفیر پیروان مذاهب عقیدتی، فقهی و سلوكی تنها به خاطر مخالفت در مذهب و نظر جایز است؟» دیده می ‌شود. بنابراین مشخص است شیخ در پاسخ خویش كه بخش‌ هایی از آن در پی می ‌آید، درصدد پاسخ به مجموعه این پرسش ‌ها بوده است. متن پاسخ نامبرده به شرح ذیل است:

 

«بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم

الحمدلله و الصلاه و السلام علی سیدنا رسول الله صلی ‌الله علیه و سلم. در پاسخ به سؤال پس از آرزوی توفیق الهی می‌ گویم: هر كس از روی اخلاص قلبی بگوید: «أَشْهَدُ أَن لَا إِلَهَ إَلَّا الله وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولَ الله» مسلمان و از همه حقوق مسلمانی برخوردار است و همه تكالیف آن هم بر عهده وی خواهد بود. چنین كسی از خلود در آتش جهنم نجات یافته است. اگر فقط از سر زبان شهادتین بگوید و قلبش به آن ایمان نداشته باشد، منافق است. در ظاهر احكام مسلمانان بر او جاری می‌ شود. به همین خاطر در حدیثی متفق علیه آمده است: امرت ان اقاتل الناس حتی یقولوا لا اله الا الله، فاذا قالوها فقد عصموا منّی دماء هم و اموالهم الا بحقها و حسابهم علی الله: من مأمور شده ‌ام كه با مردم به نبرد برخیزم تا زمانی كه لا اله الا الله بگویند. آنگاه كه این جمله را گفتند، خون و مالشان محفوظ است، ولیكن حساب آخرتی آن ها با خداست. به این علت برخی از علما گفته ‌اند: اسلام در یك جمله نهفته است، جمله شهادت. با این جمله انسان وارد اسلام و بر او حكم اسلام جاری می ‌شود. احادیث صحیح بسیاری نیز بر این امر دلالت دارند، از جمله:

 

1ـ من شهد ان ‌لا ‌اله ‌الا ‌الله و ان محمدا رسول ‌الله حرّم ‌الله علیه النار: هر كس لا ‌اله ‌الا ‌‌الله و محمد رسول ‌الله بگوید، خداوند آتش جهنم را بر او حرام می ‌كند.

2ـ من شهد ان‌ لا ‌اله ‌الا ‌الله وحده لا شریك له و أنّ محمداً عبده و رسوله و أنّ عیسی عبده و رسوله و ابن اَمته و كلمته التی القاها الی مریم و روح منه و انّ الجنّه حق، و انّ النّار حق و انِ البعث حق، ادخله الله الجنه علی ما كان من عمله، من ‌ای ابواب الجنه الثمانیه شاء: هر كس گواهی دهد كه خدایی جز خدای یگانه نیست و او شریك ندارد و محمد بنده و فرستاده اوست و عیسی هم بنده و فرستاده او و فرزند بنده او و كلمه ‌ای است كه بر مریم القا كرد و روح اوست و بهشت حق است، دوزخ حق است و رستاخیز حق است، هر عملی كه داشته باشد، خدا او را وارد بهشت می ‌كند، از هر یك از درهای هشت ‌گانه كه بخواهد.

3ـ من شهد ان لا اله‌ الا الله دخل الجنه: هر كس گواهی ‌دهد خدایی جز خدای یگانه نیست، وارد بهشت می‌ شود.

4ـ من قال لا اله الا الله مخلصاً، دخل الجنه: هر كس از روی اخلاص بگوید لا اله ‌الا الله وارد بهشت می ‌شود.

5ـ من ماتَ و هو یعلم ان لا اله ‌الا‌ الله دخَل الجنه: هر كس در حالی بمیرد كه بداند خدایی جز خدای یگانه نیست، وارد بهشت می ‌شود.

 

تمامی این روایات ـ كه همه صحیح هستند ـ به روشنی دلالت بر آن دارند كه راه ورود به اسلام، كلمه شهادت است و اگر انسان آن را بگوید و بمیرد، سبب نجاتش از آتش جهنم و ورودش به بهشت است، هر گونه كه در زندگی عمل كرده باشد؛ یعنی اگر انسانی عقیده ‌اش صحیح باشد، از خلود در آتش جهنم نجات پیدا می‌ كند. هر چند گناهان بسیار داشته باشد. نامگذاری ‌هایی كه برخی از مسلمانان برای برخی دیگر به كار می ‌برند، مهم نیست. سلفی، صوفی، شیعه، سنی، اشعری، معتزلی، ظاهری، مقاصدی و... نامگذاری و مسمّی است و مضمون اصل است، نه اسم و عنوان. همچنان كه همین احادیث بر ظاهر احادیث دیگری كه ایمان را از مرتكبان برخی گناهان مثل زنا، سرقت، شرب خمر و...نفی می ‌كنند، وارد است؛ مثل حدیث: «لایزنی الزانی حین یزنی و هو مؤمن: زناكار در حال زنا ایمان ندارد.» منظور حدیث، نفی كمال ایمان است، نه خود ایمان. البته این نوع تأویل معنای حدیث ضرورت دارد تا بین احادیث تضاد و تناقض نباشد و اینگونه تأویل ‌ها در زبان عربی جایز است؛ مثلاً می ‌گوییم: «علم آن است كه سودمند باشد». منظور علم كامل است. یا «مادر كسی است كه فرزند را تربیت كند» یعنی مادر كامل، زیرا به مجرد تولد كودك، مادری حاصل شده است.

 

كسی كه وارد دین اسلام می ‌شود، كافی است كه به اركان و واجبات اسلام، التزام قلبی و باور داشته باشد، هر چند در عمل معصیتكار باشد و آن ها را به جای نیاورد؛ به دلیل آنكه پیامبر اكرم (ص) به مجرد گفتن شهادتین از سوی افراد، اسلام آنان را می‌ پذیرفت و آنان را در زمره مسلمانان به شمار می ‌آورد. هر چند كه بعضی از آن ها بعداً و در وقت خود به واجبات (مثل نماز، زكات و روزه رمضان) عمل نمی‌ كردند. هر كسی را كه به اسلام آوردنش یقین حاصل شد، نمی ‌توان او را از زمره مسلمانان خارج ساخت مگر اینكه یقین به كفرش پیدا كنیم؛ زیرا یقین با شك از بین نمی ‌رود و آنچه برای خروج از اسلام یقین ‌آور است، این است كه معلوم بالضروره ‌ای را انكار كند یا حرامی قطعی را كه شكی در آن نیست، حلال بشمارد، یا از او قول یا عملی سر زند كه جز كفر، هیچ تأویل دیگری نداشته باشد؛ مثل اینكه بدون اجبار بر بت سجده كند یا قرآن كریم را زیر پا بگذارد یا در زباله ‌دان بیندازد یا به خدا و پیامبر (ص) دشنام بدهد یا عبارت صریحی بنویسد كه هیچ شك و تردیدی در كفرآمیز بودنش نباشد.

 

جایز نیست كه مسلمانی مسلمان دیگر را به خاطر ارتكاب معصیت از اسلام خارج سازد، هر چند آن معصیت از گناهان كبیره باشد، زیرا صحیح است كه گناهان كبیره مسلمان بودن فرد را خدشه‌ دار می ‌سازد ولی آن را به ‌كلی از بین نمی ‌برد، به دلیل اینكه قرآن مجید، قاتل را با اولیای دم مقتول، برادر می ‌خواند و می ‌فرماید: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ كُتِبَ عَلَیكُمُ الْقِصَاصُ فِی الْقَتْلَى الْحُرُّ بالْحُرِّ وَ الْعَبْدُ بالْعَبْدِ وَ الأُنثَى بالأُنثَى فَمَنْ عُفِی لَهُ مِنْ أَخِیهِ شَیءٌ فَاتِّبَاعٌ بالْمَعْرُوفِ وَ أَدَاء إِلَیهِ بإِحْسَانٍ (2): ‌ای كسانی كه ایمان آورده ‌اید، درباره كشتگان بر شما قصاص مقرر شده است...و هر كس از جانب برادر [دینی‌] اش (یعنی ولی مقتول) چیزی [از حق قصاص] به او گذشت شود [باید از گذشتِ ولی مقتول] به ‌طور پسندیده پیروی كند و با [رعایت] احسان [خونبها را] به او بپردازد.

 

همچنین قرآن ایمان مسلمانانی را كه با یكدیگر می ‌جنگند، پذیرفته و فرموده است: «وَ إِن طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَینَهُمَا فَإِن بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّى تَفِیءَ إِلَى أَمْرِ اللّهِ (3): اگر دو دسته از مؤمنان با هم بجنگند، میانشان را آشتی دهید و اگر [باز] یكی از آن دو بر دیگری تعدی كرد، با گروهی كه تعدی می ‌كند، بجنگید تا به فرمان خدا بازگردد.»

 

در آیه بعد هم می ‌فرماید: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَه فَأَصْلِحُوا بَینَ أَخَوَیكُمْ (4): در حقیقت مؤمنان با هم برادرند، پس میان برادرانتان را سازش دهید.»

 

آنچه نقل شد بخش اصلی از فتوای شیخ یوسف عبدالله قرضاوی است كه در كتاب مزبور نقل شده كه «مسلمان» بودن اصحاب همه مذاهب اسلامی را می‌ پذیرد و «تكفیر» آنان را بدون حجت قاطع جایز نمی‌ شمارد و این به ‌طور كلی در تضاد با قول و فعل امروزین اوست.

ظاهراً جنابعالی رساله مفصل و مبسوطی از شیخ قرضاوی را در اختیار داشته و ترجمه كرده ‌اید كه وی در آن به شكلی موسع مبانی قرآنی و روایی تقریب بین مذاهب اسلامی را باز شكافته و ضرورت این امر را مبسوطاً به اثبات رسانیده است. در چه شرایطی و چگونه به این رساله دسترسی یافتید و محتوای آن را چگونه ارزیابی می ‌كنید؟

بنده در طول مدت اقامت سه ساله ‌ام در قاهره به عنوان نماینده دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران، بیشتر اوقات غیر اداری خود را در دیدار با شخصیت‌ ها و علمای اهل سنت و بازدید از كتابخانه ‌ها، مراكز فرهنگی و كتابفروشی ‌های قاهره و اسكندریه سپری می‌ كردم و این توفیق را داشتم كه نشریات و كتب فراوانی را بیابم یا دریافت دارم و بعضی از آن ها را كه همسو با اهداف نظام جمهوری اسلامی می ‌یافتم، به عربی یا ترجمه شده به فارسی را به ‌وسیله «مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی» منتشر كنم.

 

در همان مقطع، ترجمه‌ رساله ‌ای از تألیفات شیخ یوسف القرضاوی كه به عنوان سیزدهمین نشریه در راه رشد بیداری «یا سلسله رسائل ترشید الصحوه» در قاهره منتشر شده بود، به دستم رسید. 12 رساله قبلی این مجموعه نیز به قلم شیخ و توسط انتشارات «مكتبه وهبه» چاپ شده و هر یك به موضوع خاصی اختصاص دارد. «مكتبه وهبه» وابسته به اخوان ‌المسلمین مصر و دارای بیش از 50 سال سابقه است. مدیر این انتشارات در قاهره نسخه ‌ای از رساله «مبادی فی الحوار و التقریب بین المذاهب الاسلامیه» تألیف شیخ قرضاوی را به بنده داد كه مطالب مفید و منصفانه ‌ای دارد و یكی از آثار جالب اوست. اگر نام شیخ قرضاوی را از روی این كتاب بردارند، انسان تصور می ‌كند نویسنده آن یك شیعی محقق و معتدل است كه دغدغه ‌ای جز تقریب مذاهب اسلامی و وحدت مسلمانان ندارد! و هرگز تصور نخواهد كرد كه نویسنده آن، عالمی سنی است كه بعدها شیعیان را نصیریون و مشرك بالله خواهد ‌نامید!

 

از دیدگاه جنابعالی علل این چرخش فاحش و عجیب چیست؟ آیا این رویكرد صرفاً ماهیت نظری دارد یا علل حاشیه‌‌ ای؟

البته این تحول فكری غیر عقلانی و چرخش حیرت ‌انگیز، نیازمند بحث و بررسی مفصل است كه وقت و فرصت مناسبی را می‌ طلبد تا انگیزه‌ های واقعی شیخ به‌ درستی تبیین شوند. این رساله شیخ توسط اینجانب ترجمه شده است و در آینده ‌ای نزدیك منتشر خواهد شد تا روشن شود كه در گذشته نه چندان دور نظر شیخ قرضاوی درباره شیعه و تقریب مذاهب و موضوع تكفیر چه بوده است؟ و با چه حسن ظنی اتهامات وارده بر شیعه را رد و حقیقت را بیان می ‌كند! لازم به ذكر است كه عقیده بنده به عنوان مترجم آن رساله، در بعضی از نكات با نظرات نویسنده یكسان نیست، اما برای رعایت امانت، مطالب آن را عیناً ترجمه كرده ‌ام تا حقیقت بر همگان آشكار شود و در واقع هدف ما بیان حقیقت است.

 

همانطور كه ملاحظه كردید، شیخ در این فتوای مشروح خود با استناد و استشهاد به احادیث منقول از «صحاح» مورد قبول برادران اهل سنت روایاتی را نقل می ‌كند كه اگر كسی شهادت را ادا كند او مسلم است و خون، مال و عرض او محترم و كسی حق تعرض به او را ندارد و تصریح می ‌كند «نامگذاری‌ هایی كه برخی از مسلمانان برای برخی دیگر می ‌كنند، مهم نیست. سلفی، صوفی، شیعه، سنی، اشعری، معتزلی، ظاهری، مقاصدی و... فقط نامگذاری و مسمّی است و مضمون اصل است كه همان اقرار به وحدانیت خداوند و قبول رسالت حضرت محمد (ص) است. عجیب است كه گوینده این حرف و امضاكننده این فتوی ناگهان شیعه را نصیری می ‌نامد و ایرانی‌ ها را یكجا كسانی می ‌داند كه از اسلام چیزی ندارند. راستی این انحراف و كج‌ روی از كجاست؟ و چرا شیخ ما در اواخر عمر خود دچار این «نكبت» گردید؟

همان طور كه اشاره كردید، در سالیان اخیر شاهد یك چرخش اساسی و سؤال ‌برانگیز در نظرات و فتاوی «شیخ یوسف عبدالله قرضاوی» هستیم. آیا این عقبگرد فاحش برای حضرتعالی كه بیش از نیم قرن با او آشنایی و دوستی دارید عجیب و غیر قابل قبول نیست؟

همان گونه كه جنابعالی گفتید، نظرات و فتاوی جناب شیخ یوسف عبدالله قرضاوی در حال حاضر هرگز نمی ‌تواند ادامه مواضع و گفته‌ های پیشین ایشان به شمار رود، بلكه كاملاً متناقض و متضاد با آن هاست. رفتارهای سؤال‌ برانگیز وی در مورد قضایای سه سال اخیر در سوریه و عراق هم مایه تعجب همه ناظران سیاسی و متفكران اسلامی است. همگان شاهد بودند كه در واقعه هولناك به شهادت رسیدن دكتر سعید رمضان البوطی، شیخ الشیوخ شامات، در مسجد خود در دمشق به همراه 50 تن از طلاب به دست جوانی تكفیری، از سوی شیخ یوسف عبدالله القرضاوی مفتی جدید تكفیریان با این عبارات توصیف شد: «سعید رمضان كه مع ‌الاسف دوست قدیمی من بود، به دست جوانی در مسجدی در دمشق به قتل رسیده، ولی الحمدلله مسجد آسیب ندیده است!» و به این ترتیب جناب شیخ از اینكه شیخ شهید همراه با 50 تن از طلاب به شهادت رسیده است، كمترین احساس تأسفی ندارد، بلكه تأسف او از این بابت است كه با وی دوست بوده است و فقط خدا را شكر می ‌كند كه به مسجد آسیبی نرسیده است!

 

البته باید گفت كه جناب شیخ چند ماه قبل از این فاجعه، یعنی در اول فروردین 92 اینگونه فتوا داده بود: «باید با هر كسی اعم از مردم عادی، نظامی، طلاب و علما كه با رژیم سوریه همكاری می ‌كند، جنگید: یجب قتالهم!» پس از صدور این فتوا هزاران تن توسط تكفیری ‌ها در شامات به شهادت رسیدند، از جمله شیخ ‌الشیوخ آن دیار كه متأسفانه دوست جناب یوسف عبدالله القرضاوی هم بوده است!

 

ذكر این مقدمه را به این دلیل لازم دانستم كه بگویم بنده نیز از 50 سال قبل و پس از آنكه با اخوان ‌المسلمین و رهبری آن در مصر و سایر كشورهای عربی آشنا شدم «متأسفانه» با شیخ یوسف عبدالله القرضاوی هم «آشنا» شدم و باز «متأسفانه» این دوستی! تا یكی دو سال قبل هم ادامه یافت و بنده در ایران دوستان خود را همواره تشویق می ‌كردم تا كتاب ‌های او را ترجمه و منتشر كنند و شاید در این باره بالغ بر 30 جلد از كتاب ‌های شیخ در كشور ما ترجمه و منتشر شد و گاهی هم كه مسئولان وزارت ارشاد اجازه ترخیص بعضی از كتب او را نمی ‌دادند، با پیگیری ‌های لازم بالاخره اجازه صادر می ‌شد.

 

با كمال تأسف دقیقاً در دورانی كه ما این نوع اقدامات دوستانه و برادرانه را انجام می ‌دادیم، ناگهان شیخ با یك قیام رسانه ‌ای گسترده «خطر تبشیر شیعی» را مطرح ساخت و در سفرهای متعدد خود به بلاد مختلف عربی و اسلامی مسلمانان را از این خطر هولناك بر حذر داشت. در پی این اقدام شیخ، بنده فهرست كامل كتب ترجمه و منتشرشده او را در عاصمه تشیع «ایران» همراه با نامه ‌ای برای وی ارسال و به ایشان یادآوری كردم كه در ایران «تبشیر سنی»! ایشان طبق قانون، مجاز اعلام شده است، ولی ظاهراً در هیچ یك از كشورهای عربی از جمله مصر، سودان، تونس، مغرب، اردن، یمن و حتی شیخ ‌نشین‌ هایی چون كویت، قطر، امارات، بحرین و...كتب شیعه اجازه انتشار ندارند و در واقع كتاب ‌های شیعی ممنوع هستند! و حتی ناشران شیعی بعضی از كشورها مانند عراق و لبنان نیز حق شركت در نمایشگاه‌ های بین ‌المللی كتاب این كشورها را ندارند، در حالی كه در قاهره در دوران حسنی مبارك، حتی اسرائیل هم حق شركت در نمایشگاه آنجا را داشت! بی ‌تردید این كوته‌ فكری ‌ها و تعصب‌ های جاهلانه قرون وسطایی كه توسط عالم ‌نماهای متحجر و دست ‌نشانده شیوخ و سلاطین «پترودلار» تغذیه می ‌شوند، نشانه بارز جاهلیت در قرن حاضر است.

 

شیخ به نامه جنابعالی چه پاسخی داد؟

البته شیخ جواب ما را نداد و پیغام فرستاد كه ما هدفی جز جلوگیری از اختلافات نداریم! ادعایی كه كذب بودن آن با اقدامات بعدی شیخ و مریدان وی آشكار شد و ما نیز دریافتیم توطئه بسیار عمیق ‌تر از آن چیزی است كه ما و دوستان در ایران و مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی گمان كرده بودیم. جناب شیخ به هر مناسبتی و در هر كنفرانسی، علیه شیعیان و تشیع موضع ‌گیری ‌های شدیدی اتخاذ كرد و كار به جایی رسید كه ایرانیان را دور از اسلام نامید.

 

با عنایت به اینكه جنابعالی همواره رصد كننده مسائل جهان اسلام و نیز مواضع و كاركرد دوستان قدیم خود هستید، لطفاً بفرمایید نخستین علائم این چرخش عجیب و سؤال ‌برانگیز از چه مقطعی و در كجا آشكار شد؟

دو سال پیش كنفرانسی با عنوان «مؤتمر علماء الامه من القضیه السوریه» در قاهره برگزار شد كه در آن علمای معروف اهل سنت و علمای الازهر شركت كردند و در بیانیه پایانی خود به شكلی غیر منطقی به تشیع، شیعیان و حزب ‌الله تاختند و از همه مسلمانان خواستند بر اساس «فتوای شرعی» علیه رژیم سوریه وارد جنگ شوند! در این مجمع، شیخ یوسف عبدالله القرضاوی سخنرانی تندی علیه مردم لبنان و ایران ایراد كرد و حزب ‌الله را ـ كه تا چند روز قبل از آن دفاع می ‌كرد و به اصطلاح سنگش را به سینه می ‌زد ـ حزب ‌الشیطان نامید! و از اینكه مدتی طولانی از آن دفاع كرده بود، به‌ شدت اظهار ندامت كرد! شیخ در این سخنرانی، ایران و شیعیان آن را كه تا دیروز از آن ها حمایت می ‌كرد، مورد لطف خود قرار داد و آنان را «نصیری» و «مشرك بالله» و «مبتدع» نامید! و از مسلمانان سراسر بلاد اسلامی حتی از مالزی، اندونزی، استرالیا، سنگال و... خواست كه برای جهاد! نصیری با رژیم سوریه به آنجا نیرو بفرستند و اعلام كرد كشتن زن، مرد، پیر و جوان سوری نصیری مجاز است و مردم مسلمان شامات مهدورالدم هستند و به ‌زودی كاروانی هم متشكل از اعضای «الاتحاد العالمی العلماء المسلمین» برای جهاد در سوریه اعزام خواهند شد. بنده با آشنایی شاید 50 ساله با شیخ، یادداشت ‌ها و مطالب فراوانی از وی دارم كه در موقعیت مناسب منتشر خواهم كرد تا آشكار شود او چگونه با تغییری غیر شرعی و غیر منطقی در تفكر و اندیشه ناگهان به یك مفتی افراطی تكفیری تبدیل شده و بر همه افكار و برنامه ‌های مصلحانه، وحدت ‌گرایانه و تقریب‌ خواهانه گذشته خود مهر ابطال زده است.

 

اشاره فرمودید به ترجمه ‌ای كه از كتاب «مبادی فی الحوار و التقریب بین المذاهب الاسلامیه» انجام داده ‌اید. اگر امكان دارد بررسی كوتاهی هم از نظریه شیخ دراین كتاب ارائه بفرمایید؟

شیخ قرضاوی این كتاب را پس از دعوت «برادر عزیز»ش شاه بحرین، شیخ عبدالله بن خالد آل خلیفه برای شركت در كنفرانس «تقریب مذاهب اسلامی» در تاریخ جمادی ‌الاخر 1425 در قاهره نوشت كه در مصر هم به چاپ رسیده است. وی در مقدمه این كتاب می ‌نویسد: هدف از «تقریب» «شیعه شدن سنی» یا «سنی شدن شیعه» نیست، بلكه هدف دور ساختن جو افكار عمومی از عوامل تنش ‌آفرین و بدگمانی ‌های سیاه طرفین است و روی همین اصل از نظر شیخ، نكته مهم و اساسی تأكید بر مفهوم تقریب و گفتگویی است كه برای نزدیك شدن شیعه و سنی و اهل مذاهب اسلامی دیگر است و آنگاه اصول ده‌ گانه ‌ای برای گفتگو و ایجاد تقریب بین مذاهب مطرح می ‌سازد كه درك صحیح افكار، عقاید و استدلالات طرفین است. نه برای اثبات حقانیت خود، بلكه برای درك و فهم منطقی اصول عقیدتی اصحاب مذاهب اسلامی.

---------------------------------------------------------------------------------------------


(1) قرآن كریم، سوره اسراء، آیه 27


(2) قرآن كریم، سوره بقره، آیه 178


(3) قرآن كریم، سوره حجرات، آیه 9


(4) قرآن كریم، سوره حجرات، آیه 10

 

به مطلب امتیاز دهید :
( 0. امتیاز از 0 )
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر