( 0. امتیاز از 0 )

البته علماى ایران و نجف بویژه در نیمه دوم قرن چهاردهم هجرى، حضور مبارزاتى چشم گیر و مهمى داشته اند اما همگى آنان در «طرح اندیشه حكومت اسلامى» و چگونگى براندازى نظام‌هاى واپسگرا، ناكام ماندند.

 

نویسنده : صالح عوض
مترجم : استاد سید هادی خسروشاهی

 

البته علماى ایران و نجف بویژه در نیمه دوم قرن چهاردهم هجرى، حضور مبارزاتى چشم گیر و مهمى داشته اند اما همگى آنان در «طرح اندیشه حكومت اسلامى» و چگونگى براندازى نظام‌هاى واپسگرا، ناكام ماندند.


امام خمینى مى گوید: «ما چاره‌اى نداریم جز این كه دستگاه‌هاى حكومتى فاسد و مفسد را از بین ببریم و هیئت‌هاى حاكمه خائن و فاسد و ظالم و جائر را سرنگون كنیم.»(8) و: «وظیفه علماى اسلام و همه مسلمانان است كه به این وضع ظالمانه خاتمه بدهند و در این راه كه راه سعادت صدها میلیون انسان است، حكومت‌هاى ظالم را سرنگون كنند و حكومت اسلامى را تشكیل دهند.»(9)


و: «اگر باید نظام اسلامی برقرار شود و همه افراد برطریقه عادلانه اسلام رفتار كنند و از آن تخطى ننمایند، اگر باید جلوى بدعتگزارى و تصویب قوانین ضد اسلامى توسط مجلس‌هاى قلابى گرفته شود، اگر باید نفوذ بیگانگان در كشورهاى اسلامى از بین برود، ایجاد یك «حكومت» لازم است. این كارها بدون حكومت و تشكیلات دولت، انجام نمى شود.»(10)


و: «شرع و عقل حكم مى كند كه نباید بگذاریم وضع حكومت‌ها به همین صورت ضد اسلامى و یا غیر اسلامى ادامه پیدا كند. دلایل این كار واضح و روشن است. چون برقرارى نظام سیاسى غیر اسلامى به معنى كنار ماندن نظام سیاسى اسلام است. همچنین به این دلیل كه هر نظام سیاسى غیر اسلامى، نظامى شرك آمیز است ـ چون حاكمش طاغوت است ـ و ما موظفیم آثار شرك را از جامعه مسلمانان و از حیات آنان دور كنیم و از بین ببریم.»(11)

 


بدین ترتیب پیشروى عملى به سوى رهاسازى دستگاه حكومت از یوغ غاصبان و بازگرداندن آن به اسلام راستین، مبناى اجتهاد، سید قطب و امام خمینى را تشكیل مى دهد.


اما این اجتهاد با تراكم پندارها در میراث اسلامى ما مواجه شده است. این امر آن دو شخصیت را واداشت تا بر تمام پندارهاى قد برافراشته در مقابل این اجتهاد، خط بطلان بكشند. البته در اینجا خصوصیت مكان مطرح مى شود. اگر اختلالى كه در میدان اندیشه اسلامى در نزد «اهل سنت» بروز كرد، ناشى از پیامدهاى تفسیر ناقص امر به معروف و نهى از منكر و «پرهیز از فتنه» مى باشد... در مقابل اختلال دیگرى نیز در میدان اندیشه اسلامى در نزد «شیعه» بروز كرد كه ناشى از پیامدهاى دل بستن به آمدن «مهدى موعود» و موكول كردن اصلاح امور، به ظهور مى باشد و درواقع اختلال در اینجا و آنجا، به نتیجه اى واحد انجامید: پذیرش واقعیت امر و دل خوش كردن به امید آینده؟


این دو شخصیت در روند غبارزدایى مبانى فكرى اسلام و پى ریزى مبناى نوین بر حسب اولویت‌ها، حركت كردند. شهید سید قطب در فرایند تصحیح پندارهاى عملكرد اسلامى و فقه حركت اسلامى، در درون بنیان فكرى اندیشه سیاسى مسلمانان اهل سنت وارد شد. فصل‌هاى: «لا اله الا الله خط مشى زندگى» و «بنیانگزارى جامعه اسلامى» و «جهاد در راه خدا» در كتاب «نشانه‌هایى در راه»، پاسخ محكمى است به ورشكستگان ترسو و آنهائى كه فقط راه حل‌هاى نیم بند را مى پذیرند.


امام خمینى بر اندیشه دل بستن به ظهور حضرت مهدى موعود و پذیرفتن واقعیت‌هاى موجود، خط بطلان كشید: «هر كه اظهار كند كه تشكیل حكومت اسلامى ضرورت ندارد. منكر ضرورت اجراى احكام اسلام شده و جامعیت احكام و جاودانگى دین مبین اسلام را انكار كرده است.»(12)


در باور امام خمینى برقرارى حكومت اسلامى ضرورت دارد براى: «اجراى احكام اقتصادی و احكام راجع به حفظ نظام اسلام و دفاع از تمامیت ارضى و استقلال امت اسلام و احكام دیات و حدود و قصاص و تحقق وحدت اسلامى و بیرون راندن استعمارگران و سرنگون ساختن رژیم‌هاى دست نشانده و براى نجات ستمدیدگان و محرومان.»(13)


براى درك كافى میزان تأكید امام خمینى بر لزوم برقرارى حكومت اسلامى متن ذیل را مرور مى‌كنیم:


«ممكن است چند هزار سال دیگر بگذرد و مصلحت اقتضا نكند كه حضرت ـ مهدى عج ـ ظهور كند، در طول این مدت مدید، احكام اسلام باید زمین بماند و اجرا نشود؟ و هر كس هر كارى خواست بكند؟ هرج و مرج است؟ قوانینى كه پیغمبر اسلام در راه بیان و تبلیغ و نشر و اجراى آن بیست و سه سال زحمت طاقت فرسا كشید، فقط براى مدت محدودى بود؟ آیا خداوند اجراى احكامش را به دویست سال محدود كرد؟ و پس از غیبت صغرى، اسلام دیگر همه چیزش را رها كرده است؟ اعتقاد به چنین مطالبى و یا اظهار آنها، بدتر از اعتقاد و اظهار منسوخ شدن اسلام است.»(14)


نقطه آغازین اجتهاد


نقطه آغازین این اجتهاد، دو اصطلاح است كه آن دو شخصیت، هر كدام با بیانى خاص آن را بكار برده و در واقع هدف و مقصود یكدیگر را تكمیل كرده اند. اصطلاحى كه سید قطب بكار برده «نسل بى همتاى قرآنى»(15) است و اصطلاحى كه امام خمینى بیان فرموده نسل «صدر اسلام»(16) است. مشخص كردن این دو اصطلاح، بیانگر یك مرحله تاریخى است كه انحراف سیاسى دوران‌هاى خلافت امویان و عباسیان در آن نمودى نداشته است. این مرحله، مرحله رهایى از رسوباتى است كه در مورد فروع و یا اصول، بر پیكره دین نشسته و هیچ ربطى هم با دین نداشته است. لذا امام خمینى در پاسخ این سؤال در مورد ماهیت نهضت و حكومت كه آیا شیعى و یا سنى است؟ مى گوید: «ما مى خواهیم همانگونه كه در صدر اسلام بود باشیم در آن زمان نه شیعى بود و نه سنى»(17).


امام خمینى این مرحله تاریخى را منبع اجتهاد خود قرار داده است: «پس از رحلت رسول اكرم(ص) هیچ یك از مسلمانان در این معنى كه «حكومت» لازم است، تردید نداشتند و هیچ كس نگفت حكومت لازم نداریم و چنین حرفى از هیچ كس شنیده نشد. یعنى درواقع در ضرورت تشكیل حكومت، همه اتفاق نظر داشتند. اختلاف فقط در مقامى بود كه عهده دار این امر شود.»(18)


سید قطب در مورد فرقه‌ها و مسالك و فرقه‌هایى كه در سرتاسر بلاد مسلمین گسترش یافته بود، همین نظریه را دارد: او به «نسل بى همتاى قرآنى» به عنوان منبع و الگوى خیزش رجوع مى كند. یعنى هر دو، در مشخص كردن الگوى اقتدایى، به سرمنشأ تبلور آن الگو اشاره مى كنند، یعنى به یكى بودن منبع و زلال بودن آن عنایت دارند: «قرآن مجید و سنت شامل همه دستورات و احكامى است كه بشر براى سعادت و كمال خود به آن‌ها احتیاج دارد.»(19) و: «سرچشمه اى كه نسل بى همتا از آن سیراب شد، سرچشمه قرآن بود. فقط قرآن. احادیث رسول خدا(ص) و رهنمودهایش هم نمودى از نمودهاى آن سرچشمه اصلى بود.»(20)

 


و این گونه، آن دو بزرگوار نگاه‌ها را به سوى «منبع اصلى» این دین برگرداندند! این دین از سوى خداوند یكتا و یگانه آمده است و بدین ترتیب، دوباره بار روانى نصوص قرآن را زنده كردند و به اتفاق یكدیگر، به نقطه اوج ایمان یعنى «عرفان» رسیدند، و تمام گونه‌ها و رنگ‌هاى شرك آلود را رد كرده و هشدار دادند و نهیب زدند كه پیروى از قوانین غیر الهى شرك است: «بنده خداى یگانه نیست آن كسى كه از قوانین الهى و آنچه كه خداوند به وسیله پیامبرش به ما ابلاغ كرده تبعیت نكند: «آیا خدایان باطل مشركان، بر آنها شرع و احكامى كه خدا اجازه نفرموده، جعل كرده اند؟» - ترجمه آیه 21 سوره شورى» -.(21)

 


«در گذشته‌هاى دور خداوند بر چنین اشخاصى كلمه «مشرك» اطلاق كرده است زیرا حق ـ حاكمیت اعلى ـ را به كشیشان بزرگ و پارسایان واگذار كرده بودند. اینان هم خودسرانه قانونگذارى مى كردند و آنان هم مى‌پذیرفتند... امروزه سزاوار است كه این قبیل افراد از باب اولى، مشرك و كافر خوانده شوند، چه حق قانونگذارى را به مردمانى كه نه كشیش هستند و نه پارسا، واگذاردند.... همگی آنان از یك قماشند.»(22)

 


و: «این شرایط اجتماعى كه ناشى از حاكمیت «طاغوت» و نظام شرك آمیز است، لازمه اش همین فسادى است كه مى بینید.»(23)


افراد نكته سنج با مطالعه تفسیر «فى ظلال القرآن» ـ در سایه‌هاى قرآن ـ سید قطب و یا با گوش فرا دادن به سخنرانى‌هاى امام خمینى و رهنمودهاى ایشان، بخوبى در مى‌یابند كه هر دو بزرگوار بر دارنده «قدرت مطلق» و «علم مطلق» ـ خداوند متعال ـ اتكال و اتكاء داشته اند. لذا تفكر توحیدى را از نو تجدید بنا كرده و غبار قرن‌ها عقب ماندگى را از پیكره آن زدودند و به روشنى ثابت نمودند كه برقرارى حكومت اسلامى، داراى اولویت ویژه است و عدم برقرارى آن، در حقیقت تجاوز به ویژه ترین خصوصیت‌هاى الهى است. این موضوع در فصل: «دلایل لزوم تشكیل حكومت اسلامى» در كتاب «حكومت اسلامى» امام خمینى و فصل «لا اله الا الله....» در كتاب: «نشانه‌هایى در راه» سید قطب، بطور شفاف بیان شده است.


برقرارى حكومت اسلامى و برانداختن حكومت طاغوتى وعده دائمى و عمده امام خمینى و سید قطب است، این نوع حكومت از طرح مسائل تفرقه انگیز دینى كاملاً به دور است، زیرا از صدر اسلام الهام مى گیرد و از منبع زلال وحى سیراب مى گردد. برقرارى حكومت اسلامى یك تكلیف شرعى است و چنانچه علماى اسلام به انجام آن همت نگمارند، گناهكار هستند.


امام و سید، آشكارا و از همان آغاز، علیه واگذارى نقش ثانوى و جنبى به اسلام، قاطعانه ایستادند و از پذیرفتن نقشى محدود به زوایاى افتاء درباره مثلاً «طهارت» و یا «معارف نظرى» و فلسفى، خوددارى نمودند. و مبارزه اى سهمگین علیه آخوندهاى دربارى و اسلامى كه غرب كافر و حكومت‌هاى واپسگراى سرسپرده اش عرضه كنندگان آن هستند، آغاز كردند: «اشتباه است و آن هم چه اشتباهى! اینكه ایدئولوژى اسلامى به صورت تئورى و تنها در مورد تحقیقات ذهنى و افزایش آگاهى فرهنگى بكار گرفته شود، بلكه این خطر است و آن هم چه خطرى!»(24)

 


و: «آنهائى كه امروزه از اسلام مى خواهند كه تئورى‌ها و چهارچوب‌هاى نظام و قوانین زندگى را قالب ریزى نمایند، در حالی كه بر صفحه كره زمین هنوز جامعه اى پیدا نمى شود كه عملا فقط حاكمیت قوانین الهى را پذیرفته و تمامى قوانین دیگر را كنار گذاشته باشد و اینكه اصولاً قدرت اجرایى چنین كارى را پیدا كرده باشد، آنهائى كه از اسلام این را مى خواهند، نه ماهیت این دین را و نه طرز عملكرد آن در زندگى را ـ آن گونه كه مشیت الهى بر آن تعلق گرفته است ـ درك نكرده‌اند.»(25)


و: «بر اهل تبلیغ لازم است كه مانور جنگ روانى را افشا كنند و بر آن فائق آیند و مسخرگى مبتذل به اصطلاح «پویا كردن فقه اسلام» در جامعه اى كه هنوز به شریعت الهى گردن ننهاده را رسوا سازند. بر آنان است كه این سرگرمى را كه جایگزین كار مجدّانه شده است از خود دور كنند... سرگرمى به وسیله كاشتن بذر در هوا!.. بر آنان است كه این نیرنگ خبیثانه را افشا نمایند.»(26)


و: «اگر شما سیاست استعمارگران كارى نداشته باشید و اسلام را همین احكامى كه همیشه فقط از آن بحث مى كنید، بدانید و هرگز از آن تخطى نكنید، با شما كارى ندارند. شما هرچه مى‌خواهید نماز بخوانید؟ آنها نفت شما را مى‌خواهند، به نماز شما چه كار دارند؟»(27) و: «شما به حوزه‌هاى علمیه نگاه كنید. آثار همین تبلیغات و تلقینات استعمارى را مشاهده خواهید كرد. افراد مهمل و بیكاره و تنبل و بى‌همتى را مى بینید كه فقط «مسئله» فقهى مى‌گویند و دعا مى‌كنند و كارى جز این از آنها ساخته نیست.»(28) و: «این گونه افكار ابلهانه كه در ذهن بعضى وجود دارد، به استعمارگران و دولت‌هاى جائر كمك مى كند كه وضع كشورهاى اسلامى را به همین وضع و صورت نگه دارند و از نهضت اسلامى جلوگیرى كنند.‌ اینها افكار جماعتى است كه به «مقدسین»! معروفند و در حقیقت «مقدس نما» هستند نه مقدس. باید افكار آنها را اصلاح كنیم و تكلیف خود را با آنها روشن سازیم. چون‌ اینها مانع اصلاحات و نهضت ما هستند.»(29) و: «این‌ها از فقهاى اسلام نیستند و بسیارى از‌ اینها را عوامل دولت ایران معمم كرده تا دعاگو باشند....‌ اینها را باید رسوا كرد.... اگر‌ اینها در اجتماع ساقط نشوند، امام زمان را ساقط مى كنند، اسلام را ساقط مى كنند، باید جوان‌هاى ما عمامه‌ اینها را بردارند.»(30) و: «امروز جامعه مسلمین طورى شده كه مقدسین ساختگى جلو نفوذ اسلام و مسلمین را مى گیرند و به اسم اسلام، به اسلام صدمه مى‌زنند. ریشه این جماعت كه در جامعه وجود دارد، در حوزه‌هاى روحانیت است. در حوزه‌هاى نجف و قم و مشهد و دیگر حوزه‌ها، افرادى هستند كه روحیه مقدس نمایى دارند و از اینجا روحیه و افكار سوء خود را به نام اسلام در جامعه سرایت مى دهند.‌ اینها هستند كه اگر یك نفر پیدا شود و بگوید بیایید زنده باشید و بیایید نگذاریم ما زیر پرچم دیگران زندگى كنیم، نگذارید انگلیس و آمریكا این قدر بر ما تحمیل كنند، نگذارید اسرائیل این طور مسلمانان را فلج كند، با او مخالفت مى كنند. این جماعت را ابتدا باید نصیحت و بیدار كرد، به آنها گفت: مگر خطر را نمى‌بینید؟ مگر نمى‌بینید كه اسرائیلى‌ها دارند مى‌زنند و مى‌كشند و از بین مى‌برند و انگلیس و آمریكا هم به آنها كمك مى‌كنند و شما نشسته اید تماشا مى‌كنید. آخر شما باید بیدار شوید، به فكر علاج بدبختى‌هاى مردم باشید، مباحثه به تنهایى فایده ندارد. مسئله گفتن به‌تنهایى دردها را دوا نمى‌كند. در شرایطى كه دارند اسلام را از بین مى برند، بساط اسلام را به هم مى زنند، خاموش ننشینید و مانند مسیحیان كه نشستند و در باره روح‌القدس و تثلیث صحبت كردند، تا آمدند آنها را گرفته از بین بردند. بیدار شوید و به این حقایق و واقعیت‌ها توجه كنید. به مسائل روز توجه كنید. خودتان را تا این اندازه مهمل بار نیاورید. شما با این اهمال‌كارى‌ها مى خواهید كه ملائكه «اجنحه» خود را زیر پاى شما پهن كنند. مگر ملائكه تنبل پرورند؟.... براى شما كه جز مسئله گفتن تكلیفى ندارید، خضوع معنى و مورد ندارد. هرگاه بعد از تذكر و ارشاد و نصیحت‌هاى مكرر، بیدار نشده و به انجام وظیفه برنخاستند، معلوم مى شود قصورشان ناشى از غفلت نیست بلكه درد دیگرى دارند. آن وقت حسابشان طور دیگرى است.»(31)


عزم و اراده امام خمینى و سید قطب مبنى بر بازگشت به صدر اسلام و برقرارى حكومت اسلامى، كوششى پیشگامانه در اندیشه سیاسى اسلام بود كه آن بزرگواران از خلال تبلیغ و تشكّل به انجام رساندند. اجتهادشان در مرحله اى پا به عرصه مبارزات گذاشت كه «امت» در آن روزها دچار تزلزل اراده و سرگشتگى در مفاهیم شده و راه حل‌هاى نیم بند و نفوذ اندیشه‌هاى غربى مسلمانان را در گرداب پراكندگى و تشتّت افكنده بود... ولى با پیدایش این اجتهاد، راه اتحاد نیروهاى مسلمان كه در شرایط دشوارى به سر مى بردند، هموار گردید.

 


امروزه هر نهیب اعتراضى و هر دعوت به جهادى كه در كشورهاى اسلامى از تهران تا قاهره تا بیت المقدس سر داده مى شود، عمدتاً از اجتهاد امام خمینى و سید قطب منشأ گرفته است. این دو اسوه تقوى، به شدّت بر اوضاع واپسگراى موجود تاختند و اعلام كردند كه سر منشأ این اوضاع نابسامان، نبود حكومت اسلامى، تجاوز به ویژه ترین خصوصیات الوهیت و به بند كشیدن مردم از طریق تحمیل قوانین وضعى ساخته و پرداخته انسان است.(32) و از همان ابتدا هر نوع سازشى را با جاهلیت حاكم مردود دانستند: «یا حكومت جاهلیت و یا حكومت الله»(33) و خواستار تشكیل حكومتى شدند منبعث از ماهیت خط مشى قرآنى(34) و بینش اعتقادى اسلامى كه مى تواند جوانب متعدد زندگى بشر را تحت پوشش قرار دهد: سیاست، جامعه، اخلاق، هنر، دانش... این گونه آن دو بزرگوار اندیشه سیاسى اسلام را از قید و بند تأویل‌ها و تفسیرهاى مبتنى بر حدس و گمان رها ساختند.

 


امام خمینى و سید قطب: فقه نهضت


پایدارى در مقابل قدرت حاكم به شیوه امام خمینى و سید قطب در اندیشه سیاسى اسلام، اجتهادى نو بشمار مى رود. اما این موضعگیرى ارائه فقه نهضت را از آن دو بزرگوار مى طلبید تا شعار بركنارى دولت شرك و برقرارى حكومت الله از مرحله تئورى خارج شده و جامه عمل به خود بپوشد. سید قطب ابتدا اعلام كرد كه این حكومت و این فرمانرواى طاغوتى كه به آنچه خداوند نازل كرده است، حكومت نمى كند «هُبل، هُبل! سمبل سبك سرى و سرسپردگى و فریب است.»(35) امام خمینى اعلام نمود كه این حكومت كه احكام خداوند را جارى نمى كند یك «حكومت طاغوتى» است.(36)


ولى آیا حكومت اسلامى كه مورد نظر آن بزرگواران بود، به یك منطقه جغرافیایى خاصى محدود مى شد؟ هرگز! آنان تمام تلاش‌هاى خود را بر پایه برقرارى حكومت اسلامى و تداوم گسترش و نشر اسلام در سطح جهان استوار كرده بودند... تا این دین، بشریت رنجور را از غل و زنجیر قوانین وضعى بشری اسارت بار نجات دهد. امام خمینى و سید قطب از منبع زلال وحى و صدر اسلام الهام گرفته بودند، از منبعى كه نقطه نظرهاى آنها را در مورد واقعیت‌هاى جهان امروز و اسلام انقلابى یكجا گردآورى و افكار یكرنگ و بى شائبه شان را تلاقى داده بود. در نخستین صفحات «حكومت اسلامى» و «نشانه‌هایى در راه» آن دو بزرگوار موضع خود را در قبال تمدن غرب و ماهیت آن مشخص كرده‌اند.... امام خمینى مى گوید: «آنها به كره مریخ هم بروند، به كهكشان‌ها هم بروند، باز از سعادت و فضائل اخلاقى و تعالى روحی و معنوی دورند و قادر نیستند مشكلات اجتماعى خود را حل كنند.»(37) و سید قطب مى گوید: «امروزه بشریت به علت ورشكستگى ارزش‌هایى كه قاعدتاً حیات انسانى در سایه احترام به آنها مى تواند رشدى سالم و پیشرفتى منطقى داشته باشد، در لبه پرتگاه قرار گرفته است.. و این حقیقت براى غربیان كاملا آشكار شده است، زیرا جهان غرب، دیگر نه تنها ارزش‌هایى جهت عرضه به بشریت در اختیار ندارد، بلكه حتى چیزى را هم ندارد كه بتواند در مورد شایستگیش براى اظهار وجود، وجدان خود را با آن قانع كند.»(38) و: «رهبرى بشریت توسط غربیان به آخر خط رسیده است.... نه اینكه تمدن غرب از نظر مادى ورشكست شده و یا از نظر نیروى اقتصادى و نظامى دچار انحطاط گشته، بلكه نقش نظام غرب به پایان رسیده است، زیرا كه اندوخته‌هاى ارزشى آن كه به آن تمدن اجازه مى داد رهبرى را در دست بگیرد، دیگر وجود ندارد»(39) و: «چنین جوامعى، بى شك جوامع عقب مانده است»(40)


سپس امام خمینى و سید قطب اندیشه و تفكر اسلامى را به عنوان تنها داروى نجات بخش بشریت از درد و رنج و تسلط محنت بار اندیشه‌هاى غرب ـ كمونیسم و سرمایه دارى ـ و عمال سرسپرده اش را مطرح مى سازند... امام خمینى مى گوید: «چون حل مشكلات اجتماعى و بدبختى‌هاى آنها محتاج راه حل‌هاى اعتقادى و اخلاقى است، كسب قدرت مادى یا ثروت و تسخیر طبیعت و فضا از عهده حل آن بر نمى آید.»(41).

 


و سید قطب مى گوید: «بشریت نیاز به یك رهبرى جدید دارد.... و تنها اسلام است كه آن ارزش‌ها و این قدرت را داراست.»(42). امام خمینى موضع خود را در قبال این مسئله به‌طور شفاف بیان می‌دارد و می گوید: «سلطنت و ولایتعهدى – حكوكت موروثی - همان چیزى است كه اسلام بر آن خط بطلان كشیده و بساط آن را در صدر اسلام در ایران و رم شرقى و مصر و یمن برچیده است.»(43) و سید قطب موضع خود را درباره این مسئله چنین بیان مى كند: «اسلام نیامده است كه شهوات مردم را كه در پندارها و نظام‌ها و اوضاع و آداب و رسوم جاهلى شان نهفته است، تثبیت نماید... بلكه آمده است تا همه‌ اینها را برچیند و منسوخ كند، آمده است كه حیات بشرى را بر اساس مبانى ارزشى ویژه، بنیان نهد.»(44)


امام خمینى و سید قطب، سپس عدل و دادگرى را به عنوان ویژگى اصلى حكومت اسلامى معرفى مى كنند. سید قطب مى گوید: «سرخوردگى در نظام‌هاى واپسگرا و ستم كشى افراد و ملت‌ها از سیطره سرمایه، و استثمار و بهره كشى موجود در رژیم‌هاى سرمایه دارى و... تنها، نشانه‌هایى هستند از تجاوز به حاكمیت الهى و انكار كرامتى كه خداوند به انسان عطا كرده است. این كرامت فقط در زیر سایه تفكر و مكتب اسلام تحقق مى یابد.... زیرا مردم در هر نظامى غیر از نظام اسلامى، همدیگر را ـ هر یك به گونه اى ـ پرستش مى كنند! ولى در ایدئولوژى اسلامى همه مردم از پرستش یكدیگر فارغ مى شوند و به پرستش خداوند یگانه و خضوع در برابر آن روى مى آورند.»(45)

 


امام خمینى مى گوید: «حكومت اسلامى مشابه هیچ یك از انواع طرز حكومت‌هاى موجود نیست. مثلا استبدادى نیست كه رئیس دولت مستبد و خودرأى باشد، مال و جان مردم را به بازى بگیرد.»(46) و: «حكومت اسلام، حكومت قانون است. در این طرز حكومت، حاكمیت منحصر به خدا است و قانون فرمان و حكم خدا است. قانون اسلام یا فرمان خدا، بر همه افراد و بر دولت اسلامى سلطه تام دارد. همه افراد از رسول اكرم(ص) گرفته تا خلفاى آن حضرت و سایر افراد تا ابد، تابع قانون هستند، همان قانونى كه از طرف خداى تبارك و تعالى نازل شده و در لسان قرآن و نبى اكرم بیان شده است.»(47).

 


و البته اسلام نمى تواند نقش خود را در رهبرى جامعه بخوبى ایفا كند، مگر اینكه با حضورى عینى در واقعیتى ملموس، تبلور یابد. یعنى برقرارى نظام اسلامى «جامعه اسلامى، حكومت اسلامى»(48) به عبارتى دیگر بایستى بار دیگر به «امت»، «موجودیت» بخشید تا اسلام بتواند دوباره نقش واقعى خود را در رهبرى بشریت بازیابد... تا «امت» به «شهود» بازگردد!


در واقع از همان ابتدا، آن دو مجاهد والامقام دریافته بودند كه میان آغاز روند بیداری و خیزش تا لحظه به دست گرفتن زمام رهبری، فاصله بسیار است. امام خمینی می‌گوید: «هیچ عاقلی انتظار ندارد كه تبلیغات و تعلیمات ما بزودی به تشكیل حكومت اسلامی منتهی شود. برای توفیق یافتن در ستقرار حكومت اسلامی به فعالیت‌های گوناگون و مستمر نیاز داریم. این هدف نیاز به زمان دارد.» و سید قطب می‌گوید: «من می‌دانم كه فاصله میان آغاز رستاخیز تا به دست گرفتن رهبری، طولانی است، اما چاره ای جز رستاخیز اسلامی نیست. هر قدر هم مسافت میان آغاز رستاخیز تا به دست گرفتن رهبری طولانی باشد،...چه رستاخیز اسلامی نخستین گام است و نمی‌توان از آن صرف نظر كرد.»50

 

------------------------------------------------------------------------------------

8) حكومت اسلامى، تألیف امام خمینى (رض)، چاپ قم، قطع جیبى، تاریخ 1971 م ص 41.
9) همان منبع ص 44-45
10) همان منبع ص 50
11) همان منبع ص 40
12) همان منبع ص 31
13) همان منبع به ص 34 الى 44 رجوع شود.
14) همان منبع ص 30-31
15) معالم فى الطریق ص 14.
16) حكومت اسلامى ص 180
17) مجله الأمان شماره 5
18) حكومت اسلامى ص 31
19) همان منبع ص 33
20) معالم فى الطریق ص 15
21) همان منبع ص 94
22) همان منبع ص 101
23) حكومت اسلامى ص 40
24) معالم فى الطریق ص 44
25) همان منبع ص 39
26) همان منبع ص 51
27) حكومت اسلامى ص 24
28) همان منبع ص 195-196
29) همان منبع ص 196
30) همان منبع ص 201-202
31) همان منبع ص 197-198-199
32) فصل «سر منشأ جامعه اسلامى» از كتاب معالم فى الطریق، و حكومت اسلامى ص 16 به بعد.
33) معالم فى الطریق ص 21-22-164
34) حكومت اسلامى ص 26 به بعد
35) از قصیده اى به نام (هبل... هبل) سروده شهید قطب، هبل اشاره دارد به بزرگترین بت قریش.
36) حكومت اسلامى ص 40
37) همان منبع ص 20
38) معالم فى الطریق ص 5
39) همان منبع ص 6
40) همان منبع ص 125
41) حكومت اسلامى ص 20
42) معالم فى الطریق ص 6
43) حكومت اسلامى ص 12-13 (باختصار)
44) معالم فى الطریق ص 166
45) همان منبع ص 11
46) حكومت اسلامى ص 52
47) همان منبع ص 54
48) معالم فى الطریق ص 8 و حكومت اسلامى ص 45
49) معالم فى الطریق ص 8
50) همان منبع ص 11

به مطلب امتیاز دهید :
( 0. امتیاز از 0 )
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر