چه كسی مجوز ترور را داده بود؟[1]

اشاره:

طی دو دهه گذشته برخی مورخین و نیز بعضی بزرگان انقلاب در خاطرات خود آورده‌اند که مرحوم آیت‌الله العظمی سید صدرالدین صدر - پدر امام موسی صدر - از معدود مراجع بزرگوار تقلید بودند که به جمعیت «فدائیان اسلام» توجه و محبت داشتند و آنها را مورد حمایت قرار می‌دادند و حتی مرجع تقلید شماری از آنان به شمار می‌رفتند. اگرچه کلیت این موضوع محرز به نظر می‌رسد، اما جزئیات آن به رغم گذشت بیش از نیم قرن همچنان مبهم و در زوایای تاریک تاریخ پنهان مانده است.

از جمله سؤالات مهم در این زمینه آن است که حدود حمایت آیت‌الله العظمی صدر از فدائیان اسلام تا کجا بود و آیا اقداماتی چون ترور کارگزاران نظام شاه، از جمله مصادیقی چون دکتر حسین فاطمی را در بر می‌گرفت؟ اگرچه تا کنون پژوهش درخوری در پاسخ‌گویی به سؤال فوق انجام نشده است، اما طی چند سال اخیر ،‌ برخی یاران فدائیان اسلام در قالب گفتگو با برخی نشریات، مسائلی را در زمینه سؤال فوق مطرح ساخته‌اند که از جهاتی محل تأمل است.

از جمله این بازماندگان آقای محمد مهدی عبدخدایی است که در گفتگوی خود با مجله «شاهد یاران» تصریح کرده است:[2]

مرحوم سید عبدالحسین واحدی به من پیشنهاد کرد که فاطمی را با تیر بزنم. گفتم «اجازه گرفته‌اید؟» گفت: «ما از آیت‌الله صدر اجازه‌هایمان را می‌گیریم.» عبدخدایی در ادامه افزوده است: بعد از اینکه من فاطمی را ترور کردم، پدرم مرحوم آیت‌الله شیخ عبدالحسین تبریزی در نامه‌ای به آیت‌الله صدر نوشت: «شما که چنین فتواهایی برای بچه‌های مردم می‌دهید، نسبت به بچه‌های خودتان هم چنین فتواهایی می‌دهید؟» البته این کار را از روی علاقه پدری‌اش کرده و گفته بود شما خودتان هم فرزند پسر دارید، برای آنها هم، چنین فتواهایی بدهید. سخنان جناب عبدخدایی، بعدها با تعابیری دیگر توسط برخی دیگر از بازماندگان یا بستگان فدائیان اسلام تکرار شد.[3]

این نکته از جهات مختلف محل تأمل و بلکه تردید است. اولاً هیچ سندی که بر صحت این سخنان دلالت کند، هرگز ارائه نشده است. ثانیاً آیت‌الله العظمی صدر را بزرگان امروز و دیروز حوزه‌ علمیه قم، یک‌صدا در حسن اخلاق، مردم‌داری، سعه‌صدر، گذشت و مهرورزی ستوده‌اند. سؤالات فوق را با سه تن از صدرشناسان بزرگ ایران در میان گذاشتم و نظر آنها را در باره روایت دوستان جویا شدیم: آیت‌الله سید مرتضی مستجابی، حجت‌الاسلام و المسلمین سید هادی خسروشاهی و دکتر سید صادق طباطبایی. این عزیزان نه تنها دهه‌های متمادی با فرزندان و دامادهای آیت‌الله العظمی صدر، خصوصاً آیات عظام آقا رضا صدر، آقا موسی صدر و سید محمد باقر سلطانی طباطبایی، از نزدیک حشر و نشر داشته‌اند، بلکه با بزرگان فدائیان اسلام نیز رابطه تنگاتنگ داشته‌اند یا لااقل به عنوان فعال سیاسی و پژوهشگر در تاریخ، درباره آنها اطلاعات کافی دارند. به باور نگارنده بعید است بازماندگان و بستگان فدائیان اسلام از نقطه‌نظرات آیت‌الله العظمی صدر در باره مسائل حساس کشور و روز مطلع باشند، اما فرزندان و دامادهای آن بزرگوار که محرم اسرار پدر بودند، بی‌اطلاع مانده باشند!

گفتگوی اول به صورت تلفنی انجام گرفت، که به سبب اهمیت واکنش اولیه آیت‌الله مستجابی، بخش مربوطه بدون هرگونه ویراستاری منتشر گردید. گفتگوهای دوم و سوم نیز به ترتیب به صورت حضوری و مکتوب انجام گرفتند. بدیهی است که پاسخ‌های مندرج در گفتگوهای سه‌گانه زیر به معنای کفایت پژوهش در باب موضوع فوق‌الذکر نیست. امید آن‌که پژوهشگرانی صبور و منصف، چگونگی رابطه آیت‌الله العظمی صدر و فدائیان اسلام را در تمامی ابعاد آن، در آینده نزدیک به طور جامع مورد بررسی قرار دهند.

اینک توجه شما را به متن کامل گفتگو با استاد خسروشاهی، جلب می­کنیم.[4]

محسن کمالیان

نیازی به این فتوا نداشتند

• آقای عبدخدایی در مجله «شاهد یاران» مدعی شده‌اند فتوای ترور دکتر فاطمی را آیت‌الله صدر داده است. شما که با اندیشه‌های ایشان آشنا بودید تا چه حد این ادعا را منطبق بر واقعیت می‌دانید؟

□ آقای عبدخدایی در دوران جوانی یا نوجوانی، این اقدام را به دستور شهید سید عبدالحسین واحدی انجام داد، چون در آن زمان شهید نواب صفوی در زندان مصدق و ملی‌گرایان بود که حدود 20 ماه تمام هم، طول کشید! و قاعدتاً در آن شرایط نمی‌توانست دستور اقدامی را صادر کند.

• یعنی مرحوم نواب در این قصه نقشی نداشت؟

□ بلی، نقشی نداشت چون از داخل زندان نمی‌توانست دستوری بدهد. البته آقای عبدخدایی مدعی بود که ایشان (مرحوم نواب) در ملاقاتی به او گفته بوده که یک مأموریتی به تو خواهند داد، به آن اقدام کن! بدیهی است که پشت آن میله‌های آهنی در محل ملاقات‌ها، که پلیس نیز در وسط ایستاده است، شهید نواب نمی‌توانسته این نوع مسائل را مطرح کند و مثلاً داد بزند تا طرف بشنود!، چون ما وقتی به دیدن آیت‌الله طالقانی و دوستان‌شان می‌رفتیم، میان میله‌ها پلیس ایستاده بود، آن طرف آقای طالقانی و آقای بازرگان و دوستان دیگر بودند و این طرف هم ما... در چنین شرایطی ما تنها می‌توانستیم احوالپرسی کنیم و یا حرف‌های کلی درباره کتاب و حوزه و احوال علماء بزنیم و برگردیم. از این نوع جملات که «مأموریتی به تو خواهند داد، اقدام کن» و امثال آن را در آن شرایط، نمی‌شد بیان کرد و معقول نیست. البته در اینکه این دستور را مرحوم واحدی داده است، تردیدی نیست.

اما با توجه به نوشته‌های خود شهید نواب ـ که نسخه خطی آن پیش من موجود است ـ ایشان معتقد بود در دفاع از سرزمین و جامعه اسلامی اصولاً نیازی به اجازه مجتهد نیست. اگر دشمنان به بلاد اسلامی هجمه کنند، بر زن و مرد و کوچک و بزرگ واجب است که همه دفاع کنند و البته در بخش «الجهاد» تمام کتب فقهی ما آمده است که در چنین شرایطی احتیاجی به اجازه کسی نیست. مرحوم نواب می‌گفتند اکنون کفار هجمه بر اسلام کرده‌اند و اینهایی که جلو افتاده‌اند از قبیل رئیس الوزرا و امثال او، مسلمانانی هستند که سپر دفاعی کفار تلقی می‌شوند. این مطلب در کتاب «شرح لمعه» ما حوزویان هم هست و ایشان آن را از خود نگفته است. «شرح لمعه» اولین کتاب فقهی درسی ما است، در آنجا به صراحت آمده: اگر کفار در هجوم خود، مسلمین را سپر قرار دادند: «یجب قتلهم جمیعاً». این عین جمله‌ای است که من نیم قرن پیش و در اوایل دوران طلبگی در مدرسه حجتیه آن را خوانده‌ام و هنوز هم آن جمله عیناً یادم هست. پس در واقع شهید نواب صفوی معتقد بود که اینها، یعنی کارگزاران ارشد رژیم شاه، اگر مسلمان هم باشند، چون سپر دشمن هستند و هجمه دشمن هم صورت گرفته است، می­توان آنها را حذف کرد.

ایشان معتقد بود وضع کشور ما اکنون این طور است... بنابراین نیاز به کسب اجازه و فتوا نداشتند. در مرحله اول که به کسروی مربوط بود، ایشان خودشان از نجف آمدند و اقدام کردند. البته بیست دیناری را هم گویا شهید آیت‌الله سید اسدالله مدنی، مرحوم علامه امینی و بعضی هم می‌گویند مرحوم آیت‌الله خویی کمک کرده بودند... ایشان به تهران رفتند و چند جلسه‌ای با کسروی مباحثه کردند و چون نتیجه مثبت نبود و کسروی بر عقاید خود اصرار می‌ورزید، اقدام کردند. البته در این زمینه مرحوم نواب گفته بودند آقایان نجف فتوا داده‌اند که اگر کسروی اصلاح و هدایت نشد، اعدام او اشکالی ندارد، برای اینکه مهاجم و مرتد است. در بقیه ترورها من فکر نمی‌کنم که آنها به اجازه خاصی احتیاج می‌داشتند. برای اینکه اجتهاد و برداشت آنها از اسلام این بود که با مهاجم باید برخورد کرد. این مطالب در کتاب اصلی فدائیان اسلام هست و من عین جملات ایشان را نقل کرده‌ام.

در آخرین دفاعیه ایشان هم، که آن را در زندان شاه و پس از محاکمه در دادگاه نظامی و صدور حکم اعدام نوشته‌اند، آمده است که من اینها را مهاجم می‌دانستم و چنین و چنان، و به همین دلیل قدم کوچکی به عنوان «دفاع» برداشتیم.

به هرحال شهید واحدی هم، آن طور که شهید مهدی عراقی در خاطرات خود می‌نویسد، با تحریکات دیگران بود که تشویق به انجام این کار شده و به آن اقدام نمود. حالا چرا مرحوم دکتر فاطمی را انتخاب کردند؟ نمی‌دانم. می‌گویند چون مصدق را گیر نیاوردیم، این را زدیم! ولی آیا این حرف منطقی است که چون آن را گیر نیاوردیم، این را زدیم؟!... اگر علت چنین باشد این اقدام طبق موازین شرعی قابل قبول نبوده است.

• به نظر می‌رسد با شخصیت آیت‌الله صدر سازگار نیست که چنین اجازه‌ای دهند.

□ مرحوم آیت‌الله صدر یا آیت‌الله خوانساری در عین اینکه فدائیان اسلام را تأیید می‌کردند، در امر این گونه اقدامات قطعاً هیچ گونه دخالتی نداشتند. چندی قبل در این باره یک دوست عرب می‌گفت: میلیون مره فی المائه! یعنی یک میلیون درصد! من نیز می‌گویم میلیون فی المائه، چنین اجازه خصوصی از آیت‌الله صدر صادر نشده است. البته آقای عبدخدایی به دستور شهید واحدی یک اقدامی کرده و بعد هم در دو سه جا، از جمله در مجله «شهروند» نیز عذرخواهی کرده که «من موجب ناراحتی خانواده ایشان شدم»! البته اینکه کسی را بخواهیم بکشیم و بعد عذرخواهی کنیم که موجب ناراحتی خانواده او شده‌ایم!، نوعی اخلاق‌مداری نیکویی است.

• خود امام موسی صدر آن زمان موضعشان در قبال دکتر مصدق، آیت‌الله کاشانی، فدائیان اسلام و اختلافات فیمابین آنها چگونه بود؟

□ گرایش ایشان گرایش صدری بود. یعنی گرایش والد ایشان هرجور بود، گرایش ایشان نیز همان طور بود، البته مرحوم آیت‌الله حاج آقا رضا صدر یک بار که خدمت‌شان بودیم، فرمودند: «چه کسی گفته است آقا موسی طرفدار فدائیان اسلام بود؟ آقا موسی «مصدق»ی بود! آن کسی که طرفدار فدائیان اسلام بود، من بودم». درواقع باید گفت: مرحوم آیت‌الله صدر، چون طرفدار کل نهضت ملی بودند، آقازاده‌های ایشان نیز چنین بودند. بعداً که اختلاف بین آقایان ایجاد شد یا ایجاد کردند ـ و به قول مرحوم آیت‌الله طالقانی هر دو طرف در دام افتادند و نتیجه‌اش را همه دیدیم و دیدند! ـ عده‌ای با مرحوم آیت‌الله کاشانی مخالف شدند، اما عده زیاد دیگری هم احترام ایشان را نگه داشتند، اگرچه ممکن بود در عین حال معتقد هم باشند که باید با نهضت ملی، که توسط دکتر مصدق ادامه داشت، نیز همکاری کنند.

بی‌تردید روش امام موسی صدر هرگز این نبود که به خاطر مسائل سیاسی با کسی طرف شود و بجنگد!. انسان وقتی بر می‌دارد به اسدالله علم نامه می‌نویسد که در مصر شنیدم راجع به شاه چنین کردند و چنان گفتند و من مسرور شدم، چنین آدمی را ما می‌گوییم «صلح کل» یا «فوق الخطوط». یعنی با همه خط‌ها ایشان در ارتباط بود. البته کسی که می‌خواهد کار بکند، باید هم این طور باشد. مثل آقای شیخ محمد تقی قمی که وقتی در قاهره با فاروق یا عبدالناصر می‌خواهد در زمینه تقریب بین مذاهب اسلامی کار کند و در ایران با شاه، باید با اینها ارتباط داشته باشد، نمی‌تواند نداشته باشد و چاره‌ای هم جز این نیست. البته اینکه انسان خودش را در مقابل آنها ببازد یا خودش را در اختیار آنها قرار دهد، طبیعتاً غلط و غیر مشروع است و البته هیچ کدام از این آقایان هم این طور نبودند؛ نه امام موسی صدر این طور بود، نه آقای قمی. خود آقای صدر به من گفتند در ملاقاتی قرار شد شاه برای یک بیمارستانی که در لبنان می‌خواستیم بسازیم، پولی بدهد. بعد سرهنگ قدر ـ سفیر شاه در بیروت ـ آمد و گفت شما باید بالای سردر آن بنویسید «این بیمارستان به کمک شاهنشاه آریامهر اعلیحضرت همایونی ساخته شد!» گفتیم ما چنین کاری را نمی‌کنیم. از جاهای مختلف کمک گرفته‌ایم، حتی از سنگال نیز کمک گرفته‌ایم، حالا اگر مبلغی را هم اعلیحضرت قرار است بدهند، لطف کنند ولی ما چنین چیزی را نمی‌نویسیم. البته امام موسی گفتند که بالاخره آن پول را هم به ما ندادند.

البته دشمنان ایشان متأسفانه آمدند و گفتند ایشان چند میلیون دلار از شاه پول گرفته است، که خلاف واقع بود. به هر حال امام موسی صدر یک انسان «صلح کل» به معنای «ارتباط مصلحتی با همه» بود. یعنی به نوعی روش و اخلاق حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) را داشت که می‌خواستند همه را جمع کنند. اگر می‌خواستند این را طرد کنند، آن را طرد کنند، کسی نمی‌ماند و تنها خودشان می‌ماندند!. بله، ما درباره فدائیان اسلام صحبت می‌کردیم که شما رفتید سراغ جبهه ملی و موضوعات دیگر. طبیعتاً بحث درباره هر کدام از اینها فرصت بیشتری را می‌طلبد که الان وقتش نیست. به هر حال من معتقدم مرحوم آیت‌الله صدر میلیون فی المائه، در امر صدور فتوای ترور دکتر فاطمی، دخالتی نداشتند. مرحوم نواب هم اصولاً نیازی نمی‌دیدند بر کسب این اجازه‌ها و تشخیص خودشان را حجت می‌دانستند و در این دستور مرحوم واحدی نیز، قطعاً شهید نواب دخالتی نداشتند و خود شهید واحدی مسؤول آن بودند. اگر کسی مدعی شده که مرحوم نواب درباره مأموریت به آقای عبدخدایی دستور داده‌اند و یا آقای صدر فتوا و اجازه داده‌اند، ما حجتی نداریم بر صحت این حرف‌ها و من فکر نمی‌کنم که بدون سند و مدرک بتوان ادعایی را ثابت نمود.

• در مورد آن نامه‌ای که آقای عبدخدایی مدعی هستند مرحوم پدرشان برای مرحوم آیت‌الله صدر نوشتند، چه نظری دارید؟

□ نامه‌ای که ایشان مدعی هستند پدرشان برای آیت‌الله صدر نوشته‌اند، بنده فکر نمی‌کنم که چنین باشد؛ به دلیل اینکه فتوای وجوب قیام به امری از سوی یک مرجع، برای فرد خاصی نیست. بنابراین ایشان ـ آیت‌الله صدر ـ اگر یک حکم کلی در این زمینه داده بودند می‌تواند هم پسر ایشان اقدام کند، هم هرکس دیگری... بنابراین اینکه ابوی ایشان بنویسد چرا برای پسر من چنین فتوایی داده اید؟ منطقی نیست، چرا که در مورد اقدام پسر ایشان کسی چیزی نگفته است! من فکر می‌کنم این موضوع نیز مثل موضوع قبلی است و صحت ندارد، چون فاقد دلیل و سند است.

• یعنی باید میلیون فی المائه نادرست باشد؟

□ بلی، حتماً... من مرحوم آیت‌الله حاج شیخ غلامحسین تبریزی را از نزدیک می‌شناختم، ایشان با پدر بنده خیلی رفیق بودند و هر وقت با پدر به مشهد مقدس می‌رفتیم، به دیدن ما می‌آمدند. ایشان عالِمی نبود که بردارد و به مرجعی چنین نامه‌ای بنویسد که چرا برای پسر خود فتوا ندادی که برود اقدام کند... این لحن سخن اصولاً در بین علمای ما وجود نداشت.... البته این را می‌دانم که ایشان نامه‌ای برای دکتر فاطمی نوشتند و از اقدام فرزندش عذرخواهی کردند که در روزنامه‌ها هم همان وقت چاپ شد و اشاره‌ای هم به این نیست که مرجعی به فرزند ایشان، چنین اجازه داده یا نداده بود.

 


[1]. نقل از روزنامه شرق مورخ 24/3/89، صفحه 12.

[2]. ر.ک. به مجله «شاهد یاران»، شماره 36، آبان 1387 (ویژه شهید حاج مهدی عراقی)، ص 48.

[3]. به عنوان مثال ر.ک. به گفتگوی مورخ 28/10/88 روزنامه جوان با آقای علی طهماسبی برادر شهید خلیل طهماسبی.

[4]. لازم به یادآوری است متن گفتگو با استاد سید هادی خسروشاهی در روزنامه شرق، مورخ 24/3/89، صفحه 12، درج شده است و نشریه «بعثت» آن را پس از ویرایش و تکمیل توسط خود ایشان، منتشر ساخته است.