( 0. امتیاز از 0 )

روز 8 اسفند 1398 از درگذشت اندوهبار دوست گرانمایه، شادروان حجت‌الاسلام آقای سید‌هادی خسروشاهی آگاه شدم. آشنایی من با شادروان خسروشاهی به واپسین سال‌های زندگی‌ آیت‌الله کاشانی هنگامی‌‌ که دانش‌آموز دبیرستان و سپس دانشجوی رشته حقوق دانشگاه تهران بودم بازمی‌گردد.

سیدمحمود کاشانی

روز 8 اسفند 1398 از درگذشت اندوهبار دوست گرانمایه، شادروان حجت‌الاسلام آقای سید‌هادی خسروشاهی آگاه شدم. آشنایی من با شادروان خسروشاهی به واپسین سال‌های زندگی‌ آیت‌الله کاشانی هنگامی‌‌ که دانش‌آموز دبیرستان و سپس دانشجوی رشته حقوق دانشگاه تهران بودم بازمی‌گردد. در سال‌های 1331 و 1332 آیت‌الله کاشانی که به دلیل ‌ایستادگی در برابر مداخلة دولت‌های بیگانه در امور داخلی ‌ایران و توطئه‌های وابستگان ‌این دولت‌ها گرفتار امواج تهمت‌ها و افتراها شده بود همچنان به مبارزة سیاسی خود ادامه می‌داد. اگر چه دوستان خوش‌فکر و‌ یاران وفادار وی او را در این مبارزات سیاسی همراهی می‌کردند ولی طوفان تبلیغات مسموم که در روزنامه‌‌های مزدور دولتی و ستون پنجم بیگانه در کشور در نیمه نخست سال 1332 به راه انداخته بودند کار را به جایی رساندند بود که بسیاری از گروه‌های مردم تحت‌تأثیر‌ این شایعه‌پراکنی‌ها قرار گرفتند و حتی پاره‌ای از اشخاصی که داعیه مذهبی داشتند، نتوانستند ‌یا نخواستند خود را از دام ‌این تبلیغات گمراه ‌کننده برهانند. پیچیدگی رویدادهای سال‌های 1331 و 1332 و تبلیغات گمراه ‌کننده در کتاب‌هایی که چاپ و انتشار آنها همچنان ادامه دارد، شناخت حقیقت را دشوار ساخته و واقعیت رویدادهای تاریخ نهضت ملی ‌ایران همچنان در پردة ابهام باقی مانده‌اند. در این میان شادروان خسروشاهی در دورانی که طلبة نوجوانی بوده است، دیدارهای گوناگون با‌ آیت‌الله کاشانی داشته و خوشبختانه در همان هنگام و در سال‌های پس از آن دست به نگارش این خاطرات زده است. نخستین دیدار او به همراه شادروان حجت‌الاسلام علی حجتی‌کرمانی احتمالاً در سال 1335 بوده است. به نوشتة آقای حجتی:

«با ایشان [آقای خسروشاهی] نمی‌دانم به‌سوی چه مقصدی از خیابان پامنار عبور می‌کردیم،‌ یک دفعه آن طرف پیاده‌رو چشم‌مان به‌آیت‌الله ـ کاشانی افتاد که تنهای تنها از بالا به پایین [به سوی مسجد مجاور خانه] در حرکت بود... ایشان برای شرکت در مجلس ختمی ‌به مسجد می‌رفتند. عصر بود و ما از ایشان وقت ملاقات خواستیم برای بعد از نماز مغرب و عشا وقت ملاقات دادند. وقتی وارد منزل ایشان شدیم نماز مغرب را خوانده و مشغول تعقیبات بودند، سلام کرده و نشستیم. قیافه‌ها نشان نمی‌داد که اهل حاجت باشیم؟ ایشان هم بعید دانستند که ما برای عرض حاجتی خدمتشان رسیده باشیم. نماز عشا را به تأخیر انداخته و خود ابتدا به سخن کردند. نخست از ما به شوخی سؤال کردند زیر عمامه و تو سرتان گچ هست‌یا مغز؟ آقای خسروشاهی گفت: آقا ما ادعایی نداریم ولی از کسانی هستیم که از همین نخستین دوران طلبگی امیدوار هستیم که در راه حق باشیم و بخواهیم بفهمیم. فرمود بگذارید‌ یک قصه تاریخی برای‌تان نقل کنم...».

گواهی شادروان آقای علی حجتی‌کرمانی دربارۀ دوست خود، شادوران آقای سید‌های خسروشاهی از دیدار با ‌آیت‌الله کاشانی در سال 1335 که گفته است: «امیدوار هستیم در راه حق باشیم و بخواهیم بفهمیم»، سرگذشت زندگی معنوی این پژوهشگر شریف تاریخ معاصر کشور ماست. جویندگان راه حق بسیار اندک هستند و کمتر از آن، کسانی هستند که «بخواهند بفهمند»! بسیاری از مردم تنها چشم به مادیّات دارند ‌یا در برابر حق‌ایستادگی می‌کنند و از برتری و مَنِش اخلاقی پویندگی راه حقیقت بهره‌ای ندارند. این سخن در این دیدار در سال 1335 در حالی بر زبان آقای خسروشاهی جاری شده که هنوز چند سالی بیش از شکست نهضت ملی‌ ایران و خانه‌نشین شدن ‌آیت‌الله کاشانی نگذشته بوده است. ‌این در حالی بود که در خرداد ماه سال 1329 هنگامی‌ که‌ آیت‌الله کاشانی از تبعید لبنان به تهران باز می‌گشت، مردم از فرودگاه مهرآباد تا خیابان امیرکبیر و خیابان پامنار که خانه ‌آیت‌الله کاشانی در آن بود از وی استقبال تاریخی و بی‌سابقه‌ای کردند. در مهر ماه سال 1331 نیز هنگامی‌که از سفر حج و سوریه و لبنان باز می‌گشت همین استقبال عمومی‌ تکرار شد. ولی در نیمة نخست سال 1332 هنگامی ‌که از قانون اساسی، منافع ملی، مجلس و مشروطیت دفاع می‌کرد آن چنان که از اسناد تاریخی بر می‌آمد دچار امواج ترور شخصیت و خانه‌نشین شد. شادروان خسروشاهی که جویای حقیقت بود به دیدارهای خود با‌ آیت‌الله کاشانی در این دورانِ خانه‌نشینی ادامه داده است. در مقاله‌ای که چندی بعد زیر عنوان «چند خاطره از چند دیدار» منتشر کرد نوشت:

«... در دیدار بعدی، نزدیک‌های ظهر بود که از قم [به تهران] رسیدم و ‌یکسر رفتم به [خیابان] پامنار، نزدیک شمس‌العِماره محل ماشین‌های قُراضة قم.‌ آیت‌الله به مسجد می‌رفت، همراهشان به مسجد رفتم. در طول راه، کسی به آقا سلام نمی‌کرد. اهل محل، عینهو مردم کوفه، همان‌ها که علی را و حسین را تنها گذاشتند. گویا واقعاً تاریخ تکرار می‌شود. در مسجد، کل نمازگزاران با من که نمازم قصر بود. پنج نفر بودیم با خود آقا شش نفر. بعد از نماز خواستم بروم، البته جایی هم سر ظهر نداشتم.‌ آیت‌الله گفتند بیسواد [تکیه کلام‌ آیت‌الله به دوستان] ظهر برویم منزل، آبگوشتی بار است. به منزل آقا رفتیم نهار را خوردیم. آقا رفت به استراحت و من ماندم و‌ یک دنیا غم و اندوه که این خانه، چند سال پیش چگونه بود و اکنون چگونه؟ پس حق است ‌وقتی علی را در محراب ‌شهید کردند، مردم می‌پرسیدند مگر علی هم نماز می‌خواند؟... خوابم نبرد آقا آمدند. چای آوردند نشستیم به صحبت...».

وی در پایان و پس از نقل چند خاطره افزوده است:

«در‌ یکی از دیدارهای آخر، از‌ آیت‌الله خواستم که عکسی را امضا کرده و به من هدیه کنند. فرمود عکس چه کار می‌کند؟ گفتم آقا شاید روزی خدا توفیق داد تاریخ نهضت را نوشتم، عکس امضا شدة شما می‌تواند سندی باشد بر این‌که ما از اول، حوادث را به‌طور عینی پی‌گیری می‌کردیم و همه‌اش شنیده‌ها و نوشته‌ها نیست.‌ آیت‌الله کاشانی خندید و گفت: «بیسواد! فارسی که خوب‌ یاد گرفته‌ای، ولی از تاریخ‌نویسی چه فایده؟ آدم زنده را زنده به‌گور می‌کنند و بعد در تاریخ از او تجلیل به عمل می‌آورند». گفتم آقا، مقصود انجام وظیفه است. خوب اگر ما سکوت کنیم قضیه همان‌طور می‌شود که خودتان در‌ یکی از ملاقات‌ها فرمودید که: تاریخ را هم همین عَمَلة ظَلَمه می‌نویسند!‌ آیت‌الله خندید و گفت: «پسر حاج سیدمرتضی آقا، آن هم سید و ... خوب حرف می‌زند خدا عاقبتش را به خیر کند». بعد عکسی از لای کتابی در آورد و فرمود ‌این عکس را دارم، خوب است. گفتم بسیار خوب است. پس قلم به دست گرفت و در ذیل عکس نوشت:

«یهدی الی‌سید السنّد، المجاهد بِقَلَمِه و لِسانه، الفاضل البارع، السید‌هادی الخسروشاهی دام بَقائُه و زیدَ تُقاه». ‌یوم الاثنین، 14 شوال 1380ﻫ .ق [‌این تاریخ برابر با 11 فروردین 1340شمسی است]

این عکس را نیز که‌ آیت‌الله کاشانی به خط خود به حجت‌الاسلام خسروشاهی اهدا کرده است برای ثبت در این مقاله می‌آورم:

شادروان خسروشاهی در‌ یک گفت‌وگوی تاریخی با‌ آیت‌الله کاشانی در تابستان سال 1340 به روشن ساختن‌ یکی از بخش‌های ناگفتة زندگی سیاسی‌ آیت‌الله کاشانی پرداخت. در این گفت‌وگو، پرسش‌هایی دربارة نقش برجستة‌ آیت‌الله کاشانی در مبارزة مسلّحانه مردم و عشایر عراق در سال 1299 برای رهایی از قیمومت انگلستان بر عراق مطرح شده است. با آن‌که ‌آیت‌الله کاشانی در این هنگام در بستر بیماری بوده ولی آقای خسروشاهی پرسش‌های خود را انجام داده و شادروان دکتر شروین از دوستان‌ آیت‌الله کاشانی پاسخ‌ها را نوشته و سپس به کمک برادر من شادروان دکتر سیدمحمدباقر کاشانی،‌ آیت‌الله کاشانی با دست لرزان زیر ‌این پرسش و پاسخ کتبی را امضا کرده است. ‌این گفت‌وگوی تاریخی در برگ‌های 363 تا 367 ویژه‌نامه تاریخ و فرهنگ معاصر، شمارة 6 انتشار‌یافته است. با آن‌که این گفت‌وگو کوتاه است ولی برای شناخت نقش و تلاش‌های علما و مراجع ‌ایرانی در استقلال ‌‌یافتن عراق بسیار ارزشمند است. سرانجام حجت‌الاسلام خسروشاهی در سال 1372 تصمیم به گردآوری مقالات و اسناد موجود زندگی سیاسی ‌آیت‌الله کاشانی برای انتشار در‌ یک ویژه‌نامه گرفت. از من نیز خواست مقاله‌ای برای چاپ در ‌این مجموعه بنویسم. تابستان و تعطیلات دانشگاهی بود، فرصت را مغتنم شمردم تا بر ‌یکی از رویدادهای ناشناختة دوران نهضت ملی‌ ایران پرتو افکنی کنم. ‌یک پرسش کلیدی در رویدادهای دوران نهضت ملی‌ ایران‌ این است که چه شد ‌آیت‌الله کاشانی و نمایندگان پیشگام نهضت ملی‌ایران چون دکتر مظفر بقایی و سیدابوالحسن حائری‌زاده پس از آن همه پشتیبانی‌های بی‌دریغ، ناگزیر از ‌ایستادگی در برابر خواسته‌های مصدق شدند. نخستین برخورد آشکارِ ‌آیت‌الله کاشانی و نمایندگان پیشگام نهضت ملی‌ ایران با مصدق در زمینۀ لایحة تمدید اختیارات بود. در 18 دی‌ماه 1331 مصدق لایحه‌ای به مجلس شورای ملی داد و درخواست اختیارات قانونگزاری برای ‌یک سال دیگر برای شخص خود کرد. هر چند مصدق انتخابات دورة هفدهم مجلس را به گونة نیم‌بند برگزار کرده بود و تنها 79 نماینده از 136 نمایندة پیش‌بینی شده در قانون انتخابات در آن حضور داشتند ولی‌ این مجلس پشتوانة نیرومندی برای کشور و نهضت ملی ‌ایران بود. با گرفتن اختیارات قانونگزاری، ‌این مجلس به حاشیه رانده می‌شد و اصل تفکیک قوا و اساس مشروطیت بر باد می‌رفت. اسناد روشن و فراوان دوران نهضت ملی ‌ایران نشان می‌دهند گرفتن اختیار قانونگزاری از مجلس به‌ انگیزة آشفته ساختن قوانین ارزشمند دوران مشروطیت و زمینه‌سازی برای منحل کردن مجلس دورة هفدهم و بر چیدن دموکراسی نوپا از صحنة سیاسی ‌ایران بوده است که انگلستان آن را برنامه‌ریزی و مصدق گام به گام آن را به اجرا درآورد. در ‌این هنگام‌ آیت‌الله کاشانی رئیس مجلس بود و تا ‌این زمان هیچ‌گاه اعتراض و برخورد آشکاری با خواسته‌ها و تصمیم‌های مصدق نکرده بود.

آزمون بزرگ رهبران سیاسی در دموکراسی‌های جهان، هنگامی‌ که بر سر دو راهی دفاع از شعارهایی که داده‌اند ‌یا حفظ قدرت سیاسی خود قرار می‌گیرند، وسوسة حفظ قدرت و زیر پا گزاردن اصول اخلاقی و شعارهای سیاسی است. چه بسیارند سیاست‌پیشه‌گانی که در این آزمون سیاسی متزلزل می‌شوند و شعارهای خود را برای حفظ قدرت سیاسی خود زیر پا می‌گذارند. در ‌ایالات متحد امریکا که دارای بیش از دو سده تجربة دموکراسی است، چنین آزمونی بارها برای سیاستمداران پیش آمده است. جان. اف. کِنِدی رئیس‌جمهور امریکا که در پی‌ یک تیراندازی در سال 1963 ترور شد و جان خود را از دست داد به هنگامی‌که پیش از آن سناتور ‌ایالت ماساچوست در این کشور بود در کتابی زیر نام نمودارهایی از شجاعتProfiles in Courage که در سال 1955 منتشر ساخت نمونه‌هایی از رهبران برجسته و سیاست‌پیشه‌گان ‌ایالات متحد امریکا را گردآوری کرده که در این آزمون سیاسی، جانب اخلاق و تقوی را گرفتند و برای حفظ جاه و مقام و اعتبار سیاسی خود راضی به زیر پا گزاردن شعارهای خود و اصول اخلاقی نشدند. پروفسور آلان نوینز، استاد دانشگاه کلمبیا و تاریخدان برجستة امریکایی در مقدمة ارزشمندی بر این کتاب نوشته است: «مردان سیاسی را نمی‌شود تنها برای آن‌که در زندگی خود، شغل‌ها و مقامات مهمی ‌را به‌دست آورده‌اند، رجال بزرگ نامید. بلکه برای شایستگی عنوان سیاستمدار بزرگ باید برخودار از صفات و فضایلی باشند که ویژة بزرگی و رهبری است و‌ یکی از برجسته‌ترین آن صفات بی‌گمان «شجاعت» است. در این کتاب سناتور کِنِدی نوع ویژه‌ای از شجاعت را مورد بررسی قرار می‌دهد که عبارت است از شهامت معنوی رهبران پارلمانی و‌ ایستادگی آنان در برابر شهوات شدید همکاران و مخالفت خُرد کنندة موکلین و ضدّیت اکثریت مردم. شجاعتی که او تعریف می‌کند، شجاعت کسانی است که از روی عقل و آینده‌نگری می‌کوشند، سرسختی می‌کنند تا کشتی کشور را در راه صحیح هدایت کرده و به مقصود برسانند».

بحران سیاسی بزرگی که در دی‌ماه سال 1331 در پی تقدیم لایحة گرفتن اختیارات قانونگزاری از مجلس شورای ملی پیش آمده بود بی‌گمان ‌یکی از بزرگ‌ترین رویدادهای سیاسی کشور ماست. آزمون بزرگی که در این رویداد سیاسی برای‌ آیت‌الله کاشانی و رهبران مجلس و پیشگامان نهضت ملی‌ ایران پیش آمد چه بسا در تاریخ دموکراسی‌های جهان کم‌مانند ‌یا بی‌مانند باشد. کمتر پیش آمده است رهبران سیاسی‌ یک کشور با دشمنانی چنین خطرناک، سازمان‌یافته و وابسته به‌ یک دولت نیرومند بیگانه که تصمیم قاطع به نابودساختن حیثیت و اعتبار سیاسی آنان گرفته باشند روبه‌رو شده باشند. به‌ویژه شخص مصدق در دیدار با گروهی از هواداران‌ آیت‌الله کاشانی که برای منصرف‌ساختن او از طرح این لایحه در مجلس به خانة او رفته بودند با پافشاری بر تصویب ‌این لایحه تهدید کرده بود: «تصویب‌ این لایحه در حکم رأی اعتماد به دولت است و هر کس بخواهد با آن مخالفت کند لجن مالش خواهم کرد»!. مبارزه سیاسی‌ آیت‌الله کاشانی پس از اشغال ‌ایران در شهریور 1320 برای برگزاری انتخابات آزاد و تأسیس‌ یک مجلس نیرومند و برپایی نظام دموکراسی در کشور ما بود. نمایندگان برجسته در مجلس‌های پانزدهم، شانزدهم و هفدهم از سال 1327 به این مبارزة سیاسی پیوسته بودند. در دی‌ماه سال 1331، ‌انگیزة مصدق از تقدیم ‌این لایحه و گرفتن اختیار قانونگزاری از مجلس هفدهم روشن نبود. ولی تجاوز به اصل تفکیک قوا برای‌ آیت‌الله کاشانی و نمایندگان شجاع‌ این مجلس نیز پذیرفتنی نبود. به‌هرحال‌ این نمایندگان در نطق‌های خود در روزهای 25 تا 29 دی‌ماه 1331 که این لایحه در دستور کار مجلس قرار گرفته بود به مخالفت با آن پرداختند. به‌ویژه دکتر مظفّر بقایی که به دلیل مبارزات سیاسی خود همزمان از کرمان و تهران به نمایندگی این مجلس برگزیده شده بود در آغاز سخنان خود در مخالفت با لایحة واگذاری اختیارات قانونگزاری به مصدق روز 25 دی‌ماه با پیش‌بینی پیامدهای اعتراض خود به این لایحه گفت: «برای انجام وظیفه‌ای که به عهدة من واگذار شده است با این‌که به دولت جناب آقای دکتر مصدق رأی اعتماد داده‌ام... ولی با کمال تأسف مجبور هستم با تقاضای اختیاراتی که ایشان از مجلس کرده‌اند مخالفت بکنم... ما به خوبی توجه داریم که در شرایط امروز، این عمل ما آن چنان چیزی است که به آن انتحار سیاسی می‌گویند... برای من فقط‌ یک چیز حساب می‌شود و آن این است که پیش وجدان خودم و پیش خدای خودم سرافکنده نباشم برای من همین کافی است. آن الهام قلبی به من می‌گوید این اختیارات به صلاح مملکت نیست...».

آیت‌الله کاشانی نیز در‌ یک پیام تاریخی به نمایندگان مجلس روز 28 دی‌ماه، نمایندگان را از تصویب این لایحه برحذر داشت و در نامه‌ای به مصدق نیز روز 29 دی‌ماه خواستار پس گرفتن این لایحه گردید.‌ آیت‌الله کاشانی در بخشی از پیام 28 دی‌ماه خود به نمایندگان مجلس این حقیقت همیشه جاوید را‌ یادآور شد که: «تخلّف از قانون اساسی و تجاوز به حقوق مردم به مقاومت ملت ‌ایران منتهی می‌شود و ما را از راه جهاد بزرگی که علیه دولت‌های استعماری در پیش داریم باز می‌دارد. بزرگی دولت‌ها و قدرت آنها در احترام به قوانین است و همه باید در برابر عظمت آن زانو زده و فکر قانون‌شکنی را از خود به دور دارند...».

مصدق با نقش بازی‌کردن‌ها، وجاهت ملی برای خود دست و پا کرده بود و حزب تودة وابستة به بیگانه هم با همه توان از او پشتیبانی می‌کرد و از آنجا که به‌دنبال تصویب این لایحه در مجلس بود توانست با راه انداختن تظاهرات در میدان بهارستان و در شهرستان‌ها و مرعوب کردن نمایندگان که پاره‌ای از آنان نیز وابستگی داشتند و با دادن وعدة حل موضوع نفت با گرفتن این اختیارات، کشور را به سوی بحران دیگری پس از بحران تیر ماه 1331 بکشاند. وعدة اجرای قانون ملی‌کردن نفت نیز فریبکارانه بود و تا پایان دوران نخست‌وزیری به ‌این تعهد خود عمل نکرد و زمین سوخته و دولت ورشکسته‌ای را پشت سر خود برجای نهاد. به‌ویژه در نیمة نخست سال 1332 که مصدق با همة توان و در راستای برنامه‌ریزی‌های خلاف مصالح ملی کشور به‌دنبال منحل‌کردن مجلس شورای ملی دورة هفدهم بود و رسانه فراگیر رادیو را نیز به کنترل خود درآورده بود، تبلیغات مسموم علیه‌ آیت‌الله کاشانی چنان افزایش ‌یافت که علما و روحانیون قم و علما و مراجع در نجف اشرف با فرستادن پیام‌های اعتراض‌آمیزی به دفاع از‌ آیت‌الله کاشانی پرداختند که خوشبختانه در روزنامه‌ها انتشار یافتند. ولی این اعتراض‌ها هم نتوانستند به سناریوی ترور شخصیت‌ آیت‌الله کاشانی پایان دهند. به‌هرحال‌ آیت‌الله کاشانی و 23 تن از نمایندگان مجلسِ هفدهم در مجلس شورای ملی با همة توان به دفاع از مجلس و قانون اساسی پرداختند. در همین زمینه‌ آیت‌الله کاشانی در بخشی از نامه‌ای به آقای دکتر حسن سالمی‌ از نوادگان خود در سال 1336 که در آلمان بسر می‌برد چنین نوشت: «مگر نمی‌دانستم با بوق و کَرنایی که مصدق در اختیار دارد مخالفِ او حرف زدن، انتحار سیاسی است. ولی من اگر سکوت می‌کردم در مقابل تاریخ این ملت مسئول بودم. تا اَبدالدّهر متجاوزین به قانون اساسیِ این مردم خواهند شنید که کسی هم در این مملکت بوده که واهمه نداشت و برای دفاع از قانون اساسی که ارثیة قیمتی مجاهدین مشروطه است از اسم و رسم و مقام چشم‌پوشید».

به ‌این ترتیب‌ آیت‌الله کاشانی و نمایندگان برجسته و شجاع مجلس شورای ملی به‌ویژه دکتر بقایی که برای سلب مصونیت پارلمانی، او را هدف شدیدترین امواج ترور شخصیت قرار دادند با وفاداری به شعارها و آرمان‌هایی که سال‌ها برای آن مبارزه سیاسی کرده بودند با سربلندی از قانون اساسی دفاع کردند و بهای سنگین آن را نیز پرداختند. ملت ‌ایران نیز که برای برپا ساختن نظام دموکراسی و اجرای اصول قانون اساسی مشروطیت به پاخاسته بود، قربانی بزرگ‌تر مداخلة انگلستان در امور داخلی ‌ایران و قانون‌شکنی‌های مصدق بود. این واقعیت از دید اندیشمندان سیاسی کشور ما در همان هنگام پنهان نبود. روز 24 مرداد 1332 که مصدق خیانت تاریخی منحل ساختن نیرومندترین مجلس دوران مشروطیت را به پایان رسانید و زمینه‌چینی برای سناریوی انتقال قدرت را آغاز کرده بود و در اوضاع و احوالی که مردم به دلیل بسته بودن دریچة تاثیرگذار رادیو در بی‌خبری کامل از آنچه در پس پرده می‌گذشت بسر می‌بردند، روزنامه شاهد اُرگان حزب دکتر بقایی در همین روز در‌ یک مقالة تاریخی و پُر بار نقش مصدق را زیر عنوان «دشمن دوست‌نما» به تصویر کشید و در بخشی از آن چنین نوشت: «بدون شک بزرگ‌ترین خیانت دکتر مصدق‌السلطنه نسبت به ملت‌ ایران ‌این بود که شخصیت‌های ملی را که ملت ‌ایران پس از سال‌ها مبارزه و کوشش پیدا کرده بود لجن‌مال کرد. انگلستان درست همین را می‌خواست...». سرانجام برای نخستین بار در ‌یک مقالة 72 صفحه‌ای زیر عنوان: «اصل تفکیک قوا، بحران سیاسی دی‌ماه 1331 در ‌ایران» به رویدادهای روزهای 18 تا 30 دی‌ماه پرداختم که در ویژه‌نامة تاریخ و فرهنگ معاصر که شادروان خسروشاهی آن را به گردآوری اسناد زندگی‌ آیت‌الله کاشانی که تا آن هنگام در دسترس بود اختصاص داده بود به چاپ رسید. انتشار ‌این ویژه‌نامه کاری بزرگ، 40 سال پس از شکست نهضت ملی‌ ایران بود که به همت بلند حجت‌الاسلام خسروشاهی در سال 1372 به سرانجام رسید.

کار بزرگ دیگر در انتشار این ویژه‌نامة تاریخ و فرهنگ معاصر، باز نشر جزوة ارزشمندی است که در سال 1333 با قطع جیبی از سوی دوستان‌ آیت‌الله کاشانی در پاسخ به نقد غیرمنصفانة‌ یکی از هواداران مصدق و برای آگاه ساختن مردم از واقعیت‌های پنهان دوران نهضت ملی ‌ایران منتشر ساختند که در برگ‌های 119 تا 147 این ویژه‌نامه به چاپ رسیده است. در این نوشتة تاریخی، در همان سال‌های نهضت ملی ‌ایران، اسناد و خاطرات آن دورانِ پیچیدة سیاسی را به ثبت رسانده‌اند که سند ارزشمندی برای شناخت رویدادهای تاریخ معاصر کشور ماست. با ‌این حال پیچیدگی رویدادهای نهضت ملی ‌ایران که از سوی انگلستان برنامه‌ریزی و کارگردانی شد و نیز انبوهی از کتاب‌ها و مقالاتی که برای سرپوش نهادن بر ریشه‌های شکست نهضت ملی ‌ایران پیش و پس از انتشار این ویژه‌نامه در داخل و خارج کشور انتشار‌یافتند فراتر از آن بودند که تهمت‌ها و افتراها علیه‌ آیت‌الله کاشانی و نمایندگان برجستة مجلس شورای ملی در آن سال‌ها از فضای سیاسی جامعه زدوده شوند. خوشبختانه توفیق داشتم به پژوهش‌های تاریخی خود ادامه دهم و مقالة دیگری زیر عنوان: «انحلال مجلس هفدهم، محور توطئة مرداد ماه 1332» در سال 1377 در مجلة دنیای سخن به چاپ رساندم و رازهای این رویداد تاریخی را گشودم. مقالة دیگری در سال 1386 نوشتم و از دروغ تاریخی «کودتای 28 مرداد»، رازگشایی کردم که این مقاله نیز در فصلنامه سیاست، مجلة دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران در سال 1386 بازتاب ‌یافت. این مقالات، زمینه‌ساز پژوهش‌های گسترده‌تری دربارة رویدادهای دوران نهضت ملی ‌ایران از شهریور 1320 و شیوه‌های مداخله بیگانگان در امور داخلی کشور ما گردید. سرانجام در بهمن ماه 1398 کتابی زیر عنوان تاریخ مختصر نهضت ملی ‌ایران منتشر ساختم. در سال‌هایی که درگیر نگارش این کتاب بودم با شادروان حجت‌الاسلام خسروشاهی به مشورت می‌پرداختم. چند روزی پس از انتشار این کتاب به‌دنبال تقدیم آن به حضور ایشان بودم. نمی‌دانستم در تهران ‌یا قم بسر می‌برند. در گفت‌وگوی تلفنی خبر انتشار این کتاب را به وی دادم که سخن از بیماری خود گفت و افزود در قم هستم پس از بازگشت به تهران دیدار خواهیم کرد. در کمتر از‌ یک هفته با اندوه فراوان خبر درگذشت ‌ایشان را از فرزند گرامیشان آقای سیدمحمود خسروشاهی دریافت کردم و فرصت دیدار برای همیشه از دست رفت. امیدوارم که ایشان راه پرافتخار پدر را ادامه دهند. این نوشته را به پایان می‌برم و امیدوارم زندگی معنوی شادروان خسروشاهی که از نوجوانی جویای حقیقت بود و در راه شناخت و شناساندن رویدادهای زندگی‌ آیت‌الله کاشانی و تاریخ نهضت ملی ‌ایران گام‌های بلندی برداشت سرمشقی برای نوجوانان این مرز و بوم باشد. به‌ویژه آن‌که تجربة نهضت ملی ‌ایران از سوی دولت‌های مداخله‌گر بیگانه با شیوه‌های مرموز دیگری که به دنبال از هم گسیختن شیرازة اقتصادی، سیاسی و امنیت ملی کشور هستند در حال تکرار است. بی‌گمان تلاش‌های فکری شادروان خسروشاهی برای امروز و آیندة کشور ما سرمایة معنوی ارزشمند و به‌یاد ماندنی خواهند بود.

 

 

به مطلب امتیاز دهید :
( 0. امتیاز از 0 )
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر