Rated 5.00/5 based on 1 readers reviews
به مطلب امتیاز دهید :
( 0. امتیاز از 0 )

ناشر : کلبه شروق
نویسنده : سیدهادی خسروشاهی
در بخش نخست این کتاب به چگونگی آشنایی و همکاری فرهنگی ـ سیاسی با دکتر ابراهیم یزدی، از سال­های 1332 به بعد و در تهران، سخن گفته‌ام، و اکنون بی‌مناسبت نیست اشاره کنم که این همکاری، با آغاز مکاتباتی بسیار، به هنگام اقامت وی در آمریکا، ادامه داشته است.

 

فهرست مطالب

 

مقدمه  11

1 ـ یادی ازمبارزی مسلمان،صبور و شکور23

یادی از مبارزی مسلمان، صبور و شکور! 25

فعالیت در «متاع». 29

انقلاب اسلامی ایران و جمال عبدالناصر 41

پس از انقلاب

۲ ـ نامه‌هاـ مکاتبات57

تنظیم مباحث فکری،یک ضرورت. 59

تبادل فرهنگی. 67

چه باید کرد؟. 70

درباره نشریات «در راه حق». 79

بی‌برنامگی حوزه‌ها 81

 اعلام وصول! 89

نقدی بر نشریه «در راه حق». 90

دعوت به نجف.. 97

جلسه دانشجویان مسلمان در بیروت. 98

اشاره‌ای به مشکلات! 100

اخبار... 102

تقدیر 106

اسلام و جامعه ـ سمینار نیجریه. 107

نامه اداری! 121

مراجعت از سفر عراق. 122

کتابی جدید درباره زن و مرد. 125

شهادت سید قطب ـ مصر 127

درباره سفر به اتریش.. 131

پیشنهادهایی درباره نشریات مذهبی. 133

سفر حج. 141

در انتظار نشریات. 144

ارسال نشریات جدید. 147

در سفر حج. 149

جنایات رژیم بعث عراق. 150

کتابی درباره سید جمال‌الدین اسدآبادی. 153

کتاب­های بانو نکی.آر. کدی. 155

در راه مکّه. 158

آمار مسلمانان. 160

ارسال کتاب و نشریات. 162

معرفی افراد به انجمن. 164

سفر عمره مفرده. 166

معرفی دارالتبلیغ... 168

ضربه منافقین و وضع ایران. 171

اهدای کتاب­های اسلامی. 184

مبادله کتاب. 186

تکلیف ما با منافقین چیست؟. 188

ضرورت همکاری با جوانان. 192

مفقود شدن کتاب در مجلس سنا! 195

عزم سفر به حج. 197

اعلام وصول... و درخواست کتبی دیگر 200

نامه‌ای از کربلا. 204

تغییر آدرس! و نام مستعار 206

ارسال نشریات در راه حق. 208

نامه‌ای از محمدمهدی خسرونژاد! 209

۳ملحقات211

1ـ در آرزوی تحول اساسی. 213

2ـ فعالیت مسیحیت. 216

3ـ اشتراک مجله مکتب اسلام. 220

4ـ ارسال نشریات. 221

5ـ درباره نامه سید جمال. 223

6ـ طرحی برای آرم دارالتبلیغ. 224

7ـ اسلام و مسیحیت. 227

8ـ گزارش نشست سالانه انجمن اسلامی. 231

9ـ وعده ارسال کتاب. 233

10ـ ضرورت کار مثبت درباره مسیحیت. 235

11ـ کتاب درباره زندگی ائمه. 240

12ـ اعلام وصول... 242

13ـ درباره روابط زن و مرد. 243

14ـ پاسخی از مهندس محمد توسلی. 246

15ـ‌ نامه یک مسلمان آمریکایی. 249

16ـ تغییر آدرس.. 251

17ـ همکاری با مکتب اسلام. 252

۴ - پیوست‌ها255

پیوست 1 : تصحیح تاریخ. 257

پیوست 2 :‌نامه‌ به راشد الغنوشی. 266

پیوست 3 :‌ زندگی‌نامه دکتر ابراهیم یزدی. 270

5 ـ تصاویرواسناد273

پیوست ویژه

6 ـ فهارس. 341

فهرست اعلام  343

فهرست اماکن  347

فهرست کتب  351

 

مقدمه

در بخش نخست این کتاب به چگونگی آشنایی و همکاری فرهنگی ـ سیاسی با دکتر ابراهیم یزدی، از سال­های 1332 به بعد و در تهران، سخن گفته‌ام، و اکنون بی‌مناسبت نیست اشاره کنم که این همکاری، با آغاز مکاتباتی بسیار، به هنگام اقامت وی در آمریکا، ادامه داشته است.

محتوای ده‌ها نامه به دست آمده که بین من و دکتر یزدی رد و بدل شده است، نشان‌دهنده چگونگی تبادل فکری یک طلبه از حوزه علمیه قم و یک دانشجو از دانشگاه تهران، ـ ‌مقیم آمریکا ـ است که امروزه می‌توان آن‌ها را بازگوکننده بخشی از تاریخ معاصر و نوع هم‌آهنگی شخصیت‌های فکری ـ فرهنگی در قرن پیشین نامید. در واقع این امر اتفاق جالب و قابل توجهی است که دکتر ابراهیم یزدی از آمریکا و اینجانب از ایران، در سال‌های پیش از انقلاب دارای هم‌اندیشی مشترکی بوده و به مدتی طولانی با هم مکاتبه داشته‌ایم و مسائل کوچک و بزرگ را از راهی دور و دراز، با هم در میان گذاشته و به بحث و نقد پرداخته‌ایم.

به نظرم محتوای این نامه‌ها امروز ارزشمند و خواندنی است و تأمل در آنها نشان می‌دهد که چگونه وحدت دراندیشه اسلامی، یک عضو حوزه را با یک عضو دانشگاه، در تماس و ارتباط و به تعبیر دقیق «تعامل» و «ترابط» قرار داده است. مباحث مطرح شده در این نامه‌ها، زیاد،‌ گسترده و متنوع است و مسائل کلی و جزئی: «دین»، «جامعه»، «مبارزه»، «تبلیغ»، «ایدئولوژی» و «فرهنگ» و... را شامل می‌شود.

با تأمل در لایه‌های این نوشته‌های چند وجهی و چند طیفی، می‌توان چندین سیر را در مطاوی آنها مورد بررسی قرار داد: سخن در ابتدا یا نامه‌های نخستین، کاملاً صبغه دوستی و فرهنگی دارد، اما به تدریج به سمت سیاست و تحولات سیاسی ـ‌ اجتماعی مایل می‌شود و با گذر زمان، به نوعی هم‌اندیشی و هم‌فکری در جهت مبارزه و اصلاح تبدیل می‌شود. بنابراین می‌توان گفت که این مسئله دارای جوانبی متعدد و متنوع است و می‌سزد که توسط کسانی که به مطالعه در تاریخ و ادبیات سیاسی عصر ما علاقمندند،‌ مورد تعمّق قرار بگیرد.

روح اصلاح‌ طلبی و تلاش برای تغییر و ایجاد تحول در جامعه و نهادهای مذهبی ـ‌ سیاسی، در همه نامه‌ها و مکاتبات آشکار است و در واقع هیچ نامه‌ای خالی از دغدغه‌های بزرگ فرهنگی، اجتماعی و سیاسی نیست. با گسترش زمینه‌های هم‌سخنی، همفکری‌ها نیز گسترش می‌یابد. در برخی از نامه‌ها، می‌توان نوعی از همکاری‌های علمی ـ قلمی را مشاهده کرد. در برخی دیگر از نامه­ها، تشویق و ترغیب چاشنی اصلی نامه و حتی غرض و هدف تحریر است. جالب است که این حالت دو طرفه است و هر دو سوی این مکاتبات، چنین حالتی دارند و از نگاه انتقادی طرفین و نوع انتقادها و نوع بیان آنها، می‌توان سمت و سوی فکری نویسندگان را بازشناسی کرد. مثلاً دکتر یزدی معمولاً از کیفیت چاپ نشریات مذهبی ایران و محتوای کهنه آنها انتقاد به عمل می‌آورد و مرتب تذکر می‌دهد و اینجانب نیز از نبود نیروی کافی در حوزه علمیه قم و همچنین حوزه علمیه نجف... ولی در مجموع، همراهی با این مکتوبات و مکاتبات، خواننده را با متن وقایع به جلو می‌برد و به راهی جدید می‌رساند.

... در این بُرهه، بی‌تردید برخی از نامه­ها از تطاول ایام و عملة ظلمه و مأموران تعقیب و مراقبت‌ها! در امان نمانده و از دست رفته است. از این رو، ملاحظات امنیتی همواره مورد توجه بوده است: تغییر مکرر آدرس­ها، انتخاب اسم‌های مستعار توسط طرفین، از نوع: «منتظمی»، «خسرونژاد»، «خلیل» و «سید مهدی»، و «سید محمدهادی»، «دکتر شهاب» و... به دلیل وقوف به مراقبت و تجسّس ساواک و از باب هوشمندی و احتیاط است. در برخی از نامه‌ها به اصل این مسئله اشارت رفته است.

***

 در مجموع، این نامه‌ها، به نوبه خود بخشی از تاریخ مبارزاتی حوزه و دانشگاه را در خود جای می‌دهد و حاوی مسائل اصلی مبارزه در سال‌های پیش از انقلاب است. به همین دلیل در اهمیت این نامه‌ها نباید تردید کرد و اکنون انتشار این نامه‌ها که خوشبختانه بی‌کم‌وکاست و عیناً  و به صورت دقیق و کامل صورت می‌گیرد، زمینه‌ساز آگاهی‌های تازه‌ای خواهد بود که تا پیش از این پدید نیامده بود. اهل تأمل و تحقیق با تمرکز در درونمایه این نامه‌ها، می‌توانند به مسائلی راه ببرند که ارزش تاریخی آن جدی است و چه بسا بتوان بر اساس مطالب قابل استخراج از این نامه‌ها، به بسیاری از ابهام‌ها و پرسش‌ها و مجهول‌های پیشین، جواب متقن و قابل قبول تدارک دید: اینکه دو طرز تفکر مختلف، چگونه با کنار گذاشتن تفاوت‌ها،‌ وحدت می‌یابند و اینکه چگونه در دل اتحاد، عوارضی از اختلاف فکر و اختلاف سلیقه و نقد و اشکال و تفاوت نگاه، جریان دارد.

***

البته گذشت زمان به دلایل متعددی، شکاف‌ها را زیاد کرد و بر فاصله‌ها افزود، با این حال، هیچ‌یک از طرفین سابقه این سیر تاریخی، منکر گذشته و آنچه که پیش آمده، نیستند و دقیقاً‌ به دلیل همین زمینه عقیدتی است که این همکاری و تبادل فکری و قلمی همچنان ادامه می‌یابد و تا پایان حیات دکتر ابراهیم یزدی به عناوین مختلف تکرار می‌شود و امروز، اینجانب به قصد بازخوانی روزگاران گذشته و شاید هم دفاع از مظلوم و کسی که حق تلاش‌ها و زحمات او ادا نشده، این نامه‌ها را از بایگانی نیم قرن قبل بیرون کشیده و زحمت خواندن مرور آنها را بر خود سهل شمرده است و البته این در عین حال که سنتی زیبا و ارزشمند است، وفاداری به تاریخ نیز هست و می‌تواند الگویی باشد برای تمام کسانی که در عرصه تاریخ و سیاست و مبارزه زیسته‌اند و در راه هدفی مشترک قلم زده و گام برداشته‌اند. آنچه بیش از هر چیز ارزش فکر و ذکر دارد، این بخش از ماجراست: حفظ امانت تاریخ و ادای حق هر فردی که ارزش و شایستگی به نیکی یاد کردن را دارد.

***

این تبادل فکری ـ‌ فرهنگی تا پیروزی انقلاب اسلامی ادامه داشت و پس از پیروزی هم به نحو دیگری جریان یافت، گرچه مسائل خاص آغاز انقلاب، جدایی‌ها و دوری‌های ناروایی را به بار آورد، اما در موارد حاد و حساس، باز «همکاری» در راستای «اهداف مشترک» ادامه یافت.

به نمونه‌ای از این امر، به عنوان یک خاطره سیاسی اشاره می‌کنم:‌ در اوج بحران‌های سیاسی و حزبی آغاز انقلاب و تأسیس و پیدایش احزاب اسلامی و سازمان‌های ملی‌گرا، «حزب خلق مسلمان» نیز به وجود آمد و به فعالیت پرداخت و در دورانی که می‌بایست به وحدت و هم‌آهنگی بین همه نیروهای انقلابی پرداخته شود و انقلاب نیازمند این وحدت و تفاهم بود، ناگهان جناب شیخ صادق خلخالی با نوشتن مقاله‌ای تحت عنوان: «بهانه‌ها را از دست خائنان باید گرفت»، در روزنامه اطلاعات مورخ 2/2/1358، ضمن حمله به تأسیس حزب جدیدی به نام «خلق مسلمان» که گویا «به هیچ وجه صلاح و مصلحت رهبران و جامعه اسلامی ما نیست!» «از حضرت مستطاب آیت‌الله‌العظمی شریعتمداری که کاملاً حُسن نیت دارند» خواست که «بهانه‌ای به دست خائنان و ایادی و اوباش رژیم سابق داده نشود تا زیر پرچم حزب خلق مسلمان به سینه‌زنی بپردازند!».

این حمله بی‌موقع و یا حساب شده! بر حزب جدیدالتأسیس، باعث نفرت و انزجار مردم مسلمانی گردید که با حُسن نیت در کنار حزب اسلامی جدید، قصد فعالیت در راستای اهداف نظام اسلامی داشتند و با تصور اینکه هدف نویسنده مقاله، ایجاد نظامی تک‌صدایی و خفه کردن دیگران است و یا اصل مقاله نوعی اهانت به آیت‌الله شریعتمداری است، در گوشه و کنار کشور به تظاهرات و راهپیمایی‌های اعتراض‌آمیز پرداختند.

در همین رابطه وقتی از تبریز به من خبر داده شد که مقدمه یک تظاهرات وسیع و راهپیمایی سراسری در آذربایجان فراهم شده و عناصر و سازمان‌های ضدانقلاب، مردم را به شرکت در این تظاهرات دعوت و تشویق می‌کنند، بلافاصله به دیدار آیت‌الله شریعتمداری رفتم و از ایشان خواستم که طی اعلامیه‌ای، این راه‌پیمایی‌ها را منع و تحریم کنند تا دشمن مشترک سوءاستفاده نکند... ایشان گفتند: «من که دعوت به انجام تظاهرات نکرده‌ام تا آن را لغو کنم. این قبیل نوشته ­ها و اعمال و تحریکات دیگران، عکس‌العمل‌هایی دارد که طبیعی است.» و سرانجام ایشان در مقابل تأکید و اصرار من گفتند: «من فکر می‌کنم، تا فردا ببینم چه می‌شود!»

من در اثر معاشرت درازمدت با ایشان، می‌دانستم وقتی ایشان مسأله‌ای را به «فکر کردن»! موکول می‌کند، آن کار انجام نخواهد شد و لذا به منزل برگشتم تا ببینم خدا چه می‌خواهد.

 اتفاقاً در همین هنگام، آقای دکتر ابراهیم یزدی به من زنگ زد که شبانه برای امر مهمی از طرف هیأت دولت به قم آمده و می‌خواهد با آیت‌الله شریعتمداری ملاقات کند ولی دفتر ایشان می‌گوید که: «دیر وقت است، فردا بیایید!...» و فردا خیلی دیر است، من بلافاصله از منزل خارج شدم و به سرعت خودم را به درب منزل آیت‌الله شریعتمداری رساندم. دکتر یزدی در کوچه قدم می‌زد... با اندرونی منزل آیت‌الله شریعتمداری تماس گرفتم و علیرغم اینکه گفته شد «وقت ملاقات» نیست! بالأخره به اصرار من، قرار شد همراه دکتر یزدی به داخل «اندرونی» برویم، چون دیروقت بود و ایشان به «بیرونی» نمی‌آمدند... در اتاق دمِ در ورودی اندرونی نشستیم و من قبل از آمدن آیت‌الله شریعتمداری، به آقای دکتر یزدی گفتم که اگر امشب نتوانیم از ایشان اعلامیه‌ای در منع تظاهرات بگیریم، یقیناً فردا هرگز این امر عملی نخواهد شد و تصریح کردم که چون فرزند ایشان، آقای سید حسن شریعتمداری در تهران است و شب برمی‌گردد، به یقین روی اهداف خاصی که دارد، مانع از صدور بیانیه خواهد شد.

... در این هنگام آیت‌الله شریعتمداری وارد اتاق شد و دکتر یزدی شرحی از وخیم بودن اوضاع و تحرکات ضدانقلاب را گزارش داد و از طرف دولت خواستار صدور بیانیه‌ای شد، اما آیت‌الله شریعتمداری باز موضوع را به «فردا» موکول کرد! من و آقای دکتر یزدی بر ضرورت صدور شبانه بیانیه برای جلوگیری از خطرات احتمالی تخریب و آشوب و درگیری و خون‌ریزی تأکید کردیم و ایشان پس از تأملی کوتاه سرانجام به من گفتند: «شما یک چیزی بنویسید تا من ببینم و امضا کنم». من بلافاصله در یک صفحه کاغذ کوچک، بیانیه‌ای ملایم در ضرورت جلوگیری از اقداماتی که موجب سوءاستفاده دشمن و «امپریالیسم»! می‌گردد، نوشتم و به ایشان دادم. آیت‌الله شریعتمداری چند جمله یا کلمه را اصلاح نموده یا تغییر دادند و به کلمه «امپریالیسم» هم اعتراض نکردند! ولی به من گفتند یک سطر به آخر آن با خط خودم اضافه کنم تا ایشان امضا کنند و آن جمله این بود: «البته هر وقت ضروری شد، خود ما دستور تظاهرات و راه‌پیمایی را خواهیم داد»، که بعد از اضافه کردن آن، ایشان بیانیه را امضا نمودند... من پس از امضای ایشان فی‌المجلس، متن آن را پاکنویس کرده و به آقای دکتر یزدی دادم که با خوشحالی به تهران برگشت و متن بیانیه، شبانه در رادیو و تلویزیون پخش گردید و طبق معمول! اصل نسخه را برای «آرشیو» خود، نگه داشتم.[1]

متن آن بیانیه با دست‌خط من و جملات اصلاح شده با خط آیت‌الله شریعتمداری و امضای ایشان، به قرار زیر بود:

بسمه تعالی

و اعتصموا بحبل الله جمیعاً و لاتفرقوا

ملت مسلمان ایران!

مردم قهرمان آذربایجان!

برادران عزیز شهرستان قم!

طبق اطلاعات واصله، قرار بوده است که در تبریز و بعضی دیگر از شهرستان‌ها، تظاهراتی به عنوان پشتیبانی از ما راه بیندازند، ولی با توجه به اینکه در چنین شرایط حساس و بحرانی که مملکت نیازمند به آرامش و اتحاد کلمه می‌باشد و ممکن است این‌گونه تظاهرات توسط عناصر مزدور وابسته به امپریالیسم، مورد سوءاستفاده قرار گیرد و منجر به حوادث نامطلوب و غیرقابل جبرانی شود، بدین‌وسیله از عموم مردم متدین سراسر ایران می‌خواهیم که از هرگونه راه‌پیمایی
و تظاهرات خودداری نموده و اجازه ندهند که دشمنان اسلام از فرصت سوءاستفاده کنند.

و البته هر وقت ضروری شد، خود ما دستور تظاهرات و راه‌پیمایی را خواهیم داد.

سید کاظم شریعتمداری

16 محرم الحرام 1400 هجری ـ قم

 با این اقدام مشترک نیمه شبانة دکتر یزدی و اینجانب، از یک غائله بزرگ که بی‌تردید همراه با درگیری و خون‌ریزی می‌شد، جلوگیری به عمل آمد و توطئه‌ای که دشمنان انقلاب و گروه‌ها و سازمان‌های چپ و راست، طرح‌ریزی کرده بودند، خنثی گردید.

***

البته من در این دوران، در همه امور با دکتر یزدی و دوستانشان، همفکر و همراه نبودم ولی در صداقت آنان تردید نداشتم و علیرغم مخالف بودن در پاره‌ای برداشت‌ها و سیاست‌های در پیش گرفته شده، به تفاهم و اخوت اسلامی ادامه دادیم و این اختلاف فکری را مجوزی برای دشمنی نمی‌دانستم...

در همین رابطه، من یکبار پس از یک گفتگوی طولانی با ایشان درباره مسائل روز و ضرورت ادامه همکاری با مسئولین نظام، برای حفظ ارزش‌های انقلاب به ایشان گفتم که: قرآن مجید به هنگام برخورد با مشرکین! دستوری می‌دهد که بسیار زنده و ارزنده است... در قرآن مجید آمده است: « وَإِنَّا أَوْ إِیاكُمْ لَعَلَى هُدًى أَوْ فِی ضَلَالٍ مُبِینٍ، قُ قُلْ لَا تُسْأَلُونَ عَمَّا أَجْرَمْنَا وَلَا نُسْأَلُ عَمَّا تَعْمَلُونَ، قُلْ یجْمَعُ بَینَنَا رَبُّنَا ثُمَّ یفْتَحُ بَینَنَا بِالْحَقِّ وَهُوَ الْفَتَّاحُ الْعَلِیمُ» (سوره سبأ، آیات 24 و 25) ـ ما یا شما، یا در راه راست و یا گماهی روشن هستیم، بگو شما مسئول گناهان ما نیستید و ما نیز در برابر اعمال شما مسئول نخواهیم بود ــ و قابل توجه است که درباره پیامبر اکرم تعبیر «جرم» به کار می‌رود ولی در مورد طرف مقابل از کلمه «عمل» استفاده می‌شود. و در پایان می‌فرماید: ـ «خداوند سرانجام در میان ما و آنها به حق داوری
خواهد کرد.»[2]

بدین‌ترتیب، ایشان و دوستان دیگر را هرگز خارج از دایره اخوت اسلامی نمی‌دانستیم و اشتباهات آنان را تذکر می‌دادیم که یا به نتیجه می‌رسید و یا هر کسی با تشخیص خود به راه خود ادامه می‌داد. و اصولاً از آغاز خلقت هم قرار نبوده که همه یکسان فکر کنند!...

***

پس از درگذشت دکتر ابراهیم یزدی متأسفانه در مکتوب چاپ شدة شخص معروفی ـ خطاب به مرحوم آیت‌الله سیدمرتضی­پسندیده ـ دیدم که درباره این‌ها، چنین قضاوت! می‌کند:

« این‌ها آدم‌های بی‌دینی هستند که در قالب دین، به اسلام و مسلمین ضربه می‌زنند!»

و این نوع داوری بی‌تردید ناجوانمردانه و به دور از موازین شرعی است و ما در «متشرّع» بودن آنان، تردیدی نداریم و با نشر این اسناد ـ نامه‌ها ـ روشن می‌گردد که دکتر ابراهیم یزدی، از چه زمانی و شاید حتی قبل از تولد نویسنده آن نامه، در راه اسلام تلاش می‌کرد و چگونه ـ علیرغم اختلاف سیاسی ـ در این مسیر استوار بود و به اهداف و ارزش‌های انقلاب اسلامی وفادار ماند.

***

قسمت عمده این نامه‌ها که سالیانی دراز و از بلاد مختلف: قم، تهران، تبریز، نجف، کربلا، مکه، مدینه و... نوشته شده، توسط آقای دکتر یزدی نگهداری شده بود که در مجموعه خاطرات ده جلدی خود ـ چاپ آمریکا ـ آن‌ها را آورده است و تعدادی هم در بین اوراق اینجانب به دست آمد که در این کتاب، ـ به عنوان ملحقات ـ عیناً آنها را هم نقل می‌کنیم. و با توجه به اشارت­های وارده در بعضی از نامه‌ها، هم روشن می‌شود که تعدادی از نامه‌های طرفین به دست من یا ایشان نرسیده است.

به محتوای کلی نامه‌ها اشاره شد و توضیح کامل درباره آنها متأسفانه مقدور نیست و علاقمندان خود با مراجعه و بررسی آنها می‌توانند حقایقی را به دست آورند.

البته هرگونه نقد و اصلاح و توضیح دوستان را، برای تکمیل کتاب در چاپ‌های بعدی، پذیراییم. و الله من وراء القصد.

سید هادی خسروشاهی

قم ـ‌ بهمن ماه 1396، جمادی‌الاول 1439


[1]. اصل دستخط و مشروح جریان در کتاب: «درباره حزب خلق مسلمان» ـ چاپ قم، انتشارات کلبه شروق، آمده است.

[2]. برای تفصیل امر به تفسیر المیزان، ج 1۶ و تفسیر نمونه، ج 18 مراجعه شود.

مشخصات کتاب

  • خاطرات مستند درباره دکتر ابراهیم یزدی
  • کلبه شروق
  • سیدهادی خسروشاهی
  • فارسی
  • چاپ شده
  • 14000 14000
  • 978-964-7255-79-0
  • چاپ قم / نوبت اول
  • بهار 1397
  • 1000