پاسخ هاى مكتوب درباره:

ابوذر امام و مالك اشتر انقلاب...

درآمد:

حجت الاسلام والمسلمین سیّد هادى خسروشاهى به پرسش هاى ما به طور مكتوب و با استناد به مدارك و اسناد فراوان و ارزشمند، پاسخ گفت و سپس با وسواسى عالمانه، به بازبینى متن مصاحبه پرداخت و هر بار نكات جدیدى را بر آن افزود. حاصل كار، گفت و شنودى است دقیق و مستند كه قطعاً پژوهش گران تاریخ انقلاب را به كار خواهد آمد.

ماهنامه «شاهد یاران» از تلاش ایشان براى ارائه نكاتى جدید و ارزشمند و دقت در بازبینى متن، صمیمانه سپاس گزارى مى كند.

«شاهد یاران»

• سابقه آشنایى جناب عالى با آیت الله طالقانى چگونه است و از چه تاریخى آغاز مى شود؟

سابقه آشنایى ذهنى من با آیت الله طالقانى به سال هاى دوران نوجوانى، یعنى حدود سال1330 برمى گردد. اخوى بزرگوارم، مرحوم آیت الله سیّد احمد خسروشاهى یكى از معاریف و افاضل حوزه علمیه قم در دوران آیت الله حاج شیخ عبدالكریم حائرى یزدى، مؤسس حوزه، بودند و به طور طبیعى با فضلاى هم دوره خود آشنایى داشتند، چون ظاهراً در آن زمان، تعداد طلاب حوزه تازه تأسیس شده قم، بیش از چند صد نفر نبوده و محل تجمع و درس آن ها هم چند محلّ مشخص، مانند: صحن حضرت معصومه(س)، مدرسه فیضیه، رضویه و دارالشفا بوده و روى همین اصل، طلاب و فضلا مى توانستند خیلى زود همدیگر را بشناسند و با هم آشنا بشوند.

اخوى من علاوه بر درس حاج شیخ، در درس مرحوم آیت الله سید محمّد تقى خوانسارى هم شركت مى كرده و در واقع یكى از مریدان و شیفتگان ایشان بود. اتفاقاً آیت الله طالقانى هم در درس آقاى خوانسارىحضور مى یافته و از همین جا با اخوى آشنا و دوست شده بودند.

در جریانات نهضت ملى شدن نفت كه نام آیت الله طالقانى هم به نحوى مطرح بود، اخوى از ایشان تعریف و به نیكى یاد مى كرد و مى گفت كه ایشان از طلاب باهوش و متین حوزه درس آیت الله خوانسارىمحسوب مى شد و در همان ایام هم خیلى پرجوش و خروش بود و از اوضاع ضد دینى رژیم رضاخانى شكایت داشت. این آشنایى مقدماتى و ذهنى من بود تا این كه در سال1332 براى ادامه تحصیل به قم آمدم.

• پس از این تاریخ به بعد، آشنایى شما عینى مى شود؟

بله! دقیقاً از همان اوایل كه به قم آمدم، با توجه به فعالیت فداییان اسلام در قم و اتحادیه مسلمین مرحوم حاج سراج انصارى و انجمن تبلیغات اسلامى مرحوم دكتر شهاب پور و انجمن هاى اسلامى دانشجویان در تهران، ارتباط من با دوستان مركز، از جمله آیت الله طالقانى و در مسجد هدایت، آغاز و عینى یا حضورى شد.

• یعنى در مسجد هدایت با ایشان ملاقات كردید؟

نخستین بار در مسجد هدایت خدمتشان رسیدم. مسجد هدایت در خیابان اسلامبول و نزدیك خیابان لاله زار قرار داشت. این دو خیابان در آن دوران مركز مشروب فروشى ها، سینماها و غیره بود. مسجد یك در بزرگ در خیابان داشت و یك در فرعى در كوچه باریكى به نام كوچه «پارك». در آخر همین كوچه، سینمایى هم بود كه همین نام را داشت و ظاهراً به همین دلیل هم كوچه را به این اسم، نام گذارى كرده بودند.

به هر حال، من براى دوّمین بار كه به مسجد رفتم، از كوچه پارك وارد شدم و دیدم كه بر سر در مسجد این آیه را نوشته اند: «فخلف من بعدهم خلف أضاعوا الصلوة و اتّبعوا الشهوات فسوف یلقون غیّا» كه آیه 59 از سوره مریم است; یعنى: «به دنبال مردان خدا، قومى پیدا شدند كه نماز را ضایع كردند و به دنبال شهوات رفتند و به زودى كیفر خود را خواهند دید.» انطباق این آیه با اهل آن سینما كاملا روشن بود.

به هر حال مسجد هدایت، مركز تجمع پرشكوه شخصیت هاى اسلامى و نسل جوان و دانشجویان و ده ها انسان مسلمان از قشرهاى مختلف جامعه بود و مركز و منشأ هدایت بسیارى از جوانان و كسانى كه در جست و جوى حق و حقیقت بودند، محسوب مى شد.

جلسات تفسیر آیت الله طالقانى در مسجد هدایت، با توجه به نوآورى ها و ساده گویى ها و مطرح ساختن مسایل مورد نیاز روز و جامعه، مشتاقان زیادى داشت كه اغلب آن ها خود بعدها منشأ آثار خیر و بركت و نیكى و مهرورزى و محبت و اخلاق نیكو، در جامعه شدند.

• آشنایى جناب عالى با آیت الله طالقانى به همان مسجد هدایت ختم شد یا توسعه یافت؟

آیت الله طالقانى پس از این كه شناختند كه من به تعبیر ایشان، «اخوى آقا سیّد احمد آقا» هستم، بیشتر اظهار محبت كردند و یك بار هم مرا با یكى دو نفر از دوستان مسجد، براى ناهار به منزلشان در خیابان امیریه، قلعه وزیر، دعوت كردند. ایشان در آن منزل كتابخانه كوچكى داشتند. من اجازه خواستم كتاب ها را ببینم و در آن میان شماره هاى مجله دانش آموز را یافتم و مشغول بررسى آن ها شدم. این مجله در قطعى كوچك تر از رقعى و نزدیك به قطع جیبى بود و نخستین شماره آن در سال1319 ش، از طرف كانون اسلام كه توسط خود آیت الله طالقانىتأسیس شده بود، انتشار یافته بود. وقتى آیت الله طالقانى علاقه مرا در بررسى شماره هاى مجله و مقالات آن دیدند، گفتند: «اگر مى خواهید همین شماره ها را ببرید». من هم از خدا خواسته تشكر كردم و همه شماره هاى موجود را با اجازه ایشان، با خود به قم بردم و استفاده كردم.

• چه نوع استفاده اى؟

هم استفاده شخصى و هم استفاده عام! یعنى غیر از مطالعه خودم، مثلا چند مقاله از شادروان مهندس بازرگان را كه در آن مجله تحت عنوان «مذهب در اروپا» درج شده بود; «استنساخ» كردم و در تبریز، توسط انتشارات «سروش» با مقدمه و توضیحات مفیدى منتشر كردم كه همین بحث، با توضیحات اینجانب در جلد 8 «مجموعه آثار مهندس بازرگان» كه در سال 1378 در تهران منتشر شده، آمده است. این كتاب چندین بار در تبریز و سپس در تهران توسط شركت سهامى انتشار، منتشر شد كه این هم مى شود استفاده عام!

البته در چاپ جدید این مجموعه، مقدمه اینجانب نیست; ولى پاورقى ها و اهداییه اى كه من براى چاپ مستقل آن مقالات نوشته بودم، آمده و آن اهداییه چنین است:

«اهداء

به جوانان

به دانشجویان

به آن هایى كه به اروپا مى روند و «غرب زده» برمى گردند!

به آن هایى كه در میهن ما ارج و قرب «مذهب» را نمى دانند.»

• جناب عالى آثارى از آیت الله طالقانى را، مانند آثار مرحوم مهندس بازرگان به طور مستقل چاپ نكردید؟

بنده در سال 1338 عملا سردبیرى سال سوّم مجله ماهانه مجموعه حكمت ـ قم را به عهده داشتم. از نخستین شماره دوره جدید، مقالاتى كه از ایشان، مهندس بازرگان، سیّد محمّد باقر رضوى، مهندس معین فر و دیگر دوستان مى گرفتم، در مجله چاپ مى شد تا آن جا كه بعضى ها گفتند: مجله، ارگان «آقایان»! شده است. ولى به هر حال ما به راه خود ادامه مى دادیم و از آیت الله طالقانى مقالاتى تحت عناوین: «طبیعت، غریزه، فطرت»، «مسئولیت انسان نسبت به خود»، «ممیزات مكتب اسلام»، «قرآن جاویدان»، «لاك پشتى در دخمه»، «مؤتمر اسلامى»، «كواكبى و مؤتمر اسلامى»، «كواكبى و استبداد» و «طبایع الاستبداد كواكبى» گرفتم كه در 9 شماره از سال سوّم مجله، منتشر گردید و بعد كه یكى دو سال، مسئولیت سالنامه معارف جعفرى كه باز در قم منتشر مى شد، به عهده این حقیر گذاشته شد در سال هاى40 و41; دو مقاله درباره «توحید از نظر اسلام» و «متفكرین اسلامى گرد هم مى آیند» از ایشان گرفتم كه در آن سالنامه چاپ شد.

بعدها این مقالات را من به تدریج جمع كردم و در اواسط سال 1357 روزى به منزل ایشان در پیچ شمیران رفتم و مجموعه مقالات تایپ شده را به ایشان ارائه دادم و گفتم كه قصد داریم به طور مستقل چاپ كنیم، ایشان تأملى كردند و گفتند: «من كه مى دانید هم پیر شده ام و هم خسته هستم و هم گرفتارى هایم زیاد است. نمى توانم با فراغ بال بنشینم و مسایل روز را تجزیه و تحلیل كنم. شما كه الحمدلله جوان هستید، به نظرم واجب تر از نشر این بحث ها، این است كه بنشینید مقالات و تحلیل هایى درباره جامعه اسلامى، انقلاب اسلامى و نظام اسلامى بنویسید و منتشر سازید كه ضرورى است. نشر مقالات پیشین را بعدها هم مى شود انجام داد».

این بود كه من آن مقالات تایپ شده و آماده چاپ را در بیش از 200 صفحه به ضمیمه «گفتارهاى رادیویى» كه خود ایشان نسخه اى از آن را به من داده بودند; به جناب آقاى محمّد حسن محجوب، مدیرعامل محترم «شركت سهامى انتشار» ناشر آثار آیت الله طالقانى، تحویل دادم كه به موقع چاپ كنند.

...مدتى گذشت و آیت الله طالقانى به رحمت حق پیوست و من هم عازم واتیكان شدم و زمان به سرعت سپرى شد تا در سال 65 كه از سفر واتیكان برگشتم، به شركت انتشار و به آقاى محمّد حسن محجوبمراجعه كردم و گفتم كه: «چرا آن مجموعه را چاپ نمى كنید؟» ایشان گفتند: «متأسفانه این مجموعه كه در دفتر شركت و در میان كتاب هاى آماده چاپ قرار داشت، گم شده است و من دو سه بار گشته ام، ولى هنوز پیدا نشده!» كه البته موجب تعجب گردید؟!...

باز چند سال گذشت و هم زمان با سفر اینجانب به مصر ـ به عنوان رییس نمایندگى سیاسى ایران در قاهره ـ آقاى محجوب اطلاع داد كه این مجموعه پیدا شده و تحویل اینجانب گردید كه به علت مسافرت سه ساله به قاهره، چاپ آن باز به تأخیر افتاد و اكنون آن مجموعه را به اضافه چند بحث دیگر، تحویل «مركز بررسى هاى اسلامى» قم داده ام كه تحت عنوان: «بعثت و انقلاب توحیدى» انشاءالله به زودى با حروف چینى جدید چاپ مى شود و در اختیار عموم قرار مى گیرد.([1])

• آیا با آیت الله طالقانى مكاتبه هم داشتید؟

متأسفانه، نه! چون من تقریباً همیشه خدمت ایشان مى رسیدم، دیگر نیازى به مكاتبه نبود. فقط یك بار كه خدمتشان رفتم، كتاب «تنبیه الامة» مرحوم نایینى و یا كتاب «صحو الموهوم» را كه با مقدمه و توضیحات ایشان چاپ شده بود، به اینجانب اهدا كردند كه در صفحه اول آن چنین نوشته اند:

باسمه تعالى

تقدیم به حضور برادر مجاهد الفاضل السید السند، السید هادی الخسروشاهی

سیّد محمود طالقانى

• در خاطرات خود مربوط به مرحوم فخرالدین حجازى، اشاره اى به سفرى كرده اید كه همراه آیت الله طالقانى به شمال داشتید و بعد به خارج رفتید، داستان چه بود؟

مدتى بود كه من كسالت داشتم، ضربان قلبم به120 مى رسید و سرگیجه شدیدى داشتم. دكترها مى گفتند كسالت قلبى است. آیت الله طالقانى البته از كسالت من خبر داشتند. روزى گفتند: «به جاى این كه این همه قرص و دارو بخورید، بیایید چند روزى به شمال برویم. حاجى پورعظیما همشهرى شما، مدت هاست كه مرا دعوت مى كند تا به باغ او بروم.» مرحوم فخرالدین حجازى كه در آن دیدار حضور داشت گفت: «من هم در خدمت شما مى آیم.» همراه ایشان با ماشین حاجى سیّد مرتضى میرفخرایى به شمال رفتیم و چند روزى در باغ ایشان ماندیم; اما حال من فرقى نكرد. در موقع مراجعت در جاده چالوس، نرسیده به كرج حالم بدتر شد. ماشین را جلوى قهوه خانه اى نگه داشتند و پیاده شدیم. به هنگام چاى خوردن، آیت الله طالقانى گفتند: «چرا براى معالجه اساسى به خارج نمى روید»؟ مرحوم حجازى با طنز و لهجه مخصوص خراسانى!، گفت: «با شهریه حوزه و مكتب اسلام بروند»؟ آقاى طالقانى سكوت كردند... من در تهران براى مراجعه به دكتر، دو سه روزى در خیابان شاپور در منزل مرحوم آقاى سیّد جواد هشترودى واعظ تبریزى ماندم. در همان روزها دو نفر از تجار معروف([2]) به طور جداگانه، به من زنگ زدند و به عیادتم آمدند و هر دو گفتند: «به دستور آیت الله طالقانى، هزینه سفر و معالجه شما تأمین است و شما هر وقت كه مایل هستید، بروید خارج.» این بود كه من به لندن رفتم و پس از یك ماه مراجعه به دكتر و استراحت، حالم بهتر شد و به تهران برگشتم. البته این نشان دهنده عمق محبت و توجّه آیت الله طالقانى نسبت به حقیر بود.

• شما غیر از مسجد هدایت در جلسات دیگرى هم كه آیت الله طالقانى شركت مى كردند، حضور داشتید؟

اتفاقاً هر جلسه و اجتماع مهم و مفیدى كه تشكیل مى شد، اگر من در تهران نبودم، ایشان به نحوى به من اطلاع مى دادند و من از قممى آمدم و در آن جلسات حضور مى یافتم. نمونه ها زیادند، مثلا در سال1338 و1340، به مناسبت جشن عید فطر، در دبیرستان كمال و یا باز در جشن عید فطر در گلشهر كرج و جاهاى دیگر. در جلسات عمومى انجمن اسلامى دانشجویان یا انجمن اسلامى مهندسین كه در بعضى از دانشكده هاى دانشگاه تهران تشكیل مى شد، باز در خدمت ایشان بودیم كه شخصیت هاى دانشگاهى و دانشجویان بسیارى شركت مى كردند و گاهى مرحوم آیت الله آیتى و شهید آیت الله مطهرى هم حضور داشتند.([3])

• در جلسات دیگرى غیر از مسجد، انجمن ها و جشن ها، باز شما را خبر مى كردند و همراه ایشان مى رفتید؟

بلى! باز به طور مكرر. یك بار به تهران آمده بودم، خدمت ایشان رفتم. نزدیكى هاى ظهر گفتند: «آقاى خسروشاهى! مى خواهید برویم دیدار آقاى محمّد باقر حجازى؟ از طلبه هاى ضد طاغوت دوران رضاخان است. بعدها هم با سیّد ضیاءالدین رفیق شد، ولى مرد خوب و درویشى است.»

گفتم: «وقتى جناب عالى بروید، من هم در خدمت هستم».

با تاكسى به سه راه امین حضور، دفتر هفته نامه وظیفه كه حجازى آن را منتشر مى ساخت، رفتیم. اتفاقاً مرحوم آقا سیّد غلامرضا سعیدى و آقاى دكتر سیّد جعفر شهیدى هم بودند و آقاى حجازى خیلى استقبال كرد... آقاى سعیدى هم از من خواست كه براى هفته نامه «وظیفه» مقاله بفرستم و بدین ترتیب من هم شدم جزو نویسندگان هفته نامه «وظیفه»... آقاى دكتر شهیدى و آیت الله حاج میرزا خلیل كمره اى و مرحوم استاد على دوانى هم در اغلب شماره هاى آن، مقاله اى مى نوشتند. به هر حال ناهار هم كه «دیزى»! آبگوشت بود، با آیت الله طالقانى و آقایان دیگر، همان جا صرف شد. بعدها هم من به طور مكرر، در ناهار «دیزى» همیشه به بار آقاى حجازى شركت مى كردم، البته بعدها دفتر مجله به ناصرخسرو و سپس به میدان بهارستان منتقل شد.

باز یك بار هیئتى از دارالتقریب بین المذاهب الاسلامیة از قاهره به تهران آمده بود. «رییس وفد»، دكتر ابوالمجد نام داشت. قرار بود جلسه اى در منزل آقاى سیّد محمّد باقر حجازى در تجریش برگزار شود و من همراه آیت الله طالقانى به آن جا رفتم. نخست ابوالمجد، نماینده تقریب، سخنرانى كرد و سپس آیت الله حاج میرزا خلیل كمره اى. در این جلسه، آقایان: صفایى قزوینى، سید غلامرضا سعیدى، قدرت الله بختیارى نژاد، حاج احمد ابریشمچى و عده اى دیگر حضور داشتند. و جلسات و موارد دیگرى از این قبیل كه اگر نقل كنم، مطلب به درازا مى كشد.([4])

• بعضى ها مدعى هستند كه آیت الله طالقانى در فقه و اصول صاحب نظر نبودند و فقط تفسیر قرآن بلد بودند، یعنى در جرگه علما و مجتهدین محسوب نمى شدند. نظر شما در این باره چیست؟

اولا: آیت الله طالقانى به گفته اخوى بنده، از فضلاى طلاب دوره نخست حوزه علمیه قم بودند. در آن دوران، اغلب یا همه طلاب به درجه اجتهاد رسیدند یا هر كدام در شهرى و استانى از مشاهیر شدند و به تدریس پرداختند.

ثانیاً: ایشان بیش از دوازده سال در حوزه قم درس خوانده بودند و اگر كسى در این مدت نسبتاً طولانى به جایى نرسد، طبعاً بیشتر هم در حوزه بماند، اثر ندارد، چون فقط در حوزه ماندن سواد نمى آورد! مانند عینك كه هیچ وقت سواد نمى آورد!

ثالثاً: تفسیر قرآن كار ساده و آسانى نیست و بدون شناخت مسایل اسلامى و آشنایى با علوم، ادبیات عربى، موازین فقهى و علوم دینى دیگر; نمى توان وارد عرصه تفسیر قرآن شد.

رابعاً: البته در آن دوران «قرآن مهجور» بود و اگر كسى به تفسیر آن مى پرداخت، متهم به كم سوادى و عدم فقاهت! مى شد. همان طور كه در همین حوزه علمیه قم، بعدها كه استاد بزرگوار ما مرحوم علامه طباطبایى به تدریس و تفسیر قرآن در مدرسه حجتیه پرداخت و به تألیف تفسیر گران سنگ المیزان اقدام كرد، متهم به بى سوادى شد! در حالى كه قبل از این درس تفسیر، ایشان به تدریس فقه و اصول و فلسفه مشغول بود و شاگردانى چون: شهید مطهرى، استاد جلال الدین آشتیانى، شهید مفتح، شهید بهشتى و ده ها نمونه دیگر تربیت كرده بود. خود ایشان مى فرمود: «احساس كردم قرآن در حوزه، مظلوم و مهجور واقع شده است; این بود كه بقیه علوم اسلامى را كه در تدریس آن ها «من به الكفایه» وجود داشت، ترك كردم و به تدریس و تفسیر قرآن پرداختم».

نمونه دیگر مرحوم آیت الله خویى، مرجع عالى قدر و استاد الفقهاء در نجف بودند كه وقتى جلد اوّل تفسیر خود را تحت عنوان البیان منتشر ساختند، متهم به دورى از فقه و فقاهت شدند! و شاید هم در اثر جوّى كه در حوزه نجف به وجود آوردند، ایشان دیگر بحث تفسیرى خود را كه همان نمونه جلد اوّل آن واقعاً شاهكار بود، متأسفانه ادامه ندادند.

مرحوم علامه مطهرى مى گفتند در ملاقاتى در نجف با آیت الله خویى، به ایشان گفتم: «علامه طباطبایى در قم به كار تفسیر قرآن پرداخته و این سنّت حسنه را احیا كرده اند و چقدر مناسب خواهد بود كه نجفهم با قدمت هزار ساله خود، به این مهم بپردازد». ایشان در جواب گفتند، «آقاى طباطبایى تضحیه فرموده اند.»! یعنى خود را فداى این امر كرده اند و البته از این روش علامه به نیكى یاد كرده و آن را ستوده بودند، ولى این عبارت نشان مى دهد كه اگر كسى بخواهد در سلسله ظواهر حوزوى پیش برود، باید به همان فقه و اصول بپردازد تا در محیط حوزوى به علم و اجتهاد و شهرت دست یابد و بعدها هم بتواند خود «مرجع» شود.

به هر حال اگر علامه طباطبایى در حوزه قم پیشگام این امر بود، آیت الله طالقانى هم در تهران طلیعه دار آن بود.

• آیا هنوز هم این جو در حوزه ها هست و طلاب به دنبال تفسیر قرآن نیستند؟

نه!، به یارى حق با «تضحیه» و فداكارى علامه طباطبایى ، قرآن در حوزه هاى علمیه از مهجوریت درآمد و نه تنها در حوزه قم و دیگر حوزه هاى ایران، بلكه در نجف، هم اكنون تفسیر یكى از مواد درسى طلاب محسوب مى شود. خوشبختانه مراجع معاصر ایران و عراق و لبنان هم اغلب درس تفسیر دارند یا به تألیف تفسیر قرآن پرداخته اند كه در ده ها مجلد، ده ها بار چاپ و منتشر شده اند و نمونه هاى آن هم اكنون در كتابخانه هاى عمومى، در اختیار همگان قرار دارد.

• داستان ملاقات آیت الله طالقانى با امام خمینى(ره) در قم، پس از تشكیل نهضت آزادى كه گویا جناب عالى واسطه اخذ وقت ملاقات بودید، چه بود؟

...پس از اعلان رسمیّت تشكیل «نهضت آزادى» روزى به من اطلاع دادند كه آیت الله طالقانى همراه مرحوم مهندس بازرگان و مرحوم دكتر سحابى، براى دیدار با مراجع، عازم قم هستند و بهتر است كه وقت ملاقات قبلا تعیین شود و در دیدار عمومى خدمت مراجع نرسند. من به منزل آیت الله شریعتمدارى و آیت الله نجفى مرعشى و علامه طباطبایى رفتم و وقت دیدار تعیین كردند. سپس نزدیكى هاى ظهر كه به منزل خود مى رفتم، چون منزل من در یخچال قاضى متصل به بیت امام خمینى بود، خدمت ایشان رسیدم و موضوع را گفتم. ایشان فرمودند: «این حركتى را كه ما شروع كرده ایم، نمى خواهیم در این شرایط به احزاب ربط داده شود». من گفتم: «حاج آقا! آقاى طالقانى درخواست كرده اند.» امام گفتند: «بله، ایشان را مى شناسم و به ایشان ارادت دارم; اما به عنوان حزب، تمایلى به دیدار ندارم». باز طبق روش طلبگى پرسیدم: «پس بفرمایید من به آقایان چه بگویم»؟ امام با لبخندى، اشاره به آیه اى از قرآن كردند و گفتند: «قال ربّى انّى سقیم» كه اشارتى است به داستان عدم حضور حضرت ابراهیم(ع) در میان جمع... من هم رفتم و به آقایان گفتم: «گویا حاج آقا كمى كسالت دارند!» آقاى مهندس بازرگان بلافاصله گفت: «پس مى رویم عیادتشان و عملا ملاقات هم انجام مى شود». من دیگر چیزى نگفتم و در ملاقات با آیت الله نجفى و آیت الله شریعتمدارىدر خدمتشان بودم، اما در مورد بیت امام، به بهانه این كه درس دارم، همراه آقایان نرفتم و حضور نداشتم.

فردا ظهر كه باز به منزل مى رفتم، آقاى شیخ حسن صانعى حفظه الله موقع خروج از بیت امام، مرا دید و گفت: «آقاى خسروشاهى! این آقایان را كه فرستادید»؟ گفتم: «من نفرستادم، خودشان براى عیادت آمدند. آیا حاج آقا پذیرفتند»؟ آقاى صانعى گفت: «خوب وقتى تا این جا تشریف آوردند كه نمى شد ایشان را نپذیرند».

به هر حال این ملاقات انجام شده بود.

• در دوران گرفتارى و محاكمه آیت الله طالقانى در دادگاه نظامى، آیا ارتباطى با ایشان داشتید یا به علت شرایط حاكم، به ارتباط خود ادامه ندادید؟

در ایام محاكمه، حضور عده اى معدود و محدود در جلسات دادگاه مجاز و آزاد بود و من و مرحوم على حجتى كرمانى براى این كه نوبت به ما برسد، صبح زود جلوى در دادستانى ارتش و محل محاكمه مى رفتیم تا بتوانیم در سالن كوچك دادگاه حضور پیدا كنیم و بدین ترتیب ایشان را ملاقات مى كردیم. البته من در همان ایام براى دفاع از آیت الله طالقانى و همراهان و هم رزمان ایشان به مراجع عظام مراجعه مى كردم تا نامه یا تلگرافى به آقایان ارسال كنند و خوشبختانه بعضى از مراجع تقلید وقت از جمله مرحوم آیت الله میلانى و آیت الله شریعتمدارى، در تاریخ 20/6/42، تلگرافى كه متن آن توسط آیت الله میلانى تهیه شده بود، به زندان قصر مخابره كردند كه متن آن چنین بود:

تلگرام شهرى                شماره قبض 179298

تعداد كلمه 58

زندان قصر، حجت الاسلام والمسلمین آقاى حاج سیّد محمود طالقانى دامت معالیه

سلام علیكم بما صبرتم. سختى ها و مرارت هایى كه آن جناب و دیگر رجال مذهبى و مجاهدین راه مصالح امت اسلامى تحمل مى كنید، سرمایه امید براى آینده مجتمع اسلامى مى باشد. فاستبشروا ببیعكم الّذى بایعتم به و ذلك هوالفوز العظیم.

محمد هادی الحسینی میلانی               سید کاظم شریعتمداری

20/6/42

البته مخابره رسمى تلگراف در واقع براى این بود كه دستگاه حاكم از پشتیبانى مراجع مطلع گردد; ولى براى احتیاط، متن اصلى آن را كه از حضرات گرفته بودم، در ملاقاتى در جلسه محاكمه، به آیت الله طالقانى تحویل دادم و سلام آقایان را ابلاغ كردم.

آیت الله طالقانى پاسخى به عنوان هر دو بزرگوار در تاریخ 26/6/42 براى مخابره به دفتر شماره 2 زندان قصر، تحویل داده بودند كه در ملاقات بعدى، رونوشت آن را به اینجانب دادند كه بلافاصله به هر دو بزرگوار تقدیم شد. متن پاسخ چنین بود:

محضر مقدس آیتین معظمتین، سیّدین سندین، حضرتین میلانى و شریعتمدارى ادام الله ظلهما. تلگراف تفقد آن دو مرجع عالى قدر جهان شیعه، موجب تسلى خاطر مخلص و برادران ایمانى گردید. صبر، ثبات، اخلاص و بصیرت پیشوایان بزرگوار مذهب حقه، فروغ ایمان را در دل مى افروزد; غبار شبهات و تبلیغات سوء را از ذهن ها مى برد، مردم با ایمان را مصمم تر،  مرارت ها و سختى ها را گوارا و آسان مى كند.

پیروى از مراجع بزرگوار دین كه سرمایه شان علم و تقوى و طهارت، نظرشان تنها رضاى خدا و رسول، هدفشان اجراى احكام، عدل الهى، آرزوشان رشد و سعادت و استقلال ملت; سلاحشان تأییدات غیبیه مى باشد، شرعاً و وجداناً بر هر فرد مسلمان و ایرانى به خصوص در این فصل تاریخى واجب است.

مخالفان; مخالف رشد و سعادت و خود مبغوض، مطرود قلوب و محكوم نظام حیاتند. انّ بطش ربّك لشدید.

اللّهم الیك المشتكى و لك العتبى حتى ترضى.

زندان قصر

سیّد محمود طالقانى

• این تلگراف در موضع دستگاه حاكم تأثیرى گذاشت یا به آن توجهى نكردند؟

ظاهراً توجهى نكردند... و چنان مغرور و سرمست قدرت پوشالى خود بودند كه حتى بر فشار و تضییقات افزودند و به همین دلیل در ملاقاتى دیگر، تقریباً یكى دو ماه بعد، آیت الله طالقانى به من گفتند كه اگر بقیه آقایان هم تلگراف یا نامه اى مى فرستادند و منتشر هم مى شد، شاید بهتر بود!

به دنبال این «تذكار»، من به مشهد رفتم و نامه اى از حضرت آیت الله میلانى گرفتم و بعد به قم برگشتم و ضمن ارائه متن نامه آیت الله میلانى به مراجع وقت قم، از آن ها هم خواستار شدم كه در نامه اى مستقل، دفاع قوى تر و صریح ترى بنویسند كه خوشبختانه همه آقایان مراجع و آیات عظام: شریعتمدارى، نجفى مرعشى، محمد صادق روحانى، سید احمد زنجانى، شیخ مرتضى حائرى و سیّد رضا صدر به درخواست حقیر پاسخ مثبت دادند و هر كدام نامه مستقل و جداگانه اى نوشتند كه من براى احتیاط و یا طبق معمول!؟، اصل آن ها را در بایگانى محرمانه! خود، نگه داشتم و یك نسخه از كپى آنها را در زندان به آیت الله طالقانى دادم و نسخه اى هم از هر كدام به محمّد حنیف نژاد (نوه خوانده دختر خاله اینجانب) و تراب حق شناس (طلبه سابق قم)، از اعضاى انجمن اسلامى دانشجویان تهران كه عضو سازمان دانشجویى نهضت آزادى شده بودند، تحویل دادم تا به نحوى براى انعكاس در جامعه و محافل سیاسى، آن ها را منتشر سازند كه اقدام كردند.

متن آن نامه ها و دست خط مراجع عظام، براى ثبت در تاریخ، اینك براى نخستین بار به طور كامل منتشر مى گردد:([5])

بسم الله الرحمن الرحیم

جناب مستطاب حجت الاسلام والمسلمین آقاى حاج سید محمودآقا طالقانى دامت ایامه. پس از تسلیم و تحیت وافر به عرض مى رسانم پیوسته حضرت عالى و آقایان دانشمند محترم آقاى مهندس مهدى بازرگان و آقاى دكتر یدالله سحابى و دیگر آقایان و برادران دینى را در موقع دعا یاد آورم و از پیشامدهاى گوناگون، فوق العاده افسرده و متأثرم.

شگفت آور آن كه هیئت حاكمه درباره شما آقایان كه مفخر این ملت هستید و مدام در خدمات دینى و اجتماعى سعى بلیغ داشته و با نیت پاك در مصالح امت اسلامى مى كوشید، به جاى آن كه تمجید و توقیر نماید، دستگیر مى كند و به زندان مى برد و اخیراً محاكمه مى كند.

بلى در این نشأه، چنین پیشامدها سابقه دارد و چنین ابتلائات را اشخاص بزرگ و مردان با ایمان داشته اند و البته نشأه دیگرى هم هست و محكمه عدل الهى هم تشكیل خواهد شد و نعم الحكم الله.

بارى خبر شروع محاكمه شما آقایان رسید و بر نگرانى و تأثّر افزود، چه آن كه جداً نه محاكمه شما آقایان صحیح است و نه محكمه صلاحیت آن را دارد و نه پرونده اى كه ساخته شده و در آن حقایق به صورت دیگر درآمده، قابل اعتبار مى باشد. ندانم كه كدام ایمان و وجدان مى تواند در این میانه قضاوت نماید.

لاحول ولا قوة الاّ بالله العلىّ العظیم

محمد هادی الحسینی المیلانی

بسمه تعالى

جناب مستطاب حجت الاسلام والمسلمین آقاى حاج سیّد محمود طالقانى دامت بركاته. به عرض عالى مى رساند: با ابلاغ سلام و تحیات این كه استماع وضع محاكمه جناب عالى مایه تعجب و تأسف گردید.

زیرا افرادى مثل جناب عالى كه همواره مبلغ حقایق دین و خیرخواه مملكت بوده اید، دلیلى ندارد كه محاكمه شوید و بر فرض كه توهمى شده باشد لازم بود كه محاكمه علنى باشد و جریان آن در معرض افكار عمومى قرار بگیرد و نگرانى عمومى از وضع جریان محاكمه رفع شود ولى متأسفانه از قرار مسموع برخلاف انتظار جریان دیگرى پیدا كرده است. از خداوند متعال خواستارم كه حق را یارى فرموده و جناب عالى را نصرت فرماید.

به آقایان رفقا بالخصوص آقاى مهندس بازرگان و آقاى دكتر سحابى سلام برسانید توفیق و تأیید و آزادى همه آقایان را از خداوند متعال خواستارم.

والسلام علیكم و رحمة الله و بركاته

الاحقر سید کاظم شریعتمداری

18/ ج 2 /1383

حضرت آیت الله العظمى شهاب الدین نجفى مدظله (قم)

به عرض مى رساند، لطفاً چند كلمه نظریات خودتان را درباره جناب حجت الاسلام آقاى سیّد محمود طالقانى و آقایان مهندس بازرگان و دكتر سحابى و سایر دانشمندان محبوسین با ایشان را مرقوم فرمایید. موجب مزید امتنان و تشكر است.

عده اى از محصلین علوم دینیه([6])

باسمه تعالى

عرض مى شود این امر مكرراً از حقیر سئوال شده. آقایان نام برده كثرالله امثالهم وأبلغ آمالهم از افراد متدین و با ایمان و از خواستاران جدى استقلال حاكمیت مملكت محروسه ایران صانهاالله عن الحدثان مى باشند و از فضلا و دانشمندان مورد احترام ارباب علم مى باشند.

حضرت مستطاب حجت الاسلام آقاى طالقانى و جناب مستطاب آقاى مهندس مهدى بازرگان داراى تألیفات نافعه بوده و در ارشاد و تهذیب اخلاق مردم سهم به سزایى را دارند و این تئالیف بهترین نمونه ارزنده از خدمات دینى و علمى این آقایان مى باشد. متأسفانه به سبب بعضى سوء تفاهمات، این گونه افراد متدین و خادم به دین و مملكت فعلا از نعمت آزادى محروم و تحت محاكمه قرار گرفته اند. ما از خداوند متعال، استخلاص این آقایان را به نحو احسن توأم با توفیقات بیشتر خدمت گزارى به دین و مملكت، مسئلت مى نماییم.

18 رج/1383

شهاب الدین الحسینى المرعشى نجفى

باسمه جلت اسمائه

جناب مستطاب حجت الاسلام والمسلمین آقاى حاج سیّد محمود طالقانى دامت افاضاته. درود و تحیات وافره به حضور عالى و سایر برادران مجاهد مخصوصاً دانشمند معظم آقاى مهندس بازرگان و دانشمند محترم آقاى دكتر یدالله سحابى تقدیم، عنایات خاصه اعلى حضرت بقیه الله فى الارضین ولیعصر روحى و ارواح العالمین له الفداء، شامل حال شما گردیده و موفقیت پوشالى و لرزان مخالفین دین و استقلال كشور را در هم بكوبد.

چندى قبل طى تلگرافى ابراز همدردى و اعلام پشتیبانى نمودم; ولى طبق اطلاعى كه اخیراً رسید تلگراف را نرسانیده اند، اینك بدین وسیله از مجاهدات و مدافعات شما از قرآن و حریم مقدس دین تقدیر مى نمایم. خبر محاكمه شما و همكارانتان كه صفات دینى و اجتماعیتان بر ملت پوشیده نیست، رسید و مزید بر تأسف و تأثر گردید; زیرا قطع نظر از آن كه اصولا محاكمه شما غیر شرعى و غیر قانونى است و این دادگاه صلاحیت رسیدگى به امور شما را ندارد، در آن دادگاه رعایت ظواهر امور را هم نكرده اند چه آن كه شما را به اتهام خیانت! به مملكت به محاكمه مى كشند، بنابراین طرف دعوا ملت ایران است و حاكم و قاضى اوست و باید او كما هو حقه از جریان محاكمه آگاه شود و قضاوت نماید، ولى طبق اخبارى كه به ما رسیده، محاكمه شما در اطاق در بسته و بدون حضور هیئت منصفه و مردم مسلمان و شركت خبرنگاران داخلى و خارجى انجام مى پذیرد و انتشار مدافعات وكلاى شما هم در جراید ممنوع است. فقط در جرائدى كه به زبان خارجى و براى خارجیان و به نفع آنان منتشر مى شود، با عناوین وهن آورى با عكس و تفصیلات جریان دادرسى شما را مى نویسند.

هیئت حاكمه بداند چنان كه خیال كند على رغم احساسات مردم مسلمان ایران و علماى اعلام و مراجع تقلید، با به زنجیر كشیدن و محاكمه شما مى تواند مشعل هدایتى را كه در میان نسل جوان و دانشگاه روشن ساخته اید خاموش سازد، اشتباه بزرگى نموده و آقایان به راه خود ادامه داده و حتماً به پیروزى نائل خواهند شد.

امرى كه لازم است به آن اشاره شود آن كه رأى دادگاه درباره شما هر چه باشد، براى ملت ایران ارزش ندارد و ملت مدت هاست كه درباره شما و دولتى كه شما را به زنجیر كشیده، قضاوت نموده و متن این قضاوت در سینه تاریخ معاصر ایران محفوظ خواهد ماند.

در پایان بار دیگر به نام ملت مسلمان ایران از شما اعلام پشتیبانى نموده و از خداى بزرگ مسئلت مى نماید كه شما را در راهى كه در پیش گرفته اید، موفق و مؤیّد فرماید.     

والسلام علیكم و رحمة الله و بركاته

15ج/1383

الاحقر محمّد صادق الحسینى الروحانى

هوالله تعالى

به عرض حضور مبارك حضرت مستطاب حجت الاسلام والمسلمین آقاى حاج سیّد محمود طالقانى دامت بركاته، بعد از عرض سلام و اداى مراسم احترام، مى رساند.

در موضوع محاكمه حضرت مستطاب عالى و آقاى مهندس بازرگانو آقاى دكتر سحابى و برادران دیگر، مذاكره كردند كه محاكمه سرى مى كنند، تعجب كردیم كه اولا محاكمه مثل سركار كه جز تبلیغ احكام و بیان صلاح مملكت كارى ندارید، چه صورت دارد؟ و آن هم محاكمه سرى!

رجا هست كه قضات محكمه، قضاوت منصفانه و عادلانه نمایند. ما اطمینان داریم كه اگر قضاوت عادلانه بشود، شما محكوم نمى شوید. فقط از جهت سرى بودن محاكمه نگرانى داریم كه قضات با عدل و انصاف نتوانند اظهار رأى بر وفق واقع بنمایند. با همه این، رجا داریم كه قضات قضیه حاضره، قضاوت محكمه عدل الهى را در نظر داشته باشند و سركار و رفقاى سركار را تبرئه نمایند. خداوند خودش احكم الحاكمین است. حكم به حق مى كند.             

والله هو الحاكم بین عباده

19 ج/1383

الاحقر احمد الحسینى الزنجانى

باسمه تعالى شأنه

17 ج/83

23/8/42

حضور مبارك حضرت مستطاب حجت الاسلام والمسلمین جناب آقاى حاج سیّد محمود طالقانى مدظله مشرف گردد.

به عرض محترم عالى مى رساند صحت و دوام سعادت و رفع گرفتارى براى وجود محترم و سایر آقایانى را كه به گرفتارى مسانخ سركار عالى مبتلى مى باشند از خداوند متعال مسئلت دارم.

اخلاص موروثى و قدیمى حقیر ایجاب مى كرد كه از این زودتر اظهار ارادت نموده باشم، ولى توفیق حاصل نمى شد و احتمال نمى دادم كه زندان وجود محترم عالى این مقدار طولانى باشد. فعلا كه موفق مى باشم، اظهار اخلاص نموده و در ضمن از خداوند متعال مسئلت دارم كه هر چه زودتر وسایل اختلاص آقا و سایر آقایان را فراهم آورده با حسن وجه مشخص گردید.

والسلام علیكم و رحمة الله و بركاته

مرتضى حائرى

اینجانب هم مراتب اخلاص را مانند آن چه مرقوم رفته تقدیم مى دارد.

سیّد رضا صدر

• حضرت امام در این زمینه نامه یا پیامى نداشتند؟

امام خمینى(ره) در دوران محاكمه، نامه یا پیامى نفرستادند، ولى پس از اعلام رأى دادگاه نظامى، طى بیانیه اى، استنكار خود را اعلام داشته و علت تأخیر در موضع گیرى را هم بیان كرده اند. در این بیانیه چنین آمده است:

بسم الله الرحمن الرحیم

و سیعلم الذین ظلموا اى منقلب ینقلبون

من خوف داشتم كه اگر در موضوع بیدادگرى نسبت به حجت الاسلام آقاى طالقانى و جناب آقاى مهندس بازرگان و سایر دوستان، كلمه اى بنویسم، موجب تشدید امر آنها شود و ده سال زندان به پانزده سال تبدیل گردد... اینك كه حكم جائرانه دادگاه تجدید نظر صادر شد، ناچارم به اظهار تأسّف از اوضاع ایران عموماً و از اوضاع دادگاه خصوصاً. به قدرى خلاف قوانین و مقررات در دادگاه ها جریان دارد كه موجب تأسف و تعجب است. محاكمات سرّى، حبس هاى قبل از ثبوت جرم، بى اعتنایى به دفاع مظلومین.

اینجانب و اشخاص با وجدان و با دیانت متأسفیم از مظلومیت این اشخاص كه به جرم دفاع از اسلام و قانون اساسى، محكوم به حبس هاى طویل المدت شده و باید با حال پیرى و نقاهت در زندان براى اطفاء شهوات دیگران به سر برند. رأى دهندگان باید منتظر سرنوشت سختى باشند... .

روح الله الموسوی الخمینی

18/6/1343

البته در این بیانیه به مسائل دیگرى از جمله نفوذ اسرائیل در ایران و ادامه ظلم و ستم حكومت هم پرداخته شده و متن كامل آن در «صحیفه نور»، جلد اول چاپ شده است.

• غیر از مراجع تقلید، علماى دیگر، نامه یا تلگرافى براى پشتیبانى نفرستادند؟

اتفاقاً بسیارى از علماى تهران و شهرستان ها هم با ارسال تلگراف یا نامه خطاب به ایشان با عنوان «آیت الله حاج سیّد محمود مجتهد طالقانى» از ایشان پشتیبانى كردند. متن تلگراف بعضى از «علماى بلاد» كه همان وقت چاپ و منتشر گردید بدین قرار است:

تهران 1782822 ت/41

زندان قصر، حضرت آیت الله حاج سیّد محمود مجتهد طالقانىسلام علیكم بما صبرتم

فداكارى هاى جناب عالى و دیگر برادران ایمانى موجب مباهات جامعه اسلامى ملت ایران و بالاخص روحانیین مى باشد. حضور عموم آقایان مجاهدین، خاصه دو شخصیت متدین و ملى، جناب آقاى مهندس بازرگان و جناب آقاى دكتر سحابى، عارض سلامیم. نصرت و توفیقات عموم را از خداوند متعال مسئلت داریم.

والسلام علیكم و رحمة الله و بركاته

الاحقر سیّد على جزایرى، نصرالله الموسوى، الحاج بحرالعلوم، السیّد محمود ضیابرى، صدرالدین جزایرى، ابوالفضل موسوى زنجانى، الاحقر على اصغر صالحى كرمانى، اقلّ الحاج شیخ جواد، حاج سیّد عزالدین حسینى (امام جمعه زنجان)، غلامحسین جعفرى، رضى الدین شیرازى، مرتضى مطهرى، محى الدین انوارى، الاحقر حسین رسولى، الاحقر علم الهدى، سید مصطفى علم الهدى، سیّد اصغر هاشمى، مهدى انهار، الاحقر سید احمد عبد منافى، حاج سیّد حبیب الله موسوى، الاحقر محسن الموسوى خلخالى، محمّد حسن جزایرى، محمد والا كاویانى، الاحقر سید نورالدین طاهرى، الاحقر سیّد حسین الموسوى، فضل الله مهدى زاده (محلاتى)، الاحقر حسین هاشمیان رفسنجانى.

• با توجه به محدودیت هاى دادگاه نظامى و زندان، آیا آیت الله طالقانى به نامه هاى مراجع، پاسخ كتبى هم دادند؟

بله. ایشان به همه نامه ها، به طور مكتوب پاسخ دادند و من در یكى از ملاقات ها، آن نامه ها را كه در در داخل یك كتاب جاسازى شده بود، تحویل گرفتم و به مراجع عظام رساندم و متأسفانه از ایشان اجازه نگرفتم كه از آن ها كپى بگیرم و لذا اصل نامه ها را به آقایان دادم. فقط اصل پاسخ ایشان به حضرت آیت الله حاج سیّد محمد صادق روحانى، اخیراً به دستم آمد كه متن آن چنین است:

باسمه تعالى شأنه

سلام و تحیات خود و دوستان زندانى را تقدیم مى دارم. گرفتارى هاى مشهود و وضع محدود با همه اشتیاق، توفیق عرض سلام و اخلاص را سلب كرده. مى دانم كه اطلاع دارید از تلگراف و نامه جناب عالى پس از مدتى اطلاع حاصل شد. از تلگراف هاى گذشته و نامه تسلیت اخیر امتنان دارم. با بصیرت و احاطه اى كه جناب عالى به اوضاع دارید، مى دانید كه مجاهده و ارشاد مراجع اعلام چه اندازه پس از یأس، موجب امید عموم مردم و به خصوص جوانان رمیده گردیده. از خداوند مسئلت دارم كه به اتفاق و هم نظرى از این رحمت و نعمتى كه روى آورده، عملا شكرگزارى شود و حیات نودمیده شده دینى و ایمانى به ثمر رسد. اگر مشمول رحمت خداوند و مورد عنایت شارع مقدس و اولیاء اسلام باشیم، همه رنج ها و تعب، آسان و قابل تحمّل مى شود.

و حمداً حمداً حتّى ینجى عموم الحق و أنتم الاعلون و من یتركم اعمالكم

دوستان و برادران زندانى به خصوص آقایان مهندس بازرگان و دكتر سحابى سلام عرض مى كنند.

والسلام علیكم و رحمة الله و بركاته

22 ذى قعده 83

مخلص: سیّد محمود طالقانى([7])

• متن این نامه ها در آن زمان منتشر نشد؟

چرا، بیشتر این نامه ها، البته بدون دست خط، با مقدمه اى از جوانان نهضت، و یا به قلم آقاى جلال الدین فارسى (دقیق نمى دانم) منتشر شدند. در آن مقدمه كه از نظر بعضى از اعضاى اصلى نهضت در زندان تند بود، چنین آمده بود:

«... مبارزات قاطعانه و پى گیر نهضت آزادى ایران و صراحت بى نظیر رهبران به همراهى روحانیت آگاه و مبارز، در افشاى قانون شكنى هاى شاه، لرزه بر پیكر ناتوان هیئت حاكمه انداخت و تصور سیه روزى آینده، آنان را به تلاشى مذبوحانه واداشت تا آن جا كه شخصیت بزرگ عالم اسلامى، آیت الله العظمى خمینى را در بند كشیده اند و مراجع عالى قدر دیگر، حضرات آیات الله میلانى و شریعتمدارى و دیگران را مجبور به ترك تهران نمودند. سیاه چال زندان ها را از انسان هاى مبارز عدالت خواه انباشتند و طبقات مختلف ملت را به جرم حق طلبى به رگبار گلوله بستند و گروهى از گرامى ترین فرزندان نهضت آزادى را به خاطر همكارى با جنبش مترقیانه مراجع تقلید و ملت به شكنجه گاه ها گسیل داشتند. غافل از آن كه روزى به حساب جنایات خائنین رسیدگى خواهد شد. 18/8/42»

ظاهراً به دنبال امام خمینى(ره)، این براى اولین بار بود كه یك سازمان سیاسى آشكارا به شاه حمله مى كرد و وعده حسابرسى خائنین را مى داد و شاید براى همین بود كه بعضى از رهبران نهضت در زندان، این لحن تند را، آن هم در شرایطى كه هنوز محاكمه آنان پایان نیافته بود; خنثى كننده تأثیر نامه هاى تأییدیه مراجع تلقى كردند و اعتراض داشتند.

• آیا آیت الله طالقانى با علماى سنّتى تهران هم روابطى داشتند؟

آیت الله طالقانى مورد احترام همه علماى تهران بودند و حتى كسانى كه با روش سیاسى ایشان موافق نبودند، احترام ایشان را نگه مى داشتند و البته خود ایشان هم در محافل علمایى «سنتى» زیاد حضور نمى یافتند، ولى بودند كسانى از علماى غیر سیاسى كه با آیت الله طالقانى الفت خاصى داشتند. یكى از این علما، مرحوم آیت الله كمره اى بود.

• شیخ محمّد باقر كمره اى؟

نخیر! شیخ محمد باقر كمره اى در زمره علماى سنتى نبود. او در شهر رى زندگى مى كرد. مرد ملا و باسوادى بود، ولى متأسفانه در دام سیاست بازان افتاد و با نیرنگ آنها، روزى به كنفرانس صلح بخارست كه از طرف توده اى ها دعوت شده بود، رفت و روزى دیگر، رساله اى نوشت در «تطابق انقلاب سفید شاه و مواد شش گانه پیشنهادى وى با تعلیمات اسلامى»!...

به هر حال مراد من مرحوم آیت الله حاج میرزا خلیل كمره اى است كه مرد ملا و باسواد و پركارى بود و ده ها كتاب مفصل و پرحجم و پر محتوا در زمینه هاى مختلف، به ویژه «نهج البلاغه» نوشته است. ایشان در عین حال كه از علماى «سنتى» بود، در كنفرانس هاى اسلامى در بلاد عربى و غیره شركت مى كرد. من خوب به خاطر دارم كه مرحوم آیت الله طالقانى، همراه ایشان در بعضى از روزهاى پنجشنبه یا جمعه به منزل مرحوم حاج موسى ابریشمچى (از مریدان مرحوم پدر من و عضو هیئت مدیره مجله مكتب اسلام) در خیابان عین الدوله (ایران) مى رفتند و صبحانه را هم كه توسط بچه هاى حاج موسى (پدر مهدى ابریشمچى!) تهیه مى شد، آن جا بودند.آیت الله كمره اى یك بحث تفسیرى یا نهج البلاغه اى را مطرح مى ساختند و آیت الله طالقانى هم، مانند بقیه به سخنان آیت الله كمره اى گوش مى دادند و گاهى به درخواست وى، توضیحاتى بر گفته هاى ایشان مى افزودند. حضار این جلسات تعدادشان البته خیلى اندك بود و چند بار هم كه من به تهران آمدم، همراه مرحوم حاج احمد ابریشمچى كه میهمان وى بودم، در آن جلسات شركت داشتم.

این نكته نیز شایان ذكر است كه به نظر من مرحوم آیت الله كمره اى هم از جمله علماى مجهول القدرى است كه حق است درباره ایشان هم حداقل یادنامه اى منتشر شود و آثار چاپ شده و مخطوط وى، مورد بررسى قرار گیرند و تجدید چاپ شوند.([8])

• شما كه در جلسات متعدد تفسیرى مرحوم طالقانى شركت مى كردید، اندیشه سیاسى - اجتماعى ایشان را حول چه محورى از آموزش هاى قرآنى ارزیابى مى كنید؟

اندیشه آیت الله طالقانى به تمام معنى «قرآنى» بود و ایشان درباره همه مفاهیم مطرح شده در قرآن و درباره اهمّ مسائل اجتماعى، سیاسى، فردى و... سخن مى گفت. اما چند واژه قرآنى كه در واقع داراى مفاهیم خاصى هستند، همواره مورد تذكار و تأكید آیت الله طالقانى بود. این مفاهیم را مى توان در چند واژه تشكیل دهنده اندیشه ایشان، خلاصه كرد:

«توحید»، «بعثت»، «قسط»، «طاغوت» و «شورا». در تفسیر و توضیح هر پنج واژه به وضوح مى بینیم كه هم در سخنرانى ها و هم در جلسات تفسیرى و هم در تفسیر پرتوى از قرآن، تلاشى جدى دارند.

بى تردید شرح و بسط دیدگاه هاى آیت الله طالقانى در این زمینه، هر كدام نیاز به مقاله و تحلیلى مستقل دارد و نمى توان در یك گفت و گو به آن ها پرداخت. به نظر من علت این كه امام خمینى(ره) پس از مطالعه تفسیر «پرتوى از قرآن» به گفته برادر عزیز، جناب آقاى سید محمود دعایى، به فرزند خود «آقا مصطفى» توصیه نمودند كه حتماً تفسیر پرتوى از قرآن را مطالعه كنند، دارا بودن همین ویژگى هاست.

• ولى ظاهراً علماى سنتى در گرفتارى هاى ایشان، واكنشى از خود نشان نمى دادند و از ایشان پشتیبانى نمى كردند؟

به نظرم این امر كلیت ندارد. بعضى از شخصیت ها و علماى برجسته سنتى در موارد بسیارى از ایشان پشتیبانى مى كردند و علاوه بر مراجع عظام قم و مشهد كه به هنگام محاكمه آیت الله طالقانى، طى نامه هایى از ایشان حمایت كردند، حتى شخصیت وارسته و معروفى مانند مرحوم آیت الله حاج شیخ احمد آشتیانى، در موقع تبعید آیت الله طالقانى در سال1350، طى نامه اعتراض آمیزى به مقامات رسمى انتظامى ـ امنیتى، خواستار رفع گرفتارى ایشان شد.

باسمه تعالى

ریاست محترم شهربانى كل كشور

به قرار اطلاع، حجت الاسلام و المسلمین آقاى حاج سید محمود طالقانى به زابل تبعید و در حال بیمارى زندانى شده اند و از ملاقات با ایشان جلوگیرى مى شود.

انتظار مى رود هر چه زودتر رفع گرفتارى از معظم له شده و اینجانب را مستحضر نمائید.

15/10/50 مطابق 17 ذى القعدة الحرام

احمد آشتیانى([9])

رونوشت: ریاست سازمان امنیت كشور

رونوشت: ریاست دادرسى ارتش

• در سال 1350 چرا ایشان را تبعید كردند؟

آیت الله طالقانى پس از آزادى از زندان، هم چنان فعال بود و طبق گزارش هاى ساواك و اطلاعات شهربانى، از سال هاى قبل، ایشان هرگز حاضر به سازش و آرامش نبوده و در سخنرانى تندى كه علیه مستشاران اسرائیلى در مسجد هدایت ایراد كرده بود به صراحت گفته بود: «اگر مى خواهید سخن نگویم، نگذارید به منبر بروم. مرا بگیرید، برایم پرونده بسازید. مرا نمى شود خرید. چرا مزاحم مردم مى شوید»؟ در واقع همه گزارش هاى پلیس و ساواك حاكى از آنند كه آیت الله طالقانى سكوت نخواهد كرد. روى همین اصل، ساواك از وزارت كشور مى خواهد كه ایشان را تبعید كند.

بدین ترتیب بلافاصله «كمیسیون امنیت اجتماعى»([10]) را تشكیل مى دهند و حكم تبعید ایشان را صادر مى كنند و ایشان به زابل تبعید مى شوند. پس از اعتراضات علما و مردم، ایشان را از «زابل» به «بافت كرمان» منتقل مى كنند... و پس از دوران تبعید به تهران باز مى گردند، ولى موضع ایشان عوض نمى شود و باز مسجد هدایت است و باز سخنرانى و باز مبارزه...

• چه آیاتى بیشتر مورد توجه آیت الله طالقانى بودند و آنها را تكرار مى كردند؟

در مسجد هدایت و یا اجتماعات دیگر و به هر تناسبى، در آغاز یا پایان سخنرانى ها، ایشان آیات سوره «والفجر» را مى خواندند. همین آیات را در دادگاه نظامى رژیم، پس از قرائت حكم و به هنگام خروج اعضاى نظامى دادگاه از سالن محاكمه هم، با یك اخطار آمرانه براى عدم خروج و توقف آنها، وقتى كه همه شان ایستادند، خواندند:

«والفجر. و لیال عشر. والشّفع والوَتر. واللّیل اذا یسر. هل فى ذلك قسم لذى حجر. الم تر كیف فعل ربّك بعاد. إرم ذات العماد. الّتى لم یخلق مثلها فى البلاد. و ثمود الّذین جابوا الصّخر بالواد. و فرعون ذى الأوتاد. الّذین طغوا فى البلاد. فاكثروا فیها الفساد. فصبّ علیهم ربّك سوط عذاب. ان ربّك لبالمرصاد»:

«سوگند به صبح گاه و ده گانه شب!. سوگند به جفت و فرد. و قسم به شبِ تاریك تا به روز روشن بدل شود. آیا این ها در نزد اهل خرد سزاوار سوگند نیست. آیا ندیدى كه خداى تو اى پیامبر با قوم «عاد» چه كرد؟ و با مردمان شهر «ارم» كه داراى قدرت بودند؟ و مانند آن شهر در هیچ بلدى ساخته نشده بود و «ثمود» كه سنگ هاى كوه ها را شكافته و براى خود كاخ ساخته بودند، و «فرعون» كه داراى قدرت و سپاه بسیار بود؟ آنهایى كه در روى زمین طغیان كردند و فساد را در همه جا گستردند، تا آن كه خداى تو تازیانه عذاب را بر آنها فرود آورد. كه خداى تو، در كمین گاه ستمكاران است.»

آیت الله طالقانى پس از خواندن این آیات به افسران دادگاه نظامى گفت: «بروید به اربابان خود بگویید كه شما محكوم هستید نه ما.» و مى دانیم كه آیت الله طالقانى در طول دادگاه، هرگز لب به سخن نگشوده بود و آن را غیر قانونى و غیر مشروع مى دانست و این تنها كلامى بود كه با استشهاد آیات قرآنى و به عنوان اخطار، به دشمن ابلاغ كرد.

این آیات را همان طور كه گفتم آیت الله طالقانى با لحن خاصى، در همه مناسبت ها و پس از پایان تفسیر، پایان سخنرانى ها و خطبه ها، همواره تلاوت مى كرد و در واقع «ورد زبان» ایشان بود...

هم اكنون هم گویى كه صداى ایشان با همان لحن جذاب در گوش هاى من طنین انداز است: الم تر كیف فعل ربك بعاد...

• پس از این همه نزدیكى و دیدار و ملاقات، اینك از پس سال ها، تصویرى كه از ایشان در ذهن دارید، چگونه است؟

آیت الله طالقانى عالمى بود وارسته، معلم قرآن، خدوم، مهربان، اهل تسامح، پاك، بى ادعا، فروتن، آزادمنش، زمان شناس، بى اعتنا به زخارف دنیا و در یك كلام، اهل التقوى و المعرفة.

من در مورد تقواى ایشان یك نمونه مى گویم كه شاید اشارتى به چگونگى امر در نزد این مرد پرهیزكار باشد. روزى در پیچ شمیران به منزل ایشان رفتم. تازه از زندان آزاد شده بودند. هیچ كس در منزل نبود. خود ایشان در را باز كردند. در كنار میز كوچكى كه ایشان مشغول تحریر بخش دیگرى از تفسیر پرتوى از قرآن بودند، نشستم و ایشان به رغم اصرار حقیر، رفتند و خود چاى آوردند كه خیلى شرمنده شدم. بر روى میز ایشان پاكتى بود كه خط آن به نظرم آشنا آمد. دقت كردم و دیدم همان پاكتى است كه در داخل آن چند عكس غیر اخلاقى از «واعظى»! براى همه اعضاى مجله مكتب اسلام از جمله اینجانب فرستاده شده بود.

ایشان كه نشستند، پرسیدم: «آقا این پاكت شامل عكس هاى فلانى است»؟ گفتند: «شما از كجا مى دانید؟ مگر نگاه كردید؟» گفتم: «نه، با این خط روى پاكت، عكس ها را براى همه ما فرستاده اند و براى همین احتمال دادم همان باشد...» فرمودند: «بلى متأسفانه! البته مى دانید كه من علاقه اى به این فرد ندارم; ولى نشر این عكس ها به نظرم كار ساواك باشد كه مى خواهد با آبروى كلّ روحانیت بازى كند».

اتفاقاً در همین گفتوگو بودیم كه باز زنگ در به صدا درآمد. ایشان نگذاشتند من بروم در را باز كنم و خود قبل از آن كه بروند و در را باز كنند، نخست پاكت را برداشتند و زیر تشك گذاشتند و گفتند: «این جا باشد تا بعداً آن ها را پاره كنم، مبادا كه كسى در منزل من آن ها را ببیند و من در اشاعه این امر زشت، سهیم شده باشم».

این از تقواى دینى و سیاسى این مرد بود كه حاضر نبود عكس كسى كه حتى با او به دلایلى مخالف بود، در بیت او دیده شود كه مبادا نوعى اشاعه فحشا باشد.

• آیا جناب عالى با نهضت آزادى، به علت این كه آیت الله طالقانىدر تأسیس آن نقش داشتند، همكارى داشتید؟

من به عنوان «عضو» همكارى نداشتم; ولى به عنوان سمپات سازمان، بیشتر از یك عضو، فعال بودم. حتى یك بار مهندس بازرگان در همان اوایل تأسیس، در حضور آیت الله طالقانى به من گفت: «شما كه بیشتر از یك عضو فعالیت مى كنید، چرا عضو رسمى نمى شوید؟» من گفتم: «اتفاقاً به علت این كه عضو رسمى نیستم، مى توانم بیشتر فعال باشم. چون حوزه ما هنوز «اهل سیاست» نیست تا چه رسد به حزب و اصولا با حزب آشنایى ندارد!» آقاى مهندس بازرگان گفت: «اتفاقا آقاى مطهرى هم عیناً همین مطلب را در پاسخ به من گفت و اشاره كرد كه متأسفانه در جامعه ما یك روحانى وابسته به حزب سیاسى، نمى تواند در بین مردم نفوذ كلمه داشته باشد. باید مستقل بود و همكارى كرد».

• نوع همكارى ها چگونه بود؟

شركت در جلسات نهضت و حضور در سخنرانى هاى دوستان در ستاد اصلى و مركز حزب كه در خیابانى در نزدیكى بلوار كشاورز فعلى تشكیل مى شد و تكثیر و پخش اعلامیه ها و تهیه منابع عربى براى نوشتن تحلیل هاى سیاسى در نشریه مخفى نهضت.

به خاطر دارم كه یك روز آیت الله طالقانى از من پرسیدند، «شما منابعى درباره مسئله فلسطین و حركت هاى آزادى بخش آن دارید؟» پاسخ من مثبت بود. ایشان فرمودند: «تعدادى از آنها را كه به روز است، در اختیار آقاى جعفرى بگذارید تا مطالبى تهیه كند و در نشریه نهضت بیاورد». من هم به قم رفتم و حدود ده جلد از كتاب هاى جدید مربوط به فلسطین را كه به زحمت تهیه كرده بودم و مهر كتابخانه ام هم به آنها خورده بود، آوردم و در تهران، در خیابان باب همایون، محل شركت سهامى انتشار، كه برادر عزیز و ارجمند آقاى سید محمد مهدى جعفرىدر آن جا اشتغال داشت، به ایشان دادم و چند مقاله هم در این زمینه در نشریه نهضت چاپ شد، ولى متأسفانه پس از بازداشت آیت الله طالقانى و بقیه اعضاى نهضت، به سراغ آقاى دكتر سید محمد مهدى جعفرى رفتندو ایشان را همراه مدارك موجود، از جمله كتاب هاى اینجانب، بازداشت كردند و به زندان بردند! البته من منتظر بودم كه سراغ من هم بیایند; ولى خوشبختانه آقاى جعفرى درباره صاحب این مدارك چیزى نگفته بود و سراغ من نیامدند و آنها هم شعور نداشتند كه كتاب ها را باز كنند و ببینند «مهر» كدام كتابخانه را دارد و صاحب آن ها كیست؟ ولى به هر حال كتاب هاى ما در این ماجرا از بین رفت.

علاوه بر این ها، اگر پیامى و نامه اى براى مراجع قم داشتند، توسط اینجانب ارسال مى شد كه خود لابد نوعى همكارى بود! البته این همكارى در موقع تشكیل دادگاه نظامى و محاكمه آیت الله طالقانى و بقیه دوستان، بیشتر و كامل تر شد و به رغم از هم پاشیده شدن تشكیلات نهضت، اطلاعیه هاى آنها را اینجانب با همكارى دوستان نشریه «بعثت» در قم تكثیر و به بعضى از شهرهاى عمده ایران ارسال مى كردیم. كه در خاطرات مرحوم مهندس عزت الله سحابى به تفصیل چگونگى آن آمده است.

• نقش آیت الله طالقانى را در انقلاب چگونه ارزیابى مى كنید؟

آیت الله طالقانى از سالیان پیش، در راه آماده سازى مردم و جوانان، به ویژه دانشجویان و عناصر دانشگاهى، با استفاده از امكانات موجود، از جمله مسجد هدایت و جلسات تفسیر قرآن و یا سخنرانى در انجمن هاى اسلامى دانشجویان، مهندسین، پزشكان و مراسم مذهبى در دانشگاه ها، تلاش خستگى ناپذیرى داشت. در فعالیت ها و سازماندهى سیاسى نیز، هدف اصلى او مبارزه با استعمار و استبداد و در واقع سرنگونى رژیم فاسد و جایگزینى نظام الهى و قرآنى بود. سطر سطر تاریخ زندگى و مبارزات او، شاهد صادق این مدعاست كه بى تردید نمى توان در یك گفتوگوى كوتاه به ارزیابى چگونگى آن پرداخت. به همین دلیل بود كه امام خمینى(ره)، آیت الله طالقانى را براى اداره شوراى انقلاب برگزید و ایشان بدون هیچ گونه تظاهرى به انجام وظایف محوله پرداخت و اتفاقاً این موقعیت ایشان، بر دستگاه نیز پوشیده نماند و باقى ماندگان سران رژیم هم، از قبیل شاپور بختیار یا سپهبد رحیمى با تحبیب یا تهدید، در صدد جلب توجه ایشان به نفع خود بودند كه البته آیت الله طالقانى، در مقابل آنها ایستاد و هم چنان به انقلاب و رهبر آن وفادار ماند.

در این زمینه بى مناسبت نیست كه یكى از آخرین نامه ها یا اسناد رژیم پهلوى را كه به صلاحدید شاپور بختیار و با امضاى سپهبد رحیمىفرماندار نظامى تهران و جانشین فرمانده گارد شاهنشاهى به آیت الله طالقانى ارسال شده است، نقل كنیم كه تبلور اوج درماندگى وابستگان رژیم است و نشان مى دهد كه چگونه ضمن اظهار «عجز و التماس» به «تهدید» و «وعده» و «اجراى قانون»! تمسك مى جویند.

رحیمى ضمن ارسال این نامه با آرم «وزارت جنگ» به آیت الله طالقانى، به شماره64 ق - 713، مورخ6/11/1357 رونوشت آن را جهت «استحضار خاطر عالى جناب دكتر شاپور بختیار، نخستوزیر ایران»! براى او مى فرستد.

مطالعه متن نامه، نشان دهنده نقش و موقعیت خاص آیت الله طالقانى در امر انقلاب مى تواند باشد:

وزارت جنگ

محرمانه

جناب آقاى دكتر شاپور بختیار، نخستوزیر ایرانمقام عالى را آگاه مى سازم:

بدین وسیله 1 نسخه از 3 برگ نامه اى كه براى حضرت آیت الله سید محمود طالقانى ارسال گردیده، جهت استحضار خاطر عالى به پیوست تقدیم مى گردد.

فرماندار نظامى تهران و حومه

سپهبد مهدى رحیمى

حضور محترم حضرت آیت الله آقاى سید محمود طالقانى

هزار جهد بكردم كه سرّ عشق بپوشم***نبود بر سر آن آتش میسّرم كه نجوشم

وجود شخصیت هاى روحانى امثال آن حضرت به منزله حضور خورشیدى هستند كه نور ارشاد را به میان مردم و قشرهاى اجتماع مى تابند و حقاً و شرعاً و عملا بندگان خدا را به راه راست و دور ماندن از اشتباه و انحراف هدایت مى كنند. به همین جهت است كه مكاتب انبیا و مدارس اولیا همچون چراغى كه هرگز خاموش نشود و خاموشى نپذیرد، همواره ره گشا و راهنماى بشر بوده و شبِ تارِ مردمان مؤمن را به روز روشن امیدوارى بدل كرده است. بنا به همین اشارات اصولى و حقایق معنوى و دینى، توقع عامه، به خصوص در جامعه ما ایرانیان مسلمان و شیعیان، از محضر و وجود آیات عظام این است كه در راه بیدارى و ارشاد و آگاهى عموم از هر كوششى و جوششى كه نتیجه اش صفا و آرامش افراد باشد، مضایقت نفرمایند; به خصوص آیاتى همچون حضرت مستطاب عالى كه سال ها زجر زحمت و اجر ریاضت را به قیمت صرف عمر تحصیل فرموده اید و حقایق را با همه دقایق تلخى كه همراه دارد، پذیرا گردیده اید; لذا به اعتبار این معنویت و روحانیت وجود محترم است كه از حضورتان التماس دارم كه اجازه نفرمایید تا محضر پر بركت آن جناب با شركت اشخاص ناباب و افراد بى تاب كه عموماً مأموران و مسئولان غیر مذهبى مى باشند، آلوده باشد و گزارش ها و گفته ها و شكوه هایى، آن هم از زبان افراد سیاسى نما، به عرضتان برسد كه هم خاطر عاطر مبارك مكدر شود و هم مایه فساد و پایه پراكندگى مسلمانان گردد.

گزارشات رسیده حاكى است كه طرح و طراحى دشمنان دین و مملكت تا آن جا حساب شده و به كتابت آمده است كه حتى ذهن روشن رهبران مقدس و روشن فكرى امثال آن حضرت را نیز تار كرده و اى بسا كه موجب تصمیم و ترسیم اقداماتى مى شود كه مالا به ضرر و زیان جامعه مسلمان و اصول مسلمانى است. لذا توقع و انتظار مقامات مسئول مملكت، از جمله مخلص با اخلاص، این است كه ارباب رجوع و مطالب مرجوع را در حدودى پذیرا باشید كه با شأن و احترام و مسئولیت و بركت و حكمت وجود روحانى جناب عالى تناسب داشته باشد، چرا كه در غیر این صورت عملا امور مردم مسلمان و ملت عزیز ایران ملعبه و دستاویز كسانى خواهد شد كه به نام اسلام و به نام مسلمان در محضر اسلام پناه آیات بزرگوارى مانند وجود محترم اشك تمساح مى ریزند تا اصل ها را با بدل و صلح ها را با جدل معاوضه كنند.

آن حضرت تصدیق مى فرمایند كه در این صورت تكلیف مردانى مكلف و مسئول نظیر بنده به هر صورت كه شده این است كه كلاف ادب را در هم بپیچند و ره چنان روند كه رهروان رفته اند. امیدوارم از این پیچیدگى كه تأسف بسیار به همراه خواهد داشت و سایه اش بر دل تاریخ خواهد ماند، خود آن حضرت به سهم خود جلوگیرى فرمایند، خاصه با توجه به این نكته كه اى بسا افراد آموزش دیده در لباس خدمت به دیانت مملكت با برنامه هاى بررسى شده پس از درك محضر مباركتان آن چنان سیاه را سپید و یا سپید را سیاه جلوه دهند كه آن حضرت بنا به تكلیف شرعى و اجتماعى خودتان جهت ارشاد جامعه و محققاً در كمال حسن نیت به محافلى تشریف فرما شوید و یا در مجامعى شركت فرمایید كه در شأن روحانیت و مقام قدسى وجود مبارك نباشد و خداى ناخواسته از قول دشمنان دین تعبیرها و تفسیرهایى بشود كه مایه نزول مقام آن جناب گردد و دشمن از آن بهره گیرى كند كه چون این بهره گیرى با سلامت سعادت ملت مسلمان ایران همراه نباشد، لذا الزاماً مأمورین انتظامى را به انجام تكالیف قانونى خود تحریص خواهد كرد كه النهایه موجب تأسف است.

من با سمت فرماندار نظامى كه مقامى مسئول در قبال تأمین آسایش عمومى است، آن هم به حكم قانون، از آن حضرت انتظار مساعدت و موافقت را دارم كه به قول قرآن مجید عزیز حكیم در رفع قرآن قرن برآییم، قرآنى كه به اشاره دشمن دامن دوستان ما را گرفته است.

و من الله التوفیق و علیه التكلان

فرماندار نظامى تهران و حومه

سپهبد مهدى رحیمى([11])

ملاحظه مى كنید كه سپهبد رحیمى و محاكمه كنندگان دیروز آیت الله طالقانى در دادگاه نظامى، با چه لحن و الفاظى به التماس افتاده اند ولى سرانجام هم با اخطار اجراى «حكم قانون»! تهدید مى كنند!

• پس از پیروزى انقلاب عده اى مى خواستند از ایشان، رهبرى موازى با امام بسازند و در این زمینه، بسیار هم فعال بودند. موضع خود ایشان چگونه بود؟

آیت الله طالقانى در این زمینه كاملا آگاهانه عمل مى كرد. او هرگز به عناصرى كه مى خواستند ایشان را در مقابل امام قرار دهند، اجازه نداد كه با مطرح ساختن پدر طالقانى از شخصیت ایشان سوء استفاده كنند. به خوبى به خاطر دارم كه در روزهاى بحرانى پس از انقلاب، چند نفر از رهبرى سازمان مجاهدین، خدمت ایشان آمده بودند و شكوه و ناله داشتند كه با ما بد رفتار مى شود و باید شما موضع بگیرید و اقدامى چنین و چنان به عمل آورید. آیت الله طالقانى پس از آن كه سخنان آنها را گوش داد، با خشم و ناراحتى فرمود: «من چندین بار شما را نصیحت كرده ام و باز مى گویم، شما مى خواهید با سرنوشت انقلاب بازى كنید؟ من رهبرى امام را به طور مطلق قبول دارم، شما باید خودتان را اصلاح كنید و با انقلاب همراه شوید. باید خودتان را با انقلاب تطبیق كنید، نه آن كه بخواهید ثمره تلاش رهبرى و یك ملت را مصادره و همه چیز را به نام خود ثبت كنید كه در این صورت شكست خواهید خورد.»

علاوه بر این آیت الله طالقانى در مصاحبه ها و سخنرانى هاى خود صریحاً وفادارى خود را به رهبرى انقلاب اعلام كردند و حتى یك بار گفتند: «من هر وقت در خود احساس ضعف و ناامیدى مى كنم، خدمت امام خمینى مى روم و نیروى تازه اى مى گیرم و به راه ادامه مى دهم.»

و باز به خاطر دارم كه در آخرین نماز جمعه اى كه به امامت ایشان اقامه شد، وعده دادند كه درباره ماهیت رهبران گروهك هایى كه دستشان پینه نبسته و دم از خلق و كارگر مى زنند و نقش تخریبى آنان در جلوگیرى از وحدت انقلابى مردم و پیشرفت انقلاب، مطالبى را بیان كنند و شاید هم همین اخطار یكى از دلایل رحلت مشكوك ایشان بود وگرنه چگونه مى توان باور كرد شخصیتى چون آیت الله طالقانى در آن شرایط بحرانى در خانه اى بدون آب و برق و تلفن، بدون نگهبان و آشنا، تنها بماند و پس از ملاقات با سفیر شوروى و تسلیم نامه! از طرف وى (كه البته این نامه هرگز و اصلا پیدا نشد)؟!، دچار عارضه قلبى شود و به جاى انتقال فورى به بیمارستان، دوستانى با اخلاص، دنبال دستگاه اكسیژن بروند و تازه وقتى دستگاه را با پاى پیاده به محل مى آورند، معلوم مى شود كه خالى از اكسیژن بوده و آیت الله طالقانى هم به رحمت حق پیوسته است.

به هر حال آیت الله طالقانى، مالك اشتر انقلاب و ابوذر امام بود و از اركان اصلى انقلاب اسلامى به شمار مى رفت و بى تردید با رحلت ایشان «ثلمه اى» بر اسلام و انقلاب وارد آمد كه با هیچ چیزى قابل جبران نبود. اگر ایشان زنده مى ماند، به طور قطع بسیارى از حوادث تلخ و دردناك بعدى رخ نمى داد.

به هر حال طالقانى بى شك از عباد خاص خداوند سبحانه و تعالى بود و بى تردید در جنت خاص او جاى دارد كه خود مى فرماید: «یا ایّتها النفس المطمئنة، أرجعى الى ربّك، راضیة مرضیّة فأدخلى فى عبادى و أدخلى جنتى».

• خاطره آخرین دیدارتان را با آیت الله طالقانى نقل كنید.

در اوج دیدارهاى مردمى از ایشان، پس از پیروزى انقلاب، روزى در همان منزل پیچ شمیران، به دیدارشان رفتم و در كنارشان نشستم. آثار خستگى در چهره شان پیدا بود. پرسیدم: «آقا! چرا استراحت نمى كنید؟» گفتند: «با این همه كار مردم و جلسات شوراى انقلاب و دیدارها مگر وقتى هم براى استراحت باقى مى ماند؟ چه كنم؟ باید به انقلاب سر وسامان داد وگرنه با خواب و استراحت، به جایى نمى رسیم.»

در این هنگام، فردى آمد و به زور مى خواست دست ایشان را ببوسد. آیت الله طالقانى ناراحت شدند و اجازه ندادند. آن مرد مؤمن اعتراض كرد كه: «چرا اجازه نمى دهید؟» ایشان واقعاً حال جواب دادن نداشتند. من گفتم: «مؤمن! پیامبر فرمود، «لا یقبّل الاّ ید نبى او وصى او شقى» و ایشان خودشان را نبى یا وصى نمى دانند و نمى خواهند «شقى» باشند! ولذا اجازه ندادند!»

آیت الله طالقانى نفسى به راحتى كشیدند و همراه با لبخندى براى دلجویى از آن فرد، گفتند: «مؤمن! حالا فهمیدى چرا نمى خواهم كسى دست مرا ببوسد»؟ كمى نشستم و بعد از جا برخاستم كه بروم. برادر ارجمند و قدیمى، جناب حاج محمود آقا لولاچیان آن جا بود. گفتم: «آقاى لولاچیان! آقا به استراحت احتیاج دارند. خیلى خسته به نظر مى رسند».

آقاى لولاچیان گفت: «ما هم همین را مى گوییم و چندین بار هم تكرار كرده ایم، ولى ایشان مى فرمایند حالا وقت كار است نه وقت استراحت. مردم انقلاب كرده اند و منتظرند. حالا ما برویم استراحت؟»

من خداحافظى كردم و رفتم.... و این دیدار آخر بود و ایشان چندى بعد به رحمت حق پیوست.([12])

 


[1]. این مجموعه سرانجام در سال 1389، با همكارى «مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران» و به عنوان جلد اول مجموعه مقالات آیت الله طالقانى چاپ و منتشر گردید. لازم به یادآورى است كه مجموعه كامل همه آثار ایشان، با ویرایش و تصحیح توسط مؤسسه فرهنگى آیت الله طالقانى انتشار مى یابد.

[2]. مرحومان: حاجى تحریریان و حاجى ابوالفضل احمدى تبریزى.

[3]. نمونه عكس ها، در بخش اسناد صفحه 186 آمده است.

[4]. نمونه عكس ها، در بخش اسناد صفحه 199 آمده است.

[5]. اصل دست خط ها در بخش اسناد صفحات 203 الى 209 آمده است.

[6]. آیت الله نجفى به من گفتند موضوع به صورت سئوال كتبى مطرح شود و من پاسخ مى دهم...  و بنده سئوال فوق را نوشتم...

[7]. دست خط در بخش اسناد در صفحه 210 آمده است.

[8]. از قرار اطلاع، خوشبختانه مجموعه اى از آثار ایشان اخیراً به چاپ رسیده است.

[9]. دست خط در بخش اسناد صفحه 203 موجود است.

[10]. محصول تصویب قانونى! در دوره دكتر مصدق!...

[11]. اصل سند در بخش اسناد صفحه 216 آمده است.

[12]. ماهنامه فرهنگى ـ تاریخى: «شاهد یاران» (نشریه بنیاد شهید و امور ایثارگران) دوره جدید، شماره 22 شهریور 1386، صفحه 19-25 ویژه نامه: یادمان آیت الله سید محمود طالقانى.