( 0. امتیاز از 0 )

به‌نظرم‌ برای‌ اهل‌ تحقیق‌، امروزه‌ دیگر جای‌ هیچگونه‌ ابهامی‌ درباره‌ هویت‌ ملی‌ و زادگاه‌ سید باقی‌ نمانده‌ است‌. البته‌ باید گفت‌ كه‌ ابهام‌ پیشین‌ در این‌ رابطه‌، ناشی‌ از نوع‌ برخورد خود مرحوم‌ سیدجمال‌الدین‌ اسدآبادی‌ با این‌ مسئله‌ بوده‌ است‌...

استاد سید هادی خسروشاهی

1ـ علیرغم‌ تحقیقات‌ فراوان‌، هنوز هویت‌ سیدجمال‌ در پرده‌هایی‌ از ابهام‌ باقی‌ مانده‌ است‌ و اقوال‌ زیادی‌ در خصوص‌ ملیت‌ ایشان‌ وجود دارد. علّت‌ این‌ ابهامات‌ و اقوال‌ مختلف‌ چیست‌ و چگونه‌ می‌توان‌ درمقابل‌ آن‌ راهگشایی‌ كرد؟

به ‌نظرم‌ برای‌ اهل‌ تحقیق‌، امروزه‌ دیگر جای‌ هیچگونه‌ ابهامی‌ درباره‌ هویت‌ ملی‌ و زادگاه‌ سید باقی‌ نمانده‌ است‌. البته‌ باید گفت‌ كه‌ ابهام‌ پیشین‌ در این‌ رابطه‌، ناشی‌ از نوع‌ برخورد خود مرحوم‌ سیدجمال‌الدین‌ اسدآبادی‌ با این‌ مسئله‌ بوده‌ است‌... وقتی‌ خود سید در بلاد عربی‌ و سنی‌ مذهب‌، خود را «افغانی‌» و «حنفی‌» معرفی‌ می‌كند ـ تا بتواند به‌ هدف‌ اصلی‌ خود یاری‌ برساند و مدت‌ 8 سال‌ در الازهر تدریس‌ كند و در بابعالی‌، مشاور عالی‌ فرهنگی‌ بشود ـ خوب‌ طبیعی‌ است‌ كه‌ شیخ‌ محمد عبده‌ و دیگران‌، او را «افغانی‌» بدانند و معرفی‌ كنند.

از سوی‌ دیگر، سید در امضاهای‌ باقیمانده‌ كه‌ در ذیل‌ نامه‌ها یا در حاشیه‌ رساله‌ها، مقالات‌ و كتابها، خود را: افغانی‌، اسدآبادی‌، سعدآبادی‌، استانبولی‌، كابلی‌، حسینی‌ و... معرفی‌ كرده‌ است‌، این‌ نكته‌ را نشان‌ می‌دهد كه‌ سید خود را «جهانی‌» می‌دانسته‌ و برایش‌ مهم‌ نبوده‌ كه‌ در «كجا متولد شده‌ است‌»! پس‌ از دیدگاه‌ ما هم‌ نباید این‌ امر مهم‌ باشد كه‌ سید متولدشده‌ ایران‌ بوده‌ یا افغان‌؟ بلكه‌ مهم‌ باید اندیشه‌های‌ و باشد كه‌ دارای‌ ارزش‌ والایی‌ است‌. در عین‌ حال‌ با توجه‌ به‌ اسناد بدست‌ آمده‌ از وزارت‌ امور خارجه‌ انگلیس‌، وزارت‌ امور خارجه‌ ایران‌، خانه‌ امین ‌الضرب‌ ـ كه‌ هم ‌اكنون‌ در كتابخانه‌ مجلس‌ شورای‌ اسلامی‌ نگهداری‌ می‌شود ـ همچنین‌ نامه‌های‌ باقیمانده‌ از سید در ایران‌ و استانبول‌، امروزه‌ دیگر نمی‌توان‌ در ایرانی‌الاصل ‌بودن‌ سید، تردیدی‌ روا داشت‌!... باضافه‌ اینكه‌ هنوز در محله‌ «سیدان‌» اسدآباد همدان‌، مقبره‌ اجداد و خاندان‌ سید موجود است‌ و یا مكاتبات‌ خانواده‌ سید با وی‌ و پاسخ‌های‌ سید، همه‌ اینها نشان‌دهنده‌ هویت‌ ملی‌ و محل‌ تولد سید تواند بود... و درمقابل‌، ما حتی‌ برای‌ نمونه‌، یك‌ نامه‌ هم‌ از سید به‌ خانواده‌ سعدآبادی‌ خود! یا علما و شخصیت‌های‌ افغانی‌، پیدا نمی‌كنیم‌ و این‌ هم‌ بخوبی‌ روشن‌ می‌سازد كه‌ اصولاً خانواده‌ سید در ایران‌ بوده‌ است‌ و میرزا لطف‌الله‌ اسدآبادی‌، خواهرزاده‌ سید، در دو سفر وی‌ به‌ ایران‌، در كنار او بوده‌ و عكس‌ و اسناد آن‌ دوران‌، حتی‌ مجموعه‌ خطی‌ مقالات‌ فارسی‌ سید كه‌ توسط‌ فرزند وی‌ میرزا صفات‌الله‌ اسدآبادی‌ استنساخ‌ شده‌، دراختیار اینجانب‌ قرار دارد.

خبری‌ هم‌ در آذرماه‌ 74 از سوی‌ واحد مركزی‌ خبر از همدان‌ مخابره‌ گردید كه‌ مربوط‌ به‌ كشف‌ سنگ‌ مزار یكی‌ از اجداد پدری‌ سید در اسدآباد بود... البته‌ قبلاً باید به‌ این‌ نكته‌ اشاره‌ كنم‌ كه‌ مرحوم‌ میرزا صفات‌الله‌ اسد آبادی‌، فرزند میرزا لطف ‌الله‌ ـ خواهرزاده‌ سید ـ كه‌ از دوستان‌ قدیمی‌ اینجانب‌ بود و ده ها نامه‌ از ایشان‌ در آرشیو من‌ موجود است‌، در كتابی‌ كه‌ به‌ سال‌ 1375 هجری‌ قمری‌ ـ چهل‌ سال‌ پیش‌ ـ درباره‌ سید منتشر ساخته‌ به‌ سلسله‌ انساب‌ سید كه‌ در شجره ‌نامه‌ موجود در خانواده‌ سید سیف‌الله‌ اسدآبادی‌ نگهداری‌ می‌شود، اشاره‌ كرده‌ و نام‌ پدر بعضی‌ از اجداد سید را چنین‌ ذكر می‌كند: سیدجمال‌الدین‌ بن‌ سید صفدر بن‌ سید علی‌ بن‌ میر رضی‌الدین‌ محمد الحسینی‌ (شیخ‌الاسلام‌) بن‌ میر اصیل‌الدین‌ محمدالحسینی‌ قاضی ‌بن‌ میر زین‌الدین‌ الحسینی‌ بن‌ میرظهیرالدین‌ بن‌ میر اصیل‌الدین‌، بن‌ میر ظهیرالدین‌ بن‌ سیدعبدالله‌ كه‌ معاصر با امام ‌زاده‌ احمد بوده‌ و در «سعدآباد» محله‌ سیدان‌ بسر می‌برده‌ و در 862 هجری‌ وفات‌ یافته‌ است‌...

مرحوم‌ میرزا صفات‌الله‌، به ‌نام‌ پدر سید عبدالله‌ اشاره‌ای‌ ندارد، و اكنون‌ و به ‌هنگام‌ مرمت‌ امامزاده‌، در مقابل‌ در ورودی‌ مسجد امام‌ رضا، در اسدآباد، سنگ‌ مزار مربوط‌ به‌ «سید عبدالله‌» پیدا شده‌ كه‌ در آن‌ نام‌ پدر وی‌ سیدمرتضی‌ حك‌ شده‌ است‌: «سیدعبدالله ‌بن‌ سید مرتضی‌ اسدآبادی‌، متوفی‌ بسال‌ 862هجری‌ ـ قمری‌» و نكته‌ جالب‌ اینكه‌ در این‌ سنگ‌، قید شده‌ كه‌ ایشان‌ به‌ «شهادت‌» رسیده‌ و با اجل‌ طبیعی‌ وفات‌ نكرده‌ است‌...

خوب‌، چه‌ اسنادی‌ معتبرتر از اینها برای‌ ایرانی ‌المولد بودن‌ سید؟ خود من‌ در دیداری‌ كه‌ 25 سال‌ قبل‌ از اسدآباد داشتم‌، همراه‌ مرحوم‌ میرزا صفات‌الله‌ از مزار سید مسیح‌الله‌ برادر سیدجمال‌الدین‌ هم‌ كه‌ در تاریخ‌ 1296 هجری‌ قمری‌ وفات‌ یافته‌ است‌ و همینطور مزار پدران‌ سید صفدر و دیگر بستگان‌ درجه‌ اول‌ و دوم‌ سید، كه‌ همگی‌ در جوار امامزاده‌ احمد یا امامزاده‌ سیدان‌ مدفون‌ هستند، دیدار كرده‌ام‌ و با اینكه‌ این‌ اماكن‌ گویا اكنون‌ به‌ پارك‌ تبدیل‌ شده‌، ولی‌ بسیاری‌ از آن‌ سنگ‌ مزارها محفوظ‌ است‌.

به‌ این‌ نكته‌ هم‌ باید اشاره‌ كرد كه‌ در افغانستان‌، حتی‌ در همان‌ محله‌ سعدآباد هم‌ از افراد خاندان‌ سید و یا مزار اجداد وی‌ هیچ‌ اثری‌ نیست‌ و همه‌ آنهایی كه‌ مدعی‌ افغانی‌بودن‌ سید هستند، استنادشان‌ فقط‌ به‌ اشتهار سید با لقب‌ «الافغانی‌» است‌ كه‌ البته‌ این‌ دلیل‌ معتبری‌ نمی‌تواند باشد... چون‌ هركسی‌ می‌تواند چند نام‌ یا اسم‌ مستعار برای‌ خود انتخاب‌ كند؟!

و بهرحال‌ ما درباره‌ «استخوانهای‌ سید» با برادران‌ افغانی‌ خود اختلاف‌ نداریم‌. بگذارید مزار سید در كابل‌ باشد... البته‌ سید مزار دیگری‌ هم‌ در «شیخ‌ لرمزارلقلی‌» استانبول‌ دارد كه‌ هم‌اكنون‌ با سنگ‌ مرمر جدیدی‌، تجدید بناشده‌ و موجود است‌... پس‌ مهم‌ نیست‌ كه‌ او متولد كجا بوده‌ و یا مزارش‌ كجاست‌؟ مهم‌ اندیشه‌های‌ والای‌ سید است‌ كه‌ باید مورد بهره‌گیری‌ قرار گیرد.

 

2ـ یكی‌ از اتهامات‌ مهمی‌ كه‌ به‌ سیدجمال‌ وارد شده‌ است‌ عضویت‌ ایشان‌ در سازمان‌ فراماسونری‌ است‌. اولاً این‌ امر براساس‌ اسناد و مدارك‌ موجود چقدر مقرون‌ به ‌واقع‌ است‌ و ثانیاً چه‌ توجیهی‌ برای‌ آن‌ وجود داشته‌ است‌؟

درباره‌ عضویت‌ سید در سازمان‌ فراماسونری‌ و چگونگی‌ آن‌ باید گفت‌ كه‌ : اولاً امضای‌ دستخط‌ موجودی‌ كه‌ در آن‌ گویا تقاضای‌ عضویت‌ در لژ اخوان‌ قاهره‌ بعمل‌ آمده‌، بهیچ‌وجه‌ با هیچیك‌ از دهها امضای‌ باقیمانده‌ از سید تطابق‌ ندارد... یعنی‌ درواقع‌ می‌توان‌ گفت‌ كه‌ كسی‌ خواسته‌ از روی‌ امضاهای‌ سید، «نقاشی‌» كند!، ولی‌ نتوانسته‌ كه‌ مثل‌ او امضا بنماید.

ثانیاً: اگر سید، طبق‌ این‌ دستخط‌ تقاضای‌ عضویت‌ در محفل‌ ماسونی‌ نموده‌، چرا به‌جای‌ پذیرش‌ وی‌ به‌ عضویت‌! تقریباً پس‌ از چهار سال‌ انتخاب‌ وی‌ به‌ «ریاست‌ لژ!» اعلام‌ شده‌ است‌؟... طبیعی‌ است‌ كه‌ یك‌ متقاضی‌ عضویت‌ در هیچ‌ حزب‌ یا سازمانی‌، در قبال‌ تقاضای‌ عضویت‌، به‌ مقام‌ ریاست‌ آن‌ حزب‌، سازمان‌ یا لژ، انتخاب‌ نمی‌شود و این‌ خیلی‌ عجیب‌ است‌ كه‌ تاكنون‌ هیچكس‌ به‌ آن‌ توجه‌ نكرده‌ است‌... بویژه‌ كه‌ می‌دانیم‌ شرایط‌ عضویت‌ در همه‌ لژهای‌ فراماسونری‌، بسیار سخت‌ و شدید است‌ و بدون‌ امتحان‌ و آزمایش‌ درازمدت‌، كسی‌ را به‌ عضویت‌ نمی‌پذیرند، تا چه‌ رسد به‌ انتخاب‌ او به‌ ریاست‌!...

ثالثاً: معلوم‌ نیست‌ كه‌ چرا درخواست‌ عضویت‌ در لژ مصر، در بین‌ اسناد سید و در خانه‌ حاج‌ امین‌الضرب‌ پیدا شده‌ است‌؟ این‌ مسئله‌، ـ در صورت‌ صحت‌ و اصالت‌ ـ باید درمیان‌ اسناد لژهای‌ مصری‌ پیدا شود نه‌ دربین‌ نامه‌های‌ خانه‌ حاج‌ امین‌الضرب‌... و جای‌ تعجب‌ است‌ دوستانی‌ كه‌ اصالت‌ و صحت‌ نامه‌ آیه الله‌ كاشانی‌ به‌ آقای‌ دكتر مصدق ، در 27 مرداد، درباره‌ توطئه‌ كودتا را به‌ این‌ دلیل‌ زیر سؤال‌! می‌برند كه‌ چرا نامه‌ دربین‌ اسناد دكتر مصدق یافت‌ نشده‌ و نسخه‌ای‌ از آن‌ نزد آقای‌ دكتر حسن‌ سالمی‌ ـ نوه‌ آیه الله‌ كاشانی‌ ـ باقی‌ مانده‌ است‌؟ همین‌ دوستان‌، باصطلاح‌ سند! درخواست‌ عضویت‌ سید را كه‌ گویا در خانه‌ امین‌الضرب‌ یافت‌ شده‌، ـ نه‌ در قاهره‌ ـ مورد سؤال‌ قرار نمی‌دهند؟

البته‌ با این‌ تفاوت‌ كه‌ اصولاً در دوران‌ سید، فتوكپی‌ و زیراكس‌ و غیره‌ نبود و سید هم‌ در فكر جمع‌آوری‌ و نگهداری‌ نسخه‌ای‌ از نامه‌ها و مكاتبات‌ خود نبود، اما در دوران‌ آیه الله‌ كاشانی‌ كه‌ همه‌ وسایل‌ تكثیر و نگهداری‌ نامه‌ یا سند، مرسوم‌ شده‌ بود، وجود نسخه‌ای‌ از نامه‌ ایشان‌، در نزد اعضاء خانواده‌شان‌، موجب‌ شك‌ و تردید آقایان‌! قرار می‌گیرد!

و عجیب‌تر آنكه‌ دوستان‌ گردآورنده‌ اسناد سید ـ آقای‌ دكتر مهدوی‌ و آقای‌ ایرج‌ افشار ـ نامه‌های‌ سید را مثلاً در پاسخ‌ نامه‌های‌ امین‌السلطان‌ و حاج‌ امین‌الضرب‌، در مجموعه‌ اسناد و مدارك‌ چاپ‌ دانشگاه‌ آورده‌اند، ولی‌ از اصل‌ نامه‌های‌ امین‌السلطان‌ و حاج‌ امین‌الضرب‌ به‌ سید كه‌ قاعدتاً باید آنها دربین‌ اوراق سید باشد، هیچ‌ خبری‌ نیست‌ و این‌، نشان‌دهنده‌ برخورد گزینشی‌ یا نوعی‌ اعمال‌ غرض‌، در این‌ زمینه‌ است‌ كه‌ امیدواریم‌ آقایان‌ مهدوی‌ و افشار، پاسخ‌ آن‌ را بدهند و یا نامه‌های‌ «پنهان‌شده‌»! را دراختیار اهل‌ تاریخ‌ قرار دهند.

رابعاً: اصولاً باید به‌ این‌ نكته‌ توجه‌ نمود كه‌ عضویت‌ در یك‌ سازمان‌ و یا گروهی‌، به ‌قصد خدمت‌ به‌ مردم‌ ـ و در راه‌ اخوت‌، مساوات‌ و حریت‌! كه‌ شعار لژهای‌ اخوان‌! ماسون‌ بوده‌ است‌ ـ عجیب‌ نیست‌ و اگر كسی‌ وارد سازمانی‌ شد و از ماهیت‌ واقعی‌ آن‌ آگاه‌ نبود. این‌ امر اشكالی‌ نمی‌تواند داشته‌ باشد، ولی‌ البته‌ اگر پس‌ از آگاهی‌ از اهداف‌ پشت‌پرده‌، باز به‌ عضویت‌ خود ادامه‌ داد، این‌ امر جای‌ اشكال‌ و سؤال‌ خواهد بود... و ما می‌بینیم‌ كه‌ خود مدعیان‌ عضویت‌ سید در لژ ماسون‌، در مصر، همگی‌ اعتراف‌ دارند كه‌ سید بلافاصله‌ پس‌ از آنكه‌ نتوانست‌ در آن‌ لژ، علیه‌ استعمار انگلیس‌ سخنرانی‌ كند، استعفا داد و اعلام‌ داشت‌ كه‌ من‌ فكر می‌كردم‌ سازمانی‌ كه‌ شعار آن‌: آزادی‌، برادری‌ و برابری‌ است‌، باید مركز مبارزه‌ با استعمار هم‌ باشد و اكنون‌ كه‌ چنین‌ نیست‌، ماندن‌ من‌ در این‌ تشكیلات‌ معنی‌ ندارد.

خامساً: ما می‌بینیم‌ و می‌دانیم‌ كه‌ اعضاء فراماسونری‌، در سراسر دنیا با پشتیانی‌ قدرت‌های‌ مافیایی‌، همگی‌ در رأس‌ قدرت‌ و صاحب‌ مقام‌ و وزارت‌ و ثروت‌ و غیره‌ بوده‌اند. اما سید جمال‌الدین‌ كه‌ عضو فرماسونی‌ نشده‌، به‌ مقام‌ ریاست‌ لژ انتخاب‌ شده‌ است‌!!، حتی‌ از همان‌ مصر، ـ با صرف‌نظر از ایران‌، هند، تركیه‌، پاریس‌ و لندن‌ ـ اخراج‌ و تبعید شده‌ است‌... این‌ چه‌ نوع‌ عضویت‌ در یك‌ سازمان‌ جهانی‌ است‌ كه‌ صاحب‌ آن‌ همواره‌ در حال‌ تبعید و شكنجه‌ و آزار و تهمت‌ و دربدری‌ و آوارگی‌ بوده‌ است‌؟

بهرحال‌ من‌ شخصاً اعتقاد ندارم‌ كه‌ سید عضو رسمی‌ فراماسونری‌ بوده‌ است‌... و اگر هم‌ اثبات‌ شود كه‌ واقعاً چندصباحی‌ در راستای‌ اهداف‌ خود عضو شده‌ و بعد از آگاهی‌ از حقیقت‌، آن‌ را ترك‌ گفته‌ است‌، این‌ امر هیچ‌ عیب‌ و اشكالی‌ ندارد...

 

3ـ ارتباط‌ سیدجمال‌ با دیپلماتها و سفارتخانه‌های‌ خارجی‌ خصوصاً انگلستان‌ و ملاقات‌ها و مذاكرات‌ متعدد وی‌ با آنها از جمله‌ عواملی‌ است‌ كه‌ شبهاتی‌ را درخصوص‌ هویت‌ فكری‌ و سیاسی‌ ایشان‌ پدید آورده‌ است‌ این‌ حركت‌ سید كه‌ به ‌كرات‌ هم‌ واقع‌ شده‌ است‌ چگونه‌ قابل‌ توجیه‌ و پذیرش‌ است‌؟

فعالیت‌ سیاسی‌، در سطح‌ جهانی‌، بدون‌ ارتباط‌ با رؤسای‌ احزاب‌، دیپلمات ها و شخصیت‌های‌ سیاسی‌ كشورهای‌ متوقف‌ فیه‌، اصولاً مقدور نیست‌ و عدم‌ ارتباط‌، برای‌ كسی‌ كه‌ می‌خواهد در جامعه‌ و سیاست‌، نقشی‌ را ایفا كند و مسئولیتی‌ را بعهده خود دارد، درواقع‌ اقدام‌ بدون‌ ابزار است‌ كه‌ طبعاً كاری‌ غیرعقلانی‌ و غیرمنطقی‌ است‌. باید دید كه‌ هدف‌ سید از این‌ ملاقاتها و ارتباطها چه‌ بوده‌ است‌؟ ما اگر اسناد را بررسی‌ كنیم‌، می‌بینیم‌ كه‌ سید همواره‌ و در هر ارتباطی‌، بدنبال‌ اجرای‌ یكی‌ از اهداف‌ خود بوده‌ است‌.

مثلاً اگر با دیپلمات‌های‌ انگلیس‌ مذاكره‌ می‌كند و یا مكاتبه‌ دارد، بدنبال‌ بیرون ‌راندن‌ آنها از سودان‌ یا مصر است‌ و صریحاً این‌ را در نامه‌ یا در مذاكرات‌ خود مطرح‌ می‌سازد... (به‌ یادداشت‌های‌ بلنت‌ مراجعه‌ شود) یا اگر در استانبول‌ با سلطان‌ عثمانی‌ ارتباط‌ پیدا می‌كند، خواستار اجرای‌ وحدت‌ اسلامی‌ به‌ كمك‌ اوست‌.

یا اگر در ایران‌ با شاه‌  و امین‌السلطان‌ مكاتبه‌ دارد و دیدار می‌كند، برای‌ اجرای‌ قانون‌ و احیای‌ آزادی‌ است‌... و به ‌نظر من‌ این‌ نوع‌ ارتباط‌ و مكاتبه‌، لازمه‌ كار سیاسی‌ است‌... بی‌تردید اگر ملاقات‌ها و مكاتبه‌ها در راستای‌ اهداف‌ مادی‌، و كسب‌ پول‌ یا مقام‌ باشد، این‌ عمل‌ قابل‌ توجیه‌ نیست‌... اما ما حتی‌ یك‌ مورد هم‌ نمی‌توانیم‌ در تحركات‌ سید و در همه‌ ارتباطها و مذاكرات‌ وی‌ با شخصیت‌ها و دیپلمات‌ها، پیدا كنیم‌ كه‌ در راستای‌ یك‌ هدف‌ مادی‌ یا مسئله‌ شخصی‌ بوده‌ باشد.

بهرحال‌ مذاكره‌ با رؤسای‌ بلاد خارجی‌ و دیپلمات‌ها، به ‌مفهوم‌ همسوئی‌ فكری‌ نیست‌... و این‌ نوع‌ برداشت‌، آنهم‌ در مورد شخصیتی‌ چون‌ سید جمال‌الدین‌، واقعاً غیرمنصفانه‌ است‌. برای‌ تقریب‌ ذهن‌ می‌توانیم‌ به‌ ملاقات‌های‌ شخصیت‌های‌ اسلامی‌ معاصر، با مسئولین‌ كشورهای‌ مخالف‌ اشاره‌ كنیم‌ كه‌ در راستای‌ اهداف‌ خود آنهاست‌، نه‌ در راستای‌ اهداف‌ طرف‌ و همكاری‌ با دشمن‌!

ما امروز می‌بینیم‌ كه‌ بعضی‌ از رهبران‌ حركت‌های‌ اسلامی‌، پس‌ از تبعید از كشور خود، در یك‌ كشور بیگانه‌ به‌عنوان‌ یك‌ پناهنده‌ سیاسی‌ ـ مانند سیدجمال‌الدین‌ ـ زندگی‌ می‌كنند، و این‌ بدیهی‌ است‌ كه‌ روی‌ اجبار و اضطرار است‌ نه‌ به‌ مفهوم‌ پذیرش‌ و قبول‌ چگونگی‌ آن‌ حكومت‌ها و دولت‌ها...

پس‌ به‌ اعتقاد من‌، این‌ سفرها، این‌ روابط‌، این‌ دیدارها و این‌ مكاتبه‌ها، برای‌ كار شخصیتی‌ چون‌ سید جمال‌الدین‌، كه‌ اهداف‌ جهانی‌ داشت‌، بمثابه‌ یك‌ ابزار است‌ و بدون‌ آنها نمی‌تواند كاری‌ بكند و از نظر اصولی‌ هم‌، این‌ نوع‌ كارها و اقدامات‌، در راستای‌ اهداف‌، و با حفظ‌ استقلال‌ و هویت‌ اصلی‌، هیچ‌ مانعی‌ نمی‌تواند داشته‌ باشد..

.

4ـ عده‌ای‌ از صاحبنظران‌ سیدجمال‌ را بنیانگذار حركتی‌ می‌دانند كه‌ امروز به‌ نام‌ روشنفكری‌ دینی‌ مرسوم‌ است‌. میزان‌ تأثیر فكری‌ سیدجمال‌ بر روشنفكران‌ صدساله‌ اخیر چگونه‌ بوده‌ است‌ و به ‌نظر شما كدامیك‌ از آنان‌ تأثیر بیشتری‌ از سیدجمال‌ پذیرفته‌ است‌؟

روشنفكری‌ دینی‌ اگر به‌ مفهوم‌ جدید آن‌ باشد كه‌ هركسی‌ با اجتهاد و برداشت‌های‌ خاصی‌ از دین‌، خود را صاحب‌نظر بداند و درواقع‌ معیار ارزیابی‌ مسائل‌ دینی‌، تشخیص‌ شخصی‌ افراد روشنفكر باشد، بی‌تردید سیدجمال‌الدین‌ با این‌ نوع‌ «روشنفكری‌ دینی‌» موافق‌ نبود و روی‌ همین‌ اصل‌ هم‌ می‌بینیم‌ كه‌ رساله نیچریه‌ را در رد مادی گرایی‌ و هواداران‌ نیهلیست‌ دین‌دار آن‌ كه‌ همان‌ روشنفكران‌ آن‌ عصر بودند، می‌نویسد و یا «تفسیر مفسر» را بدون‌ ذكرنام‌، در پاسخ‌ سرسید احمدخان‌ منتشر می‌سازد و برداشت‌های‌ «روزپسند»! وی‌ را نمی‌پذیرد و یا در مسئله‌ علم‌ و دین‌، دیدگاه‌ ویژه خود را بیان‌ می‌دارد و هرگز نمی‌پذیرد كه‌ «علم‌» جای‌ «دین‌» را بگیرد و یا كسی‌ مدعی‌ شود كه‌ علم‌ می‌تواند همه‌ مشكلات‌ بشری‌ را حل‌ كند و دیگر نیازی‌ به‌ اصول‌ دینی‌ نیست‌ و دین‌ فقط‌ رابطه‌ای‌ است‌ خصوصی‌ بین‌ انسان‌ و خدا... این‌ نوع‌ اندیشه‌ را كه‌ باید «روشنفكری‌ دینی‌ منفی‌» نامید، سید جمال‌الدین‌ نه‌ تنها نمی‌پذیرد، بلكه‌ با آن‌ مبارزه‌ هم‌ می‌كند.

اما اگر مراد از روشنفكری‌ دینی‌، شناخت‌ زمان‌ و قیام‌ بواجب‌ برای‌ معرفی‌ بهتر دین‌ و سیر همگام‌ با پیشرفت‌های‌ مادی‌ و استفاده‌ از علوم‌ و فنون‌، در راه‌ پیشبرد مسلمانان‌ و جوامع‌ اسلامی‌ شد، شكی‌ نداریم‌ كه‌ سید طلیعه ‌دار این‌ روشنفكری‌ است‌... دعوت‌ به‌ فراگیری‌ علوم‌، ردّ خرافات‌ بنام‌ مذهب‌، تشویق‌ عناصر مسلمان‌ به‌ راه‌اندازی‌ مراكز فرهنگی‌ و نشر جرائد و مطبوعات‌، ایجاد تحرك‌ در محافل‌ مذهبی‌ برای‌ شركت‌ در امور سیاسی‌، و دهها امور مثبت‌ دیگر كه‌ در تاریخ‌ حیات‌ سید آمده‌ است‌، این‌ حقیقت‌ را به‌ اثبات‌ می‌رساند كه‌ سید در «روشنفكری‌ دینی‌ مثبت‌» پیشتاز بوده‌ و نقش‌ عمده‌ای‌ را هم‌ بعهده‌ داشته‌ است‌...

البته‌ نوآوری‌های‌ سید و روشنفكری‌ وی‌ در چهارچوب‌ مبانی‌ و اصول‌ اساسی‌ دینی‌ است‌ و هرگز سید در این‌ نوآوری‌ و روشنفكری‌ به‌ این‌ داعیه‌ها نپرداخت‌ كه‌ از دین‌ اسلام‌ فقط‌ «قرآن‌» را بپذیرد و بقیه‌ منابع‌ اصیل‌ مذهبی‌ را «تغییرپذیر» با تحولات‌ زمان‌ بداند... دقت‌ بفرمائید كه‌ «تحول‌پذیر» با «تغییرپذیر» فرق دارد. ما نمی‌گوییم‌ كه‌ برداشت‌های‌ ما در عصر كنونی‌... در رابطه‌ با مسائل‌ جهانی‌، همانند برداشت‌های‌ قرون‌ وسطایی‌ باشد و اجتهاد ماهم‌ هرگز تحولی‌ نیابد و مانند قرون‌ ماضیه‌ باشد، امّا این‌ تحول‌ اندیشه‌ و تكامل‌ اجتهاد را با «تغییر» و «وارونه‌اندیشی‌» یكی‌ نمی‌دانیم‌.

بهرحال‌ سید را در روشنفكری‌ دینی‌ مثبت‌ می‌توان‌ پایه‌گذار نامید و در رابطه‌ با روشنفكری‌ منفی‌، بدون‌ شك‌ سید را باید از مخالفین‌ آن‌ معرفی‌ كرد!

 

5ـ آیا سیدجمال‌ بر جنبشهای‌ اسلامی‌ در خارج‌ از ایران‌ كه‌ در قرن‌ اخیر آغاز شده‌ است‌ تأثیراتی‌ گذارده‌ است‌ و اصولاً تا چه‌ حد حوزه‌های‌ روشنفكری‌ خارج‌ از ایران‌ از افكار و آثار سیدجمال‌ تأثیر پذیرفته‌ است‌؟

تردیدی‌ نیست‌ كه‌ سید، بقول‌ شهید آیه الله‌ مطهری‌ بنیان ‌گذار نهضت‌های‌ اسلامی‌ یك‌ قرن‌ اخیر است‌... تا آنجا كه‌ ما به‌ تاریخ‌ هر كشوری‌ و هر حركتی‌ كه‌ در یك‌ قرن‌ اخیر بوجود آمده‌، نگاه‌ كنیم‌ می‌بینیم‌ كه‌ رهبری‌ آن‌ بعهده‌ یكی‌ از شاگردان‌ یا هواداران‌ فكری‌ سید بوده‌ است‌... و این‌ تأثیر كم‌ و كوچكی‌ نیست‌... و البته‌ بررسی‌ چگونگی‌ آن‌، نیاز به‌ تألیف‌ كتاب‌ مستقلی‌ دارد... ولی‌ برای‌ نمونه‌ باید گفت‌ كه‌ شهید شیخ‌ حسن‌البناء مؤسس‌ حركت‌ اخوان‌المسلمین‌ در مصر و بلاد عربی‌، در كتاب‌ خاطرات‌ خود: «مذكرات‌ الدعوه و الداعیه » حركت‌ خود را استمرار راه‌ سیدجمال‌الدین‌ و شیخ‌ محمد عبده‌ معرفی‌ می‌كند.

و یا می‌توان‌ اشاره‌ كرد كه‌ ابوالكلام‌ آزاد و اقبال‌ لاهوری‌ خود را شاگردان‌ مع‌الواسطه‌ سید و پیرو مكتب‌ او می‌دانند... و محمد امین‌ شاعر ملی‌ ترك‌ و محمد عاكف‌ شاعر معاصر ترك‌ سید را پایه‌گذار آزادی‌خواهی‌ در تركیه‌ می‌دانند و همچنین‌ سعد زغلول‌ در مصر، در یك‌ سخنرانی‌، نهضت‌ ملی‌ خود را وابسته‌ به‌ اندیشه‌های‌ سید معرفی‌ می‌كند. در ایران‌ كه‌ نهضت‌ قانون‌خواهی‌ و ضداستبدادی‌ بی‌تردید از سید سرچشمه‌ می‌گیرد... و همینطور جاهای‌ دیگر... البته‌ من‌ این‌ مطلب‌ را در كتابهای‌ «حركت‌های‌ اسلامی‌ معاصر» با مدارك‌ لازم‌، شرح‌ داده‌ام‌...

 

6ـ علیرغم‌ اهمیتی‌ كه‌ سیدجمال‌ در تاریخ‌ یكصدساله‌ اخیر ایران‌ دارد تا حد زیادی‌ شخصیت‌ و افكار و آثار ایشان‌ مهجور و سربه‌ مهر و ناشناخته‌ مانده‌ است‌. چه‌ اقدامات‌ جدی‌ برای‌ جبران‌ این‌ امر و معرفی‌ سیدجمال‌ صورت‌ گرفته‌ است‌؟

در دوران‌ سلطنت‌ قجری‌ و پهلوی‌، با توجه‌ به‌ شناختی‌ كه‌ كارگردانان‌ این‌ دو رژیم‌ از آثار و عواقب‌ اندیشه‌ سید بدست‌ آورده‌ بودند و می‌دانستند كه‌ نشر و گسترش‌ این‌ نوع‌ اندیشه‌ها، برخلاف‌ اهداف‌ سلطه‌جویانه‌ سلطنت‌ها است‌، بطور طبیعی‌ اجازه‌ شناخت‌ و شناسایی‌ افكار سید و یا تجلیل‌ از وی‌ را نمی‌دادند... و حتی‌ مورخین‌ عصر قجری‌ و دوران‌ پهلوی‌ و پژوهشگران‌! حقوقبگیری‌ چون‌: اسماعیل‌ رائین‌، دكتر میمندی‌نژاد، ابراهیم‌ صفائی‌ و امثال‌ آنها، با جعل‌ و نشر اتهامات‌ و اكاذیب‌، در مخدوش‌ساختن‌ چهره‌ اسلامی‌ ـ انقلابی‌ سید، نقش‌ خاصی‌ را بعهده‌ داشتند... این‌ بود كه‌ در دوره‌ این‌ رژیم‌ها توطئه‌ سكوت‌ یا تخریب‌ در مورد سید ادامه‌ داشت‌ ـ و اكنون‌ نیز این‌ روش‌ در بلاد ارتجاعی‌ باصطلاح‌ اسلامی‌ ادامه‌ دارد ـ اما پس‌ از پیروزی‌ انقلاب‌ اسلامی‌، خوب‌ می‌بینیم‌ كه‌ تحولی‌ درباره‌ شناخت‌ سید بوجود آمده‌ و تشكیل‌ یا كنگره‌ جهانی‌ سید در تهران‌، نشانه‌های‌ از این‌ تحول‌ و حركت‌ است‌ و امیدواریم‌ كه‌ بتوان‌ با استفاده‌ از فرصت‌های‌ بدست‌آمده‌، در مورد سید و اندیشه‌های‌ وی‌، «جبران‌ مافات‌» نمود!

 

7ـ جناب‌ استاد درمیان‌ محققان‌ و مورخان‌ جنابعالی‌ بیش‌ از هركس‌ دیگری‌ به‌ تحقیق‌ و روشنگری‌ درخصوص‌ احوال‌ و آثار سیدجمال‌ پرداخته‌اید. زمینه‌های‌ دیگر فعالیت‌ فكری‌ و تحقیقاتی‌ خود را بیان‌ كنید و بفرمایید چه‌ آثاری‌ از شما درخصوص‌ سیدجمال‌ تاكنون‌ منتشرشده‌ و چه‌ آثار و اقدامات‌ دیگری‌ درخصوص‌ معرفی‌ ایشان‌ در دست‌ اقدام‌ دارید؟ و بفرمایید اصولاً علت‌ توجه‌ فراوان‌ و جدی‌ شما به‌ شخصیت‌ سیدجمال‌ چه‌ بوده‌ است‌؟

در دوران‌ قبل‌، به‌ بهانه‌ تحقیق‌ تاریخی‌، به‌ شرح‌ چگونگی‌ مبارزات‌ ضداستعماری‌ سید در بلاد مختلفه‌ و یا ترجمه‌ و نشر نامه‌های‌ سید علیه‌ شاه‌ قاجار می‌پرداختم‌... خوب‌ وقتی‌ نامه‌ فساد رژیم‌ را افشا می‌كند و علیه‌ شاه‌ قاجار است‌ و در آن‌ سید از علمای‌ بزرگ‌ شیعه‌ در نجف‌ و سامرا، می‌خواهد كه‌ شاه‌ را خلع‌ كنند تا ریشه فساد خشكانیده‌ شود، دستگاه‌ سانسور پهلوی‌ نمی‌توانست‌ بگوید كه‌ چرا این‌ نامه‌ را منتشر می‌سازید؟ چون‌ اگر «قجری‌ها»! خوب‌ بودند كه‌ جایگزین‌ لازم‌ نداشتند...

و از سوی‌ دیگر، خواننده‌ وقتی‌ در نامه‌ سید می‌دید كه‌ «شاه‌ قاجار» عامل‌ اصلی‌ فساد و تباهی‌ در كشور است‌، و آن‌ را با وضع‌ «شاه‌ پهلوی‌» مقایسه‌ می‌كرد، یك‌ نوع‌ «وحدت‌ عمل‌ كامل‌» بین‌ دو شاه‌ و دو رژیم‌ می‌یافت‌ و خود به‌ نتیجه‌ می‌رسید كه‌ راه‌ رهایی‌، در عصر ما هم‌ خلع‌ و طرد شاه‌ است‌.

و البته‌ وقتی‌ اندیشه‌های‌ سید در بین‌ نسل‌ جوان‌ منتشر می‌شد، زمینه‌ فكری‌ برای‌ حركت‌ها آماده‌ می‌شد. و من‌ خدای‌ را سپاسگزارم‌ كه‌ در این‌ مسیر موفق‌ بوده‌ام‌، بدون‌ آنكه‌ با مشكل‌ خاصی‌ روبرو شده‌ باشم‌... و تعداد چاپ‌ كتابها در این‌ زمینه‌ و تیراژ آنها، نشان‌دهنده‌ گسترش‌ اندیشه‌ بود... و خوشبختانه‌ سانسورچی‌های‌ رژیم‌ از این‌ نكته‌ اساسی‌ غافل‌ بودند.

به مطلب امتیاز دهید :
( 0. امتیاز از 0 )
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر