چمران؛ یك هنرمند

یادم رفت بگویم كه در سالن كوچك كتابخانه او یك عكس رنگى از چكیدن قطره اى شبنم از برگ درختى در سحرگاه!، كه در اوج هنر و ذوق گرفته شده بود، به چشم مى خورد. من خیال كردم كه كار یك هنرمند خارجى! است، ولى بى آزار گفت كه این كار، یكى از كارهاى هنرى خود چمران است و البته من نمى دانم كه آقاى بى آزار توانست آن را براى چاپ در یكى از كتاب هاى رنگارنگش، درباره خلقت، از وى بگیرد یا نه؟

اصولاً خطاطى، نقاشى، كار هنرى و گرفتن عكس و اسلاید، یكى از ابعاد زندگى هنرى و عرفانى چمران است كه متأسفانه این بخش از زندگى چمران تاكنون ناشناخته مانده و صدها، و شاید هزارها عكس و اسلاید تهیه شده به وسیله چمران، كه مى تواند یك نمایشگاه بزرگ را، در كیفیتى بالا و سطحى جهانى، زیر پوشش خود قرار دهد، همچنان در اختیار دوستان و یا خانواده او قرار دارد! البته غیر از تابلوهاى نقاشى چمران كه در آمریكا و یا لبنان از وى به جاى مانده و یا پس از هجرت او از میان رفته است.

در این رابطه، در واقع باید گفت: «آنچه تاكنون از چمران گفته و شنیده ایم، در ارتباط با هنر جنگیدن او است كه البته اهمیت والاى آن بر هیچ كس پوشیده نیست، اما او هنرمندى نیست كه تنها در یك بعد، خلاقیت هنرى داشته باشد و در اینجاست كه او را دقیقا ناشناخته و گمنام مى یابیم. او عارفى وارسته، رزمنده اى بى باك، مجاهدى خستگى ناپذیر، فیلسوفى متعالى، سیاستمدارى هوشیار، نویسنده اى چیره دست، عالى و متخصص، سخنورى توانا، مبلغى آگاه و هنرمندى ارزشمند بود.

كار هنرى به مفهوم زیبایى شناسى آن، یكى از فعالیت هاى چمران به شمار مى آید كه متأسفانه هنوز ناشناخته مانده است. چمران استادانه، زیبایى را در گفتار و نوشتار و تصویر به كار مى گیرد و از این رو تلاش مى كند تا هر اثرى كه از خود به جاى مى گذارد به گونه اى لطیف و زیبا عرضه شود.

او براى انتقال پیام خود در قید چارچوب خاصى نیست. چرا كه معتقد است مخاطبانش از اقشار مختلف و با زمینه هاى متنوع فكرى و سلیقه هاى گوناگونند، بدین لحاظ پیام و سخن خود را در قالب هاى مختلف عرضه مى كند.

در این راستا تنها سخنورى و آشنایى كامل به فنون آن، انتقال مفاهیم ذهنى او را به دیگران سبب نمى شود، چرا كه او درد آشناى دیرین است و مخاطبان خود را به خوبى مى شناسد، بدین لحاظ با استفاده از زبان هنر در قالب نثر، نظم، خط، نقاشى، طراحى، سمبل سازى و عكاسى به انتقال مفاهیم ذهنى خود مى پردازد.

چمران، نقاشى یا هر زمینه هنرى دیگرى را به عنوان هدف انتخاب نكرد، بلكه آن را به عنوان وسیله اى در جهت انتقال پیام برگزید.

نقاشى هاى چمران هم اكنون در مدرسه صنعتى جبل عامل و بر دیوار كارگاه هایش جلوه گرى مى كند، گرچه بسیارى از تابلوهاى او در حملات وحشیانه رژیم اشغالگر قدس به جنوب لبنان از بین رفته، اما هم اكنون تابلویى از او كه به عنوان سمبل و آرم سازمان «أمل» انتخاب شده، از بقایاى آثار نقاشى او در لبنان است.

چمران در آثار خود با الهام از آیات مختلف به ترسیم مقام والاى انسانیت مى پردازد و چه زیباست آنجا كه تصویرى به یادماندنى و جاودانى از آیه یخرجهم من الظلمات الى النور ارائه مى دهد. در زمینه كارهاى طراحى، باید اذعان نمود كه طرح هاى او از جمله بهترین هاست. او در طراحى بسیار سریع و توانا بود به گونه اى كه در فاصله چند دقیقه طرحى بدیع و كامل عرضه  مى كرد.

عكاسى نیز وسیله اى بود كه در جهت انتقال مفاهیم ذهنى او به كار مى رفت او عكس را نه از سر تفنن و تفریح، بلكه به عنوان زبان استعاره، انتخاب كرده بود. عكس ها و اسلایدهاى چمران كه بالغ بر هزاران عدد است، آرشیوى غنى را فراهم آورده كه امید است با چاپ و تكثیر آن عظمت این بعد از كار هنرى او مطرح گردد.

حجم سازى، سمبل سازى و ساخت مجسمه هاى فلزى، یكى دیگر از نمود آثار او است كه امروزه تحت عنوان «هنر مدرن» از آنها یاد مى شود.

چمران در زمینه خطاطى نیز هنرمندى گرانقدر بود. او خطوط نستعلیق و شكسته را به خوبى مى نوشت. آثار ارزشمندى از دست نوشته هاى او باقى مانده است كه حاكى از تسلط او به هنر خطاطى است.

چمران نویسنده اى استاد بود. او به همانگونه كه خوب مى گفت، خوش مى نوشت. روح بلند او و اوج تفكر وتعقل در آثار نوشتارى او جلوه گرى مى كند، هرچند كه در قالب هاى مختلف اجتماعى، سیاسى، علمى، نظامى، فرهنگى و... مى نوشت، اما نوشتارش سراسر از انسجام و پیوندى مستحكم برخوردار است.

از شهید چمران شعر گونه هایى نیز بر جاى مانده است كه در قالب آزاد گونه اى شیوا عرضه مى شوند و...[1]

* * *

و این چنین آدم هنرمند عارف مسلكى، در بعد دیگرى از زندگى اش، على وار در راه رهایى ملل مستضعف جهان مى جنگید و براى نبرد با استكبار، سرزمین و منطقه خاصى براى او مطرح نبود.

و چمران در لبنان بر ضد ظلم و ستم مى جنگید و به بچه هاى جنوب، كه امروز هم آنها پرچم پراهتزاز نبرد را بر دوش دارند، آموزش مى داد ولى در همان ایام، او و رهبرش ـ امام موسى صدر ـ متهم بودند كه «مزدور شاه» هستند و به قول خودش، در نامه اى، «عامل و جاسوس آمریكا»!... بعد آنها را همكار مسیحى هاى لبنان بر ضد مقاومت فلسطین قلمداد كردند و چپ قلابى وابسته، در كتابچه «چه مى گوییم؟» در خارج از كشور، چمران را «فالانژ»! لبنان خواندند و بعد در ایران، تكمیل شده همان جزوه را، همراه «از شاه تا شمعون»! بر ضد چمران منتشر ساختند، چرا كه «چمران» مرد خدا بود و پس از پیروزى انقلاب اسلامى ایران، در هر جبهه اى ـ از پاوه تا اهواز ـ مانند طرابلس و بعلبك تا سراسر جنوب لبنان، در یك دست اسلحه و در دست دیگر، شهیدى را با خود حمل مى كرد و همه جا حضور فعال داشت و این چنین مرد وارسته اى، باید در لبنان توسط رهبرى پترو دلار فلسطینى ها و در ایران به وسیله چپ قلابى وابسته، مورد تهمت و افترا قرار گیرد و توطئه هاى ناجوانمردانه اى براى تصفیه فیزیكى او به مرحله اجرا درآید؛ كه آخرین آن در لبنان دعوت او توسط سرهنگ قذافى مزدور و تبهكار، براى همراهى با امام موسى صدر در «سفر بى پایان» بود كه خدا نخواست چنین شود و چمران با پیروزى انقلاب اسلامى به ایران آمد و در پست هاى وزارت دفاع، نمایندگى مجلس شوراى اسلامى، نمایندگى حضرت امام در شوراى عالى دفاع و سربازى یا سردارى جبهه جنوب، صادقانه به انقلاب و مردم محروم خدمت كرد و سرانجام هم در این راه جان باخت.

* * *

... در این دوران من در ایران بارها چمران را دیدم ـ در قم و تهران ـ اما همیشه سخت گرفتار كار بود. شب و روز را نمى شناخت و عاشقانه مى كوشید. به آرزوى دیرینه اش رسیده بود و در این راه آماده بود كه جان ببازد، فراموش نمى كنیم «پاوه» را و بعد نبردش در «جنوب» را.

آخرین بار چمران را در بیت امام دیدم. پس از مجروح شدنش در «سوسنگرد» به دیدار امام شتافته بود تا باز به جبهه برگردد، سخت مرا در آغوش گرفت و سپاسگزارى نمود از نشر نامه منتشر نشده اى از امام صدر كه روشنگر حوادث لبنان بود.[2]

به او گفتم برادر! انقلاب نیاز فراوان به شما دارد. بهتر نیست بیشتر مواظب خودت باشى؟ گفت: «یعنى به جبهه نروم؟» گفتم چرا!، ولى فرمانده كه خط مقدم نباید برود! با لبخندى گفت: «یعنى احتمال مى دهید كه در این صورت سعادت شهادت نصیب من مى شود؟! اگر چنین باشد، دعا كنید كه هر وقت خدا صلاح مى داند، این سعادت را نصیب گرداند، تا از ناپاكى ها و مادیت جسم و تن رها شوم، به علاوه مى دانید كه بچه ها عاشقانه مى جنگند و آنها را نباید تنها گذاشت، جان ما هم فداى آنها و تازه در میدان نبرد دیگر سخن از من و ما نیست، درگیرى گروهى نیست. هرچه هست صفا و صمیمیت، صداقت و حقیقت است. امید كه خداوند قبول كند».

موضوع را عوض كردم و به چمران گفتم: شاید به «واتیكان» بروم، نظر شما چیست؟ گفت: «همه جا مى توان كار كرد. ولى شما اگر ایران مى ماندید بهتر نبود؟» گفتم: آخر همه كه مرد نبرد نیستند! «خلق الله للحروب رجالا» و من فكر مى كنم كه از لحاظ فرهنگى مى توانم در خارج كارى بكنم و تازه فكر مى كنم كه آنجا هم «من و ما» نباشد و درگیرى گروهى و جریان سازى فرقه اى، هم كمتر؟!

خندید و گفت: «هر طور كه صلاح مى دانید و توفیق از خدا است».

 ... هر دو از بیت امام بیرون آمدیم، او هنوز چوب زیر بغل داشت و از زخم تیر دشمن، مى لنگید. تا سر كوچه با هم بودیم. بعد از آن چمران به «جبهه» رفت و من به «واتیكان»!؟ و مقیم «رم»!...

مدتى گذشت، روزى پس از نماز صبح خوابم نبرد! براى شنیدن اخبار رادیوى جمهورى اسلامى كه صبح ها بهتر مى شد شنید، پیچ رادیو را باز كردم، گوینده از شهادت «سردار رشید اسلام...» سخن مى گفت و پس از چند جمله فهمیدم كه «چمران» را مى گوید، سردار رشید شهیدان را، در تنهائى سخت گریستم و بعد با خود گفتم: انالله و انا الیه راجعون كه در مسلخ عشق جز نكو را نكشند و خود را تسلى دادم.

بدین سان چمران به آرزوى دیرین خود كه «لقاء الله » بود، رسید و به «عباد» حق تعالى، در «جنت خاص» وى پیوست. به امید اینكه دیگران نیز از «من» و «ما» بگذرند و به «نور حق» بپیوندند و این اوج «توفیق الهى» است كه البته نصیب هر كسى نمى شود و مقدمه اى به نام «اخلاص در عمل» مى خواهد.

 سید هادى خسروشاهى

30 خرداد ماه 66 ـ تهران

 


[1]. به مقاله خوب «محسن عربشاهى» تحت عنوان «چمران، استادى چیره دست در عالم هنر» مراجعه شود كه بحث جالبى در این زمینه دارد و سطور فوق از آن مقاله، مقتبس است.

[2]. این نامه همان ایام در روزنامه «اطلاعات» منتشر گردید و متن آن مجدداً در كتاب خاطرات من: «حدیث روزگار» نشر مؤسسه تحقیقاتى امام موسى صدر و «امام موسى صدر، مصلح اجتماعى» نشر دانشگاه ادیان و مذاهب، نقل شده است.