Rated 5.00/5 based on 1 readers reviews
به مطلب امتیاز دهید :
( 0. امتیاز از 0 )

ناشر : کلبه شروق
نویسنده : سید هادی خسروشاهی
آشنایی من با آیت‌الله سید مرتضی پسندیده برادر بزرگ امام خمینی، به دوران‌های دور و از «دور»، می‌رسد، یعنی من آیت‌الله پسندیده را که در آن دوران ساکن «خمین» بودند و گهگاهی که به قم و بیت امام خمینی می‌آمدند، از دور می‌دیدم و جز سلام و علیک و احوالپرسی ارتباطی با ایشان نداشتم.

فهرست مطالب

1. خاندان امام خمینی؟ره؟

مقدمه

سابقه آشنایی

۲. تبعید در کنار آیت‌الله پسندیده

درآمد

آغاز ماجرا

تعداد تبعیدی‌ها 

پیوست شماره یك

پیوست شماره دو

نتیجه اعتراض

سومین تبعیدگاه: انارک

چرا علما را تبعید كردند؟

۳. پیوست‌ها

پیوست 1- بازتاب اعدام قاتل آقامصطفی در روزنامه ادب

پیوست 2- دیدگاه آیت‌الله پسندیده درباره آیت الله‌کاشانی

موضوعات اختلاف مصدق و کاشانی  

پشت‌پرده پیش از کودتای 28 مرداد

پیوست 3- متن کامل گزارش ساواک درباره تبعیدی‌ها

پیوست 4-اقامت در تبعیدگاه مجوز شرعی ندارد

فهارس: اعلام، کتب، اماکن

فهرست اعلام

فهرست اماکن

فهرست کتب

اسناد و تصاویر

 

مقدمه

سابقه آشنایی

آشنایی من با آیت‌الله سید مرتضی پسندیده برادر بزرگ امام خمینی، به دوران‌های دور و از «دور»، می‌رسد، یعنی من آیت‌الله پسندیده را که در آن دوران ساکن «خمین» بودند و گهگاهی که به قم و بیت امام خمینی می‌آمدند، از دور می‌دیدم و جز سلام و علیک و احوالپرسی ارتباطی با ایشان نداشتم.

 پس از دستگیری و تبعید امام، اداره بیت معظم له و پرداخت شهریه طلاب و پاسخ به مراجعین، به عهده ایشان واگذار شد و من که همسایه دیوار به دیوار بیت امام، در یخچال قاضی بودم، در اوقات فراغت، از حاضران در بیت و دیدارکنندگان با آیت‌الله پسندیده بودم که به طور معمول با توجه به شرایط موجود، از دائره محدودی خارج نمی‌شد... و در این مدت من ایشان را شخصیتی ابوالفضائل، محترم، وقور، عمیق و صاحب‌نظر در مسائل سیاسی و اجتماعی یافتم، ولی مسئله تفاوت سنی و عدم امکان گفتگوهای مفصل  در آن شرایط حساس، باعث گردیده بود که دیدارها کوتاه و معمولی و باز نوعی از «دور»! باشد.

 حوادث نهضت ادامه یافت و بیت امام همچنان پناهگاه طلاب و محل مراجعه مردم بود... مزدوران رژیم که برای سرکوب نهضت و بستن درب منزل امام، از هیچ نوع اقدامی خودداری نمی‌کردند، بارها و بارها با ایجاد مزاحمت و حتی اجبار ایشان به بازگشت به خمین، می‌خواستند در بسته شدن درب منزل امام موفق گردند... ولی چون این نوع اقدامات ناجوانمردانه و غیراخلاقی به نتیجه نرسید، ناگهان آیت‌الله سید مرتضی پسندیده و چند نفر از فضلا و وعاظ قم را به اتهام تحریک مردم به اغتشاش و بر هم زدن امنیت! به «انارک» یزد تبعید کردند.

ایشان در خاطرات خود می‌نویسند: «...دفعه سوم، سال 1357 در قم و در غیاب من کمیسیون مرکب از فرماندار و سایرین سه سال تبعید را مورد رأی قرار داده و آمدند مرا به اداره بردند. در اداره سه نفر دیگر نیز بودند آقای خسروشاهی و آقایان کلانتری و ضیغمی. در آنجا به ما گفتند باید به انارک بروید و ما چهار نفر را با چند مأمور به انارک اعزام کردند...»[1]

 البته اینجانب آن شب همراه آقایان نبودم و در بخش بعدی خواهم گفت که مرا دو روز بعد و پس از مراجعت از تهران شبانه دستگیر و همراه دو مأمور مسلح به «انارک» برده و تحویل ژاندارمری منطقه دادند... و مأمورین محلی، مرا به منزلی بردند که آیت‌الله پسندیده و دو تبعیدی دیگر، در آنجا به سر می‌بردند...

اقامت در آن منزل و در کنار آیت‌الله پسندیده، نعمت بزرگی بود و مرا با «یک قرن تاریخ»! روبه رو ساخت که در طول آن مدت اقامت، به کنکاش آن واداشت و آیت‌الله پسندیده هم با حافظه نیرومندی که داشت همه حوادث دوران قبل و بعد رضاخان را به درخواست اینجانب به تفصیل بیان می‌نمود و من در اول، قسمت‌هایی از آن بیانات را یادداشت کردم که اکنون از روی آن یادداشت صفحاتی را که درباره خاندان است، پس از ویرایشی کوتاه، در مقدمه این «خاطرات» می‌آورم... و البته در این گفتارها، ایشان جزئیات امور را هم بیان می‌داشت و حتی اسامی و تاریخ تولد و وفات خاله‌ها، عمه‌ها و همه اعضای خاندان را - کوچک و بزرگ - بیان می‌کرد که من از یادداشت آنها خودداری می‌کردم و خوشبختانه برادر ارجمند و پژوهشگر تاریخ معاصر، جناب آقای دکتر محمدجواد مرادی، با تنظیم و نشر خاطرات آیت‌الله پسندیده، همه نکات مربوطه را هم نقل کرده است که برای اهالی تفصیل، مطالعه آن‌ها بسیار مفید خواه بود...

پس من در اینجا فقط خلاصه‌ای از آنچه را که در انارک - سال 1357 - یادداشت کرده ام - و محصول پرسش من و پاسخ ایشان است - از میان اوراق همان زمان، به طور ملخص می‌آورم:

• نخستین سئوال من درباره خاندان خودتان در مسائل مربوط به آن توضیحاتی بفرمایید.

آیت‌الله پسندیده در پاسخ سئوال من درباره ریشه خاندان خود گفتند: جد بزرگ ما دین علی شاه نام داشت. لقب «شاه» در هندوستان، بیشتر به سادات اطلاق می‌شده است. ایشان از علمای معروف کشمیر بوده و در همان منطقه هم به شهادت رسیده است. البته بعضی‌ها نقل کرده‌اند که ایشان اصالت ایرانی داشته و از نیشابور به کشمیر هجرت کرده است. من اطلاعات بیشتری راجع به جد بزرگوارمان ندارم و ظاهراً در آن ایّام اهتمامی به ثبت جزئیّات تاریخ و این نوع امور، در جریان نبوده است.

پسر «دین علی شاه» به نام سید احمد، حدود سال‌های 1250 هجری از کشمیر به نجف اشرف می‌رود و در آنجا با شخصی به نام «یوسف خان» که از اهالی روستایی در «کمره» بوده، آشنا می‌شود و او از جد بزرگوار ما درخواست می‌کند که همراه او به «خمین» بروند و ایشان این دعوت را می‌پذیرد و به خمین می‌آید.

 آقا سید احمد در سال 1257 هـ با خواهر یوسف خان ازدواج می‌کند و حاصل این وصلت سه دختر و یک پسر بوده و این پسر  در سال 1278 متولد می‌شود و نام او را مصطفی می‌گذارند... آقا سید احمد به علت اشتغال به امور کشاورزی، زندگی خوبی داشته و توانسته بود که از درآمد آن، علاوه بر امرار معاش و عدم استفاده از وجوهات شرعیه، املاکی را نیز اعم از زمین‌های مزروعی یا باغ و منزل، خریداری کند... که بعدها همه ورّاث از درآمد اجاره این اراضی و املاک، هزینه‌های زندگی خود را تأمین می‌کردند.

آقا سید احمد در اوایل سال 1286 هـ در خمین وفات نمود و طبق وصیت، جنازه او به کربلا منتقل گردید.

پدرمان مرحوم آقا سید مصطفی در همان اطاقی که من و «آقا»[2] در آن به دنیا آمدیم، متولد شده بود که تحصیلات ابتدایی را در خمین به پایان برد و بعدها، پس از رشد، به اصفهان رفت و از آنجا به حوزه نجف اشرف منتقل شد و طبق اسناد و اوراقی که باقی مانده بود، ایشان به درجه اجتهاد رسید و در سال 1312 هـ به «خمین» بازگشت.

پدر ما در ضمن خدمات دینی و ارشاد مردم، با خوانین و ملاکین بزرگ که به دهقانان ستم می‌نمودند، مبارزه می‌کرد و سرانجام هم در 42 سالگی توسط تفنگچی‌های بعضی از آن خوانین، در حالی که به سوی عراق - همان اراک امروز - در حرکت بوده، به شهادت می‌رسد... «آقا» در آن ایام کودکی چهار یا پنج ماهه بود.

البته ما با کمک و همراهی علماء بزرگ منطقه، توانستیم قاتل را دستگیر و به محکمه بکشانیم و بالاخره پس از محاکمه او، در تهران به دار آویخته شد. شرح مبسوط جریان محاکمه و اعدام قاتل را روزنامه «ادب» مورخ دهم ربیع الاول 1323 هجری، منتشر ساخت.[3]

• بی‌مناسبت نیست کمی هم درباره تولد، تحصیل و مسائل مربوط به امام خمینی بفرمایید. این نکاتی را که فرمودید برای ورود به بحث اصلی، مفید بود، ولی اصل موضوع بدون توضیح ماند.

- تولد من در سال 1313 هجری در خمین بود. در همان ساختمانی که هم اکنون هم هست. بعد از من، آقا سید نورالدین هندی در سال 1315 به دنیا آمد. «آقا» در جمادی الثانی سال 1320 هجری باز در همین مکان، در خمین، متولد شد و در واقع من نوعی سرپرستی خانواده را به عهده داشتم. پس از مجازات قاتل پدر بزرگوار در تهران، ما به خمین برگشتیم و البته سن کمی داشتیم و به درس خواندن در مکتب خانه ملا ابوالقاسم پرداختیم و سپس به اصفهان منتقل شدیم و من کتاب‌های مطول و شرائع را در آنجا خواندم. مدتی هم به درس حاج میرزا رحیم ارباب که معمم نبود و یک کلاه پوستی بر سر می‌گذاشت رفتیم. بعد به کربلا و نجف رفتیم و آقا ضیاء عراقی به دیدار ما آمد.

«آقا» در 7 سالگی مشغول تحصیل ابتدایی شد و به مکتب خانه آخوند ملا ابوالقاسم رفت و سپس نزد آقا شیخ جعفر که با ما نسبت فامیلی داشت، مدتی تلمذ نمود و اساتید دیگری که درس مقدماتی می‌گفتند.

• گفته شده که امام در نزد خود شما که سرپرستی ایشان را هم به عهده داشتید، تلمذ کرده‌اند؟

- بلی، ایشان بخشی از سیوطی، مطول و منطق را در نزد من آموختند و چون خط نستعلیق من خوب بود، «مشق» خط را هم در نزد من یاد گرفتند و لذا خط ایشان به خط من شباهت دارد.

«آقا» در سال 1339 هجری برای ادامه تحصیل به عراق ایران - یعنی همان اراک امروز - رفتند و شرح لمعه را هم نزد آقا شیخ عباس اراکی آغاز نمودند و با رفتن آیت‌الله حائری یزدی به قم در نوروز 1300 شمسی - 1340 هـ - «آقا» هم به قم رفتند و مقداری از سطوح را در نزد آیت‌الله خوانساری - آقا سید محمدتقی - و آیت‌الله میرزا سید علی یثربی خواندند و سپس در درس خارج آیت‌الله حائری یزدی شرکت نمودند. در واقع بخش عمده تحصیلات ایشان در نزد آقای حائری یزدی بود و در علوم فلسفی و عرفانی آیت‌الله میرزا محمدعلی شاه آبادی استاد ایشان بود که «آقا» بسیار تحت تأثیر عوالم عرفانی و تعلیمات اخلاقی و معنویات ایشان قرار گرفت.

پس از رحلت آقای حائری و آمدن آیت‌الله بروجردی به قم، «آقا» در درس ایشان حضور دائم یافت و حتی می‌فرمود که «آقای بروجردی خیلی مهم است و من از درس ایشان بسیار بهره‌مند شدم».

البته بعدها دیگر خود ایشان درس اخلاق، فلسفه، فقه و اصول را شروع کردند که چگونگی آن را اغلب دوستان می‌دانند و در کتاب‌هایی هم نوشته شده است.

• در مورد نام فامیلی اعضاء خاندان هم اگر توضیحی بفرمایید بحث ما تکمیل می‌گردد... چون فامیلی شما پسندیده و فامیلی اخوی هندی و فامیلی ایشان «مصطفوی» است؟

- در شناسنامه «آقا» نام فامیلی ایشان «مصطفوی» ذکر شده است و این شناسنامه در 1304 شمسی در گلپایگان به نام ایشان صادر شده است. چون زمان تولد ایشان، صدور شناسنامه رسم نبود. در آن سال آقای حسینعلی بنی‌آدم که رئیس اداره ثبت احوال و سجلات و مرد فهمیده و مودبی بود، به منزل ما آمد و اطلاع داد که باید نام فامیلی را انتخاب کنیم که دیگران از آن استفاده نمی‌کنند. همه ما با توجه به نام پدر، فامیلی مصطفوی را انتخاب کردیم، ولی گفتند همه شما نمی‌توانید یک نام فامیلی داشته باشید و این از لحاظ قانونی «ممنوع است»! من فامیلی «هندی» را انتخاب کردم چون جد بزرگ ما از هندوستان آمده بود و اخوی کوچک ما آقا سید نورالدین هم همین لقب را انتخاب کرد، ولی بعد بعضی دوستان گفتند که لقب «هندی» نوعی وابستگی به هند را نشان می‌دهد و جالب نیست و من چند اسم انتخاب کردم که به تهران فرستادند و در تهران از بین آنها نام پسندیده را برای من برگزیدند و ابلاغ کردند و لذا فامیلی من همان «پسندیده» شد ولی آقای سید نورالدین همان «هندی» را پذیرفت و «آقا» هم که از اول مصطفوی را پسندیده بود، با همان لقب باقی ماند و به همین دلیل هر کدام از ما سه برادر، دارای یک فامیلی نشدیم و القاب مختلفی داریم...

***

 البته در مدت چند ماهی که در انارک یزد، به خواست خود آیت‌الله پسندیده در منزل محل اقامت ایشان، اسکان یافته بودم، همه روزه، پس از صبحانه و یا شب، اگر میهمان و مسافری نداشتیم، بنده به طرح سئوالات دیگری درباره مسائل مختلف آن دوران، به ویژه دوران حکومت دکتر مصدق می‌پرداختم که ایشان نیز توضیحات و بیاناتی ایراد می‌کردند و البته در پاره ای از موارد، از جمله اقدامات دکتر مصدق، که خود آیت‌الله پسندیده و بنده و خیلی‌های دیگر با استناد به قانون مصوبه و توشیح شده توسط ایشان - در دوره داشتن اختیارات تامه!! - درباره امنیت اجتماعی! تبعید شده بودیم، با ایشان به بحث طلبگی می‌پرداختیم که به گوشه‌هایی از آن، در موارد دیگر - خاطراتی از تبعیدگاه انارک مندرج در فصلنامه یادآور - اشاراتی کرده‌ام که در اینجا تکرار نمی‌کنم.

• درباره خاندان و نیاکان مقیم کشمیر، اطلاعات بیشتری دارید؟

- نه! من اطلاعات خاصی ندارم و همان مقدار که در اول گفتم جد بزرگوار ما از کشمیر به نجف اشرف می‌رود و از آنجا به «کمره» -یا خمین - می‌آید و در آنجا ازدواج می‌کند و صاحب اولاد می‌شود که شرح آن را گفتم...

***

اتفاقاً روزی سابقه خاندان را از امام خمینی؟ره؟ هم سئوال کردم و گفتم که من این نکته را از آقای اخوی آیت‌الله پسندیده سئوال کردم، اطلاعات کاملی در اختیار نگذاشتند! امام لبخندی زده و گفتند: من هم مانند ایشان اطلاعات دقیقی، غیر از آنچه که معروف است، ندارم.

من اضافه کردم: یکی دو نامه از حضرتعالی به یکی از علمای هند و کشمیر فرستاده شده که نشان می‌دهد در اصالت انتساب - سادات ایرانی مقیم کشمیر - هند، شک و تردیدی نیست و حتی آنها از حضرتعالی دعوت کرده بودند که سفری به آن سرزمین داشته باشید و حضرتعالی در پاسخ نوشته‌اید که «دوباره از الطاف کریمه و دعوت به محل مذکور که علی الظاهر وطن آبایی اینجانب نیز بوده متشکر شدم...»

امام توضیحی نیفزودند و بدین ترتیب اصل موضوع مسجل است و تفصیل آن، نیاز به تحقیق و تفحص دارد؟

اینک برای نخستین بار، متن دو نامه امام را در این رابطه، در مقدمه این کتاب می‌آورم.لازم به یادآوری است که برادر عزیز ما مرحوم حجت الاسلام والمسلمین شیخ غلامرضا گلسرخی، در دورانی که به عنوان نماینده آیت‌الله منتظری و وابسته فرهنگی جمهوری اسلامی در هند به سر می‌برد و اقدامات ارزنده‌ای را هم در آن دیار انجام داد، این دو نامه را به دست آورده بود که با اصرار اینجانب، نسخه کپی آن را در اختیار من قرار داد.

من در ادامه سؤالم از امام ضمن ارائه دو نامه‌ای که از ایشان در اختیار بود، این مطلب را مجدداً از خود معظم له هم سئوال کردم. با لبخندی فرمودند: «البته ریشه اصلی ما و شما به مدینه منوره بر می‌گردد. حالا مهم نیست که انسان در کدام یک از بلاد به دنیا آمده باشد. همه عالم از آن خدا است. اما این دو نامه در پاسخ یکی از علماء مقیم کشمیر نوشته شده که دعوت کرده بود من به آن دیار سفر کنم.اطلاع تفصیلی از این امر در اختیار من نیست و البته اهتمامی هم به آن ندارم، چون همه زمین‌های عالم یکی است و همه جهان هستی از اوست...»

این عین مطلبی است که امام در پاسخ من گفتند و البته در نقل آن، شاید فقط کلماتی، نقل به مضمون باشد و در واقع مطلب در تأکید بیانات آیت‌الله پسندیده و دو نامه مرقوم شده توسط خود ایشان است. و این البته ناشی از دیدگاه امام خمینی نسبت به جهان هستی و عالم خاکی است که همه را از «او» می‌داند و اهمیتی به گوشه‌ای از خاک آن نمی‌دهد... و این برداشت از عالم هستی، در واقع پاسخ به کسانی است که می‌گویند چرا امام خمینی، به هنگام بازگشت به ایران، در جواب خبرنگاری که پرسید اکنون چه احساسی دارید؟ فرموده بود: «هیچی»! و این کلمه برای کسانی که به دور از عالم معرفت هستند، قابل فهم نبود... به ویژه آنهایی که خود را وابسته و دلبسته به گوشه ای از این عالم خاکی می‌دانند!

اینک متن دو نامه امام به یکی از علمای کشمیر:

نامه اول:

24/ج2/89

بسمه تعالی

به عرض عالی می‌رساند مرقوم محترم که حاکی از سلامت مزاج شریف و حاوی تفقد از اینجانب و اظهار احساسات دینیّه بود، موجب تشکر گردید. سلامت و سعادت جنابعالی را خواستار است.

اینجانب بحمدالله تعالی مزاجاً سلامت و به اشتغالات معمولی می‌گذرانم. امید است خداوند تعالی موجبات اصلاح امور مسلمین و حوزه‌های دینیّه را فراهم فرماید. از الطاف کریمه و دعوت به محل مذکور که علی الظاهر وطن آبائی اینجانب نیز بوده، متشکر شدم، لکن با اشتغالات فعلی از نعمت ملاقات جنابعالی و سایر آقایان محترم آن سامان محرومم.

امید است خداوند تعالی توفیق بیشتری عنایت فرماید. از جنابعالی امید دعای خیر برای حسن عاقبت دارم.

و السلام علیکم

روح الله الموسوی الخمینی[4]

نامه دوم

25 رجب 89

بسمه تعالی

به عرض عالی می‌رساند مرقوم محترم واصل سلامت و سعادت جنابعالی را از خداوند تعالی خواستار است.

راجع به اینکه اطلاع تفصیلی درباره محل سکونت اجداد خودم بدهم مع الأسف اطلاع تفصیلی ندارم؛ چون جد اینجانب به طوری که معروف است و محل اشکال نیست، مسمّی به سید احمد معروف به سید هندی از آن بلاد به نجف آمده است و از نجف به وسیله بعضی محترمین محل، ...به خمین آمده است و با یکی از محترمین وصلت نموده و پدر اینجانب سید مصطفی، پسر ایشان بوده و در طفولیت ایشان، سید احمد فوت شده است و اطلاعاتی در دسترس اینجانب نیست، اگر از سادات آن محل کسی به این اسم به نجف اشرف هجرت نموده است - در حدود یکصد سال قبل، کمی زیاد و کم - ممکن است ایشان باشند و در محل گفته می‌شود که ایشان از کشمیر بوده‌اند و گاهی گفته می‌شود که از هند بوده است و منافات ندارد.

در هر صورت اگر جنابعالی اطلاعی دارید اینجانب را مستحضر فرمایید. از جنابعالی امید دعای خیر دارم.

والسلام علیکم

روح الله الموسوی الخمینی[5]

این بود خلاصه‌ای از آنچه که مرحوم آیت‌الله سیدمرتضی پسندیده و خود حضرت امام خمینی‌؟رح؟ در پاسخ پرسش‌های این‌جانب درباره خاندان خودشان بیان نمودند و متأسفانه به علت مرور زمان و عدم اهتمام به این مسئله در گذشته، تحقیق دقیقی درباره تفصیل این امر، به عمل نیامده است، ولی در مورد «خاندان پس از هجرت» اطلاعات مبسوط و مشروحی آیت‌الله پسندیده بیان داشته‌اند که اشاره کردم کتابی تحت عنوان: «خاطرات آیت‌الله سیدمرتضی پسندیده برادر امام خمینی؟ره؟» و «خاندان امام خمینی، گوشه‌هایی از تاریخ معاصر ایران» که توسط جناب دکتر مرادی‌نیا تنظیم و بارها توسط «انتشارات سوره مهر» وابسته به حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی چاپ شده و علاقمندان می‌توانند به آن کتاب مراجعه کنند.


[1]  . خاطرات آیت‌الله پسندیده ـ گفته‌ها و نوشته‌ها ـ چاپ مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام 1384، ص 247.

 

[2] . مراد امام خمینی است.

 

[3]  . به بخش پیوست ها مراجعه شود.

 

[4]. دستخط امام خمینی در بخش اسناد در صفحه 126 آمده است.

 

[5]. دستخط امام در بخش اسناد آمده است.

 

مشخصات کتاب

  • آیتالله سید مرتضی پسندیده
  • کلبه شروق
  • سید هادی خسروشاهی
  • فارسی
  • چاپ شده
  • 20000 20000
  • 978-964-7255-87-5
  • چاپ قم / نوبت اول
  • زمستان 1398
  • 1000