( 0. امتیاز از 0 )

ما وقتی برای جامعه ارزش داریم ، كه مانند سید تا آخرین رمق در راه ترقی و آسایش « ملل ضعیف » بكوشیم ؛ و یا لااقل اگر آرا وی را پسندیدیم ، در ترویج و نشر و تعقیب آن از پا ننشینیم ؛ و گرنه ایرانی بودن سید برای شخص ما چه افتخار ؟ ( جز خیال ! ) و همینطور شیعه و سنی بودن سید به حال ما چه سود و زیان ؟ ( جز توهم باطل ! ) ...

دكتر جواد فلاتوری

ما وقتی برای جامعه ارزش داریم ، كه مانند سید تا آخرین رمق در راه ترقی و آسایش « ملل ضعیف » بكوشیم ؛ و یا لااقل اگر آرا وی را پسندیدیم ، در ترویج و نشر و تعقیب آن از پا ننشینیم ؛ و گرنه ایرانی بودن سید برای شخص ما چه افتخار ؟ ( جز خیال ! ) و همینطور شیعه و سنی بودن سید به حال ما چه سود و زیان ؟ ( جز توهم باطل ! ) …

خاطر جمع داری ! فكر خود را بدون جهت در زحمت نیاندازید ! و مطمئن باشید كه سید نه ایرانی بود ! نه افغانی ! آب و خاك سید غیر از این آب و خاكها و مملكت او غیر از این ممالك و دولت متبوعه او غیر از این دول بوده است … آب و خاك سید ، سرزمین ملل ستمكش بوده ، از آنرو ، تا قدرت داشت و به هر نقشه و طرح كه به نظرش میرسید و می‌توانست در راه بیداری و سربلندی و جانبداری آنان و دادخواهی از بیدادگران می‌كوشید … مملكت وی ، جهان پهناور بود ، از این جهت جز با ستمگر ( آنهم فقط از نظر ستمگری ) مخالفت نورزیده همه كس و همه جا را دوست می‌داشت و نسبت به هیچ كجا تعصب بخرج نمی‌داد . دولت متبوعه وی ، دولت دادگر اسلام بود ، از اینجا بود كه با مستبدین بیدادگر ، به ستیز برمی‌خاست و ملت را علیه آنان ( چنانچه نسبت به شاه ایران خواهد آمد ) می‌شورانید و پیوسته آرزوی برقراری یك دولت اسلامی عادل ( به دست هر كس كه باشد و در هر كجا كه باشد ) را می‌نمود .

تعجب كنید ! سید نه شیعه بود ! ـ آن شیعه‌ای كه ما هستیم و تصور می‌كنیم و نه سنی ! ـ آن سنی‌گری كه ما شنیده و پاره‌ای از افراد آن را دیده‌ایم ـ سید مسلمان بود ـ آن مسلمانی كه ما یا ندیده‌ یا به ندرت دیده‌ایم و وصفش را كمتر شنیده‌ایم ـ از این جهت پیوسته از راه دیگر و با بیاناتی دیگر ( كه به نظر شما در طی شماره‌های متعددی خواهد رسید ) در راه بیداری و یگانگی مسلمین می‌كوشید و كاری می‌كرد كه روشنفكران تمام مذاهب ، جز سر تسلیم در مقابل وی عكس العملی نشان نمی‌دادند . هرگز تعصب ( یعنی حق كشی بیجا به موجب علاقمندی به یك مذهب خاص ) از وی دیده نمی‌شد : روی این اصل كسی نمی‌توانست « بوی » یك مذهب بخصوصی ( بطور حتم ) از او استشمام كند . بر خلاف تصور پاره‌ای ( بخصوص دشمنان وی كه حركات سید آسایش آنان را در خطر انداخته بود ) آرزوی ریاست نداشت : روی این اصل همیشه بر خلاف سایر سیاستمداران از اختناق افكار مردم دوری جسته در راه بیداری آنها می‌كوشید .

بزرگترین آرزوی او این بود كه : عموم مسلمین به عقب ماندگی و احتیاجات خود آشنا شوند : تا در زیر سایه رشد افكار عمومی اصلاحات را شروع نماید . هر كجا با زمامداران ، رجال دولت ، بزرگان سیاست و زعمای قوم ، رؤسای دستجات مواجه می‌شد بی‌مهابا ، عقائد خود را تلقین می‌كرد و روح شهامت و استقلال طلبی در آنها می‌دمید ، خواب آلودگی و بزدلی ایشان را مورد ملامت و سرزنش قرار می‌داد ؛ در نتیجه نزد عده‌ای محبوب و در نظر افرادی كه منافع شخصی خود را در مخاطره می‌دیدند منفور بود ( چون پاره‌ای رسماً مثل شاه ایران از او می‌ترسیدند .) .

سید مقدمات یك نهضت اساسی را به كمك نیروی خطابه و گفتار و به پشتیبانی « قدرت ملكوتی قلم » فراهم می‌كرد ( كه بزرگترین اثرش در این راه همین كتابیست كه به مرور جزواتش را مطالعه خواهید كرد ) و یقین داشت ـ چنانكه دیگران هم كاملاً انتظار داشتند ـ كه پس از این شورش و نهضت حتمی ، برای همیشه استقلال روشن و خلل‌ناپذیر و بالاخره یك ترقی و سعادت دلخواه ، انتظار مسلمین را می‌كشید ؛ این بود كه به شیخ عبدالرشید تتاری می‌گفت : به همین زودی به جنازه قیصر روم نماز خواهی گذارد و در همین نزدیكی به تشییع جنازه امپراطور انگلیس ( در هند ) حاضر خواهی شد .

باری روح آزادی و حریت را در مسلمین می‌دمید و در هر كجا می‌رسید فجایع سلاطین مستبد و حكمرانان جائر را ( كه بزرگترین سد ترقی و مهمترین وسیله بردگی مسلمین بودند ) خاطر نشان می ساخت : از این جهت پیوسته دست ظالمانه ستمگران وی را از این شهر به آن شهر و از این مملكت به آن مملكت می‌گردانید : ولی در هر حال دست از مبارزه علیه ظلم برنمی‌داشت تملق و چاپلوسی در وجود وی نبود و در تبلیغ مرام خود كه ( روح مرام اسلام بود ) طوری سرسختی می‌كرد كه در تنگ‌ترین شرایط و با بدترین دشمنان هم ، اگر روبرو می‌شد ، باز بدون اندكی ترس ، حتی با تندی و خشم ، عقیده خود را اظهار كرده « آمرانه » آنان را از ظلم و ستم استبداد ، باز می‌داشت …

گویا سلولهای جسم او در « رحم » آزادی و پشتیبانی از مظلوم و ستیز با ظلم پرورش یافته و یا از این سرچشمه‌های رحمت كسب وجود نموده بود و مسلماً هم همین بود ـ چون وی از سلاله پاك پیشوای شهیدان و قافله سالار آزادمردان « حضرت اباعبدالله الحسین ع » پا به دنیا گذاشته و همین معنی یكی از بزرگترین افتخارات وی به حساب می‌آمد . سید بلند همت و بلند پرواز بود و هر كس هم با وی تماس نزدیك می‌گرفت خود به خود در آن محیطهای دوردست به پرواز در می‌آمد ! علاوه بر استعداد و نبوغ ذاتی « زحمت دوران جوانی » وی را بر تمام رشته‌های علوم دینی و بسیاری از رشته‌های علوم جدید و قدیم بویژه فلسفه و عرفان و ریاضیات تسلطی كامل داده بود و تا آنجا كه شاگردانش ظرفیت و گنجایش داشتند از افكار و عقاید و دانش و علوم و حقایق مكنونه در سینه خود به آنها تلقین می‌نمود ؛ از اینجاست كه عبده ( امام مصریین و نزدیكترین اشخاص و بزرگترین شاگردان و دست‌پروردگان وی ) می‌گوید : پدرم یك قسم حیاتی به من داد و یك نوع زندگانیی به من بخشید كه : در آن زندگانی تنها با دو برادر خود « علی » و « محروس » (‌كه هر دو زراعت پیشه بودند ) شركت داشتم یعنی : در محیط زراعت و با افرادی زراعت پیشه همدوش بودم ، ولی سید یك حیات درخشانی كه در پرتو نور آن با محمد (ص) و ابراهیم و موسی و عیسی توانستم شركت كنم ، به من عطا نمود و به برگزیدگان و پاكان نزدیكم ساخت .

سید از بس حرارت داشت حقایق را به همه ، حتی به كسانی كه از شنیدن آن اظهار بی‌میلی و یا رسماً متنفر بودند ، القا می‌كرد و سرانجام همان اشخاص بی‌میل را به خود مجذوب می‌نمود ، از اینجاست كه عبده می‌گوید من در این قسمت به حال سید رشك میبردم كه : حال مخاطب و وظعیت مجلس در من سخت مؤثر واقع شده تا مخاطب متمایل به شنیدن و مجلس متقصی برای گرفتن نباشد قادر به سخن گفتن نیستم ، ولی سید ، حكمت و حقایقی را به طالب و غیر طالب تلقین می‌كند .

دو چیز گاه گاهی نقشه‌های وی را بر باد می‌داد یكی شتاب در رسیدن به مقصود ، دیگری تندی مزاج … هرگز فخر نمی‌كرد مگر به اینكه می‌گفت من هیچ مزیت و شرفی را برای خود بالاتر از اینكه اولاد پیغمبر اكرم هستم نمی‌دانم . بطور خلاصه به امور جزئی توجه نمی‌نمود چون فكر او از سطح این امور جزئی بسیار اوج می‌گرفت … این بود مختصر آن صفاتی كه باید با شخص مصلح همراه باشد اینك از نظر اینكه منظور شرح حال تفصیلی وی نیست به همین اكتفا و به بیان هدفهایی كه سید به سوی آن در حركت بود ، می‌پردازیم . هدف اساسی و مقصد سیاسی سید از وقتی سید خود راشناخت و از آن موقعی كه فكر انجام وظیفه اجتماعی در سرش افتاد و از آن هنگامی كه خود را در پیشگاه وجدان مسئول حركت و جنبش دید ( از آن موقع ) تا دم مرگ ، مجذوب یك غمزه وكرشمه مرموزی شده پیوسته عاشقانه در پی آن می‌دوید و افكار خود را در پیرامون آن متمركز می‌ساخت ، زجر و مرارت ، ناكامی و تنگدستی ، حبس و تبعید و بالاخره تمام بلاها را به خاطر رسیدن به همین یك چیز متحمل می‌شد و سرانجام همانطوری كه رسم عاشقان است جانی را كه در این راه در طبق اخلاص گذاشته بود ، قبل از رسیدن به این آرزو تقدیم نمود ( اگر نگوئیم قبل از وقت از وی گرفتند ) مگر چه می‌خواست و در پی چه حقیقتی می‌گشت ؟.

( خیلی ساده عرض كنم ) می‌خواست در مقابل ملل مترقی عالم كه بر اثر یك جنبش سیاسی و نهضت دینی دو اسبه به سوی هدف بلندی می‌تاختند ،‌در مقابل مللی كه به انتقام زبردستی چند صدساله نیاكان خود و هم به موجب حرص و آزمندی ذاتی خویش مقدمات بلعیدن ملل ضعیف را فراهم می‌كردند .

در مقابل مللی كه برای پیشرفت سیاسی خود تا می‌توانستند برای اختناق افكار مسلمین كوشیده در این راه علاوه بر ایجاد اختلافات و بدبین نمودن افراد جامعه به یكدیگر ، با بر سر كار آوردن و پر و بال دادن به دو طایفه « پادشاهان طماع و روحانی‌نماهای نادان » به مقصود نهایی خود می‌رسیدند زیرا این پادشاهان و زمامداران جاه‌طلب آنقدر شیفته تخت و تاج و مقام خود بودند كه ناموس فروشی و وطن فروشی و بندگی بیگانگان آبرومندانه‌ترین وسیله حفظ آقایی آنان به حساب آمده و طبقه دوم نیز تا آن اندازه از حقایق قرآن بی‌خبر بودند و یا به قسمی آلت دست دیگران قرار می‌گرفتند كه با كمال حماقت یا با منتهای خباثت و رذالت ، افرادی را كه برای نجات ملت مسلمان در راه رشد فكری و پیشرفت صناعی و سایر شئون اجتماعی آنان می‌كوشند ، با چوب تكفیر و تفسیق به خوابگاه ابدی مرگ نزدیكشان می‌كردند .

در هر صورت سید می‌خواست در مقابل این گروهی كه داشتند هر روز ملل ضعیف را به پرتگاه نیستی و زوال همیشگی نزدیك می‌نمودند . یك جبهه سلامی ، یك بلوك مستقل و متكی به نفس ، یك جبهه آزاد تشكیل داده ، آنان را از گهواره ضعف و سستی به سوی كاخ ترقی و تمدن صحیح پیش رانده در زیر سایة این جنبش درخشان و اتحاد نورانی ، پیروان اسلام را در ردیف مترقی‌ترین دول عالم درآورد . عجب آرزوی بزرگی ! و عجب دشمنان و مخالفین بزرگتری؟! دشمنان بشر و استعماركنندگان خالی از عواطف انسانی كه در راس تمام آنها امپریالیسم انگلیس قرارگرفته بود ، با تمام قوا ( چنانچه به مرور خواهید دید ) علیه سید قیام نمود ، اما سید ؟ سید ابتدا سعی می‌كرد با جلب توجه سلاطین و پادشاهان و زمامداران مسلمان یك جمعیت متحدی تشكیل و با همكاری آنان مخالفتهای گروه مخالف را خنثی كند .

ولی متأسفانه همانطوری كه عرض شد ، غالباً آنها قبل از اینكه « سید » چنین پیشنهادی را بدهد ، آبستن شده به عناوین مختلف « سر » وی را پیچانده با وعده و نویدهایی كار او را به تأخیر می‌انداختند یا اگر هم روی موافقت نشان می‌دادند به این امید بودند كه پس از تشكیل یك جبهه اسلامی متحد و آزاد خود در رأس آن جمعیت ( به عنوان خلیفه المسلمین ) قرارگیرند . در هر صورت موافقت پادشاهان و پشتیبانی آنان از سید تا به سرحد نتیجه ، بسیار كار مشكلی بود ، روی این اصل مصمم شد یك تنه با هر دو دسته ( ارباب و نوكر ) به مبارزه برخیزد و برخاست .

گرچه یك نفر بود ؛ ولی برای پیروزی خود طرح خوبی در دست داشت ، ( بطوری كه نزدیك بود غالب شود ) ، اما افسوس كه به خود مهلت ندید … نقشه جنگ بسیار عاقلانه و پخته‌ای كشیده بود ، تا جایی كه روزنه پیروزی خود را هر روز روشنتر و وسیع‌تر می‌دید . حیف كه یك مرتبه این روزنه امید درهم ریخته و تاریك شد . مگر چه كرد ؟ همین كه دید از راه اندرز پادشاهان و دلجویی زمامداران كاری از پیش نمی‌رود به فكر مسلح نمودن تمام مسلمین عالم برآمد و اكثریت نزدیك به تمام افراد مؤثر را مسلح كرد ؛ اسلحه‌ای به دست مسلمین می‌داد كه از نوع تفنگ و شمشیر و توپ و تانك نبود ، سلاح مقدسی بود كه تمام این ادوات را ذوب می‌كرد ، چه بود ؟ ایمان راسخی كه پایه‌های آن بر فهم و دانش استوار و تنویر افكاری كه عموم افراد را از خواب خرگوشی چندین قرنی بیدار می‌ساخت ، یعنی تا قدرت داشت با خطابه‌های آتشین و جذاب و نیش خونین قلم ، ( كه بهترین نمونه آن همین كتابیست كه به تریج خواهید خواند ) حقایق قرآن را ، كه به عقیده وی تا آن روز پنهان و پوشیده و دست‌نخورده بود ، آشكار می‌نمود « و می‌گفت هنوز قران تفسیر نشده و از حقایقش كسی پرده برنداشته … »

بالاخره از یك طرف روح ایمان را در همه می‌دمید و از طرف دیگر با خاطرنشان ساختن فجایع زمامداران و با پرده‌برداری از روی طرق و وسائل خونخواری دولت انگلیس و همكاران با وفایش ( كه در این كتاب تمام این محترمین بی‌آبرو ! را خواهیم شناخت ) و هم بوسیله گوشزد نمودن بیچارگیها كه بیشتر دور محور جهل و نادانی دور می‌زد ) فكر آنان را روشن و خون آنان را به جوش می‌آورد . ای وای . چیزی نمانده بود كه این قرحه منفجر گردد و بیدادگران به سزای خود و مسلمین به مقام از دست رفته خویش بازگردند ، دریغا كه امان نیافت . « برخلاف آنچه كه پاره‌ای تصور می‌كنند ) باید گفت نقشه اصلاحی سید ، پس از 70 ، 80 سال هنوز تازه و غیر قابل خرده‌گیری است . اما به تأسف باید اضافه كرد كه از آن روز تاكنون نه تنها كسی به پیروی از فكر او برنخاسته و نه تنها كسی مجدانه قدم مثبت اساسی در این راه بر نداشته است ، بلكه منكوب سستی و ترس و فراموشكاری چنان بر آن تنید كه حتی به عنوان یك داستان و به اندازه یك قضیه تاریخی هم ارزش گفت و شنود را پیدا نكرد ! … اگر باور ندارید این شما و این نقشه سید » .

به مطلب امتیاز دهید :
( 0. امتیاز از 0 )
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر