( 0. امتیاز از 0 )

اشاره: بنده در خلال بیش از یک دهه‌ای که درگیر کار بین‌الملل و برنامه‌های بین‌المللی هستم، این را به‌وضوح احساس کردم و با جان و دل چشیدم؛ با حقیقت بنده عجین شده که تاریخ‌نگاری و سرگذشت‌نگاری برای یک مبلغ بین‌الملل خیلی مهم است؛ ولی قاطعانه به شما عرض می‌کنم که کمتر کسی را سراغ دارم که این‌قدر ثبت وقایع مستند را بتواند دقیق انجام بدهد.

متن حاضر مشروح سخنان حجت‌الاسلام والمسلمین محمد رضا برته؛ رئیس مرکز رسانه و فضای مجازی حوزه‌های علمیه با محوریت  بررسی «ابعاد تبلیغی مرحوم استاد سیدهادی خسروشاهی(ره)»، است که در ادامه می خوانید.

گفت که‌:

‌ای رستخیز ناگهان، وی رحمت بی‌‌منتها

ای آتشی افروخته در بیشه اندیشه‌ها

امروز خندان آمدی، مفتاح زندان آمدی

بر مستمندان آمدی چون بخشش و فضل خدا

خورشید را حاجب تویی، امید را واجب تویی

مطلب تویی طالب تویی، هم مبتدا هم منتها

در سینه‌ها برخاسته، اندیشه را آراسته

هم خویش حاجب خواسته، هم خویشتن کرده روا

ای روح‌بخش بی‌‌بدل وی لذت علم و عمل

باقی بهانه است و دغل، کاین علت آمد وان دوا

این دوگانه‌ای که در این شعر شریف به آن اشاره می‌‌‌شود، هرچه ما می‌‌‌کاویم، در شخصیت استاد خسروشاهی(اعلی‌الله مقامه) واقعاً جُستنی است. بی‌‌غُلو عرض می‌‌‌کنم، بعضی از این محورهای دوگانه «علم و عمل» و دوگانه «سرّ و عیان» و دوگانه «فرد و جامعه» واقعاً یافتنی است و اینها را قدری امروز دامن خواهیم زد ان‌شاءالله.

نمی‌دانم حضرت استاد را با چه لقبی بخوانیم؛ اما اگر بر این باور باشیم و به‌گمانم گزافه هم نیست، اگر بگوییم که می‌‌‌توان حضرت امام خمینی(ره) را نماینده مکتب قم دانست؛ به‌همان میزان که می‌‌‌توان حضرت آیت‌الله خویی(رض) را عصاره مکتب نجف دانست. این سیدین قمی و نجفی، خمینی و خوئی به‌همین لفّ و نشر مرتب، سیدخسروشاهی را «سیدالاعلام و عمادالاعلام» می‌‌‌نامیدند. نه‌تنها به لفظ، که مکتوب می‌‌‌کردند و در اجازه این دو بزرگوار خطاب به ایشان، هر دوی این القاب آمده و شما بهتر از حقیر دقت‌های بزرگواران و بزرگان و زعمای حوزه را در کاربست این الفاظ و القاب می‌‌‌دانید؛ لذا می‌‌‌خواهم بنده هم تکیه کنم به‌همین دو عنوان و این سیدعماد را با همین دوگانه، قدری درباره‌شان صحبت کنیم.

به‌گمانم ما می‌‌‌توانیم استاد خسروشاهی در مرحله نظر و مرغ اندیشه را با خسروشاهی به‌سان مردی در میدان عمل، دوگانه بدانیم. استاد خسروشاهی در عرصه نظر بسیار حقانیت‌محور، صریح و مطالبه‌گر است؛ به‌همان میزان که در مقام عمل اهل‌ تعامل و تسالم و درک و مدارا و مردمداری. او در بیان مبانی و تبیین مبانی دینی، اصلاً کوتاه نمی‌‌‌آید؛ اما در رفتار اجتماعی مبنا را بر صلح و مدارا و همزیستی می‌‌‌گذارد. اگر بخواهیم، چنین شخصیتی را در بستر تاریخ تبلیغی‌اش تحلیل کنیم، حقیر به کلان‌خط‌هایی از ایشان رسیدم و فکر می‌‌‌کنم که با تأکید بر همین مسئله که خسروشاهی میدان عمل نجات‌گراست؛ همچنان که ما از جبهه حق همیشه این انتظار را داریم و معمولاً در تفاوت جبهه حق و باطل به این نکته اشاره می‌‌‌شود که جبهه باطل در پی نابودی جبهه حق است؛ درحالی‌که جبهه حق همیشه در پی نجات و سعادت جبهه باطل است، نه در پی نابودی؛ درحالی‌که عمیقاً مبانی نظری جبهه باطل را باطل می‌‌‌داند؛ اما در مقام عمل، همیشه در پی دستگیری، هدایت، سعادت، نجات و گره‌گشایی از جبهه باطل است.

خسروشاهی در سطح فردی و در عرصه نظام‌سازی - به‌گمانم- این مبانی را داشته است. شاید اگر این سرخط‌های کلان را قدری با هم گفت‌وگو کنیم، مصادیق این مدعیات پیش‌گفته بیشتر روشن شود.

گویا  استاد خسروشاهی در تبلیغ بین‌الملل، اصولی دارد که از این اصول کوتاه نمی‌‌‌آید. برخی از این موارد را عرض خواهم کرد که من یک مرور کلی یا یک تاریخ‌پژوهی مختصری را از سال 1348 تا 1394، در مصاحبه‌ها و ترجمه‌های ایشان، در مقدمه‌ها و برخی از آثار ایشان انجام دادم و به دانش پیشینی هم اکتفا نکردم و مجدداً بررسی کردم تا نکند، در واپسین مصاحبه‌ها، یک وقتی موضعی تغییر کرده باشد. دیدم نه. این مواردی که بنده امروز تأکید خواهم کرد، ایشان از همان ابتدا این حرف را می‌‌‌زند تا انتها، در آخرین مصاحبه‌هایش که سال‌های 1394 و 1395 در اختیار بنده بوده و توانستم اینها را ببینم، ایشان سرخط‌ها و اصولی دارد و اینها را اصول حضور و کنشگری خودش در عرصه بین‌الملل می‌‌‌داند.

یکی از آنها، «تمدن نوین اسلامی» است که آن را هم، شدنی می‌‌‌داند و هم معتقد است که حتماً مکتب اهل‌بیت(ع) چشمه و سلسله‌جنبان این تمدن نوین اسلامی است. به‌لحاظ عملیاتی هم، زادگاه این تمدن را نظام اسلامی می‌‌‌داند و پایگاه اصلی آن را جمهوری اسلامی معرفی می‌‌‌کند و معتقد است که حتماً نوزایی تمدن اسلامی، باید در یک زیست‌بوم مبتنی و متعلّق به فرهنگ اهل‌بیت(ع) زاده شود و اینجا رشد و نمو پیدا کند.

نکته دوم این است که او به نظامات حاکم بر دنیا خیلی خوش‌بین نیست و این نظامات را همیشه با دید انتقادی می‌‌‌نگرد. تحلیل نقادانه و عالمانه خودش را هیچ‌وقت در مواجهه با نظامات حاکم کنار نمی‌‌‌گذارد. گرچه ما گاهی اوقات به‌عنوان کسی که ایشان را سفیر ایران می‌‌‌دانسته‌ایم، سفیر مکتب اهل‌بیت(ع) در واتیکان، مصر و جاهای دیگر می‌‌‌دانسته‌ایم، انتظارمان این باشد که حداقل در این عرصه‌ها قلم‌زدنش چه ضرورتی دارد؛ اما به‌همان اصلی که ابتدا عرض کردم، در تبیین اندیشه، کوتاه نمی‌‌‌آید و همان چیزی را که معتقد است، می‌‌‌نویسد.

ایشان معتقد است که تاریخ مواجهه با اسلام دو سیر را طی کرده و یک پارادایم جدید و تغییر رویکرد کلانی در تاریخ مواجهه با اسلام در دنیا اتفاق افتاده است. او تصریح می‌‌‌کند و یافته خودش را قلمی هم می‌‌‌کند، مبنی بر اینکه در گذشته‌های دور، مستشاران دینی و فرهنگی بودند که سرزمین‌های اسلامی را فتح می‌‌‌کردند و زمینه حضور مستشاران نظامی را فراهم می‌‌‌کردند؛ ولی امروزه مطلب به‌گونه دیگری شده است. امروزه مستشاران نظامی هستند که زمینه‌ساز حضور مستشاران فرهنگی و دینی هستند؛ لذا ایشان در مواجهه با نظامات حاکم که به‌تفصیل شما در «حقوق بشر اسلامی»، «اسلام و صلح جهانی» و «اسلام و شمشیر» و دیگر مقاله‌ها و ترجمه‌های ایشان می‌‌‌بینید، کاملاً انتقادی است و این مسیر را گم نمی‌‌‌کند.

شاید سرخط سومی که من علاقه دارم، امروز با شما به‌اشتراک بگذارم، درک اهمیت و ارزش ترجمه است؛ به‌ویژه این سرخط، کارآمدی دارد و ایشان را در بیان اندیشه‌ها، بسیار هوشمند می‌‌‌یابم و وجه هوشمندی‌اش کاملاً قابل ردگیری است و اینکه او تا می‌‌‌تواند، برخلاف نگاه حاکم که به «ترجمه» به‌عنوان یک صنعت دست دوم نگاه می‌‌‌کنیم و معمولاً ارزش نخست را به تألیف می‌‌‌دهیم، او به ترجمه بسیار ارزشمند نگاه می‌‌‌کند و چه‌بسا می‌‌‌توان این‌طور گفت که استاد خسروشاهی، اگر اثر فاخری را بیابد که اندیشه او را بازگو و به‌درستی واگویه می‌‌‌کند، حتماً خودش قلم نمی‌‌‌زده و آن متن را انتخاب می‌‌‌کرده و اگر می‌‌‌توانسته، آن را ترجمه می‌‌‌کرده است. در انتخاب متن هم، ایشان بسیار زیرک است؛ چون‌که حواسش هست که من فقط اثر ترجمه نمی‌‌‌کنم بلکه پای صاحب اثری را با این کار، به فرهنگ دینی خودم باز می‌‌‌کنم؛ لذا خیلی سنجیده این انتخاب‌ها را انجام می‌‌‌داده؛ انتخاب‌هایی که همه‌اش در خدمت پازل فکری خود ایشان است و احساس می‌‌‌شود، با هرکدام از این ترجمه‌ها، گویا او دارد، تکه‌ای از جورچین اندیشه‌ای خودش را کامل می‌‌‌کند.

لذا به من حق بدهید، اگر عرض کنم که کتاب «اسلام و صلح جهانی» سیدقطب، قطعاً پیش از ترجمه استاد خسروشاهی، به هیچ‌وجه، واجد این مقام و منزلت و این شناخته‌شدگی و این تأثیرگذاری در جهان اسلام نیست تا بعد از ترجمه. حتی ردّیه‌ها و نقدهایی که بر این اثر نوشته می‌‌‌شود به زبان عربی هم نوشته می‌‌‌شود، برخی به ترجمه‌ها اشاره می‌‌‌کند. این نشان می‌‌‌دهد که وزن این استاد عالی‌قدر بر وزن کتاب افزوده است؛ گویا ترجمه او یک ارزش‌ افزوده‌ای ایجاد می‌‌‌کند. اینها نکاتی است که فکر می‌‌‌کنم، برای مبلغان بین‌الملل می‌‌‌تواند، خیلی راهگشا باشد که شما برای تقارب فرهنگی می‌‌‌توانید این نقاط کانونی و آثار معیار را انتخاب و روی ترجمه آنها سرمایه‌گذاری کنید. این انتقال میراث و پیوند دو صاحب اثر است و فقط ترجمه یک متن نیست.

دیگر ویژگی‌ای که شاید بتوانیم درباره این استاد عزیز تأکید کنیم، مسئله «مستندگویی» ایشان است. بنده در خلال این سال‌هایی که درگیر کار بین‌الملل و برنامه‌های بین‌المللی هستم، این را به‌وضوح احساس کردم و با جان و دل چشیدم؛ با حقیقت بنده عجین شده که تاریخ‌نگاری و سرگذشت‌نگاری برای یک مبلغ بین‌الملل خیلی مهم است؛ ولی قاطعانه به شما عرض می‌‌‌کنم که کمتر کسی را سراغ دارم که این‌قدر، ثبت وقایع را  بتواند دقیق انجام بدهد. ما خیلی وقت‌ها، به‌ویژه در فضای بین‌الملل و در مواجهه با شخصیت‌هایی که وزنه، کنشگر و صاحب اثر هستند، دچار سونامی‌های فکری و شخصیتی می‌‌‌شویم و جاذبه اینها، جزر و مد اندیشه‌ای در ما ایجاد می‌‌‌کند؛ اما ما می‌‌‌بینیم که استاد، روایت‌گر پرنده‌گونه‌ایست که کنار وقایع نشسته و دقیق ذره ذره دارد، اینها را ثبت می‌‌‌کند؛ به‌طوری که امروز اگر برخی از نگاشته‌های استاد نبود، ما برهه‌هایی از تاریخ معاصر را، اصلاً از آنها اطلاع نداشتیم و به‌برکت همین نگاشته‌هاست که امروز ما اطلاع داریم. سخن در اینجا مفصل است. همه عزیزان اهل‌شناخت هستند نسبت به استاد. برخی از بیانیه‌ها و امضاها و طومارها، حتی در مواضع جریان‌های حوزوی که ایشان خلال آن یک مجموعه اسناد نهضت اسلامی جمع‌آوری کردند، واقعاً ارزشمند است و برخی از آنها الآن در دسترس نیست و ما مستندی غیر از نقل و اسناد ایشان نداریم؛ لذا می‌‌‌خواهم این ادعا را امروز مطرح کنم که او مستندگویی کرد؛ بلکه بیشتر، تاریخ‌نگاری کرد؛ بلکه بیشتر، تاریخ‌سازی کرد و تاریخ بدون خسروشاهی، حتماً چیزی در تاریخ بودنش کم داشت.

موضوع دیگری در شخصیت ایشان که برای من جالب توجه بوده، مسئله توجه به سویه‌ها و حرکت‌های اجتماعی است. معمولاً علما در پیدایش مکاتب در این جهش‌های تاریخی بسیار غرق اندیشه‌ها می‌‌‌شوند و وقتشان را در مصطلحات و دائرةالمعارف‌نگاری‌ها می‌‌‌گذارند. گاهی وقت‌ها استاد ما مزاح هم می‌کردند و می‌فرمودند بسیاری از دائرةالمعارف‌هایی که در جهان اسلام نوشته می‌‌‌شود، از الف شروع می‌‌‌شود تا ب و جیم و معمولاً به دال و بقیه حروف نمی‌‌‌رسد. گروه بعدی هم که می‌‌‌آیند، دوباره از الف شروع می‌‌‌کنند؛ لذا مداخلی که با الف شروع می‌‌‌شود، خیلی پُر و پیمان است؛ ولی مداخلی که با واو و ‌هاء شروع می‌‌‌شود، شما چیز خاصی درباره‌اش پیدا نمی‌‌‌کنید؛ ولی استاد به‌جای اینکه بنشیند و صرفاً کار نظری کند، این حرکت‌های اجتماعی را تحلیل می‌کند، با اینها زیست می‌‌‌کند، آنها را می‌‌‌نویسد، آنها را بازگو می‌‌‌کند و به پژوهش درباره آنها دامن می‌‌‌زند. چرا؟ برای پاسخ به این «چرا» می‌‌‌خواهم دو نکته دیگر را به‌عنوان تتمیم و تکمیل بحث خدمتتان تقدیم کنم:

احساس می‌‌‌شود که او «رهبرشناسی» را لازمه جریان‌‌شناسی حرکت‌های اجتماعی می‌‌‌داند و در زندگی‌نامه و مصاحبه‌هایش، به‌تحلیل رهبران جریان‌های اجتماعی بسیار وقت می‌‌‌گذارد؛ لذا ما مثلاً می‌‌‌بینیم اگر سیدجمال مقاله‌هایش جایی چاپ می‌‌‌شده، حتماً او در سفر به استانبول یا پاریس یا لندن، اینها را تعقیب می‌‌‌کند که مجموعه آن منشورات را به دست بیاورد و دلش می‌‌‌خواهد که از منظر سیدجمال، سیدجمال را یک‌بار دیگر ببیند. پس اگر او به حرکت‌های اجتماعی دلدادگی دارد، شاید یک رازش این باشد که رهبرشناسی جریانات اجتماعی را برای تحلیل دنیای پیرامون خودش ضروری می‌‌‌دانسته است.

اما سؤال دیگری وجود دارد که دغدغه‌مندی خود حقیر بوده و دلم می‌‌‌خواسته، ببینم که اگر امروز از استاد این سؤال را می‌‌‌پرسیدیم، چه جوابی می‌‌‌داد و آن سؤال این است: پیشران تغییر در رفتار اجتماعی چیست؟

الآن اگر یک جامعه خُردی را دستمان بدهند و بگویند این جامعه مسئله‌اش، مثلاً خدای نکرده «نبود صله رحم»، «نفاق اجتماعی»، «تزویر در رفتار» و «عدم توجه به ایتام» است، ما چطور می‌‌‌توانیم تغییر رفتار ایجاد کنیم؟ احساس می‌‌‌کنم که در پاسخ به این سؤال چند مسئله می‌‌‌توان مطرح کرد و استاد، پاسخ دیگر و متفاوتی دارند. خیلی‌ها ممکن است، این‌طور فکر کنند که اگر ما تنبیه و تشویق نظام‌مندی داشته باشیم، رفتار یک طفل را می‌‌‌توانیم عوض کنیم که مثلاً پسرم اگر تو خوب باشی، این جایزه  را به تو می‌‌‌دهم. اگر شما خوب رفتار کنید، از جامعه یا اهل‌محل، این پاداش را خواهیدگرفت؛ گرچه مستحضرید که علمای تربیت، این شیوه را اصلاً نمی‌‌‌پسندند و می‌‌‌گویند: کودک شما از «خوب رفتار کردن» تقریباً هیچ چیز نمی‌‌‌فهمد. او نمی‌‌‌فهمد خوب رفتار کنم؛ یعنی چکار کنم؛ لذا می‌‌‌گویند: این را کاملاً کمّی کنید و دقیق به او توضیح بدهید. مثلاً اگر می‌‌‌خواهی به فرزندت بگویی: خوب رفتار کن، دقیقاً به او بگو به‌گونه‌ای که شب قبل از ساعت ده بخوابی، مسواک بزنی، صبح ساعت چند بیدار شوی، آماده مدرسه‌ات باشی و...؛ اینها را دقیق بگو. جایزه می‌‌‌دهم هم نگو، چه جایزه‌ای را کی به او می‌‌‌دهی، بگو؛ چون شما بعدش به‌گمان خودت جایزه دادی، او همیشه منتظر این است که جایزه بدهی و فکر نمی‌‌‌کنی، این همان جایزه‌ای است که وعده داده بودی. شما به او گفته بودی، خوب باشی، این جایزه را می‌‌‌دهم. او هر شب بعد از اینکه شما می‌‌‌خوابیدی، می‌‌‌آمده تلویزیون را روشن می‌‌‌کرده و همیشه هم فکر می‌‌‌کرده، شما خبردار می‌‌‌شوی! امشب این کار را نمی‌‌‌کند و منتظر است، شما جایزه بدهی. می‌‌‌گوید: عجب پدر راستگویی دارم من و من خوب بودم‌ ها؛ ولی باز به من جایزه نداد. چکار کنیم تغییر رفتار ایجاد کنیم؟ پاسخ‌ها مختلف است. نظام تشویق و تنبیه؛ اینها خیلی برای بنده مهم بوده که امروز به‌اشتراک می‌‌‌گذارم؛ چون دغدغه امروز جامعه ما هم هست. می‌‌‌گوییم مثلاً با نابسامانی اقتصادی چطور برخورد کنیم؟ یک دفعه یک اندیشمندی می‌‌‌گوید: اگر شش نفر را اعدام کنیم، مشکل حل است. او فکر می‌‌‌کند، فقط تنبیه، کار را تمام می‌‌‌کند. یک کسی دیگر می‌‌‌گوید: دوره آموزشی برگزار کنید. اگر چهارتا کارگاه خوب برگزار بکنید، مسأله حل است. از شما می‌‌‌پرسم، اگر این سؤال را از استاد می‌‌‌پرسیدید، چه جواب می‌‌‌داد؟

با مختصر تتبعی که بنده در آثار استاد داشتم، فکر می‌‌‌کنم استاد می‌‌‌گفت: اگر رهبران حرکت‌های سیاسی ـ اجتماعی و حرکت‌های فکری ـ فرهنگی در جوامع در یک مسیر قرار بگیرند، فیزیکدان‌های ما، پزشکان ما، روحانیان ما و همه طبقات در حوزه‌ای که رهبری فکری و فرهنگی دارند، به‌درستی رفتار بکنند، آن وقت است که ما شاهد تحولات اجتماعی در همان بستر فکری و فرهنگی خواهیم بود؛ لذا او به بازخوانی رفتار رهبران حرکت‌های فکری و فرهنگی در بین مردم خیلی تلاش می‌‌‌کند.

آنچه گفتیم حمل التمر (خرما) الی‌البصره بود و همه شما بهتر می‌‌‌دانستید و وقوف بیشتری داشتید. امیدوارم که خداوند منّان بر درجه استاد سفرکرده بیفزاید.

به مطلب امتیاز دهید :
( 0. امتیاز از 0 )
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر