سابقه و آغاز آشنایى استاد علامه با هانرى كربن چگونه بود؟

در این زمینه خود علامه طباطبایى مى فرمود: در اواخر سال 1337 كه به تهران رفته بودم، آقاى دكتر جزایرى پیشنهاد كردند كه طبق درخواست دكتر هانرى كربن استاد فلسفه در دانشگاه سوربن فرانسه و رییس انجمن دوستى فرانسه و ایران، ملاقاتى با نام برده به عمل آید و من كه از فضایل اخلاقى و مراتب علمى وى شنیده بودم، این پیشنهاد را پذیرفتم و در منزل آقاى دكتر جزایرى دیدار نخستین با هانرى كربن رخ داد. در آن جلسه ایشان گفتند: آن چه كه تاكنون در غرب درباره اسلام مطرح شده بیشتر از دیدگاه اهل تسنن است و اگر كسى درباره مذاهب اسلامى دیگر اطلاعاتى بخواهد، فقط از منظر آنان اطلاعات كسب مى شود و حتى كسانى كه به ایران سفر كرده اند با حقایق مذهب تشیع و معارف اهل بیت، آشنایى پیدا نكرده اند و با فلسفه اشراق هم هیچ گونه برخوردى نداشته اند، تا آن جا كه «گوبینو» مستشرق معروف كتاب «اسفار» ملاصدرا را «سفرنامه»! تلقى كرده است. و یا اگر كسى راجع به «فلسفه اسلامى» تحقیق به عمل آورد، آن را با پایان دوران ابن رشد اندلسى، پایان یافته تلقّى مى كنند.

علامه طباطبایى سپس افزود: پس از این بیان، دكتر هانرى كربن گفت: ولى من یك پژوهشگر مسیحى پروتستان هستم، بر این باور رسیده ام كه حقایق و معارف اسلام از دریچه تشیّع قابل فهم تر است و روى همین اصل من در غرب تلاش كرده ام كه مذهب تشیّع را آن طور كه شناخته ام، معرفى كنم و در این رابطه كتاب شیخ اشراق سهروردى را چاپ كرده ام و درباره مكتب فلسفى میرداماد و ملاصدرا هم مباحثى را در كلاس هاى درس فلسفه یا نشست ها و سمینارها بیان داشته ام، اما این، مرا قانع نكرده و مى خواهم از نزدیك با علمای شیعه آشنا شوم و حقایق تشیع و معارف اهل بیت را از زبان خود آنها بشنوم و اگر مشكلاتى دارم، توسط خود آنها حل و فصل كنم...

این خلاصه بیانات دكتر كربن بود و اینجانب نیز به مطالب مختصرى در تكمیل گفته هاى ایشان اشاره كردم و این دیدار كوتاه پایان پذیرفت تا این كه در مهرماه سال 1338 و به هنگام مراجعت از دماوند به قم، در تهران ملاقات دیگرى به هانرى كربن به عمل آمد و او مژده داد كه در ژنو، كنفرانسى درباره «امام منتظر» از دیدگاه شیعه داشته كه مورد استقبال دانشمندان غربى حاضر در جلسه قرار گرفته است. آقاى كربن افزود: من به این عقیده رسیده ام كه مذهب تشیّع تنها مذهبى است كه رابطه بشر با هدایت الهى و پیوند انسان با خدا را، استوار نگه داشته و با مسئله «ولایت» این پیوستگى را استمرار مى بخشد، چون در ادیان و مذاهب بر حق پیشین با درگذشت انبیاء، این ارتباط در عمل از بین رفته و فقط احكامى در رابطه با زندگى روزمره انسان از آنها به یادگار مانده است. ولى در اسلام شیعى، پیوند این حقیقت و معنویت بین انسان و خدا، استمرار مى یابد و رشته اساسى وصل به حق، قطع نمى شود.

سپس علامه طباطبایى فرمود: پس از بیانات هانرى كربن، من گفتم: مسئله وجود حق تعالى، در همه ادیان یك مسئله ثابت و مشتركى است، ولى در موضوع روش زندگى انسان، دینى جاودانه خواهد بود كه ضمن حفظ اعتقاد به الوهیت و نبوت، و اعتقاد به دنیاى دیگر ـ معاد ـ براى استمرار بخشیدن به این حقیقت، باید وسیله خاصّى براى ادامه پیوند و ارتباط، از خود به یادگار گذاشته باشد و آن، بى تردید همان مسئله «ولایت» است كه در اسلام شیعى به آن توجه خاص شده و در واقع توسّل به آن، سعادت دنیوى و اخروى انسان را تضمین مى كند.

با این سخنان كوتاه در مجلسى كه چند نفر از دوستان هم بودند، جلسه دوم نیز پایان یافت ولى قرار بر این شد كه جلسات دیگرى، به هنگام اقامت آقاى كربن در تهران، در منزل دوستان تشكیل شود و بحث و گفتگو ادامه یابد... و البته هرچندى یك بار این جلسات ادامه یافت و دوستان دانشمندى هم در آن جلسات حضور مى یافتند كه نتیجه نهایى آن حلقه بحث نخستین، مجموعه بحث هایى درباره مبانى عقیدتى و معارف تشیّع بود كه خوشبختانه به شكل كتاب منتشر شد و سپس توسط دوستان جلسه به زبان انگلیسى و فرانسه نیز ترجمه گردید و انتشار یافت. این از جمله نكاتى است كه اینجانب آنها را از قول علامه طباطبایى در همان سال ها یادداشت كرده بودم و بعد تكمیل شده آنها، به عنوان مقدمه خود استاد علامه طباطبایى، در آغاز آن بحث ها آمده است.

این مجموعه بحث ها تحت چه عنوانى منتشر شد؟

محصول نخستین این جلسات، دو كتاب «شیعه» و «رسالت تشیّع» بود كه توسط خود علامه طباطبایى تحریر شده بود و توضیحات هر دو جلد، به خواست علامه طباطبایى توسط مرحوم آیت الله على احمدى میانجى و اینجانب، تهیه و تنظیم گردید كه جمعاً در 700 صفحه، بارها به چاپ رسیده است.

اما متأسفانه محصول جلسات بعدى كه عمدتاً فلسفى، كلامى و عرفانى بوده، تنظیم نشده و یا حتى ضبط هم نگردیده و فقط در آثار هانرى كربن به ویژه در كتاب چهار جلدى وى درباره «اسلام در سرزمین ایران» و آثار دكتر حسین نصر به ویژه كتاب: «در جست و جوى امر قدسى» و كتاب: «هانرى كربن آفاق تفكر معنوى در اسلام ایرانى» تألیف دكتر داریوش شایگان به نكاتى از مطالب مطرح شده در آن جلسات، اشاراتى رفته است كه در كل باید این «غفلت» و عدم تقریر و ضبط كلّ مطالب جلسات را یك «ضایعه علمى» نامید...

اعضاى اصلى شركت كننده در این جلسات چه كسانى بودند؟

اعضاى اصلى و ثابت علاوه بر خود استاد علامه طباطبایى و دكتر هانرى كربن آقایان: دكتر جزایرى، دكتر حسین نصر، دكتر عیسى سپهبدى، دكتر معین، دكتر غلامحسین دینانى، ذوالمجد طباطبایى و شهید مطهرى بودند و البته شخصیت ها و افراد دیگرى نیز به طور غیر مرتب، گاهى در آن جلسات حضور مى یافتند كه از آن جمله بودند: استاد جلال الدین آشتیانى، استاد فروزانفر، مهندس مهدى بازرگان، آیت الله ناصر مكارم شیرازى و اینجانب نیز در چند جلسه در منزل آقاى ذوالمجد یا محل اقامت موقّت استاد علامه در «دركه» حضور یافتم...

 درباره چگونگى این جلسات و حضور افراد، آقاى دكتر حسین نصرنیز در كتاب خود نكاتى دارند كه نقل آن براى تكمیل این گفتگو و مستند سازى آن از لحاظ تاریخى، بى مناسبت نیست.

دكتر نصر مى گوید: «...علامه مرد بسیار بزرگى بود. در هر دو ساحت فلسفه و تفسیر قرآن میدان دار بوده و فیلسوفى دست اول بود. این نكته در مباحث میان ایشان و كربن پیدا بود... كربن در سپتامبر كه همواره به ایران مى آمد، داغ ترین مباحث فلسفى و كلامى آن زمان فرانسه را با خود به ایران مى آورد و این موضوعات را در قالب پرسش هایى از علامه طباطبایى، مطرح  مى كرد و ایشان پاسخ هایى ارایه مى نمودند و بحث ادامه مى یافت. چنان كه گفتم بعدها پاى بسیارى دیگر به این جلسات باز شد كه اكنون از علماى سرشناس ایران هستند از جمله مكارم شیرازى، خسروشاهى و دیگران كه مهم ترین آنها مطهرى بود كه همواره حضور داشت...»[1]

این جلسات چند ماه ادامه داشت؟ و در چه جاهایى تشكیل مى شد؟

البته من به طور دقیق نمى دانم، ولى چون هانرى كربن همه ساله، حتى پس از بازنشستگى هم به ایران مى آمد و در «انجمن فلسفه» در تهران به تدریس مى پرداخت، تماس هاى وى با علامه طباطبایى هم ادامه داشت... و جلسات هم نوعاً در منزل یكى از اساتید شركت كننده تشكیل مى گردید و یا بعضى وقت ها در منزل موقت و استیجارى خود علامه طباطبایى در «دركه» كه تابستان ها به آن جا مى رفتند، برگزار مى شد.

و طبق اظهار برادر دانشمند و فرهیخته جناب دكتر غلامحسین ابراهیمى دینانى، در دوران قبل از پیروزى انقلاب هم گهگاهى جلسات برقرار بود ولى بعد، به درخواست(!) بعضى از دوستان این جلسات تعطیل گردید و هانرى كربن هم دیگر به ایران نیامد و به تالیف و تنظیم و نشر كتاب چهار جلدى خود در «پاریس» پرداخت.

تألیف دكتر كربن درباره چیست و چه موضوعاتى در آن مطرح است؟

مى توان گفت كه هانرى پس از عمرى پژوهش و كاوش درباره فلسفه و عرفان اسلام شیعى در واقع عصاره تحقیقات درازمدت خود را در یك مجموعه چهار جلدى، تحت عنوان: «اسلام در سرزمین ایران، چشم اندازهاى فلسفى و عرفانى» منتشر ساخت.

خوشبختانه دو جلد از این اثر ارزشمند، به فارسى هم ترجمه و منتشر شده است كه با مراجعه به آن مى توان به ارزش علمى و فلسفى كتاب و «منبع شناسى» از دیدگاه هانرى كربن پى برد. در این مجموعه، كربن به منابع و آثارى استناد و استشهاد مى كند كه هنوز در ایران و یا بلاد عربى، به صورت نسخه هاى خطى، باقى مانده و محفوظ است... و این امر نشان دهنده عمق و گستره پژوهش هاى چند ده ساله كربن در عرفان و فلسفه اسلام شیعى است...

اشاره كردید كه این جلسات بعدها توسط بعضى از دوستان به تعطیلى كشانده شد، به طور روشن تر چه كسانى مانع استمرار تشكیل این جلسات شدند؟

بنده اطلاع دقیقى از این امر ندارم، ولى روزى آقاى دكتر دینانى ماجرا را بر اینجانب تعریف كرد و من براى آن كه گفتگو «مستند» باشد، ترجیح مى دهم خلاصه اى از آن چه را كه خود ایشان در این زمینه نوشته اند، نقل كنم:

«...اندكى پیش از انقلاب بعضى از دوستان انقلابى ما به من و آقاى صائنى زنجانى گفتند: این جلسه و تشكیل آن از اول كار درستى نبود! بعضى از دوستان جلسه شما این طور و آن طورند و خود هانرى كربن هم ما نمى دانیم كیست؟! الان چیزى به پیروزى انقلاب نمانده، صلاح نیست ادامه پیدا كند. شما به علامه طباطبایى بگویید جلسه را تعطیل كند.

بر اثر فشار دوستان من خدمت علامه طباطبایى عرض كردم كه دوستان مى گویند صلاح نیست این جلسه ادامه پیدا كند... من الان وقتى آن لحظه یادم مى آید، گریه ام مى گیرد... ایشان حالش بد شد و رعشه مختصرى كه دستشان داشت، چند برابر شد و صورتش قرمز شد. وقتى آن چهره ایشان به خاطرم مى آید ناراحت مى شوم. ایشان چند بار گفت: عجب! و بعد فرمودند: به عنوان شخصى كه در گوشه اى نشسته ام و چیز مى نویسم، تنها راه من به جهان و تفكر جهانى این جلسه است، این را هم نمى توانند براى من ببینند؟

من تازه فهمیدم كه ایشان در این جلسات مى خواست بداند در دنیا چه مى گذرد؟ و تازه ترین بحث هاى فكرى جهان چیست؟...»

دكتر دینانى سپس درباره انتهاى هدف اندیشه كربن مى گوید: «...انتهاى اندیشه كربن رسیدن به معنویت تشیّع است و در آن جا مستغرق مى شود. معنویت تشیّع عرفان و ولایت است و ولایت كلیّه. او دنیا را در سراشیب انحطاط مادى و خالى شدن از معنویت مى دید و نگران بود و از این رو مى كوشید نورى از معنویت به جهان بتاباند.»[2]

آیا هانرى كربن، غیر از علامه طباطبایى، با دیگر علمای ایران هم ارتباط و همكارى داشت؟

بلى، كربن با علمای دیگرى مانند حجة الحق استاد سید جلال الدین آشتیانى تماس و همكارى داشت. مثلاً وقتى كربن مى خواست طرح خود را براى تدوین تذكره اى از فلاسفه ایرانى - از قرن یازدهم هجرى تا عصر ما - اجرا كند، از استاد آشتیانى دعوت به همكارى نمود و همراه او مجموعه عظیم «منتخباتى از آثار حكماى الهى ایران» را در 7 مجلد آماده نمودند كه چهار جلد آن به چاپ رسید و متأسفانه با درگذشت وى، مجلدات بعدى به چاپ نرسید و استاد جلال الدین آشتیانى البته تلاش نمود كه طرح را به طور كامل اجرا كند كه ظاهراً توفیق خاصى در این زمینه، پس از درگذشت كربن، به دست نیامد و از این جا مى توان به نقش تأثیرگذار كربن در احیاء آثار فلسفى شیعى در بلاد غرب پى برد.

آیا اصولاً در آن زمان هم كسانى مخالف تشكیل این جلسات بودند؟

خوب البته! آنهایى كه به فلسفه و عرفان علاقه اى ندارند و اصولاً فلسفه اسلامى را ترجمه اى از فلسفه یونانى مى دانند، مایل نبودند كه این قبیل جلسات تشكیل شود و مطالبى به عنوان معنویت در اسلام از دیدگاه فلسفى مطرح شود، بلكه آنها معتقد بودند كه فقط باید از دریچه ظواهر اخبار و احادیث به نشر معارف اسلامى - شیعى پرداخت. ولى در آن زمان چون علامه طباطبایى در قم جلسات تفسیر قرآن و درس اسفار داشتند، مخالفت آقایان تأثیر گذار نبود و نتوانستند در هجمه! خود موفق شوند. البته استاد علامه را بعضى ها خیلى اذیت كردند ولى ایشان به راه خود ادامه دادند كه آثار مثبت آن در حوزه هاى امروز مشهود است.

ظاهراً در عصر ما این مخالفت ها قوى تر و علنى تر شده است و على رغم مرور چهل سال از آن جلسات «بعضى به صورت كلى» منكر فایده و اصالت آن نوع جلسات شده اند.

بلى! متأسفانه بعضى از دوستان كه خود مى نویسند: «آن ایام افتخار مى كردیم كه یك فیلسوف یا مستشرق فرانسوى به محضر استاد علامه مى رسد و به تبادل مطالب علمى مى پردازد به خود مى بالیدیم»!، اكنون با 180 درجه تغییر موضع «شمشیر قلم از رو بسته» و تحت عنوان: «بازخوانى مأموریت و نقش فرهنگى هانرى كربن در ایران» مطالب مبسوطى نوشته اند كه نقد و بررسى آن خود نیازمند بحث جداگانه اى است...

البته از عنوان مقاله مى توان به محتواى كلى مطالب مطرح شده توسط ایشان، پى برد ولى خلاصه آن ادعاها چنین است:

«اروپاییان به ویژه دانشگاه سوربن نسخه روز را براى اندیشه و فكر ایران نوشته بودند كه از چند عنصر تشكیل شده بود: تصوف با عنوان ارزشمند عرفان، ارسطوییات... افلاطونیات... قدرى هم اشراقیات و آمیزه اى از قرآن و حدیث...» و آن گاه نتیجه گرفته بودند كه كربن گویا بیكار بوده و دنبال اجر و مزد مى گشته و «مزد كار خود را گرفت و مدیر مطالعات عالى دانشگاه سوربن شد!!» و علامه طباطبایى هم كه از تعطیلى جلسات علمى - فلسفى خود با وى سخت ناراحت شده بود، به تعبیر این راوى محترم، گویا سرانجام «مرحوم علامه طباطبایى به ماهیت كربن پى برد و او را از خود راند و به همین دلیل در المیزان حد و حدودى براى باطن گرایى قرار داد...» (هكذا)؟! و نویسنده محترم، پس از نقل و نقد مطالبى از كربن و دیگر دوستان، در پایان مقاله مى آورند:

«..كارى با امور سیاسى ندارم. چندین سال است كه سیاست را كنار گذاشته ام.[3] در مورد مكتب تشیّع و نیز درباره حفظ نظام اسلامى از دیدگاه اصول مكتب بحث مى كنم...» و سپس نتیجه گیرى مى كنند كه مأموریت كسى مثل هانرى كربن و یارانش «تشویق تصوف سنتى در لباس مدرن است.»[4]

این نوعى از برداشت و استنباط و استدلال و استنتاج برادر محترمى است كه به نوشته خود «روزگارى بر خود مى بالیده كه كربن در محضر علامه درس معنویت مى آموزد» و اكنون مدعى است كه اصلاً او براى اجراى یك طرح و برنامه حساب شده! استعمار فرهنگى مأموریت! استعمار داشته و در این راه به مقام والایى رسیده و علامه هم سرانجام او را «طرد» كرده است...

البته ما كه از نزدیك شاهد امور بودیم مى دانیم كه علامه طباطبایى هرگز او را طرد نكرد و تا آخر نیز بر سلامت نفس و حسن نیت او اعتقاد داشت و علاوه بر مطالبى كه از اساتید محترم در این رابطه نقل شده، باید بگویم كه پس از درگذشت كربن مرحوم علامه طباطبایى درباره هانرى كربن، به این حقیر فرمودند: «من بر این باور هستم كه كربن مستبصر از دنیا رفت، گرچه نخواست به این حقیقت تظاهر بكند.» آقاى مهندس عبدالباقى، فرزند ارشد علامه طباطبایى، به اینجانب نقل كرد كه: «پدر همین مطلب را به بنده نیز گفت.»

مرحوم آیت الله سید محمدحسین حسینى تهرانى كه از شاگردان خاص علامه طباطبایى بود و یادداشت هاى زیادى از استاد خود دارد در این رابطه، چنین نقل مى كند:

«روز جمعه، 18 شعبان المعظم 1399 هجریّه قمریّه حضرت علامه طباطبایى فرمودند:

مسیو هانرى كربن، قریب یكى دو ماه است كه فوت كرده است. ایشان استاد كرسى شیعه شناسى در دانشگاه پاریس بوده است و مجالس عدیده راجع به تحقیق در مذهب شیعه با ما داشت. مرد سلیم النفس و منصفى بود. او معتقد بود كه در میان تمام مذاهب عالم، فقط مذهب شیعه است كه مذهبى پویا و متحرك و زنده است و بقیه مذاهب بدون استثناء عمر خود را سپرى كرده اند و حالت ترقّب و تكامل ندارند. یهودیان قائل به امام و ولى زنده اى نیستند و هم چنین مسیحیان و زردشتیان، اتّكا به مبدء حیاتى ندارند و به واسطه عمل به تورات و انجیل و زند و اوستا اكتفا نموده و تكامل خود را فقط در این محدوده جست و جو مى كنند. هم چنین است تمام فرق اهل تسنن كه فقط تكامل خود را در سایه قرآن و سنّت نبوى مى دانند! امّا شیعه دین حركت و زندگى است چون معتقد است كه حتماً باید امام و رهبر اُمّت، زنده باشد و تكامل انسان فقط به وصول به مقام مقدّس او حاصل مى شود و لذا براى این منظور، از هیچ حركت و عشق و پویایى دریغ نمى كند.

مى فرمودند: روزى به كربن گفتم:

در دین مقدّس اسلام تمام زمین ها و امكنه بدون استثناء محلّ عبادت است. اگر فردى بخواهد نماز بخواند یا قرآن بخواند یا سجده كند یا دعا كند، در هرجا كه هست مى تواند این اعمال را انجام دهد و رسول الله فرموده است: «جُعِلَت الى الاُرضُ مَسجِداً و طَهوراً» ولى در دین مسیح چنین نیست، در غیر كلیسا باطل است؛ بنابراین اگر فردى از مسیحیان در وقتى از اوقات حالى پیدا كرد (مثلاً درنیمه شب، در خوابگاه منزل خود) و خواست خدا را بخواند چه كند؟ او باید صبر كند تا روز یكشنبه بیاید و كلیسا را باز كنند و براى دعا در آن جا حضور پیدا كند؟ این معنى قطع رابطه بنده است با خدا.

در پاسخ گفت: بلى، این اشكال در مذهب مسیح هست و الحمدلله دین اسلام در تمام ازمنه و امكنه و حالات، رابطه مخلوق با خدا منظور داشته است.

و فرمودند: دیگر آن كه گفتم:

در دین مقدس اسلام، انسان حاجتمند اگر حالى پیدا كند طبق همان حال و حاجت، خدا را مى خواند؛ چون خداوند أسماء حسنایى دارد، مانند: غفور و رازق و منتقم و رحیم و غیرها و انسان طبق خواست و حاجت خود هر یك از این اسماء را ملاحظه نموده و خدا را بدان اسم و صفت یاد مى كند. مثلاً اگر بخواهد خدا او را بیامرزد و از گناهش درگذرد، باید از اسم غفور و غفّار و غافرالذنب استفاده كند. اما در دین مسیح خدا أسماء حسنى ندارد، فقط لفظ خدا و أب براى اوست. بنابراین، اگر شما مثلاً حالى پیدا كردید و خواستید با خدا مناجات كنید و او را با أسماء و صفاتش یاد كنید، از تحت اسم خاصى از او حاجت طلبید، چه خواهید كرد.

كربن در پاسخ گفت: من در مناجات خود صحیفه مهدویه را مى خوانم.

حضرت علامه مى فرمود: كربن كراراً صحیفه سجّادیّه را مى خواند و گریه مى كرد...»[5]

بعضى از دوستان مى گویند كه هانرى كربن اهل سیر و سلوك عرفانى هم بوده و در این مسیر گام بر مى داشته است.

اجازه بدهید كه در این زمینه باز هم مستند پاسخ بگویم. آقاى دكتر ابراهیمى دینانى از اساتید و افاضل معروف كه از تلامذه خاص استاد علامه طباطبایى بود و در اغلب جلسات گفتگوى علامه با هانرى كربن شركت مى كرد و حتى اغلب همراه استاد علامه با اتوبوس عازم تهران مى شد، در گفتگویى با اینجانب، دقایقى قبل از افطار در لیله 21 رمضان 1431 هـ اظهار داشت:

من در جلساتى كه حضور مى یافتم، مى دیدم پرفسور هانرى كربن، استاد دانشگاه سوربن پاریس، در كمال تواضع و احترام، مانند شاگردى مودّب در كنار استاد علامه طباطبایى مى نشست و سؤال هاى خود را مطرح مى نمود و اساتید محترم پاسخ هاى علامه طباطبایى را براى او ترجمه مى كردند. روزى من روى همان روحیه جستجوگر طلبگى، از هانرى كربن پرسیدم: شما كه رسیدن به حقیقت را در عرفان یا تصوّف مى دانید، خود از كدام طریقت پیروى مى كنید و مرشد شما كیست؟... كربن لبخند ملیحى زد و گفت: «من اویسى هستم» و مى دانیم كه اویسى ها معتقدند كه در سیر و سلوك، نیازى به مرشد حىّ نیست و عمل به همان رهنمودهاى پیامبر اكرم و رهبران معنوى، براى یك سالك راه حق كافى است...

پرسیدم: خوب اهالى سیر و سلوك، اذكارى دارند؟ شما از چه ذكرى استفاده مى كنید؟ در حالى كه لبخندى دیگر زد، با حالت جدى گفت: من شب ها كه تا صبح، قال الباقر و قال الصادق را در كتاب ها مى خوانم و تكرار مى كنم، همین ذكر من است...

استاد دینانى افزود: من به كشورهایى كه رفته ام حتى در مالزى و بوسنى دیده ام كه شناخت تشیع در آن كشورها عمدتاً از روى آثار ترجمه شده هانرى كربن درباره شیعه و عرفان شیعى است.

و من به استاد دینانى گفتم: اتفاقاً در مصر هم كه چاپ و نشر كتب شیعى ممنوع است، كتاب هاى ترجمه شده از هانرى كربن به عربى، بارها و بارها تجدید چاپ مى شود و چون او یك مستشرق فرانسوى است، اداره فرهنگ قاهره حساسیتى نسبت به كتاب هاى او ندارد، در حالى كه كربن همان معارف و اصول تشیع را در آثار خود منعكس كرده است...

علاوه بر مصر و دیگر بلاد عربى، در تركیه نیز آثار كربن هواداران زیادى دارد و ترجمه هاى كتاب هاى وى، بارها تجدید چاپ شده و مورد استقبال جوانان قرار گرفته است.

با این توضیحات شما نیز معتقدید كه او در مسیر اهل بیت (علیهم السلام) قرار داشت؟

علامه طباطبایى به اینجانب فرمود كه عقیده دارم او در این مسیر بود. بنده در این جا شاهد دیگرى نقل مى كنم و امیدوارم كه به عنوان «حسن ختام» مورد قبول افتد. آقاى دكتر سید حسین نصر با سوابقى كه با كربن دارد، مى نویسد:

«...كربن نخست كاتولیك بود اما به دلیل محدودیتى كه استادان كاتولیك برایش در زمینه مطالعات عرفانى اعمال كرده بودند به آیین پروتستان در آمده بود. او همیشه به مطالعه عرفان علاقه مند بود. و از این رو به مطالعه اسلام و به ویژه آثار سهروردى رهنمون شد و از این رهگذر، عالم تشیع بر او نمایان شد، عالمى كه كربن آن را وطن معنوى خویش احساس مى كرد. او دلبستگى شخصى و بسیار عمیقى به امام دوازدهم و دیگر امامان شیعه داشت به گونه اى كه عشق او به امامان شیعه باورنكردنى بود گویى كه خود از شیعیان بسیار پرهیزكار است...

كربن و من روابط شخصى انسانى و علایق معنوى فكرى بسیارى با هم داشتیم و او را به لحاظ انسانى خیلى خوب مى شناختم. مثلا ما با هم به زیارت جمكران مى رفتیم. او خود را شیعه مى دانست. او همواره مى گفت  nous Les shiites یعنى ما شیعیان...»([6])

با این توضیحات، امیدوارم كه كشف حقیقت شده باشد و دوستان «مخالف فلسفه» به جاى اتهام و نشر ادعاهاى بى اساس، به نقد منطقى فلسفه و فلاسفه! بپردازند، و البته اصولاً انصاف نیست كه انسان زحمات افراد را نادیده بگیرد و هر اقدامى را نتیجه یك نیاز مادى بداند و حتى مدعى شود كه مثلاً هانرى كربن، كه خود استاد دانشگاه سوربن بود، مزد خود را دریافت نمود و به مقام استادى سوربن رسید...مقامى كه او سالیانى دراز، و حتى پیش از ملاقات با علامه طباطبائى صاحب آن بود...

بى تردید هانرى كربن، مانند استاد علامه طباطبائى در این پژوهش ها و كاوش ها، انگیزه مادى نداشتند و به دنبال كسب جاه و مقام و مال و منال نبودند...غفرالله لنا و لمن سبقونا بالأیمان


[1].كتاب: «در جستجوى امر قدسى»، گفتگویى با دكتر حسین نصر، صفحه 131 و 132، چاپ تهران 1385.

[2]. كتاب: «سرشت و سرنوشت»، گفتگوهاى كریم فیضى با استاد دینانى، فصل: «مردى به نام طباطبایى، مردى به نام كربن»، چاپ مؤسسه اطلاعات، 1389، تهران.

[3]. البته مدعى محترم توضیح نمى دهند كه اگر سیاست ما عین دیانت ما است، چگونه مى توان آن را كنار گذاشت؟ آیا از راه سیاست نمى توان در حفظ نظام و مكتب كوشید؟ مگر آن كه علل دیگرى موجب «كنار رفته شدن»! شده باشد!

[4]. فصلنامه سمات سال اول، شماره اول مورخ بهار 1389 صفحه 109 تا 123، مقاله جناب شیخ مرتضى رضوى.

[5]. كتاب: مطلع الانوار، تألیف مرحوم آیت الله سید محمدحسین حسینى تهرانى، جلد دوم چاپ تهران 1431 هـ . صفحه 241 - 243 اصل و دستخط استاد تهرانى نیز منقول است.

[6]. «در جستجوى امر قدسى»، گفتگو با دكتر نصر، صفحه 145 و 146. 147، چاپ تهران، 1358.