بررسی

رابطه فدائیان اسلام و اخوان‌المسلمین[1]

در گفتگویی با استاد سید هادی خسروشاهی

اشاره: حجت الاسلام والمسلمین سید هادی خسروشاهی از جمله افرادی است که با فدائیان اسلام ارتباط داشته و درباره آنها، کتاب و مقالات گوناگونی منتشر کرده است که از جمله می‌توان به کتاب‌های «فدائیان اسلام؛ تاریخ، عملکرد و اندیشه» و «زندگی و مبارزه شهید نواب صفوی» اشاره کرد. استاد خسروشاهی همچنین درباره فعالیت و اندیشه اخوان‌المسلمین کتاب‌ها و تحقیقات بسیاری دارد؛ به همین جهت با ایشان گفتگویی درباره اشتراکات و ارتباطات فدائیان و اخوان‌المسلمین انجام داده‌ایم که می خوانید:

سابقه آشنایی

• با توجه به سابقه نیم ‌قرنی آشنایی عینی ـ حضوری جنابعالی با رهبری فدائیان اسلام و اخوان‌المسلمین مصر، شما چه نوع ارتباطی را بین این دو حرکت اسلامی از لحاظ سیاسی ـ فکری و تشکیلاتی به تصویر می‌کشید؟

□ البته سوابق روابط بنده با رهبری این دو حرکت در ایران و مصر، هم اکنون از نیم قرن گذشته و حدوداً به شصت و پنج سال رسیده است!... اما روابط رهبری فدائیان اسلام با اخوان، از لحاظ سیاسی، به همان دو سه سال جریان نهضت ملی ایران و دو سال بعد از شکست آن برمی‌گردد.

در جریان نهضت ملی ایران که رهبری نیرومند جناح مذهبی آن با آیت‌الله کاشانی بود، رهبران حرکت‌های اسلامی در اغلب بلاد، از جمله مصر، با ارسال پیام، صدور اعلامیه و نشر مقالات در جرائد، از نهضت و رهبری آن پشتیبانی می‌کردند و در این راستا، حتی شهید سید قطب طی نامۀ سرگشاده‌ای که در جرائد مصر انتشار داد، و بنده نیز ترجمه آن را در مجله «تاریخ و فرهنگ معاصر» شماره 6 و 7 آورده‌ام، این حرکت را «هدایت و نور» نامید که در اینجا بی‌مناسبت نیست سطوری از آن را نقل کنم:

«... باید گفت امروز تنها اخوان‌المسلمین نیستند که خواستار اتحاد مسلمانان و ایجاد حکومت واحد اسلامی می‌باشند... این خواسته آیت‌الله کاشانی، رهبر مذهبی ایران هم هست که بر سر «انگلیسی‌های سگ» فریاد می‌زند که نه تنها از ایران، بلکه از کل جهان اسلامی بیرون بروند. او پیام تشویق و رهنمودهای خود را برای نخست وزیر مصر می‌فرستد و در خیابان‌های ایران راه‌پیمایی‌هایی به نفع مصر و آرمان عدالت‌خواهانه آن برپا می‌دارد... این خواسته احمد حسین، رهبر حزب سوسیالیست مصر نیز هست که در نامه گرم خود خطاب به آیت‌الله کاشانی رهبر ایران، که با شمشیر اسلام بر پیکر انحصار نفت ضربه زد، آن را مطرح می‌سازد. این بیداری است... هدایت است... نور است... وجدان تمامی امت است که بیدار می‌شود و راه می‌گشاید و نور می‌افشاند... این یک سروش آسمانی است... سید قطب ـ قاهره ـ ذیحجه 1370 هـ.»

آنچه که به طور مسلم می‌توان گفت این است که شهید نواب به علت بستگی تام و ارتباط کامل با آیت‌الله کاشانی، قبل از آغاز نهضت ملی ایران و در اوایل حوادث مربوط به آن، اغلب در بیت ایشان حضور داشت و کارگردان تظاهرات و سخنرانی‌ها در آن حوادث، به امر آیت‌الله کاشانی بود و بی تردید در همان دوران، با رهبران حرکت‌های اسلامی و علماء بزرگ بلاد دیگر که به ایران می‌آمدند و به دیدار آیت‌الله کاشانی می‌رفتند، دیدارهایی داشته است...

• یعنی آیت‌الله کاشانی، روابط گسترده و صمیمانه‌ای با رهبری حرکت‌های اسلامی و اخوان‌المسلمین داشتند؟

□ ببینید ارتباط شخصیت‌هایی مانند آیت‌الله کاشانی، با توجه به موقعیت خاصی که داشتند، با افرادی چون شهید شیخ حسن البنا، شیخ امجد الزهاوی، شیخ فضیل الورتلانی و دیگر رهبران حرکت‌های اسلامی، یک امر طبیعی بود و بی‌تردید جنبۀ سازمانی و تشکیلاتی نداشت... امّا پیروزی ملت ایران در مسئله نهضت ملی شدن نفت، به رهبری شخصیتی چون آیت‌الله کاشانی، موقعیت ایشان را در جهان اسلام متمایزتر ساخت و روابط بیشتر شد.

• گفته شده که در آن دوران حتی پیشنهاد شده بود که آیت‌الله کاشانی رهبری اخوان را بپذیرند.

□ به گفته مرحوم جعفر رائد، مترجم آیت‌الله کاشانی در سفر حج در سال 1948 میلادی، ایشان دیدار مبسوطی با شهید شیخ حسن البنا داشتند و پس از شهادت حسن البنا، بعضی از رهبران اخوان از آیت‌الله کاشانی درخواست کردند که رهبری اخوان را به عهده بگیرند که ایشان به دلایل خاصی، این امر را نپذیرفتند. این نکته را مرحوم جعفر رائد، در دیداری در لندن، به خود اینجانب گفت.

دکتر حسن مکی از اسلام‌گرایان معروف سودانی هم، در کتاب خود به نام «حرکة الاخوان‌المسلمین فی السودان»، چاپ دانشگاه خرطوم می‌نویسد: «گروهی از اعضای ارشد اخوان‌المسلمین، آیت‌الله کاشانی را برای رهبری جمعیت اخوان‌المسلمین، نامزد کردند.»

استاد دکتر سعید رمضان، داماد شیخ حسن البناء و یکی از اعضای برجسته رهبری اخوان‌المسلمین مصر و مدیر بعدی مرکز اسلامی ژنو، در دیداری که با وی داشتم، نقل کرد که: «من مسئله تقبل رهبری اخوان را با آیت‌الله مطرح کردم، ولی ایشان گفتند که رهبر و مرشد اخوان باید در مصر حضور داشته باشد و برای من مقدور نیست که در مصر اقامت کنم و از راه دور هم نمی‌شود یک چنین حرکت عظیمی را اداره کرد.»

اشاره کردم که آیت‌الله کاشانی در سفر حج، با شهید حسن البنا ملاقات مفصلی داشته‌اند، در آنجا تصمیم هر دو رهبر بر این امر استوار می‌گردد که یک همایش بین‌المللی اسلامی در تهران یا قاهره، برای ایجاد وحدت اسلامی، برگزار کنند که این امر در ایران، با کنار گذاشته شدن آیت‌الله کاشانی توسط ملی‌گراها! و در مصر با ترور شهید حسن البنا، به کلی منتفی گردید.

به هرحال این اشاره‌ای به حوادث آن دوران و حضور نواب صفوی در بیت آیت‌الله کاشانی و ثمرات آن بود و البته من بعید می‌دانم که شهید نواب صفوی با آن تحرک و روح پرجوش و خروش، در مدت اقامتش در عراق ـ نجف اشرف ـ با اخوان و یا حداقل ادبیات اخوانی که منشور بود، آشنا نشده باشد، به ویژه که بعدها می‌بینیم شیخ امجد الزهاوی، عالم برجسته و معروف اهل سنت در عراق و رئیس جماعة العلماء آن دیار، از شهید نواب صفوی برای شرکت در یک مؤتمر اسلامی دعوت به عمل می‌آورد.

• سفر نواب صفوی به مصر و بلاد عربی چه تأثیری در پیدایش روابط بهتر و بیشتر بین حرکت‌های اسلامی مصر و ایران داشت؟

□ شاید بتوان گفت که دیدار شهید نواب صفوی، رهبر جمعیت فدائیان اسلام، در سال 1333 از بلاد عربی به‌ویژه مصر، نقش مهمی در تحکیم روابط میان جریان‌های اسلامی انقلابی در ایران و مصر داشته و ملاقاتش با رهبران اخوان‌المسلمین، نقطۀ عطفی در تاریخ روابط جریان‌های اسلامی در ایران و مصر بوده است.

شیخ عمر تلمسانی، مرشد سوم اخوان، در دیداری با اینجانب در لوگانو، گفت: «با تأسیس جمعیت تقریب مذاهب اسلامی که امام البنا و امام قمی در پایه‌ریزی آن نقش داشتند، میان اخوان‌المسلمین و شیعیان همکاری برقرار شد و این روند، زمینه‌ساز دیدار نواب صفوی از قاهره در سال 1954 م بود.» تلمسانی افزود که با شهید نواب صفوی در منزل سعید رمضان ـ در قاهره ـ ملاقات کرده و او را انسانی با حمیّت و غیرت اسلامی دیده است.

رهبر فدائیان اسلام در روز دهم ژانویۀ 1954 م، به قاهره رسید و عصر همان روز در دانشگاه قاهره در جمع بسیاری از مردم و دانشجویان سخنرانی کرد. روزنامۀ الجمهوریة چاپ قاهره گزارش داد: افرادی وابسته به دولت، به جلسۀ اخوان‌المسلمین حمله کردند و در این درگیری خشونت‌آمیز، ده‌ها تن زخمی شدند... روز بعد، سرهنگ ناصر دستور انحلال جمعیت و مصادرۀ اموال و توقیف مطبوعات آنها را صادر کرد. در این حادثه بیش از پانصد عضو و کادر اخوان‌المسلمین از جمله شیخ حسن هضیبی، مرشد دوم اخوان، دستگیر شدند. نواب صفوی برای رفع اختلاف‌ها و آزادی اعضای اخوان‌المسلمین ـ که او میهمان آن‌ها بود ـ به دیدار محمد نجیب (رئیس جمهور) و سرهنگ ناصر (نخست وزیر) رفت و با آن‌ها ملاقات نمود. علاوه بر مصر، در سوریه و اردن نیز دیدارهای نواب با اسلام‌گرایان و سیاست‌مداران حاکم، تأثیرات مثبتی داشته است.

شهید فتحی شقاقی در کتاب خود، «الشیعه والسنه»، می‌نویسد: «نواب صفوی هنگام بازگشت از مصر، در سوریه با رهبران اخوان‌المسلمین ملاقات و مذاکره کرد و دکتر مصطفی السباعی، رهبر اخوان‌المسلمین سوریه، در دیدار با نواب صفوی گلایه کرد که چرا جوانان شیعه به گروه‌ها و جریان‌های ملی‌گرا و سکولار می‌پیوندند و به سازمان‌های اسلام‌گرای سنّی نمی‌پیوندند؟ و نواب صفوی در سخنرانی خود از جوانان شیعی خواست که به سازمان اخوان‌المسلمین بپیوندند و این در ایجاد وحدت بین شیعه و سنی، در منطقه شامات تأثیر بسیار داشت.»

• تأثیر متقابل این سفرها و دیدارها به نظر شما چگونه بوده است؟

□ نواب صفوی در عین اینکه پس از این سفر، تحت تأثیر سازماندهی و چگونگی تشکیلات اخوان‌المسلمین در مصر و بلاد عربی دیگر قرار گرفته بود، در واقع با روحیه صداقت و ایمان و اخلاق خود، رهبری اخوان را هم تحت تأثیر خود قرار می‌دهد و این مطلبی بود که سه نفر از رهبران اخوان: شیخ عمر التلمسانی، دکتر سعید رمضان و شیخ مصطفی مشهور، در ملاقات‌هایی در قاهره، لوگانو و ژنو، به اینجانب گفتند.

شیخ مصطفی مشهور گفت: «من شهادت می‌دهم که نواب صفوی در همان حالی که یک شیعه مخلص و با ایمان محکم و استوار بود، برادران سنی خود را هم مثل خود می‌دانست و فرقی میان اهل سنت و شیعه قائل نبود. او در سفر به قاهره که میهمان ما بود، نماز جماعت را در دفتر مجله «المسلمون» اقامه می‌کرد که گاهی امامت جماعت را او به عهده داشت و در نمازی دیگر، یکی از برادران ما...»

• بعضی معتقدند که فدائیان اسلام علاوه بر عقیده، روابط سازمانی و تشکیلاتی نیز با اخوان‌المسلمین داشتند.

□ اتفاقاً مرحوم دکتر حمید عنایت هم درباره روابط فدائیان اسلام با حرکت‌های اسلامی اهل سنت، در کتاب خود می‌نویسد: «جمعیت فدائیان اسلام بی تردید نخستین و تنها سازمانی بود که روابط فکری ـ عقیدتی ـ و شاید هم سازمانی و تشکیلاتی ـ با حرکت‌های اسلامی مشابه در بلاد عربی داشت و شاید ترجمه بسیاری از کتاب‌های سید قطب و محمد غزالی و مصطفی سباعی، در ده ‌سال اخیر، توسط وابستگان و یا هواداران فدائیان اسلام و نشر آنها در ایران، در همین رابطه بوده است؛ ولی به هرحال این پدیده که به دور از هر نوع مذهب‌گرایی و از سوی یک حرکت شیعی انجام می‌گیرد، یک تلاش و کوشش تعجب برانگیز است...»

ولی البته باید توجه داشت که همسانی در اندیشه و عمل، دلیل بر وحدت تشکیلاتی و سازمانی نیست، بلکه باید گفت که وحدت اندیشه و تقارب افکار میان دو سازمان اسلام‌گرا، ناشی از وحدت در منشأ اندیشه است که کتاب خدا و سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌باشد. در همین راستا استاد علی ضناوی یکی از رهبران اخوان در کتاب معروف خود به نام «کبری الحرکات الاسلامیه فی العصر الحدیث» از قول برنارد لویس، مستشرق انگلیسی، می‌نویسد که فدائیان اسلام علی‌رغم داشتن مذهب تشیع، در موارد بسیاری با اندیشه اخوان هم‌آهنگ بودند و روابط صمیمانه‌ای با هم داشتند. دکتر ضناوی سپس در بسط ادعای مستشرق مزبور می‌نویسد: «اصول جمعیت «فدائیان اسلام» به رهبری شهید نواب صفوی در ابعاد و زمینه‌های مختلف سیاسی ـ اجتماعی با مبانی و پایه‌های عقیدتی و اصولی اخوان‌المسلمین یکی است، از جمله در موارد زیر:

1. اسلام، دین جهان‌شمول و نظامی برای زندگی و حیات طیبه است. میان مسلمانان، چه شیعی و چه سنی، نزاع مذهبی و فرقه‌ای نباید وجود داشته باشد. زمینه برای همکاری و جهاد برای عزت و سربلندی اسلام و مسلمانان میان جریان‌های اسلامی وجود دارد و با وحدت مسلمانان می‌توان زمینه را برای بازگشت عصر شکوه‌مند اسلام فراهم کرد.

2. شرایط منطقه‌ای و جهانی، عامل مهمی در فراهم‌آوردن زمینه‌های حرکت تقریب میان مذاهب اسلامی بوده است و به همین منظور، اصول اساسی دو گروه (شیعه و اهل سنت) به تعاون و همکاری میان مسلمانان دعوت می‌کند.

3. هر دو سازمان نسبت به اهمیت و اصالت قضیۀ فلسطین و ضرورت مقابله با جنبش ملی‌گرایی کور، سیاست تجاوزگرانه غرب به ویژه آمریکا و انگلیس در قبال جهان اسلام و مارکسیسم به عنوان فلسفه، سیاست و دولت، دیدگاه‌های مشترک و مواضع نزدیکی دارند.

4. هر دو جمعیت بر این باورند که اسلام و تعالیم آن برای رفاه و سعادت همۀ افراد بشر آمده و یگانه راه برای حل مشکلات انسان معاصر است.»

• تعامل مرحوم نواب با برادران اهل سنت چگونه بود و با توجه به اینکه نامبرده یک فرد شیعی متصلب به شمار می‌رفت، چه عملکردی در قبال آنها داشت؟

□ شهید نواب صفوی در ضمن مصاحبه‌ای با یک خبرنگار پاکستانی، که متن آن در ماهنامه «المسلمون» نقل شده است، می‌گوید:

«...آیا زمان آن فرا نرسیده که مسلمانان حقایق را دریابند و جناح‌بندی شیعه و سنی را کنار بگذارند و همگی به کتاب خداوند تمسک بجویند؟ البته وجود مذاهب اسلامی، یک امر طبیعی است و ما نمی‌توانیم آنها را کنار بگذاریم، ولی با بهره‌برداری دشمنان از این وضع، باید مبارزه کنیم».[2]

شهید نواب صفوی پس از مراجعت از سفر مصر، از شیخ حسن البنا که توانسته بود سازماندهی نیرومندی در میان اسلام‌گرایان به وجود آورد و نقش ارزنده‌ای در تربیت یک نسل مسلمان در مصر و بلاد عربی دیگر ایفا کند، بسیار تمجید می‌کرد و آرزو داشت که شرایط سیاسی ـ اجتماعی ایران بهبود یابد و او بتواند تشکیلاتی مانند تشکیلات اخوان‌المسلمین مصر، سازماندهی کند.

• برخورد اخوانی‌ها با ایشان چگونه بود؟

□ مسئله سفر شهید نواب صفوی به مصر پس از برگزاری کنفرانس قدس، که به دعوت شهید سید قطب به عمل آمده بود، و اقامت وی در محل و مکتب اخوان و دفتر مجله «المسلمون»، ارگان رسمی جمعیت که به سردبیری دکتر سعید رمضان اداره و منتشر می‌گردید، موجب ارتباط وثیق بین ایشان و اخوان گردید که در پرسش قبلی به آن اشاره کردم. دکتر سعید رمضان ـ داماد حسن البنا ـ در دیداری در «ژنو» به من گفت که نواب صفوی در قاهره، در دفتر مجله «المسلمون» اقامت داشت و با اخلاق و ایمان خالص خود قلب ما را تسخیر کرد و  نیز مرشد اخوان، شیخ عمر التلمسانی، در لوگانو به اینجانب گفت که با نواب در منزل سعید رمضان ملاقات کردم، او را انسان مخلص و وارسته‌ای یافتم و همین مطلب را مرشد بعدی مرحوم شیخ مصطفی مشهور هم به بنده گفت و هر سه بزرگوار از صداقت و صمیمیت و حمیّت نواب صفوی تعریف و تقدیر می‌کردند...

• ظاهراً یکی از اتهامات نواب صفوی از طرف رژیم شاه، مطرح شدن روابط وی با اخوان‌المسلمین بوده، خود ایشان چه پاسخی در این رابطه داشته است؟

 □ برچسب زدن رژیم شاه به عناصر فعال سیاسی، یک امر عادی بود. رژیم برای سرکوب شخصیت‌های برجسته مذهبی و یا حتی ملی، انواع اتهامات را به آنها نسبت می‌داد تا بتواند با تغییر افکار عمومی، در سرکوب آنها موفق گردد... و در همین رابطه ما شاهد متهم شدن شخصیت‌های تأثیرگذار نهضت ایران، به داشتن رابطه با انگلیس! بودیم و متأسفانه این اتهامات در جرائد وابسته به «ملی‌گرایان» هم منتشر می‌گردید که وارد آن بحث نمی‌شویم...

اما یکی از اتهامات شهید نواب در دادگاه نظامی رژیم این بود که ایشان علاوه بر سازمان‌های مذهبی در ایران، با مراکز و جمعیت‌های خارجی در تماس بوده و حتی سازمان فدائیان اسلام در واقع شعبه! اخوان‌المسلمین در ایران بوده است! که البته این اتهام بطور کلی بی‌اساس است؛ شهید نواب صفوی حرکت خود را در آغاز دهۀ بیست شروع کرد و برنامه یا مانیفست فدائیان اسلام خود را در سال 1328 منتشر ساخت که شاید در آن زمان سازمان اخوان‌المسلمین، با صرف‌نظر از ارائه برنامه‌های کلی در مورد اداره جامعه و تربیت مردم، برنامه مشابه و روشنی در چگونگی ارکان حکومت موردنظر ارائه نکرده و مطرح نساخته بودند و به همین دلیل می‌توان گفت که فدائیان اسلام در نشر مانیفستی در رابطه با چگونگی شکل و ساختار «حکومت اسلامی» پیشتاز و پیشگام بوده است... و این سازمان و اندیشه، هرگز پیوند یا رابطۀ سازمانی با دیگران نداشت...

اما روابط عادی ـ سیاسی شهید نواب صفوی با رهبری حرکت‌های اسلامی به ویژه پس از دعوت از وی، برای شرکت در کنفرانس اسلامی قدس، از سوی شخصیت هایی چون شیخ امجد الزهاوی (رئیس جمعیت نجات فلسطین در عراق)، شهید سید قطب و دکتر سعید رمضان (دبیر کنفرانس) بیشتر و عمیق‌تر شد...

البته همین مسئله در بازجویی‌های دژخیمان رژیم هم ـ در آخرین بازداشت وی ـ رسماً مطرح شده که من فقط جملاتی از آن را در اینجا نقل می‌کنم. اصل این بازجویی‌ها، با دستخط خود شهید نواب صفوی، در «مرکز اسناد انقلاب اسلامی» نگهداری می‌شود.

«بازجو: جمعیت فدائیان اسلام ائتلاف یا ارتباطی با سایر مجامع و دستجات مذهبی در کشور ایران و دیگرکشورها دارد یا نه؟

نواب صفوی: ائتلاف و یا بستگی رسمی نداشته، فقط با اتحادیه مسلمین، گروه شیعیان، جمعیت منتدی نشر در عراق، جمعیت شبان المسلمین در مصر، جمعیت اخوان‌المسلمین در مصر و شعبات آن در شام و عراق و جمعیت العلماء در شام. به یاری خدای توانا. سید مجتبی نواب صفوی

بازجو: دوستان و یا رابطین فدائیان اسلام با جمعیت‌های ذکر شده را معرفی کنید.

نواب صفوی: در اخوان‌المسلمین: سید قطب، آقای هضیبی، آقای سعید رمضان، مصطفی مؤمن، از شبان المسلمین: آقای لواء صالح حرب و شیخ شوماحی. به یاری خدای توانا. سید مجتبی نواب صفوی».

بازجو سپس وارد مسائل دیگر می‌شود که نقل یکی از پرسش‌ها و پاسخ شهید نواب صفوی که جالب است، ظاهراً بی مناسبت نیست و می‌تواند قابل تعمق باشد:

«بازجو: جمعیت فدائیان اسلام به امور سیاسی کشور نیز وارد است؟

نواب صفوی: سیاست به معنای روز، نقشه‌کشی‌های حقه‌بازی است و دخالت در آن وظیفه مسلمان نیست. اما سیاست به معنای تدبیر امور از روی قوانین اسلام، بر مسلمان وارد و دخالت در آن لازم است و این عین دیانت است. به یاری خدای توانا. سید مجتبی نواب صفوی

 23/9/34»

ظاهراً این سند، در پاسخ پرسش شما، می‌تواند گویای حقیقت امر باشد.

 


[1]. نقل از ماهنامه «مهرنامه»، شماره 28، مورخ بهمن 1391، صفحه 157- 156.

[2]. مجله ماهانه «المسلمون»، ارگان تئوریک اخوان‌المسلمین، شماره اول، سال پنجم، چاپ دمشق ـ سوریه.