( 0. امتیاز از 0 )

به جرأت می‌توان گفت که شرق اسلامی در قرن نوزدهم در مواجهه با تمدن و پیشرفت غرب، حیرت‌زده شد و خود را در مقایسه با پیشرفت اروپا، عقب‌مانده، توسعه نیافته و آسیب دیده تشخیص داد.

سید محمد ثقفی

 مواجهه مسلمانان با تمدن غربی
به جرأت می‌توان گفت که شرق اسلامی در قرن نوزدهم در مواجهه با تمدن و پیشرفت غرب، حیرت‌زده شد و خود را در مقایسه با پیشرفت اروپا، عقب‌مانده، توسعه نیافته و آسیب دیده تشخیص داد؛ لذا متفکران و ‌اندیشمندان عالم اسلامی به فکر افتادند که این عقب ماندگی و توسعه نیافتگی را جبران نمایند. برای این منظور، راه‌ها و روش‌های مختلفی پدید‌ آمد: دسته‌ای چنان‌اندیشیدند که باید از فرهنگ تمدن غربی استقبال کرد و برای جبران عقب ماندگی‌های شرق، علم و فن و‌اندیشه حتی سبک زندگی اروپایی‌ها را گرفت و اقتباس کرد. طه حسین، تقی زاده، ضیاء کوک آلپ (از عثمانی) جزو این گروه قرار می‌گیرند که شعار «از ناخن تا موی سر باید غربی شد» سردادند و گفتند: همه چیز را باید عوض کرد، حتی رسم خیابان‌ها، محلات، مغازه‌ها و همه چیز را... و چنان نیز کردند؛‌اما دسته‌ای دیگر بر آن بودند که باید مسلمانان را تربیت کرد، توانمند ساخت، مدیر بار آورد تا بتوانند خود و کشور خود را اداره کنند. بر این مبنا بود که آنان ترجیح دادند غرب و شعار آن را لبیک بگویند و علوم و تمدن آن را فراگیرند. از این جهت به جای انتقاد و نفی تمدن غربی گفتند ضرورت دارد روش و سیستم‌ آموزشی را تغییر داد و مسلمانان را با سبک و متد‌ آموزش اروپا بار آورد. سِر احمد خان هندی، محمد علی پاشا و سپهسالار را می‌توان از این گروه به حساب آورد که اولی دانشکده علیگره اسلامی را در هند تأسیس نمود. دومی دانشکده دارالعلوم مصر را و سومی تحولات سیاسی و اجتماعی ایران را انجام داد.

ویژگی‌های طرفداران اخذ تمدن غربی
نکته جالب توجه در مطالعه و بررسی ‌اندیشه‌های این گروه آن است که این‌ها بر اثر تحت تأثیر قرار گرفتن ‌اندیشه قرن نوزدهم که عصر عقلانیت و روشنگری نامیده می‌شود، به مانند بسیاری از نویسندگان دائرة‌المعارف1 و دیگر نویسندگان آن دوره می‌خواستند همه معارف و فرهنگ بشری را تنها و تنها در پرتو عقل انسان گرای تجربی قرن نوزدهم تفسیر نمایند و دوره عقلانیت فلسفه وحی را پایان یافته تلقی کنند و با ذهنیت علم گرایانه تجربی، همه چیز حتی ادیان و وحی را نیز تفسیر نمایند. آنها اصرار داشتند اگر در تاریخ فرهنگ بشری انبیائی ظهور کرده‌اند و همراه خود کتاب مقدس و آسمانی آورده‌اند، آنها نیز رنگ عقل بشری داشته‌اند و تعالیم‌شان تراوشات ذهنی این نوابغ اجتماعی و مصلحان جامعه بوده است!
این‌اندیشه آن چنان گسترد و تعمیم یافت که با جرأت و تهاجم تمام، وحی اسلامی را نیز ساخته ذهنی حضرت محمد(ص) تلقی می‌کردند و اگر اسلامی را نیز باور داشتند، آن چنان از اطراف و جوانبش می‌کاستند که با تقلیل‌گرایی آن را کاملاً انسانی و بشری معرفی نمایند.
دو نمونه از‌اندیشمندان مسلمان که این تفکر را اظهار کرده‌اند، یکی از شرق اسلامی «سِر احمد خان هندی» بود و دیگری از غرب جهان اسلام «طه حسین مصری». البته ‌امروزه این سبک تفکر باز هم از طرف یکی دیگر از متفکران وطنی نیز اظهار می‌شود، البته با تفسیر و تحلیل متفاوت. ‌اما در نتیجه و پایان کار همان‌ اندیشه طه حسین و احمدخان هندی است که تکرار می‌شود. این گروه به زعم خود وحی و قرآن را انسانی و علمی تفسیر می‌کنند و علم زدگی را جایگزین علم طلبی ساخته‌اند. طبیعی است که این‌ اندیشه هرگز مورد وفاق و تصویب جامعه اسلامی قرار نگرفته و ‌اندیشمندان اعتدال‌گرای مسلمان به نقد و بررسی این تفسیر و باور پرداخته‌اند.
به جرأت می‌توان سید جمال الدین اسدآبادی را در سلسله دانشمندان منتقدی تصور کرد که با تحریر کتاب «نیچریه» یا ناتورالیسم Naturalism)‎ ) به جنگ سِر احمدخان رفت و با نوشتن مقاله «تفسیر و مفسر» در مجموعه مقالات خود به انتقاد از او پرداخت. او به شایستگی، میان علم‌طلبی و علم‌زدگی فرق گذاشت و علم زدگی را که برخی، آن را اسکولاستیک قرون جدید نامیده‌اند، بیان کرد.
سر احمد خان: وی فعالیت‌ها و تلاش‌های فرهنگی خود را زیر عنوان «تجدید حیات اسلام» (رنسانس) عنوان می‌کرد. «وی ترکیبی جدید از فکر دینی در اسلام را به آزمایش گذاشت که تعالیم مرکزی آن عبارت بود از اینکه اسلام مخالفتی با مطالعه علوم ندارد و اینکه نباید از تأثیر آن وحشت داشت. سپس نظام جدیدی را طرح‌ریزی کرد که در آن مسئولیت آموزش نسل‌های آینده برعهده خود جامعه واگذار می‌شد و دانش‌آموزان و دانشجویان در آن نظام، تعلیمات اسلامی را همراه با آشنایی با علوم غربی فرامی گرفتند.»2
احمدخان در دهلی به دنیا آمد و پس از اتمام تحصیلات، در سال 1252 کارمند دولت وابسته به انگلیس در هند شد. مدتی به عنوان بایگان دادگاه جنایی کار کرد. چند سال بعد به سبب کتابی که درباره آثار باستانی هند نوشت (آثار الصنادید) مورد استقبال خاورشناسان انگلیسی قرار گرفت و به عضویت انجمن پادشاهی آسیایی هند درآمد و از طرف انگلستان برای او مستمری‌ها و نشان‌هایی داده شد.3 پس از شورش هند کتابی به اردو در شرح علل آن شورش نوشت و از سیاست انگلیس سخت انتقاد کرد. در پنجاه و دو سالگی سفری به انگلستان کرد و به گفته یکی از مریدانش، «آن سفر در وجود سِر احمدخان اثری شگرف کرد و برقی در دل او برافروخت و حقیقت حال ملت خود و نقایص آن در پیش چشم وی مکشوف گردید و واضح دید که بزرگترین سبب عقب‌ماندن مسلمانان هند، استیلای جهل است و سبب عمده آن نیز تقلید کورکورانه می‌باشد که به واسطه آن، هندی‌ها از انگلیسی‌ها و سایر فرنگی‌ها اجتناب ورزیده، از علوم و تمدن آنها نیز پرهیز می‌كنند و علوم طبیعی و فلسفی را مخالف دین شمرده، به عادات و رسوم اجدادی متمسک هستند و لذا یک انجمن ترجمه بنا کرد که مــنظور از آن نــزدیک کردن علوم فرنگی به اذهان هندیان بود.»4 سِر احمد عمده ترین کارهای خود را در دو محور تمرکز داد:
1. تأسیس مؤسسه علیگره اسلامی Islamic Alligareh Collage)‎ ): او با تأسیس این مرکز، کالج بی‌نظیری از دانش‌آموختگان پدید آورد و سرانجام علیگره به صورت مرکز فعالیت سیاسی و‌ آموزشی هند اسلامی درآمد. سازمان همزاد این مؤسسه که به نام «کنفرانس آموزشی مسلمانان سراسر هند» Education al-conference Mohammadan بود، در سال 1302/1886 به دست سِر احمد تأسیس شد و به صورت مرکز بحثی فعال درآمد که آنجا مسائل اجتماعی و تعلیماتی مورد بررسی قرار می‌گرفت و با گذشت زمان عامل مهمی در زمینه پیشبرد همبستگی مسلمانان در شبه قاره هند گردید.5
2. تأسیس مجله تهذیب الاخلاق: سر احمد در نخستین شماره مجله، اهداف و مقاصد خود را چنین برمی‌شمارد: هدف این نشریه آن است که مسلمانان هند را به پذیرش بهترین نوع تمدن متقاعد کند تا تحقیری که ملل متمدن با آن به مسلمانان می‌نگرند، از میان برداشته شود.... هرچند دین نقش بسزایی در متمدن ساختن ملل ایفاء می‌کند، شک نیست که ادیانی هستند که موانعی در راه ترقی ایجاد می‌کنند. هدف ما حکم در این باره است که دین اسلام از این بابت در کجا ایجاد مانع می‌کند.6سِر احمد تلاش داشت که هم اسلام و عقاید اسلام را با تفسیر علمی توجیه کند و مسلمانان را از بی اعتقادی برهاند و آنان را باورمند به اصول اسلام بار آورد و از طرف دیگر نوآوری‌هایی را ایجاد کند که دستگاه فکری و ذهنیت مسلمانان را تغییر دهد و جامعه نوینی به وجود آورد.
سر احمد در یکی از مقالاتش درباره شیوع اعتقاد به مذهب اصالت طبیعت (متأثر از تئوری تکامل داروین) می‌گوید: ما‌ امروز به علم کلام جدیدی نیاز داریم که به یاری آن بتوانیم یا بطلان تعالیم علم جدید را اثبات کنیم و آنها را از ریشه برکنیم، یا نشان دهیم که این تعالیم منطبق بر مراتب ایمان اسلامی است. من در عین اینکه می‌کوشم تا مسلمانان را با این علوم آشنا سازم، وظیفه خود می‌دانم که از دین اسلام دفاع کنم و چهره تابناک اولیه آن را بازنمایم.7 ولی مسئله مهم این است که چگونه می‌توان صحت یک دین متین را در برابر این همه مدعی اثبات کرد؟ او سرانجام به این نتیجه رسید که «یگانه محک برای تشخیص یک دین حقیقی این است که اگر دین منطبق بر طبیعت باشد، می‌توان گفت که دین حقیقی است و این دلیلی روشن است بر اینکه دین مورد بحث از سوی خدا یعنی کسی که طبیعت را چه در آدمی و چه در خارج از او آفریده،‌ آمده است... من کاملاً مطمئنم که هدایت او دقیقاً منطبق بر مزاج و طبیعت ماست و همین‌امر یگانه محک حقیقت آن است. گفتن اینکه فعل خدا با کلام او متفاوت است، سخنی است آشکارا باطل. همه خلقت از جمله انسان کار خداست و این کلام اوست و بنابراین هیچ تناقضی میان این دو نیست.»8
سِر احمد خان، طبیعت را به همان معنایی تفسیر می‌کند که دانشمندان قرن نوزدهم تفسیر می‌کردند. یعنی نظام بسته‌ای از جهان هستی که از قوانین مکانیک و فیزیک پیروی می‌کند و خصیصه بارز آن یکسانی رفتار است که هیچ استثنایی در آن راه ندارد. هرگونه رفتاری، اعم از ارگانیک و غیرارگانیک انسانی تابع این قوانین مکانیکی است. سید در یکی از مقالات خود می‌نویسد: «در آغاز، دانش طبیعت محدود بود؛ ولی به موازات افزایش دانش، دامنه طبیعت نیز افزایش یافت و لذا گویی وسعت دامنه طبیعت همان وسعت دامنه یافته‌های ما، در جهان هستی یعنی مشهودات و محسوسات ماست؛ به قسمی که افعال و افکار انسان و حتی معتقدات او همه رشته‌های متفاوتی در قوانین سرسخت طبیعت‌اند.»9

نتایج گفتار احمدخان
نویسنده مقاله «تاریخ فلسفه در اسلام» آثار و نتایج تفسیر طبیعت گرایانه ( Naturalism ) مذهب را منافی با بیان تفسیر حقیقی دین اسلام ارزیابی می‌کند و می‌نویسد: «ولی این برداشت مکانیکی از طبیعت به قول جمیز وارد ( James Ward ) مخالف تفسیر روحانی است و بنابراین قابل تأیید معتقدان به ادیان الهی نیست.»

تفسیر ناهمگون
در نوشته‌های سِر احمد به هر دو نوع مذهب اصالت طبیعت برمی‌خوریم:
یعنی نوع مکانیستی و ضدخدایی آن از یک سو و نوع دیگر آن که معتقد به خدا و غایت‌مندی طبیعت است و او غالباً در گذار از یکی به دیگری است، بی آنکه هیچ در بند همگونی یا منطقی بودن سخن خود باشد. او در همین مقاله می‌گوید:
«درست همچنان که بعضی از مردم دیندارند و بعضی بی دین، همچنان نیز در میان قائلان به اصالت طبیعت، بسیاری هستند که چنین می‌اندیشند که وقتی که ما می‌بینیم قوانین طبیعت در همه ساحت‌های جهان هستی ساری و جاری است، پس می‌توانیم بگوییم که چیزی جز طبیعت وجود ندارد و همین‌ اندیشه سرانجام آنها را به انکار خدا می‌کشاند.
شاید همین مردمان بودند که متفکران مسلمان قدیم ما، آنها را منکر خدا می‌نامیدند؛ ولی در میان دانشمندان‌ امروزی، کسانی هستند که در تحقیقات عمیق و دقیق خود با توجه به نمایش پرشکوه صنع طبیعت، به این نتیجه رسیده‌اند که باید صانعی یا علت‌العللی که آن را خدا می‌نامیم، وجود داشته باشد. این دانشمندان همان راهی را پیمودند که جوان کلده موسوم به ابراهیم پیمود.»
بنابراین چنان که پیداست، سِر احمد خان نخست با برداشت مکانیکی و کمّی از طبیعت، آغاز سخن می‌کند و سپس از آن به نوعی تفسیر از طبیعت که قائل به غایتمندی است، منتقل می‌شود؛ بی آنکه متوجه ناهمگونی سخن خود باشد. او تجارب حضرات موسی(ع) و ابراهیم(ع) را هم از همین دیدگاه تفسیر می‌کند و می‌گوید: «هیچ یک از پیامبران برای پی بردن به وجود خدا راهی جز این نپیموده است؛ موسی آرزو می‌کرد که خدا را ببیند. پاسخی که به او داده شد این بود که: لَن تَرانی وَلَکِنِ انظُر إِلَی الجَبَلِ (الاعراف،341) در کوه چه بود؟ طبیعت بود؛ جلوه‌گاهی از قانون طبیعت بود. خدا نمی توانست خود را بی واسطه ظاهر کند. واسطه‌ای که با آن خود را نشان داد، طبیعت بود.... وقتی که پرسید «تو چه هستی؟» او همچنان اشاره به قوانین طبیعت کرد و تلویحاً گفت: من آنم که شب را به روز تبدیل می‌کنم و روز را به شب. مرده را زندگی می‌دهم و زنده را می‌میرانم.
سپس از تجربه روحی ابراهیم که در قرآن ‌آمده است. (سوره عمران آیات 79-75) یاد می‌کند و می‌گوید: از طبیعت به خدا رهنمون شد، از یکسانی قوانین عالم جسمانی توانست به حقیقت روحانی، ورای آن تعالی یابد. ستارگان و ماه و خورشید را دید پیدا و ناپیدا می‌شوند و بر طبق قوانین ثابت لایتغیر طلوع و غروب می‌کنند و توانست در پس پرده این قوانین طبیعت به آفریدگار آنها پی ببرد. آنگاه گفت: وَجَّهتُ وَجهی لِلَّذی فَطَرَ السَّمَوَتِ وَالأرضَ (الانعام: 97). (تاریخ فلسفه، ص203)
این یکی دانستن اسلام و طبیعت در برگیرنده این معنی است که دین حقیقی عبارت از ایمان به خدای یکتا و اینکه همة کسانی که این اصل یکتایی خدا را قبول دارند، مسلمان‌اند. هرچند در اعمال دینی و دیگر آیین‌های خود با یکدیگر اختلاف داشته باشند.
سِر احمد خان در مقاله‌ای زیر عنوان «اسلام طبیعت است و طبیعت اسلام» می‌گوید: «اسلام چنان دین عملی و ساده‌ای است که حتی بی دینی را هم در خود جای می‌دهد...!‌اندک ایمانی هم که یک دین داشته باشد، باید مبنای اعتقاد او به اسلام باشد. هر دین شعائر و معتقدات خود را دارد که بر حسب آنها از دیگر ادیان متمایز است. این آداب جوهره دین نیستند. هرکس ولو فقط به خدای یکتا عقیده داشته باشد، او مسلمان به معنای حقیقی کلمه است.» (تاریخ فلسفه، ص 204)

تفسیر بر انجیل
سِر احمد با این گرایش که «نظر غربیان را به وسع و عمق اسلام جلب نماید و مسلمانان را از تنگ نظری و تعصب که مانع عمده حقیقت خواهی است، آزاد سازد»، شرح و تفسیری بر انجیل نوشت که در آن از جمله سعی بر اثبات این نکته شده بود که اسلام و مسیحیت، هر دو از یک سرچشمه واحد معنوی سیراب شده‌اند. سِر احمد برخلاف عقیده مسلّم مسلمانان، نوعی درستی و کمال برای متن موجود کتاب مقدس قائل شد و روشن ساخت که مسیحیت دین نوعدوستانه است و همه صورت‌های ظلم و انواع کشتار بی رحمانه را منع کرده است. این نکته جالب توجه است که اثر مذکور اولین تفسیر بر کتاب مقدس به یک زبان آسیایی است؛‌اما به دلایل روشن و واضح این شرح نتوانست مورد قبول هیچ کدام از طرفین مسیحی و مسلمان قرار گیرد. (تاریخ فلسفه، ص 189) این تفسیرهای ناهمگون یقیناً موافق عقاید مسلمانان نه تنها سنتی‌های آنان بلکه حتی روشنفکرانشان نیز نبود و به همین دلیل است که مورد اعتراض کسانی که با او در بسیاری از‌امور مشترک بودند، همچون سید جمال الدین واقع شد.

تفسیر انسانی وحی
اشتباهات و تأویلات سِر احمد خان در این حد متوقف نبود؛ او حتی ادعا داشت که قرآن کریم که در میان مسلمانان وحی آسمانی تلقی می‌شود، آن نیز نه چنان است که آنها می‌پندارند، بلکه قرآن تجربه دینی و وحی نفسانی پیامبر(ص) است که با الفاظ و کلمات عربی که محمد با آنها سخن می‌گوید، بیان شده است! او می‌گوید:«هیچ واسطه‌ای میان خدا و پیامبر نیست. پیامبر وحی را مستقیماً از خدا می‌گیرد. جبرئیل در حقیقت معرف نمادین قوه پیامبری است، و دل او آینه‌ای است که اشراقات الهی را بازمی‌تاباند. دل اوست که پیامش را به خدا می‌برد و سپس با پیام الهی باز می‌گیرد. او موجودی است که کلام الهی از او صادر می‌شود. گوشی است که سخن بی لفظ و آوای خدا را می‌شنود. وحی از دل او مانند چشمه‌ای می‌جوشد و سپس به سوی او روان می‌شود. تجارب روحانی او، همه دستاورد طبیعت انسانی است. او کلام نفسانی خود را با گوش جسمانی خود می‌بیند؛ چنان که گویی شخص دیگری در برابر او ایستاده است.» (تاریخ فلسفه، ص207)
سِر احمد، پیامبران را مانند نوابغ بشری اصلاحگری می‌داند که توانسته‌اند جامعه خود را تغییر دهند. بنابراین دیگر «خاتمیت» چندان معنی ندارد، بلکه برحسب مقتضیات زمان، هر اصلاحگر دیندار اجتماعی می‌تواند پیامبر ‌امت خود باشد! به این ترتیب احمدخان همه انواع معجزات خارق‌العاده پیامبران را منکر می‌شود و همه گونه دعا و مؤثر بودن آن را انکار می‌کند.
عقاید و تأویلات بی حد و مرز سِر احمد خان که آن را «تجدید نظر طبیعی در معارف عقاید اسلامی» می‌نامید و نوعی رنسانس جامعه مسلمان تلقی می‌کرد، تفسیر طبیعت گرایانه‌ای از مذهب عرضه می‌كند که همزمان می‌تواند غایت‌مندی و هدفداری جهان را به دنبال داشته باشد و باز ممکن است جهان و انسان و همه ادوار زندگی را مکانیکی بی هدف تفسیر نماید و دقیقاً این نوع تفسیر فلسفه پوچ‌گرایی و نیهلیستی را ترویج می‌نماید که به اصطلاح معروف از باران خلاص شدن و به قطره آن گرفتارآمدن است. راستی این نوع مذهب طبیعت‌گرایی چه فرقی با ماتریالیستی و نیهلیستی دارد که مدعیان مکتب مارکسیسم ادعای آن را دارند؟

انتقادات صریح سیدجمال
از این جهت بود که سید جمال، در عین اینکه خود جامعه مسلمین را به فراگیری علوم عصری فراخوانده و از جهل و نادانی مسلمانان در رنج و عذاب بود، از موضع یک عالم روشنفکر اسلامی فریادش بلند می‌شود و انتقاد صریح و تندی علیه سِر احمد خان بیان می‌كند و این گونه تفسیر ناملایم و بی حد و مرز او را طبیعت گرایی نیهلیستی و بی دینی ‌خواند. اشاره به چندین نکته پیش از تحریر پاسخ سید جمال به سید احمد خان ضروری است:

1. به نظر ما مشکل تفسیر طبیعت گرایانه و ناتورالیستی سِر احمد از اینجا ناشی می‌شود که اگر ما طبیعت را منشأ و سرچشمه همه چیز بدانیم و حتی ظهور انسان را در این جهان واقعه خاصی در درازمدت باشد تا آنجا که وحی هم ساخته ذهن پیامبر باشد، اگر کسی از این فهم و تفسیر، معنای پوچ گرایی بدون غایت‌مندی جهان و نیهلیستی را برداشت نماید که: آری، جهان خود به خود به وجود آمده و در دراز مدت تکامل، هستی به این مرحله تکامل رسیده است. دیگر چندان مورد ملامت قرار نمی گیرد که چرا نیهلیست شده و معتقد به اصالت هدفمندی و کرامت انسانی نیست؛ زیرا لازمه چنین مقدماتی، آن نتیجه (نیهلیسم) می‌تواند باشد؛ چنان که خود سید هم به آن اشارات داشت که:«اسلام چنان دین عملی و ساده است که حتی بی دینی را هم در خود جای می‌دهد!» (تاریخ فلسفه، ص 204)
به تعبیر برخی طرفداران مارکسیسم، اگر آن پوسته نازک ایده‌آلیستی (اعتقاد به وجود شعور مطلق) را بردارند، دیگر چندان نباید انتظار داشت که چرا ماده‌گرایی و ناتورالیسم پدید آمده سیطره یافته است؟ (شهروند ‌امروز، مسعود احمدزاده، ش 59). دقیقاً دغدغه سید جمال الدین همین نکته است که بر عقاید و تأویلات نامتجانس سِر احمد خان ایراد می‌گیرد و رساله «رد بر نیچیریه» ناتورالیسم را علیه او می‌نویسد و دیگر مقالاتی که در عروةالوثقی جای دیگر آورده است.
2. به تعبیر مرحوم حمید عنایت: از میان نوشته‌های سید در هند، رساله «حقیقت مذهب نیچری و بیان حال نیچریان» از شهرت و اهمیت بیشتری برخوردار است. شاید در قیاس با همه نوشته‌های دیگر او، بیشتر سزاوار نام رساله است؛ زیرا از آغاز تا پایان موضوعی واحد و معین دارد و مطالب آن به نظم و تفصیل نسبی بیان شده؛ حال آنکه نوشته‌های دیگر او همه به صورت مقالات خطابی و کوتاهی است که فوریت اوضاع و احوالی که مایه نگارش آنها شده، مجالی برای بسط و تفصیل به او نداده است. در کمتر مقاله‌ای از سید مانند مقاله «حقیقت مذهب نیچری»، پیوستگی و یگانگی موضوع رعایت شده است. (سیری در‌اندیشه سیاسی عرب، ص 87،‌امیرکبیر، چ ششم: 1385)
سید در پاسخ پرسشی به یکی از مسلمانان هند در توضیح معنای نیچر Nature)‎ ) و مذهب نیچریه ( Naturalism )یا مشرب و مسلک اصالت طبیعت که در آن روزگار در هند نفوذ داشتند، پاسخ می‌دهد و چنین می‌نویسد: «نیچر عبارت است از طبیعت و طریقه نیچریه همان طریقه دهریه است که در قرن رابع و ثالث قبل از میلاد مسیح در یونانستان ظهور نموده بودند. و مقصود اصلی این طایفه نیچریه رفع ادیان و تأسیس اباحت و اشتراک است در میانه مردم.»10
به نظر سید منظور از نیچریه، همان مکتب مادی و کمونیسم است که جهان هستی را معلل طبیعت کور دانسته و همه ارزش‌های دینی و انسانی را به هیچ می‌شمارد و بی هدفی و پوچ گرایی را ترویج می‌کند. سید، اجمالی از مکتب مادیگرایی را از دوره یونان باستان تا عصرحاضر توضیح می‌دهد و سپس به تئوری تکامل می‌پردازد و می‌نویسد: «و او (مادّی) گفت که: انسان اولاً مثل خنزیرها پر از مو بوده است. رفته رفته بدین هیأت حسنه درآمده و هیچ دلیل به این معنی اقامه نمی کند که چرا باید مرور زمان، علت تبدّل صور گردد!» (نیچریه، ص 18)
سپس سید نظریه داروین را به اختصار نقل و نقد، و استقرای ناقص و ناتمام او را گوشزد می‌کند که دلیل این تئوری داروین، استقراء بلکه قیاس مشابهت و مماثلت Analogy)‎ ) است که خفیف ترین روش استدلال می‌باشد. و این بیچاره را فقط مشابهت و مماثلت ناقصه که میانه انسان و میمون است، در بادیه خرافات‌انداخته است و برای تسلیت قلب خود به واهیاتی چند تمسک نموده است! (همان، ص 22) سپس به تئوری داروین می‌پردازد و قانون وراثت سومین اصل تکامل را نقل و نقد می‌کند:«دیگر اینکه او روایت می‌کند که جماعتی دم‌های سگ‌های خود را می‌بریدند و چون چندین قرن بر این مواظبت کردند، پس از آن سگ‌های آنها خلقتا بی دم زائیدن گرفت! و گویا می‌گوید حاجت به دم نماند و طبیعت نیز از دادن آن سر باز زد. و این بیچاره اصم و کر بوده است از استماع این خبر که عرب‌ها و عبری‌ها از چندین هزار سال است که ختان می‌کنند و با وجود این، یکی از آنها هم تاکنون مختون زائیده نشده است!» (همان، ص 22)
سپس سید از این مقوله نتیجه می‌گیرد و مکتب مادی گری را مساوی با نفی الوهیت و غایت مندی جهان می‌داند:«و بالجمله این مذهب، مذهب آن گروهی است که انکار الوهیت را می‌نماید و قائل به صانع تعالی نیستند و این گروه چه در عرف خود و چه در عرف متألهین و مادّیین و طبیعیین، دهریین نامیده شدند.» (همان، ص 26)
سید در ذیل مقاله به طرفداران هندنشین مسلک مادی می‌پردازد و آنان را فاقد علم و دانش و معرفت می‌نامد که اساساً اهلیت پاسخ گویی را ندارند و در دنباله مقاله، مرام مادیین را به انتقاد می‌کشد و از کمونیسم و روشنفکری لائیک و ملحدان دهری که هر روز خود را به نامی مانند «پیامبران کاذب» می‌نامیدند و خود را «اصلاحگر» می‌دانند، انتقاد شدید می‌نماید و بینش نیهلیستی و پوچ گرایی را سبب فساد و اضمحلال ملت‌ها می‌داند. (همان، 27)
سید در دفاع از اصالت کرامت انسانی و ابطال پوچ گرایی و حیوان انگاری انسان ( ANIMALISTIC ) از اصول ادیان و کرامت‌های انسانی در پرتو دینداری یاد می‌کند و می‌نویسد:«انسان‌ها را از دیر زمان به سبب ادیان، سه اعتقاد و سه خصلت حاصل شده است که هر یک از آنها رکنی است. رکن از برای قِوام ملل و پایداری هیأت اجتماعیه... نخستین آن عقاید ثلاثه، اعتقاد است بر اینکه انسان فرشته‌ای زمین و اوست اشرف مخلوقات.
دومی: یقین است به اینکه ‌امت او، اشرف رقم است و به غیر از ‌امت او همه بر باطل و ضلال‌اند. و سومی: جزم است بدین که انسان در این عالم ‌آمده است از برای استحصال کمالات لائقه که بدان‌ها منتقل گردد به عالم افضل و اعلی.» (همان، ص 30-35)
سید آنگاه نتیجه عملی هر یک از این سه عقیده را شرح می‌دهد و خلاصه اینکه نتیجه اعتقاد انسان برتری خود از آفریدگان دیگر، پرهیز از خصلت‌های بهیمی و پشیگری از این است که انسان «چون خران وحشی و گاوان دشتی» در جهان زیست کند و با همنوع خود همواره بستیزد. نتیجه یقین بر اینکه‌امت او افضل ‌امم است. این است که ناگزیر در پی رقابت و همسری با دیگر ملت‌ها برخواهد آمد و در میدان فضایل با آنان مسابقه خواهد داد و نتیجه جزم به اینکه انسان در این جهان برای بهره‌مندی از کمالات‌ آمده آنست که انسان «بر نهج ضرورت و لزوم» در «تزیین و تنویر عقل خود به معارف حقه علوم صِدقه بکوشد.» (نیچریه، ص 34)
و‌اما سه صفت برجسته که به سبب این سه اعتقاد در انسان پدید می‌آید، حیا و‌امانت و صداقت است. حیا صفتی است که آدمی را از دست زدن به کاری که درخور سرزنش و نکوهش باشد، بازمی دارد و این صفت ملازم شرف است و انفکاک یکی از دیگری نشاید و شرف نفس، مدار نظام سلسله معاملات است و اساس درستی پیمان‌ها و استواری عهود. و این شیمه (خصلت) عین شیمه نخوت و غیرت است که به سبب اختلاف حیثیات به دو اسم نامیده می‌شود. (همان، ص36)
امانت، روح و جان معاملات و مبادله اعمال است و نیز صفتی است که در هر نظام سیاسی، چه جمهوریه باشد و چه حکومت مشروطه و چه حکومت مطلقه، فعالیت چهار گروه اصلی دستگاه حاکم (یعنی سپاهیان و قانون گذاران و گردآورندگان مالیات و متصدیان صرف عواید خزینه عموم)، مقوف بر آن است تا فساد در اساس حکومت راه نیابد. و سرانجام صداقت و راستی صفتی است که از برکت آن هر انسانی می‌تواند در کوشش برای برآوردن نیازهای خویش و جبران ناتوانی‌ها و کمبودهای خویش به راهنمایی و یاری دیگران اعتماد کند. بدون صداقت، این راهنمایی و یاری سودی نخواهد داشت؛ زیرا «کاذب، قریب را بعید و بعید را قریب وانموده»، نافع را به صورت مضر و مضر را به صورت نافع جلوه خواهد داد.11

سرگذشت ملت‌ها
سید برای اثبات ادعای خود، تاریخ و سرگذشت ملت‌ها را بررسی می‌کند و از اعتلا و ترقی و انحطاط یونانیان، ایرانیان و مسلمانان سخن می‌گوید. او از اعتلاء و عظمت مسلمین یاد می‌کند که چگونه در پرتو ایمان و اسلام، جامعه‌ای متحد و پیشرو به وجود آوردند و از مرز جبال آلپ تا سور (مرز) چین به تصرف درآوردند و غرور و دماغ «اکاسره» و «قیاصره» را به خاک مذلت مالیدند. تا اینکه طبیعت گرایان باطینه از قرن چهارم در مصر و ایران به ظهور رسیدند و اباحیگری را رواج دادند و به مرور زمان اخلاق ‌امت محمدیه را شرقاً و غرباً فاسد کردند. و نتیجه این فروپاشی اخلاقی و فَشَل اجتماعی این شد كه جماعتی از صعالیک (دزد) فرنگ در قرن خامس به اراضی شامیه هجوم کرده و شهرها و... را خراب نمودند و تا قریب دوصد سال مسلمانان را دفع آن صعالیک عاجز ماندند. (همان، ص 58) سید از اوضاع نابسامان اجتماعی قرن اخیر ایران هم سخن می‌گوید و از «فتنه باب» یاد می‌کند.
سید در ادامه سخن، سه حزب نوظهور سوسیالیست و کمونیست و نیهلیست را که به نام طرفداری از عدالت و رنجبران و فقرا خود را نشان می‌دهند، همه را فاسد و تبهکار می‌داند که بر ضد کرامت انسانی و ادیان قیام کرده‌اند و دین را افیون ملت‌ها و تخدیر جامعه می‌دانند و انسان را، حیوانی بیش تلقی نمی کنند. این‌ها افکار و عقاید خود را از طریق تأسیس مدارس نشر و اشاعه دادند و در تمام اقطار مملکت یورپ(اروپا) منتشر کردند. خصوصاً در مملکت روسیه. (همان، ص64)
در اینجا یک سؤال به ذهن خطور می‌کند و آن اینکه چرا و چگونه شد که این رساله «نیچریه» سید بر ضد عقاید سر احمد خان مطرح گردید؟ با اینکه خود سید جمال با سِراحمد خان هندی عقاید و افکار مشترکی داشتند:

1. هر دو با خرافات مخالف بودند؛
2. هر دو کسب علم و دانش جدید را لازم می‌دیدند؛
3. هر دو اعتلا و عظمت مسلمانان را آرزو می‌کردند؛
4. هر دو مسلمانان را به فهمیدن، خواندن قرآن فرامی ‌خواندند.
اما سیدجمال علیه سِر احمد شمشیر می‌کشد و او را به باد انتقاد می‌گیرد. با اینکه سِر احمد خود مسلمان بود و تجددگرا و مؤسس دانشکده اسلامی علیگره؛ چرا؟ انتقاد سید علیه سِر احمد خان از این موضع بود که او اسلام و طبیعت را یکی می‌دانست و معتقد به بشری بودن قرآن بود و سخت طرفدار حکومت انگلیس و هماهنگ با برنامه آنان؛ به طوری که حکومت انگلیسیان را تصویب می‌کرد و می‌ستود! این نکته‌ای بود که مورد اعتراض متفکران اسلامی استقلال خواه، ضد استعمار،‌امثال سید جمال و اقبال بود.
دکتر حمید عنایت نیز بر این نکته تفطن کرده و در بررسی‌اندیشه‌های سید در «سیری در‌اندیشه سیاسی عرب» چنین داوری می‌کند: چرا رساله «حقیقت مذهب نیچری» که به عنوان نوشته‌ای بر ضد سِر احمد خان شهرت یافته، همان جنبه سیاسی عقاید سر احمد خان است؟ چون سِراحمدخان به نام هواخواه سیاست انگلیس در هند شناخته شده بود. سِرجمال میان‌اندیشه سیاسی و فرهنگی او فرقی نگذاشته و نیت سراحمد را بر خلاف ظاهر گفته‌های او، ناتوان کردن اسلام دانسته و در این میان تکیه سِر احمد را روی فطرت و طبیعت انسان، دلیل دهری‌گری باطنی او شمرده است.12
سید در نوشته‌های خود باز همین نوع طبیعت‌گرایی سِراحمدخان را مورد انتقاد قرار می‌دهد و از‌اندیشه «بشری بودن قرآن» او به شدت نقد می‌نماید و در شماره‌های متعدد «العروه‌الوثقی» به شدت وی را مورد انتقاد قرار می‌دهد و عامل استعمار انگلیس می‌داند که ژست علم‌گرایی و طبیعت‌گرایی، عقاید الحادی را منتشر می‌سازد و پای استعمار را در کشور هند مستحکم ساخته و جوانان مسلمان را اغوا نماید.13و در مجموعه مقالات خود در مقاله «تفسیر و مفسر» از تفسیر تا دلایل نامعقول او یاد کرده و چنین انتقاد می‌کند:«به هیچ وجه این مفسر از این‌امور (حکمت و سیاست) کلمه‌ای سخن به میان نیاورده است. عجیب‌تر اینکه این مفسر رتبه مقدسه الهیه نبوت را تنزل داده، به پایه رفورمر (مصلح اجتماعی) فرود آورده است و انبیا علیهم السلام را چون واشنگتن و ناپلئون و پالمرستون و کاری بالدی و مستر کلادستون و موسیو کامبلتا گمان کرده است!» (مجموعه مقالات، ص 102، تهران 1312)
قطعاً سیدجمال طرفدار علم بود و مسلمانان را تشویق می‌کرد که دانش روز را یاد بگیرند و به آن مجهز شوند. اساساً به نظر سید یکی از عوامل ضعف اسلام (مسلمانان)، عدم آشنایی آنان با علوم روز است. وی در یکی از سخنرانی‌های خود «لکچر در تعلیم و تعلم»، نكته جالبی می‌گوید که عین بیانش حاوی نکات دقیقی است: «... علمای ما در این زمان علم را بر دو قسم کرده‌اند: یکی را می‌گویند علم مسلمانان و دیگری را می‌گویند علم فرنگ. و از این جهت منع می‌کنند دیگران را از تعلیم بعضی از علوم نافعه. و این را بفهمیدند که علم آن چیز شریفی است که به هیچ طائفه نسبت داده نمی‌شود و به چیزی شناخته نمی‌گردد، بلکه هر چه شناخته می‌شود و هر طائفه‌ای معروف می‌گردد به علم معرف می‌گردد. انسان‌ها را باید به علم نسبت داد نه علم را به انسانها. چه بسیار تعجب است که مسلمانان آن علومی را که به ارسطو منسوب است آن را به عنایت رغبت می‌خوانند. گویا که ارسطو یکی از ارکان مسلمانان است و‌اما اگر سخنی به گالیلو و نیوتون و کپلر نسبت داده شود، آن را کفر می‌انگارند! پدر و مادر علم، برهان است و دلیل ،نه ارسطو است و نه گالیله.
حق در آنجاست که برهان در آنجا بوده باشد و آنها که منع از علوم و معارف می‌کنند، به زعم خود صیانت دیانت اسلامیه می‌نمایند، آنها فی الحقیقة دیانت اسلامیه هستند. نزدیک ترین دین‌ها به علوم و معارف دیانت اسلامیه است و هیچ منافاتی در مبانه علوم و معارف و اساس‌های دیانت اسلامیه نیست »(مقالات جمالیه، ص 95، به کوشش ابوالحسن جمالی ـ تهران ـ 1312)
آنچه سید پرهیز دارد، آفت «علم‌زدگی» و برداشت‌های نیهلیستی و سکولاریستی از علم است و علم غیرمتعهد که دامنگیر دانشمندان غیر متعهد شده است می‌باشد. او به خوبی دریافته بود اگر پیشرفت علم جدید سبب ترقی و علوم ملت‌های اروپایی گردیده است، به هیچ وجه به معنای سلب کرامت انسانی و زندگی بی‌هدف حیوان‌وارگی انسان نیست. هرگز علم در دنیای علمی بی بند و باری و اباحی گری را ترویج نمی کند. آن وقت علم می‌تواند رسالت خود را ایفا نماید که همراه حقیقت خواهی و کمال انسانی و به تعبیر‌امام محمد غزالی، نور باشد که اول خود آدمی را تربیت کرده و سپس به اصلاح اجتماع و جهان بپردازد و آن چیزی است که‌امروزه علم لائیک و به عبارت دیگر طبیعت گرایی ( ‎(Naturalism فاقدش است و از این منظر بود که سید رساله «حقیقت مذهب نیچری» را نوشت و به مصاف لائیک‌ها و نیهلیست‌ها که به زعم او در کشور هند ترویج می‌شد، گام نهاد. او به خوبی می‌گفت سرنوشت ملت‌ها همواره با دانش توأم با دیانت رقم خورده است؛ زیرا : انَ الله لا یُغَیِّر مَا بِقَوم حَتَّی یُغَیِّروا مَا بِانفُسِهِم. (الرعد: 11)

پی نوشتها:
1 . منظور دائرةالمعارف قرن 18 است که در فرانسه روشنفکران ، ایررو، ولتر، منتسکیو و...، منتشر کردند.
2 . «تاریخ فلسفه در اسلام» ج 4، ص 189.
3 . آثار الصنادید، پیشگفتار.
4 . حمید عنایت 5 . شریف
6 . تاریخ فلسفه در اسلام، ص 202.
7 . همان. 8 . همان، ص 202.
9 . همان.
10 . سید جمال الدین اسدآبادی، نیچریه تا ناتورالیسم، بنگاه مطبوعاتی دین و دانش، تبریز، 1327.
11 . سید جمال، نیچریه یا ناتورالیسم، ص 40، مؤسسه دارالکتاب قم، بی جا، تنظیم سید طیب جزایری
12 . حمید عنایت، سیری در‌اندیشه سیاسی عرب، ص94.
13 . دکتر محمد البهی، الفکر الاسلامی الحدیث وصلته بالاستعمار العربی، ص 45، دارالفکر بیروت، به نقل از «العروه الوثقی»، صص 575-576 نیاز به علم کلام جدید ناتورالیسم اصول ادیان و کرامت انسانی سه صفت برجسته سه حزب خطرناک اسلام و علم

به مطلب امتیاز دهید :
( 0. امتیاز از 0 )
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر