( 0. امتیاز از 0 )

دکتر حسن بلخاری استاد دانشگاه تهران و رئیس انجمن آثار و مفاخر فرهنگی پیرامون اهمیت آرایه‌های ‏هنری به کار رفته در اماکن مقدس از جمله حرم مطهر رضوی گفت و گوی تفصیلی با روزنامه «قدس» ‏انجام داده است که متن کامل آنرا در ادامه می‌خوانید.‏

با توجه به مطالعات شما در زمینه فلسفه هنر و به‌خصوص هنر و معماری ادیان، به عنوان مقدمه، درباره دلایل استفاده از هنر و آرایه‌های هنری در فرهنگ شیعی و اماکن مقدسه توضیحاتی ارائه فرمایید.
اجازه بدهید برای ورود به بحث، تعریف جامعی که از هنر به‌ویژه در فرهنگ شرقی و دینی ما وجود دارد ارائه دهم و بعد فلسفه حضور آرایه‌ها در معماری و هنر مقدس را بازگو کنم. هنر در تعریف جامع خود این است که بتوانید یک امر معقول مکنون و یک حقیقت را در یک فرم زیبا به مخاطب ارائه دهید. این جامع‌ترین تعریف از هنر چه در فرهنگ شرقی و چه فرهنگ سنت‌محور غربی است. من به شدت روی این تأکید می‌کنم تا درنهایت به یک نقد و اشکال مفروض پاسخ دهم و آن اینکه از دیدگاه برخی، هنر چیزی جز تبرج، تجمل یا تفنن نیست. بد نیست بدانید یکی از محققان برجسته غربی وقتی در مورد هنر اسلامی صحبت می‌کند فلسفه این آرایه‌ها یعنی این نقوش و کتیبه‌ها و فرم‌های معماری را این می‌داند که مسلمان از فضای خالی هراس دارد و برای غلبه بر هراس خویش فرم‌ها را تولید می‌کند و این فرم‌ها نماینده هیچ معنایی نیستند. من برای اینکه به این ایرادها پاسخ دهم تأکید می‌کنم هنر هیچ‌گاه در فرهنگ سنت‌محور خود چه در شرق و چه در غرب، راوی خودش نیست. در حقیقت فقط فرم نیست و حتماً و الزاماً یک حقیقت و امر معقول را بازتاب می‌دهد. وقتی تعریف هنر این شد، آن جمال‌های مخصوصی که قرار است این حقیقت را بازتاب دهند به تبع این حقایق خلق می‌شوند. من در مورد هنر اسلامی این اعتقاد جدی را دارم که ما حتی فرم را هم از معنا بدست می‌آوریم. این گونه نیست که فرم و معنایی وجود داشته باشد و ما تصنعاً به دنبال ایجاد نسبت میان این‌ها باشیم. اگر گوهری‌ترین مفهوم در تفکر اسلامی و دین اسلام «عبادت» باشد، زمانی که بخواهد در قالب فرم، ظاهر و این فرم توسط همین معنا زاییده شود همان رکوع و سجودی می‌شود که ما در نماز می‌بینیم. بین این‌ها یک نسبت ذاتی وجود دارد. دومین نکته پس از تعریف هنر این است که فرم در تفکر دینی مفهومی مستقل از معنا نیست، بلکه برآمده از معناست. وقتی برآمده از معنا باشد طبیعتاً جایگاه بسیار ویژه‌ای دارد و به عنوان یک پلکان و نردبان و عاملی برای عروج به آن حقیقت مورد استفاده قرار می‌گیرد. به زبان بسیار ساده‌تر، آثار هنری در تمدن اسلامی منشعب از معنا خلق می‌شود تا برای زائر فضایی را خلق کند که او را نسبت به حقیقتی که وجود دارد واقف و واصل کند .بنابراین ما در حکمت هنر دینی برای این آرایه‌ها و این نقوش یک صفت حائلی داریم. حضور این آرایه‌ها به سبب متفاوت کردن فضای زندگی آن زائر با آن مکان مقدس است، یعنی آرایه‌ها تعین قدسی برای مکان ایجاد می‌کنند و ادراک این تعین قدسی توسط زائر، حال او را عوض می‌کند.به همین دلیل نیز مفاهیمی چون رنگ و نور، عناصر بنیادین این آرایه‌ها محسوب می‌شوند. این بدین معنی است که اگر این دو عنصر ذاتی را از هنر اسلامی حذف کنید واقعاً چیزی باقی نمی‌ماند. در بنیاد تفکر عرفانی ما نسبتی ذاتی میان رنگ و نور وجود دارد، یعنی یک تفکر مستقل از هم نیستند. نور، رنگ مجرد و رنگ، نور متجسد است. حقیقت این‌ها یکی است و به همین دلیل ما در قرآن هم «صبغه الله» و هم مبنای روان‌شناسانه کاربرد رنگ‌ها را به عنوان مثال در رنگ زرد داریم. اگر چنین چیزی وجود نداشت و رنگ عاملی برای ایجاد تلنگر در روح نبود قرآن نمی‌فرمود «بَقَرَةٌ صَفْرَاءُ فَاقِعٌ لَوْنُها تَسُرُّ النَّاظِرِینَ».

جناب‌عالی نقاط مختلف دنیا و به‌خصوص اماکن مذهبی سایر ادیان را از نزدیک دیده‌اید. از این منظر وجه تمایز حرم مطهر رضوی با سایر اماکن مقدس اسلامی و غیر اسلامی را چه می‌دانید؟
من برجسته‌ترین کلیساهای غرب را در رم یا مثلاً کلیساهایی را در رم شرقی که نمونه برجسته‌اش در ایاصوفیه یا قسطنطنیه سابق بوده را مشاهده کرده‌ام و اشراف کاملی به معابد هندو، استوپای بودایی و عبادتگاه‌های چینی دارم. واقعیت قضیه این است که خارج از نگره مذهبی و اعتقادات شیعی که دارم، به عنوان یک محقق باید مطالعه تطبیقی یا اصطلاحاً comparative study بین این حوزه‌ها داشته باشم. بدیهی است هر دینی نسبت به معابد خود جایگاهی دارد. واقعیت این است که ما در حوزه هنر اسلامی – به‌طور جامع این را بیان کنم – و در حوزه ادیان، مفهومی بسیار برجسته و مهم داریم و آن «اصل تجلی» است. بنده میان ادیان مختلف مثل هندوئیسم، اسلام، مسیحیت، بودیسم و یهود بررسی تطبیقی کرده‌ام. در تمامی ادیان به جز اسلام ما یک اصل با عنوان «اصل تجسد» داریم که این اصل آن مفهوم مجرد را در قالب انسان ارائه می‌دهد. به همین دلیل در هندوئیسم پیکره‌های انسانی از خدایان داریم، این را در بودیسم هم داریم و در مسیحیت که اصلاً خود کلمه متجسد عیسی مسیح را داریم، در یهودیت متأخر نیز می‌بینیم خدا به صورت انسان در تورات درمی‌آید. در تفکر اسلامی ما مطلقاً تجسد نداریم یعنی هیچ‌گاه در هیچ روایت و آیه‌ای خداوند صورت تجسد نیافته است. یک‌ جا فقط در سوره اعراف حضرت موسی طلب دیدن خدا را می‌کند که با «لن ترانی» مواجه می‌شود. این دقیقاً نفی تجسد است و ما به جای آن تجلی را داریم. آن وقت تجلی ایجاب می‌کند شما به جای پیکره‌تراشی و شمایل‌نگاری سراغ مفاهیم نمادین بروید. این مفاهیم است که این نقوش و آرایه‌ها را در حقیقت ایجاد کرده و نور را به عنوان عنصر محوری و بنیادین معماری و هنر ما در آورده است. اگر این نور را از معماری و هنر حذف کنید دقیقاً جوهر این اثر را حذف کرده‌اید. دقیقاً «الله» که نور آسمان‌ها و زمین است از طریق قاعده تجلی در کل هستی به ظهور می‌رسد. تجسد گونه‌ای از معماری و هنر را ایجاد می‌کند و تجلی گونه‌ای دیگر را؛ به همین دلیل ما در نقوش و هنر خودمان [در اسلام] شمایل‌گریز و پیکره‌گریز هستیم. ارنست گامبریج که از برجسته‌ترین مورخان جهانی تاریخ هنر است، جایی می‌گوید ما باید از اسلام ممنون باشیم که با آن دیدگاه خویش، ما را از پیکره‌ها نجات داد و روح خلاق ما را در فضایی مجرد و تجریدی به پرواز در آورد. هنر اسلامی محصول تجلی و هنر یهودی، مسیحی، بودایی و هندو، محصول تجسد است؛ بنابراین ما دو نوع هنر داریم. نکته دوم اینکه شما در جهان اسلام حوزه‌های تمدنی و هنری را از شمال آفریقا یعنی مراکش، بعد مصر، سپس محدوده شام و آن گاه عراق و ایران و درنهایت کشورهایی چون هند و چین بررسی کنید. مرحوم پیرنیا وقتی مکاتب معماری را در جهان اسلام شرح می‌دهد به همین حوزه‌های تمدنی هنری اشاره می‌کند و بعد می‌گوید وقتی در کتاب تاریخ معماری این مناطق جست‌وجو کنید می‌بینید ۹۰ درصد مطالب مربوط به مکتب ایران است. در این حوزه‌های تمدن اسلامی از نظر هنر و معماری ما مجموعه‌ای را در ایران داریم که این مجموعه جامع جمیع مراتب هنر و معماری اسلامی است. واقعیت قضیه این است که در جهان اسلام تنها نقطه‌ای که می‌توان برای آن اصطلاح مکتب را به کار برد (مکتب در ذات خود بیانگر این است که مجموعه هنرها در آن وجود داشته باشد) در اینجا، یعنی حرم مطهر رضوی است. مکتب در ذات خود یک نظام معرفتی است که بنا بر جامعیتش مکتب می‌شود.۸۰ درصد آنچه در این مجموعه و مکتب وجود دارد ناشناخته است، واقعاً ناشناخته است. در موزه‌های این آستان چیزهایی وجود دارد که می‌توان ده‌ها رساله دکترا درمورد آن‌ها نوشت. از دیدگاه من محقق ما هنوز با یک فضای بکر از نظر تحقیقی و مطالعاتی در حرم مطهر رضوی روبه‌رو هستیم.

اینکه اشاره کردید مجموعه آستان به لحاظ تحقیقی و مطالعاتی یک فضای بکر است، به این معناست که ما نتوانسته‌ایم نظریه خودش را نیز استخراج و ارائه دهیم؟

دقیقاً همین است. ما با یک مجموعه عظیم مصداقی روبه‌رو هستیم که یک نظام تئوریک باید این را حمایت و در حقیقت، هویتش را بازگو کند و تجلی ببخشد. آن نظام معرفتی [که این کار را کند] وجود ندارد.چرا؟ چون ما شیعیان حقیقت را به عنوان یک امر مکنون دوست داریم و معتقدیم اگر عریانش کنیم از قداستش کاسته‌ایم. بنا به اطلاعاتی که دارم از لحاظ اشیای فلزی هنری، در مسئله کتابت و در هر مسئله‌ای و هر چیزی که شما فکر کنید ما با یک کنز و گنجینه هنری بکر روبه‌رو هستیم، چرا؟ چون در طول تاریخ هر هنرمندی عاشق این بوده که برجسته‌ترین کارش را برای امام رضا(ع) انجام دهد. من این مجموعه را به صورت مطلق سزاوار بیان مکتب می‌دانم. کاری که اینجا شده با عشق و مبتنی بر اعتقاد و نه وظیفه بوده و به‌طبع محصول وظیفه با محصول عاشقی متفاوت است.
استفاده از نور در دوران معاصر در معماری‌های این چنینی برخلاف گذشته به نظر به یک جنبه کارکردی و کابردی تقلیل یافته است و آن جنبه‌های معنایی و هنری را ندارد. می‌خواهیم دوباره روی بحث نور و کارکرد هنری‌اش در این مجموعه‌ها صحبت کنید و سپس در تحولاتی که به‌تازگی در مجموعه حرم مطهر اتفاق افتاده است…
در مورد بخش اول یعنی کارکرد نور فقط یک جمله عرض کنم، نور در حکمت اسلامی نقش مُظهریت دارد. نور مقام اظهارکنندگی دارد همچنین وقتی خداوند می‌فرماید «الله نور السماوات و الارض» یعنی در حقیقت حضرت حق به نور اظهار می‌شود. حال اگر هر مسلمانی نیز بخواهد حقیقتی را ابزار کند همچون فعل حق، نور مهم‌ترین عامل مظهریتش است. بنابراین از لحاظ معنوی فوق‌العاده است که بدانیم این مقام مظهریت برای نور در حکمت اسلامی در همه ابعاد زندگی مسلمان از جمله هنر و معماری وجود دارد. چون می‌دانید که ما در تفکر حکمی خودمان با یک جهان وحدت سروکار داریم. به همان اندازه که نماز برایمان مهم است، کوچک‌ترین سلوک رفتاری و جزئی جامعه نیز مهم است. می‌خواهم از این مقام وحدت و جامعیت در جهت تبیین این مسئله استفاده کنم که اگر نور در معنا مقام مظهریت دارد در هنر و معماری نیز مقام مظهریت دارد. بنابراین اگر شما از نور در هنر و معماری استفاده می‌کنید می‌خواهید یک مفهوم را به صورت جلی و بسیار روشن و در عین حال زیبا [بیان کنید] چون نور نه فقط مقام مظهریت دارد بلکه مقام جمال هم دارد. یعنی وقتی می‌گویید «الله نور السماوات و الارض» به‌واسطه نور حق نه تنها هستی به ظهور می‌رسد بلکه هستی، زیبا نیز به ظهور می‌رسد. جالب است بدانید در تفکر اسلامی مهم‌ترین عنصر زیبایی‌شناسی را نور می‌دانیم بنابراین استفاده از آن به عنوان یک امر ذاتی در ذات هنر و تمدن اسلامی وجود داشته است. حالا اگر سراغ استفاده از نور در ضریح مقدس برویم، باید بگویم ما با یک نورپردازی مفصل در ضریح مقدس روبه‌رو هستیم. می‌دانیم امامان نیز «کلهم نور واحد» هستند. اصلاً صفت حقیقی ائمه، نور است و ائمه، نور هستند؛ پس خود امام مظهر حقایق جلالی و جمالی حضرت حق است. حال آن نور در مدفن حضرت نیز باید آن مقام مظهریت حقیقت را داشته باشد یعنی نه فقط به عنوان یک امر زینتی و تزئینی و صرفاً زیباشناسانه بلکه بنا به مقام مظهری باید سراغ حقیقتی برود که امام روی آن تأکید کرده است و نور منطبق بر آن حقیقت را پیدا کند و بازتاب دهد. نور سبز به هر حال نوری است که عرف است و استفاده می‌شود و نور سیادت و نور پیغمبر اکرم(ص) نیز هست. ائمه فرزندان آن پیغمبر هستند و یک اتحاد در عین تمایز و تمایز در عین وحدت وجود دارد و این باید در فرهنگ نیز لحاظ شود.

روی فرهنگ شیعی می‌خواهید تأکید کنید؟
بله، به‌ویژه در فرهنگ شیعی؛ زمانی که سبز، نور پیغمبر باشد و امامان نیز دقیقاً اولیای پس از پیامبر باشند آن سبز نیز برای ما قداست دارد.با جست‌وجو و گشتن در احادیثی که وجود دارد به نور نابی [فیروزه‌ای] رسیده‌ایم که اتفاقاً با منطقه خراسان [سنخیت دارد] و اساساً از لحاظ تاریخی و بر بنیاد رنگ‌ها، خراسان یک منطقه فیروزه‌ای است. این مسئله نیز نه صرفاً بنا بر معادن بلکه بنا بر بسیاری از مسائل دیگر است. حالا چرا رنگ فیروزه‌ای؟ غیرممکن است در مورد رنگ‌ها به‌خصوص رنگ فیروزه‌ای در احادیث و روایات تتبع کنید و مثلاً به این روایت نرسید که جبرئیل قطعه فیروزه‌ای را از بهشت به عنوان هدیه برای پیامبر می‌آورد، سپس حضرت رسول(ص) این را به حضرت امیرالمؤمنین(ع) هدیه می‌دهند. یکی دیگر از روایات بسیار عالی این است خداوند دستی را که رو به سوی خودش بلند می‌شود و در این دست انگشتری از فیروزه باشد محال است خالی و بدون اجابت برگرداند. من تأکید می‌کنم رنگی انتخاب شده که مبانی قدسی و معنوی‌اش کاملاً روشن است. نکته بعدی، به لحاظ تاریخی و از زمان خوارزمشاهیان استفاده از رنگ‌های فیروزه‌ای در هنر اسلامی باب و بعدها در گنبد سلطانیه برای نخستین بار یک گنبد فیروزه‌ای عظیم ساخته می‌شود و فیروزه‌ای نسبتی با تفکر شیعی پیدا می‌کند. چرا؟ چون الجایتو قرار بود پیکر مطهر ائمه اطهار را از عراق بیاورد و در آنجا دفن کند. در گنبد سلطانیه‌ای که قرار بود مرقد امامان شیعه باشد، رنگ‌ها و آرایه‌های شیعی و اصولاً حکمت هنر شیعی ظهور پیدا می‌کند. وقتی قرار است یک مکان را به عنوان مقدس‌ترین مکان شیعه در کل جهان بسازید نظریه‌پردازان شیعه می‌آیند و رنگ فیروزه‌ای را به عنوان رنگ شیعه در قلمرو ایران باب می‌کنند. پس علاوه بر آن معانی، حتماً باید توجه کرد که در مکتب تاریخی ما نیز فیروزه چنین ظهور و نسبتی با شیعه دارد.

سومین مسئله زیبایی‌شناسی است. من دیدم تلاقی بسیار وسیع رنگ فیروزه‌ای با نقره‌های ضریح فوق‌العاده جواب داده است. می‌دانید فیروزه‌ای ترکیب سبز و آبی است و این دو رنگ جزو رنگ‌های سرد محسوب می‌شوند ولی تلفیق این‌ها یعنی فیروزه‌ای، گرم است. فیروزه‌ای به‌خصوص زمانی که با نقره‌ای سفید تلفیق می‌شود فضایی که ایجاد می‌کند، فضای تعالی است. می‌دانید سفید، رنگ محبوب پیغمبر و رنگ تجرد و رنگ تطهیر است. به همین دلیل ما از نقره در این قلمرو استفاده می‌کنیم. حالا تلفیق آن تفکر شیعی مبتنی اهمیت و معنویت سنگ فیروزه و خود فیروزه و در عین حال گرم بودن و کنتراست زیبایی‌شناسانه‌اش با نور سفید نقره، فضایی را ایجاد می‌کند که جزو محالات ابدی و ازلی است کسی با ذوق و عقل سلیم به آن نگاه کند و متأثر نشود و از این رنگ بهره‌ای از معنا و معنویت نگیرد. من از این حرکت واقعاً دفاع می‌کنم و این را به عنوان یک رنگ کاملاً ویژه که بازتاب تفکرات شیعی در هنر ومعماری است ارزشمند و مهم می‌دانم.

در این هفت هشت ماه که مردم به‌واسطه کرونا و رعایت مسائل بهداشتی به روضه مطهره دسترسی ندارند، تحولات گسترده‌ای با همین رویکردی که شما اشاره کردید در حال رقم خوردن است؛ شما مجموعه این تغییرات را در مسیر اصلاح آرایه‌های هنری چگونه می‌بینید؟
دیروز ۶-۵ ساعتی وقت گذاشتیم و همه جا را دیدیم. اولاً برای من بسیار جالب بود جاهایی را دیدم که تاکنون نتوانسته بودم به عنوان یک محقق هنر و معماری اسلامی ببینیم. جاهایی را دیدیم که خانم‌ها زیارت می‌کردند و هیچ‌گاه این دسترسی وجود نداشت. آن چیزی که در باب مقام الله وردی خان دیدم که اصلاً یک جاهایی واقعاً سرتر از مکتب اصفهان در معماری بود و می‌دانم ۹۹ درصد محققان معماری از اینکه چنین چیزی وجود دارد بی‌اطلاع هستند. یک جهتی در آن یافتم که نمی‌توانم نگویم؛ این جلوه‌های هنری ناب مکتب اصفهان با یک نورپردازی بسیار زیبایی خودش را داشت اظهار می‌کرد و به رخ می‌کشید و بیننده یک فضای فوق‌العاده عرفانی و معنوی را تجربه می‌کرد؛ برخی آمده‌ و مواردی را انجام داده‌اند و اصالت را تا حدودی مخدوش کرده‌اند، ولی چیزی که من دیدم بر اساس مطالعات بسیار دقیق بازگرداندن آن اصالت بود که این بسیار مهم است.این بلیه کرونا و فرصت به شما اجازه داد بتوانید این کار را بکنید؛ از این فرصت به‌ویژه در مستندنگاری جامع باید استفاده کرد؛ چرا که اگر ان شاءالله رشته مکتب رضوی یا حکمت هنر رضوی را درست کردیم همه این‌ها به عنوان منابع آن درس استفاده شود.

به مطلب امتیاز دهید :
( 0. امتیاز از 0 )
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر