( 4.3 امتیاز از 39 )

اقدام اخیر بعضی از افراد كه در واقع تكمیل اقدامات قبلی آنان است، ناشی از یك توطئه ناجوانمردانه بر ضد كل حركت اسلامی ایران و رهبران واقعی آنست.
نویسنده: استاد سید هادی خسروشاهی

خلاصه اقدام اخیر بعضی از افراد كه در واقع تكمیل اقدامات قبلی آنان است، ناشی از یك توطئه ناجوانمردانه بر ضد كل حركت اسلامی ایران و رهبران واقعی آنست. هدف آن‌ها از تخطئه كردن كارنامه شهید نواب صفوی و متهم ساختن آیت الله كاشانی و دیگر شخصیت‌های تأثیرگذار، در واقع برای مأیوس و ناامید كردن نسل جدید ایران از جریان اسلام گرائی است...

 

هر چند که دعاوی سست بر علیه شهید نواب صفوی و جمعیت فدائیان اسلام در هفته‌های اخیر، بی عیارتر از آن است که ارزش پرداخت داشته باشد، اما از سوی دیگر این نکته نیز مورد توجه است که باید از هر فرصتی برای آشنایی عموم به ویژه جوانان با عقبه سیاسی و فرهنگی انقلاب اسلامی استفاده کرد. هم از این روی بر آن شدیم که در باب پاره‌ای از این شایعه پراکنی‌ها با اندیشمند گرانمایه حضرت آیت الله سید هادی خسروشاهی گفت وشنودی داشته باشیم. امید می‌بریم که انتشار این پرسش و پاسخ ها، تاریخ پژوهان معاصر و عموم علاقمندان را مفید و مقبول آید. سرویس تاریخ جوان آنلاین - محمدرضا کائینی


در روز‌های اخیر تلاش برای تخطئه کارنامه شهید سید مجتبی نواب صفوی، ازسوی یکی از وابسته گان به جریان انحرافی شدت گرفته است. ارزیابی جنابعالی از این اقدام چیست و این رویکرد چه اهدافی را دنبال می‌کند؟

اقدام اخیر بعضی از وابستگان به جریان انحرافی که در واقع تکمیل اقدامات قبلی آنان است، ناشی از یک توطئه ناجوانمردانه بر ضد کل حرکت اسلامی ایران و رهبران واقعی آنست. هدف آن‌ها از تخطئه کردن کارنامه شهید نواب صفوی و متهم ساختن آیت الله کاشانی و دیگر شخصیت‌های تأثیرگذار، در واقع برای مأیوس و ناامید کردن نسل جدید ایران از جریان اسلام گرائی است.. و می‌خواهند بدینوسیله زمینه را برای نفوذ اندیشه‌های غرب‌گرایانه و سکولاریسم، تحت عنوان آزادیخواهی! آماده سازند و این توطئه، بی شک با پشتیبانی همه جانبه نیرو‌های دشمن در داخل و خارج اجرا می‌شود و هزینه‌های گزاف این اقدامات، بی تردید از بودجه‌های تعیین شده توسط «سیا» و «بنی سعود» و ارتجاع عرب، پرداخت می‌شود.

 

در مفروضات این جماعت، شهید نواب صفوی و جمعیت فدائیان اسلام «پایه گذار تروریسم اسلامی در عصر حاضر» قلمداد شده اند! پرسش اینجاست که آیا می‌توان به اعدام‌های فدائیان اسلام-که حتی به اذعان بسیاری از مخالفان آنان، زمینه ساز ملی شدن نفت ایران بود-ترور نام نهاد؟

اقدامات مسلحانه فدائیان که از اعدام انقلابی پیامبر قلابی، احمد کسروی تبریزی آغاز شد، هرگز به مفهوم مصطلح «ترور» نیست، بلکه اقدامی است «دفاعی» در مقابل هجمه‌های گوناگون دشمنان. اگر احمد کسروی توسط فدائیان اسلام اعدام نمی‌شد، هم اکنون «آئین پاکدینی»! وی مانند بابیگری و بهائیگری فتنه‌ای در قلب مرکز تشیع بود. «ورجاوند بنیاد» او که به اصطلاح کتاب مقدس «فرهش»!‌های وی بود، نشان می‌دهد که او خود را «برانگیخته» می‌داند و به بهانه مبارزه با خرافات با کمک همه جانبه رژیم پهلوی، به جنگ اسلام و تشیع آمده است... پس از او، اعدام هژیر و رزم آرا، به قول آیت الله طالقانی و مرحوم مهندس سحابی، مانع را از سر راه ملی شدن نفت برداشت وگرنه قرار بوده که طبق گفته ژنرال رزم آرا: «مسجد را بر سر کاشانی و مجلس را بر سر مصدق خراب کند». اصولاً باید گفت کسانی که این اقدامات مسلحانه را تروریسم می‌دانند و می‌نامند، با مفهوم ارزشی «دفاع در اسلام» آگاهی ندارند وگرنه از میان برداشتن یک یا چند فاسد و مفسد را که آثار ثمربخشی هم داشت، «ترور» نمی‌نامیدند. بی مناسبت نیست که در اینجا اشاره‌ای به نظرات فق‌های بزرگ در مسئله دفاع و انواع آن، داشته باشیم:‌

البته مسئله دفاع از جان و مال و ناموس در اغلب کتب فقهی قدیم ما، عنوان مستقل و باب خاصی مانند کتاب «الجهاد» ندارد، بلکه بعضی از آن بزرگواران، مسئله دفاع را در ضمن بحث «جهاد» مطرح ساخته و به تبیین چگونگی دفاع و اقسام آن پرداخته اند. علامه بزرگوار مرحوم آیت الله شیخ جعفر کاشف الغطاء در جلد چهارم اثر نفیس خود: «کشف الغطاء»، تقسیم بندی علمی روشنی از جهاد و دفاع دارد که به نظر می‌رسد کامل‌ترین نوع تقسیم بندی‌ها در کتب فقهی پیشین ماست. آیت الله کاشف الغطاء اصولاً جهاد را به پنج نو تقسیم می‌کند:

۱. جهاد برای حفظ وطن و میهن و جامعه اسلامی از هجوم کفار؛

۲. جهاد برای دفع متجاوزان از تسلط بر جان و مال و ناموس مسلمانان؛

۳. جهاد با کفاری که با گروهی از مسلمانان در حال نبرد و جنگ هستند؛

۴. جهاد برای آزادسازی سرزمین‌های اسلامی اشغال شده و طرد دشمنان متجاوز؛

۵. جهاد ابتدایی برای گسترش و ترویج اسلام.

علامه کاشف الغطاء پس از این تقسیم بندی، اصولاً چهار قسم نخست را از مصادیق «جهاد دفاعی» و جهاد قسم پنجم را که «جهاد ابتدایی» است، منوط به اذن خاص امام معصوم می‌داند و سپس وجه تمایز این دو نوع جهاد را تبیین و روشن می‌سازد و توضیح می‌دهد که یک نوع دیگر از عناوین جهاد که دفاع از نفس و مال و ناموس است، در عین اینکه نوعی جهاد است، ولی عنوان اصطلاحی «جهاد» بر آن تطبیق نمی‌کند، بلکه آن را باید «دفاع» نامید. در این رابطه، فقیه نامدار مرحوم شیخ طوسی هم در کتاب معروف «المبسوط» شاید برای نخستین بار، بابی را تحت عنوان «کتاب الدفاع عن النفس» باز کرده و مسائل مختلف آن را بیان می‌کند که طالبین تفصیل می‌توانند به آن کتاب مراجعه کنند. مرحوم علامه حلّی هم در کتاب «شرایع» بابی درباره دفاع مشروع و مسائل آن باز کرده و برای مسئله دفاع اهمیت ویژه‌ای قائل شده است و همین طور فق‌های دیگر قرون پیشین که هر کدام به نحوی و البته نوعاً به اجمال، به آن پرداخته اند. اما از فق‌های بزرگ معاصر، مرحوم امام خمینی (ره) در جلد اول «تحریر الوسیله» بیان جدیدی در مسئله دفاع مطرح کرده و دو نوع دفاع، یعنی دفاع سازمان یافته در مقابل متجازان به سرزمین و امت اسلامی و دفاع فردی و گروهی در مقابل تجاوز به نفس و ناموس و مال را تحت یک عنوان مورد بحث و بررسی قرار داده و به مفهوم «تجاوز» نیز توسعه بیشتری داده؛ یعنی آن را فقط به تجاوز فیزیکی دشمن منحصر نساخته بلکه هر نوع هجمه و یا سلطه اجنبی اعم از: فرهنگی، اقتصادی و سیاسی را از مصادیق تجاوز شمرده است که اقدام به دفاع را الزامی و واجب می‌سازد. ایشان در جلد نخست «تحریر الوسیله» مطلبی را عنوان می‌کند که ترجمه خلاصه آن چنین است: «اگر این ترس به وجود آید که کفار از نظر سیاسی و اقتصادی بر سرزمین‌های مسلمانان سلطه و نفوذ پیدا کنند و این سلطه موجب گردد که مسلمین در عمل، اسیر سیاسی یا اقتصادی کفار شوند و اسلام و مسلمانان خوار و زبون گردند، دفاع واجب است؛ دفاع با وسایلی که شبیه به وسایل دشمن باشد و یا همراه با دفاع منفی با تحریم هر نوع معامله‌ای با آنان».

پس در واقع اعدام انقلابی عناصر فاسد و مفسدی که موجب سقوط جامعه اسلامی از لحاظ مادی و معنوی می‌شدند، با توجه به «ماهیت دفاع و مقابله با آن حتی بدون اجازه حاکم شرع»، یک اقدام مشروع و قانونی ـ از نظر اسلام ـ بوده است و «تروریسم» نامیدن این نوع اقدامات، نشان می‌دهد که گوینده و یا نویسنده آن، نه معنی واقعی تروریسم را می‌داند و نه با مفهوم دفاع اسلامی آشنایی دارد. البته خود شهید نواب صفوی، در کتاب راهنمای حقایق، که مانیفست فدائیان اسلام به شمار می‌رود، به طور مفصل به مسئله «دفاع» و ضرورت آن در قبال تجاوز همه جانبه دشمنان پرداخته و چگونگی مشروعیت آن را تبیین کرده است.

 

از دیگر مفرضات این طیف، نمایندگی شهید نواب صفوی از «دیدگاه سلفی اخوان المسلمین!» بوده است. آیا اسناد تاریخی چنین نماینده گی‌ای را تصدیق می‌کند؟

شهید نواب صفوی در آن دوران هیچ نوع ارتباطی با اخوان المسلمین نداشت و در اواخر، به دعوت شهید سید قطب برای شرکت در کنفرانس «نجات فلسطین» به اردن رفت و از آنجا به دعوت وی به مصر سفر کرد که میهمان اخوان المسلمین بود و این نوع رابطه را نمی‌توان دلیلی بر همفکری آن هم از نوع سلفی! آن شمرد. شهید نواب صفوی پس از سفر به مصر و سخنرانی تاریخی در دانشگاه قاهره و آشنایی با تشکیلات و سازمان‌دهی اخوان المسلمین، موضع مثبتی درباره آن‌ها پیدا کرد و حتی آرزو کرد که در ایران هم بتواند سازمانی قدرتمند با تجهیزات روز به وجود آورد. ولی نزدیکی فکری! و سلفی گری! افسانه‌ای است که خود بافندگان آن هم نمی‌دانند چه می‌گویند.

 

نویسنده دربیان بخش دیگری از یافته‌های تاریخی خویش؟! بدون آنکه به ارتباط موضوع به قبل و بعد آن فکر کند، ادعا کرده که: آیت الله کاشانی تحت سیطره دکتر مظفر بقایی بوده و از این طریق پازل انگلستان را تکمیل کرده است! در این باره چه دیدگاهی دارید؟

این ادعا بسیار ناجوانمردانه و در عین حال خنده دار است. آیت الله کاشانی که رهبری واقعی نهضت ملی شدن صنعت نفت را به عهده داشت و با فتوا‌ها و بیانات و اقدامات خود کمر استعمار پیر انگلیس را در ایران شکست و خود سابقه نبرد مسلحانه علیه اشغالگران انگلیس در عراق داشت و در این رابطه از طرف اشغالگران، محکوم به اعدام شد، ولی توانست با هجرت به ایران از این دام رها شود، چگونه می‌تواند تحت سلطه دکتر بقائی قرار گیرد؟ ظاهراً گوینده این مطلب اطلاع ندارد که دکتر بقائی مانند حسین مکی، حائری زاده و دیگران، با جبهه ملی همکاری داشتند و پس از اقدامات غیرقانونی دکتر مصدق، به ویژه درخواست مجدّد اختیارات تامه؟! اختلاف به وجود آمد و، چون آیت الله کاشانی هم با تجدید این اختیارات مخالف بود، افرادی، چون دکتر بقائی هم به ایشان پیوستند و اینکه چه کسانی پازل انگلستان را در این جریانات تکمیل کردند، قابل بحث و بررسی است و آگاهان از تاریخ، به خوبی می‌دانند که بسترسازی برای وقوع حادثه ۲۸ مرداد و سقوط دولت آقای دکتر مصدق، خود ایشان بودند. بد نیست که مدعیان، به مسئله «انحلال مجلس» ـ «رفراندوم» و آزاد کردن دست شاه برای برکناری نخست وزیر، طبق همان قانونی که نخست وزیر را روی کار آورده بود، توجهی داشته باشند تا روشن گردد که چه کسانی پازل انگلستان را تکمیل کردند. با تهمت زدن و جعل سند و تحریف تاریخ، نمی‌توان حقایق را پنهان نگهداشت و بی شک مردم آن آگاهی و بینش را دارند که حقایق را کشف و درک کنند.

 

استناد به روزنامه نبرد ملت متعلق به مرحوم امیرعبدالله کرباسچیان، از دیگر محور‌های نماینده این طیف در ربط دادن فدائیان اسلام به کودتای ۲۸ مرداد است. آیا نبرد ملت در آن دوره ارگان فدائیان اسلام بود؟

اصولاً روزنامه «نبرد ملت» از اول هم ارگان رسمی فدائیان اسلام نبود و مانند روزنامه «اصناف» ناشر اندیشه‌های شهید نواب و اخبار فدائیان اسلام بود و مرحوم امیر عبدالله کرباسچیان، «برادر مرحوم علامه مدیر مدرسه علوی» از هواداران این سازمان به شمار می‌رفت، ولی مدت‌ها قبل از حادثه ۲۸ مرداد و سقوط حکومت دکتر مصدق، به عللی با شهید نواب صفوی قطع رابطه کرد و متهم به «همکاری با دربار» شد و در همان دوران، آقای کرباسچیان حزبی را تحت عنوان «حزب خلق» راه انداخت و روزنامه نبرد ملت ارگان این حزب شد! متأسفانه آقای کرباسچیان در شماره‌های بعد از جدائی، به شدت به نواب صفوی تاخت و از اصول و آداب اسلامی دور شد، ولی پس از «شهادت نواب صفوی» از نوشته‌های خود اظهار ندامت کرد. به هر حال روزنامه نبرد ملت ارگان جمعیت فدائیان اسلام نبود و فعالیت‌های بعدی او، هیچ ارتباطی با شهید نواب صفوی نداشت.

 

پنهان ساختن نامه منتشر شده‌ای که آزموده در صدد بود تا در ۲۶ دی ماه ۱۳۳۴ به امضای شهید نواب صفوی برساند، از دیگر هنر‌های این طیف به شمار می‌رود. (شایان ذکر است که این نامه در مجلد آخر کتاب جمعیت فدائیان اسلام در آئینه اسناد منتشر شده است) داستان این نامه از چه قرار است؟

نامه مورد اشاره که گویا به تاریخ ۲۶ دی ماه ۱۳۳۴ توسط شهید نواب صفوی نوشته شده، بی تردید از «اسناد جعلی» است و «سرلشکر آزموده» با تهیه آن می‌خواسته آن را به امضای شهید نواب صفوی برساند. این سند جعلی، جز اسناد محرمانه نیست و انتشار آن هم ممنوع نشده، بلکه در کتاب «جمعیت فدائیان اسلام در آئینه اسناد» هم نقل شده، ولی پژوهشگر معاصر جناب حجت الاسلام محمد امین گلسرخی که سالیانی دراز در جمع آوری و تحقیق درباره اسناد مربوط به فدائیان اسلام تلاش و کوشش داشت، در دیداری به اینجانب گفت که در مجموعه اسناد و گزارش‌های موجود در مرکز اسناد انقلاب اسلامی، سند‌های جعلی متعدّد به چشم می‌خورد که به هیچ وجه قابل استناد نیستند. از جمله آن‌ها نامه‌ای است که با خط شبیه خط شهید نواب نوشته شده و در آن اسامی کسانی که به فدائیان اسلام کمک می‌کردند آمده است ـ از جمله آیت الله شریعتمداری ـ که جعلی بودن آن را می‌رساند. دیدن آن سند جعلی توسط جناب خسرو معتضد، موجب صحت و اصیل بودن آن نمی‌شود. بنده هم آن را در مرکز اسناد دیده ام، ولی محتوای آن کاملاً نشان می‌دهد که نامه از شهید نواب نیست. آخرین دفاعیه شهید نواب که در دادگاه ارائه کرده است موضع ضد درباری وی و هجمه صریح به شخص شاه را نشان می‌دهد.. و ارائه کننده این دفاعیه، هرگز به خود اجازه نمی‌دهد که چند روز بعد! در نامه‌ای تقاضای عفو کند و خدمات! خود را مطرح سازد. شهید نواب صفوی در آخرین دفاع خود در دادگاه نظامی شاه، در پاسخ سرتیپ کیهان خدیو بازجوی دادستانی ارتش که خواستار ارائه مکتوب آخرین دفاع درباره اتهام «توطئه برهم زدن اساس حکومت و تشکیل جمعیتی که مرام و رویه آن خدمت به سلطنت مشروطه ایران است» می‌گردد که پاسخ مکتوب شهید نواب در پرونده او موجود است و در ضمن آن آمده است:

«... چون قانون اساسی ایران متکی بر قوانین قرآن و اسلام است و تصریحات اکیدی دارد بر این که مملکت ایران، مملکت رسمی اسلامی است و نیز شاه باید دارا و مروج مذهب شیعه باشد و قوانین مخالف اسلام نداشته باشد، بنابراین هر قانونی که برخلاف اسلام باشد، ملغی و غیرقانونی است و وظیفه هیأت حاکمه اجرای قوانین اسلام در مملکت بوده و در غیر این صورت رسمیت و قانونیت ندارند و می‌بینیم که شعائر اسلامی همی از میان رفته و شدیدترین هجوم علیه اسلام رایج است و این هجوم سال هاست از طرف هیأت حاکمه روا گریده که هیچ سابقه نداشته است؛ بنابراین شخص شاه و هیأت حاکمه عموماً مهاجمین شدیدی علیه اسلام بوده اند و بنابراین از نظر قانون اساسی قانونیت و رسمیت ندارند. در مقابل این هجوم همه جانبه هیأت حاکمه، اسلام و قانون اساسی دفاع را بر هر مسلمان عاقل و مکلفی واجب نموده است و از اول و آغاز هم در جزء ضروریات اسلام، دفاع را قرار داده است و «ضروری» هم آن حکمی است که احتیاجی به فتوا و ـ اجازه ـ مجتهد نداشته و به استنباط و فتوا ابداً بستگی ندارد... پس کسی که برای دفاع از قوانین اسلام اقدامی علیه حکومت یا شخص شاه فعلی انجام داده، انجام وظیفه واجب نموده است؛ بنابراین من و برادران دینی نزدیکم، با کمال وضوح و روشنی، سال‌ها و ماه‌ها و هفته‌ها تذکر داده و کتابی نوشته و گفته‌ایم قوانین اسلام را اجرا کنید و هر چه بیشتر گفتیم، کمتر نتیجه گرفتیم، به ناچار برای انجام وظیفه دفاعی واجب، قدم‌های خیلی کوچکی برداشتیم. سید مجتبی نواب صفوی»

این جملاتی از آخرین دفاعیه مکتوب شهید نواب صفوی است که در آن شخص شاه را مسئول همه مفاسد می‌نامد و اقدامات فدائیان اسلام را وظیفه واجب دفاعی می‌داند... آن وقت آیا معقول است که این چنین فردی، با علم و یقین به شهادت، ـ که همواره آرزویش را داشت ـ تقاضای «عفو»! کند؟ این دوستان برای اثبات عقیده خود به یک گزارش جعلی استناد می‌کنند، ولی در مورد نامه آیت الله کاشانی به آقای دکتر مصدق که در اصالت و صحت آن شکی نیست، دچار شک و تردید می‌شوند و آن را مجعول می‌نامند!.. زهی بی انصافی...

 

استفاده ابزاری از حاشیه نگاشت امام خمینی بر یکی از نشریات روحانیون مبارز نجف، در زمره به اصطلاح مستندات این طیف به شمار می‌رود. آیا می‌توان از آن دیدگاهی منفی درباره فدائیان اسلام برداشت کرد؟ (با توجه به علتی که خود ذکر کرده اند:اصل قضیه این روز‌ها مورد شک و اشکال است... و همچنین شهادت فرزندان و اطرافیان امام در باره دیدگاه مثبت ایشان نسبت به فدائیان اسلام؟)

بر همگان روشن است که امام خمینی (ره) با اقدام مسلحانه توسط افراد یا سازمان ها، موافق نبودند و در صورت سئوال، آن را نفی می‌کردند و اجازه نمی‌دادند. این امر در مورد «مؤتلفه» هم صادق بود و امام در مورد «منصور» با آن موافقت نکرد و البته این به معنی موضع گیری منفی در مورد مؤتلفه یا فدائیان اسلام نیست. می‌دانیم که امام به مرحوم نواب صفوی، به شهادت فرزندان، اظهار محبت می‌کرد و ما خود شاهد بودیم که در مورد جلوگیری از اعدام ایشان هم نه تنها در نزد آیت الله بروجردی اقدام کرد، بلکه طبق روایت آیت الله حاج شیخ جعفر سبحانی (از مراجع عظام قم) سه نامه هم به علمای بزرگ تهران نوشته و به ایشان دادند که به آن آقایان برساند و معظم له نامه‌ها را توسط فردی مورد اعتماد، به آن آقایان رسانده است (دستخط این مرجع عالیقدر را در این رابطه، در خاطرات مربوط به امام خمینی، چاپ دوم، که به زودی چاپ می‌شود خواهم آورد). در واقع این امر به خوبی نشان می‌دهد که امام دیدگاه منفی نسبت به فدائیان اسلام نداشته است وگرنه معقول نبود که علاوه بر آیت الله بروجردی، سه نامه هم به علمای بزرگ تهران بنویسند که برای جلوگیری از اعدام شهید نواب صفوی و یارانش، اقدام کنند. در مورد مؤتلفه هم که شخصیت‌های اصلی آن شهید حاج مهدی عراقی و مرحوم عسکراولادی بودند امام عنایت ویژه‌ای به آن‌ها داشتند و با عبارات مختلف از آنان نام برده و تجلیل کردند... مهدی عراقی را «برادر» خود نامیدند و عسکراولادی را «امین» خود قرار دادند تا آنجا که به ایشان برای دریافت وجوهات شرعیه نمایندگی دادند...، ولی عملکرد آنان را در مورد منصور، صحیح نمی‌دانستند، چون اصولاً با اقدام مسلحانه موافق نبودند و حتی در مورد «مجاهدین خلق»! هم امام در سخنرانی خود گفتند که من بیست روز در نجف به حرف‌های این‌ها گوش دادم و هیچ حرفی نزدم فقط وقتی گفتند، که می‌خواهند اقدام مسلحانه بکنند گفتم: «این کار را نکنید. موفق نمی‌شوید و ضربه می‌خورید» پس این موضع کلی امام در این زمینه بود نه اینکه موضع منفی در قبال فدائیان اسلام و مؤتلفه باشد.

 

یکی دیگر از وابسته گان به جریان انحرافی ادعا کرده است که: تجلیل رسانه‌ای به ویژه در صداوسیما از شهید نواب صفوی، در دوران حیات امام خمینی رونقی نداشت و درمقطع رهبری آیت الله خامنه‌ای اوج گرفت! به عنوان یکی از فعالان تبیین اندیشه و تاریخچه فدائیان اسلام در دوران پس از انقلاب، این ادعا را چگونه می‌بینید؟

تجلیل رسانه‌ای و تشکیل مراسم بزرگداشت شهید نواب صفوی و یارانش، از آغاز پیروزی انقلاب اسلامی به طور رسمی و مردمی، همواره جریان داشته است و این ادعا که این تجلیل‌ها فقط در دوران پس از رحلت امام آغاز شده است، یک دروغ محض و کذب آشکار است و علاقمندان می‌توانند به روزنامه‌ها و مجلات منتشر شده پس از پیروزی انقلاب مراجعه کنند تا بدانند که مسئولین نظام و شخصیت‌های برجسته کشور، همواره از این شهیدان، تجلیل کرده اند. انتشار مجدد روزنامه «منشور برادری» پس از پیروزی انقلاب اسلامی توسط سازمان وفاداران به نواب صفوی، نمونه دیگری از تجلیل‌های عملی در دوران امام خمینی است و با مراجعه به دوره کامل این روزنامه، با چگونگی بزرگداشت و تحلیل‌ها می‌توان آشنا شد.

نمونه اخیر این مراسم بزرگداشت پنجاه و نهمین سالگرد شهادت نواب صفوی است که در سالن همایش شهرداری قم در تاریخ 93/11/25 برگزار شد و در آن پیام‌های مراجع عظام و علمای کرام از جمله: ناصر مکارم شیرازی، حسین نوری همدانی، عبدالله جوادی آملی، حائری شیرازی و... در تجلیل از این «شهید والامقام» و نقش شهادت او در «پیروزی حق»، پخش گردید و خوشبختانه مجموعه آن پیام‌ها در کتاب: «پیش آهنگ جهاد و شهادت» ـ چاپ تهران ـ نقل شده است؛ و حضرت آیت الله خامنه‌ای در ذیل عکس شهید نواب نوشته اند «سلام بر آن پیش آهنگان جهاد و شهادت در زمان ما» آن وقت فرد مجهول الهویه‌ای می‌نویسد که من او را شهید نمی‌دانم!...

... انتشار مجدد روزنامه «منشور برادری» پس از پیروزی انقلاب اسلامی، توسط سازمان وفاداران به نواب صفوی، نمونه دیگری از تجلیل های عملی در دوران امام خمینی است و با مراجعه به دوره کامل این روزنامه، با چگونگی بزرگداشت و تحلیل ها می توان آشنا شد.

 

هر ساله در آستانه سالروز کودتای ۲۸ مرداد، موجی از جعل و تحریف با هدف تخطئه جریان مذهبی نهضت ملی اعم از آیت الله کاشانی و فدائیان اسلام، فضای مجازی را فرا می‌گیرد. از منظر شما تاریخ پژوهان انقلاب در برابر این پدیده چه مسئولیتی دارند؟

متأسفانه گروهی از فرصت طلبان و عده‌ای از دوستان ملی ـ مذهبی، پس از شصت سال، همچنان می‌کوشند که حقایق را وارونه نشان دهند. هدف اصلی آن‌ها تخطئه جریان اسلام گرایی و احیاء اندیشه ناسیونالیسم و سکولاریسم کور در میان نسل جوان ایران است. البته این موج را فقط در ایران به وجود نمی‌آورند بلکه در خارج از کشور، توسط ماهواره‌های وابسته به دشمنان و نشریات و کتاب ها، به شدت پیگیری می‌کنند و در این میان، متأسفانه تاریخ پژوهان معاصر ما، به وظایف اساسی خود نمی‌پردازند و بیشتر به نقد! یکدیگر مشغول هستند در حالیکه همین امر، دشمنان را در موج فزایی تقویت می‌کند و آن‌ها با استفاده از منابع منتشره داخلی به حملات خود ادامه می‌دهند. مسئولیت تاریخ پژوهان ما نشر حقایق و اسناد تاریخی و پرداختن به دشمن و کم کردن هجمه‌های داخلی است.

 

نظر خاصی درباره این جریان انحرافی و افراد وابسته به آن به طور خاص و مشخص ندارید؟

جریان انحرافی و سرکرده آن، با عملکرد ضد ولائی خود در دوره ریاست و تصور قدر قدرتی رضا خانی، ماهیت و شخصیت! واقعی خود را به خوبی نشان دادند و نام بردن از افرادی که با نامه نوشتن به ترامپ و تبریک سالروز تولد مایکل جاکسون! و ایجاد هیاهو و نشر بیانیه، می‌خواهند همچنان خود را در جامعه مطرح سازند، چون «عددی نیستند»، صحیح نمی‌دانم و به قول معروف «الباطل یموت بترک ذکره» وقتی ما سردمداران جریان انحرافی و اخبار و افکار و اندیشه‌های منحط آنان را در رسانه‌ها ـ به ویژه روزنامه‌ها ـ مطرح نسازیم خود به خود به فراموشی مطلق سپرده می‌شوند همانطور که دیگر انحراف گرایان در طول تاریخ چنین شده اند.

والسلام علی من اتبع الهدی و العاقبة للمتقین

قم: مرکز بررسی های اسلامی

سید هادی خسروشاهی

10 شهریورماه 1398

به مطلب امتیاز دهید :
( 4.3 امتیاز از 39 )
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر