... چند سال قبل، اين جانب در «قم» تلفنى به استاد مصباح گفتم كه من مجموعه شماره هاى «انتقام» را مانند نشريه «بعثت» در آرشيو شخصى خود نگهدارى كرده ام و اكنون كه «بعثت» در شرف انتشار به طور مستقل است:

اولاً: بفرماييد كه «مجاز به نشر مستقل آن هستم يا نه؟»

ثانياً: ما كه در آن زمان مى دانستيم مسئول نشريه جناب عالى هستيد اما با همكاران شما آشنا نيستيم؛ مى شود آنها را معرفى كنيد تا در مقدمه ذكر خيرى از آنها به عمل آيد؟

ثالثاً: يكى از دوستان در كتابى نوشته است كه اين نشريه مربوط به هيئت مؤتلفه بود؟ اين قضيه آيا صحت دارد يا نه؟

آقاى مصباح در پاسخ تلفنى چنين گفتند: جناب عالى مجاز هستيد كه مجموعه شماره هاى انتقام را يك جا منتشر سازيد. بالاخره نشريه به تاريخ انقلاب مربوط است و انحصارى من نيست. اما در مورد همكاران، بايد عرض كنم كه من در آماده سازى اين نشريه از نوشتن مقالات تا تهيه مقدمات و تكثير و حتى سيم زنى و بسته بندى، تنها بودم و همكار رسمى در اين رابطه نداشتم و به همين دليل نوشته آن برادر صحت ندارد و نشريه «انتقام» ارگان هيچ سازمان و تشكيلات سياسى ـ مذهبى نبود، بلكه در واقع نشريه حوزه علميه قم بود. البته برخى از دوستان در توزيع آن شركت داشتند كه اجرهم على الله.

... از اين مذاكره تلفنى چندين سال گذشت و حوادث گوناگون و اشتغالات ناهمگون! ما را از نشر مجموعه 10 جلدى اسناد نهضت اسلامى ايران بازداشت تا آن كه اخيراً توفيق حق يار شد و تصميم بر اين شد كه همه آن مجموعه يكى پس از ديگرى، منتشر گردد.

... در همين رابطه قصد داشتم كه در «قم» استجازه مجدد از برادر عزيزمان به عمل آورم... اما موفق نشدم... تا آن كه در روز يك شنبه 15/4/79، توفيق يار شد و پس از ديدار مسئولان نظام با مقام رهبرى ـ و پس از سخنرانى معظم له و حجة الاسلام والمسلمين جناب آقاى خاتمى رياست جمهورى، و اقامه نماز جماعت و صرف نهار طلبگى جمعى، در حسينيه امام خمينى ـ استاد مصباح را ديدم و اين بار به طور حضورى استجازه مجدد نشر «انتقام» را كردم كه در نزد چند نفر از دوستان گفتند: «جناب عالى ولايت تامه داريد»! و اين جانب ضمن تشكر، از اين تفويض اختيار يا «ولايت»!، از آن استفاده كردم و براى روشن شدن چگونگى مبارزه و براى ثبت در تاريخ «نهضت اسلامى ايران» مجموعه كامل شماره هاى نشريه «انتقام» ـ دومين نشريه داخلى حوزه علميه قم ـ را به طور مستقل منتشر ساختم. به اميد آن كه مورد قبول «حق» قرار گيرد و دوستان و علاقه مندان به تاريخ معاصر هم از آن بهره مند شوند.

* * *

در پايان اين بخش، بى مناسبت نخواهد بود كه به نكته اى اشاره كنم:

از آغاز «حماسه دوم خرداد» و تا به امروز، اين جانب از اظهارنظر در مسايل سياسى روز، «به طور مطلق» خوددارى كرده ام تا در «ايجاد تنش» سهمى ولو ناچيز، نداشته باشم!...

البته باور من اينست كه «اختلاف دوستان» عمقى و ريشه اى نيست، بلكه همان داستان ملاى رومى و: «ازوم» و «انگور» و «عنب» است!... اما متأسفانه اين بار، برخوردها در مقابل برداشت ها، با «تهاجم و شبيخون همه جانبه» به طرف مقابل! و «انكار تام و تمام» همه فضايل افراد و حذف يكديگر همراه است! آيا واقعاً نمى توان در موردى ـ يا مواردى ـ انسان با كسى اختلاف نظر داشته باشد، ولى اصول و احترام و ادب و اخلاق و... را هم مراعات كند؟ چرا در گذشته نه چندان دور، چنين بوديم، اما پس از پيروزى انقلاب اسلامى، چنين شده ايم؟... بى شك اگر اختلاف و دعوا، از «حدود شرعى» خارج شد، ديگر خدايى نيست...

امام خمينى (ره) مطلبى درباره اختلاف ها و برخوردها دارند كه در هفته نامه «بعثت» چاپ قم ـ هر هفته و در هر شماره و تا به امروز، و در بالاى صفحه اول ـ آن را نقل مى كنند كه متن آن چنين است:

«... دعواهاى ما، دعوايى نيست كه براى خدا باشد... همه ما از گوشمان بيرون كنيم كه دعواى ما براى خدا است، ما براى مصالح اسلامى دعوا مى كنيم... دعواى من و شما و همه كسانى كه دعوا مى كنند، همه براى خودشان است...»!

پس اگر «دعوا براى خودشان» را رها كنيم، مى توان هم با استاد مصباح در همه امور هم فكر نبود و هم به ايشان ارادت ورزيد و هم مى توان حضرت محتشمى را دوست داشت و هم مى توان ادب اسلامى و احترام انسانى را در مورد همه برادران مراعات نمود و هم از اقدامات و جنبه هاى مثبت كارهاى ديگر دوستان پشتيبانى و تقدير كرد و هم برادر بادامچيان را مانند سى سال قبل، از ته دل دوست داشت و هم از همه آنها «انتقاد» به قصد «اصلاح» نمود...[1]

همه مى دانند كه من با استاد مصباح در مسئله مرحوم «دكتر شريعتى» هم عقيده نبودم و نيستم، ولى آيا اين امر مجوز آن مى توانست باشد كه من در آن دوران، همه ارزش ها را ناديده بگيرم و حالت هجوم به خود بگيرم و مخالفت آغاز كنم؟...

هرگز! احترام استاد مصباح و ديگر اساتيد محفوظ است و برداشت ها و «اجتهاد»هاى ما هم براى خودمان محترم و محفوظ! خواهد بود. فللمصيب أجران و للمخطئى أجر واحد.

من وقتى تلمذ استاد مصباح را در خدمت استاد بزرگوار علامه طباطبايى قدس سره ديده ام و مى دانم كه ايشان از شاگردان ممتاز آن بزرگوار در «همه زمينه ها» است، چگونه مى توانم به خود اجازه دهم كه به خاطر يك يا چند نوع برداشت ايشان از مسايل سياسى روز ـ در نوشته ها يا در خطبه هاى پيش از نماز جمعه ـ كه با ديدگاه و باورهاى من يكسان و هم آهنگ است، راه و روش ديگرى را انتخاب كنم؟

پاسخ انديشه، انديشه است نه چيز ديگر... و اگر در اين راه به «دعوا» كشيده شديم، بايد بدانيم كه به قول امام خمينى(ره)؛ «دعوا براى خودمان» است! و قلم مان هم صبغه شيطانى پيدا كرده است...

... با اين اميد كه همه برادران به صلح و صفاى دوران مبارزه برگردند، مجموعه شماره هاى نشريه «انتقام» پس از «بعثت» تقديم دوستان گرديد و اميدوارم كه خداوند توفيق دهد تا جلد 3 و 4 اين مجموعه اسناد، كه ويژه اعلاميه ها و بيانيه هاى مدرسين، و طلاب و دانشجويان حوزه علميه قم مى باشد و خوشبختانه در بايگانى من، به طور كامل محفوظ مانده است، منتشر شود[2] و پس از آن، اعلاميه هاى همه مراجع عظام ايران و عراق و علماى همه بلاد، به عنوان متن اصلى اسناد نهضت اسلامى ايران، بدون شرح و توضيح و تفسير و تحليل، براى نسل امروز و آينده، منتشر گردد. و ما توفيقى الا بالله عليه توكلت و اليه أنيب.

قم: مركز بررسى هاى اسلامى

شهريور 1379

سيد هادى خسروشاهى[3]

 


[1]. و اگر قصد كسى از انتقاد، انتقام جويى باشد، آن وقت اين اقدام شيطانى خواهد بود. امام خمينى(ره) باز در اين رابطه مى گويند: «قلم مان هم صبغه شيطانى پيدا كرده است...».

[2]. خوشبختانه هم اكنون اين مجموعه اسناد هم، به عنوان جلد سوم و چهارم «اسناد نهضت اسلامى ايران» توسط «مركز اسناد انقلاب اسلامى» منتشر شده است.

[3]. اين بحث به عنوان مقدمه چاپ مستقل مجموعه شماره هاى نشريه «انتقام» نوشته شده بود و چون در واقع چگونگى بخشى از تاريخ نهضت اسلامى ايران را شامل است در اين رساله درج گرديد.