سید عملگرا[1]

• سوالی است كه معمولاً از جانب روشنفكران و كوشندگان سیاسی مطرح می‌شود، با این مضمون كه در گزینش میان مجتهدینی همچون بروجردی، اصفهانی و حائری، كه كناره‌گیری‌شان از سیاست خواه ناخواه به ماندگاری وضع موجود می‌انجامید، و روحانیون سیاسی و مبارزی همچون كاشانی و نواب صفوی، كه خواهان شركت گسترده روحانیون در سیاست و چیرگی ایشان بر ساختارهای حكومتی بودند، كدام روش را باید برگزید؟

□ بی‌تردید روش مراجع و بزرگانی چون: آیت‌الله اصفهانی، آیت‌الله حائری یزدی و آیت‌الله بروجردی، «روش موقت و مصلحتی» برای حفظ و بقای حوزه‌ها و سازمان روحانیت، در قبال روش سركوبگرانه و تخریبی رژیم‌های حاكم وقت و عناصری مانند «رضاخان» بود، وگرنه اصل كلی در مبانی اسلامی، با توجه به سیره پیامبر اكرم9 و روش ائمه هدی:، وجوب شركت در اصلاح همه امور مسلمین و اهتمام به وضع آنان است و كسی كه اهتمام به امر مسلمین نداشته باشد، در لسان حدیث «غیر مسلم» خوانده می‌شود. پس در اصل موضوع، اختلافی در بین نیست؛ اما شیوه و عملكرد متفاوت شخصیت‌هایی چون آیت‌الله كاشانی و شهید نواب صفوی ـ و ده‌ها نمونه دیگر ـ باید با توجه به همان اصول، و با در نظر داشتن شرایط زمان و مكان ارزیابی شود. بدین ترتیب پاسخ پرسش‌های دوستان روشنفكر روشن می‌شود كه: در اصلی كلی در اسلام، طبق موازین و مبانی و تعلیماتی كه در منابع اسلامی ـ قرآن و حدیث ـ موجود است، دخالت در امور كشورداری و اصلاح جامعه و بهبود بخشیدن به وضع كلی زندگی مردم، یك واجب حتمی است و این امر بدون دخالت در امر حكومت و سیاست، تحقّق‌پذیر نیست.

به عبارت دیگر اسلام همچون مسیحیت، فقط به جنبه روحانی انسان توجه ندارد كه اگر سیلی به صورت راست او زدند، احتراماً صورت چپ خود را هم جلو بیاورد تا سیلی دیگری بخورد! و یا اگر عبایش را بردند قبایش را هم ببخشد! بلكه از دیدگاه اسلام دفاع از حق و مقابله به مثل در صورت تجاوز، یكی از ضروریات است و تحقق این امور، بدون دخالت در سیاست امكان‌پذیر نخواهد بود. البته در مورد شركت گسترده روحانیون در سیاست و چیرگی بر ساختارهای حكومتی، دیدگاه‌ها حتی در میان علما و فقهای معتقد به شركت در امور، یكسان نیست و همه آنها هوادار چیرگی كامل بر ساختارهای حكومتی نیستند، ولی اصل كلی دخالت را قبول دارند؛ و بحث درباره كیفیت امر، در كتب فقهی به تفصیل آمده و مورد بررسی قرار گرفته و نتیجه اجتهادی هر یك از دو گروه، مورد احترام خواهد بود.

• تفاوت دیدگاه‌های نواب صفوی (و فدائیان اسلام) و آیت‌الله بروجردی در مورد تشكیل حكومت اسلامی و مبنای اختلافات، دلایل طرفین و مستندات عرفی و شرعی هر یك را چگونه می‌بینید؟

□ دیدگاه‌های مراجع تقلید، از جمله مرحوم آیت‌الله بروجردی در مورد تشكیل حكومت اسلامی، با دیدگاه‌های شهید نواب صفوی، قاعدتاً یكی است، چون اختلافی در مبانی اندیشه، وجود ندارد بلكه مسأله روش‌ها، شرایط، امكانات و مصالح اسلام و مسلمین مطرح است كه به طور طبیعی دیدگاه‌ها در بین خود مراجع هم یكسان نیست. نمونه زنده آن مسأله اقدامات امام خمینی و واكنش‌های منفی بعضی از مراجع و علما، در مراحل نخستین است. البته باز در مسأله شكل حكومت، اختیارات فقیه، نوع شركت در امور سیاسی و تصرف ساختارهای دولتی و... آرا و فتاوی همه علما یكی نیست و هر كدام، دلایل و براهین خود را دارند و با توجه به مستندات معتبر نزد خود، نظر می‌دهند كه باز مسأله برمی‌گردد به نوع اجتهاد و چگونگی استنباط احكام؛ و البته تفصیل این امور در یك گفتگوی كوتاه نمی‌گنجد!

• مشی مبارزات فدائیان اسلام تا چه میزان مطابق با شرع مقدس بود؟ آیا مبارزه مسلحانه را می‌توان مطابق با شرع دانست؟

□ مشی مبارزات سیاسی فدائیان اسلام در كلیت خود، مطابق با موازین شرعی و قانونی است و ظاهراً در یك «مبارزه سیاسی» از دیدگاه اندیشه اسلامی، روش‌ها باید مطابق موازین باشد. یعنی مبارزه باید منطقی، قانونی، اخلاقی و انسانی باشد. در این مسیر، توسل به شیوه‌های غیرمنطقی و غیراخلاقی از قبیل تخریب دیگران، سیاه‌نمایی، تمامیت‌خواهی، انحصارگرایی، خودبرتربینی و... هرگز شرعی نمی‌تواند باشد و بی‌تردید مورد قبول هیچ یك از علما و مراجع عظام هم نیست.

روش نخستین فدائیان اسلام، همكاری با همه جریان‌های سیاسی ضد استعماری ـ ضد استبدادی بود و می‌بینیم كه در این راستا فدائیان اسلام، به قول مهندس سحابی به گروه عامل یا گارد ضربت جبهه ملی تبدیل می‌شود و در همه امور، از فعالیت آنان پشتیبانی می‌كند و در راستای همین مبارزه سیاسی مسالمت‌آمیز، باز می‌بینیم كه شهید نواب صفوی برای ورود به پارلمان، كاندیداتوری خود را از «قم» پذیرفت. ولی بعد، چون با مخالفت دیگر برادران، در مركزیت رهبری روبه‌رو شد، اعلام انصراف كرد. پس در اصیل بودن مبارزات سیاسی فدائیان اسلام تردید نیست و در كلیت امر هم اختلافی نمی‌توان یافت. می‌ماند مسأله مبارزه مسلحانه و مشروعیت آن كه باید دید اتخاذ این روش، روی چه اصل و میزانی است. البته باید اشاره كنم كه در چنین مجالی، نمی‌توان وارد بحث‌های عمیق و استدلالی فقهی شد و دیدگاه‌ها و فتاوی علما و مراجع را نقل و مورد بررسی یا نقد قرار داد و ظاهراً آنچه كه در موضوع این گفتگو مطرح است اشاره به شرعی بودن مشی مبارزه مسلحانه فدائیان اسلام است. در این زمینه باید نخست به یك نظریه مورد اجماع در میان فقهای شیعه، آنطور كه در كتب فقهی قدما و متأخرین به روشنی مطرح است، اشاره شود و آن مسأله «جهاد» و «دفاع» است. در امر «جهاد» ابتدایی، شاید اجماع فقهای شیعه بر این باشد كه در زمان عدم حضور امام، اقدام به آن جایز نیست؛ ولی در امر «دفاع» در صورت تهاجم به بلاد مسلمین، فتاوی همه فقها باز یكی است: وجوب دفاع، بر هر زن و مرد، كوچك و بزرگ، و بدون اجازه فقیه یا حاكم شرع مورد تأكید قرار گرفته است. حالا باید دید كه دیدگاه و یا اجتهاد رهبری فدائیان اسلام در این رابطه چگونه بود؟

به نظرم بهتر است در اینجا، متن نوشته شهید نواب صفوی را كه در كتاب: «فدائیان اسلام؛ تاریخ، عملكرد و اندیشه» آورده‌ام، نقل كنم كه در واقع نظریه فدائیان اسلام را به طور شفاف و روشن، تبیین می‌كند. شهید نواب صفوی در استدلال فقهی به مشی مسلحانه چنین می‌نویسد:

«... برای روشن شدن اذهان عموم مردم و آشنایی جامعه به علت كشتن هژیر و امثال او ناگزیریم كه از دو نظر مطلب را مورد دقت قرار دهیم: 1ـ از نظر شرع و دین خدا؛ 2ـ از جهت عرف و اجتماع. و با یك تحقیق فقهی كوتاه این مسأله و معضل را حل كرده و موجبات عرفی و اجتماعی آن را هم به اختصار ذكر می‌كنیم: فرع ششم از فروع دهگانه اسلام جهاد است كه در كتب فقهی آن را به دو نوع تقسیم كرده‌اند:
1ـ جهاد ابتدایی؛ 2ـ جهاد دفاعی. كه جهاد دفاعی را «دفاع» هم می‌گویند. جهاد ابتدایی كه به معنای لشكركشی قشون اسلام به ممالك كفر برای هدایت و تسلیم آنها در برابر اسلام است، در زمان غیبت امام علیه‌السلام ممنوع بوده و جایز نیست. ولی جهاد دفاعی یا دفاع، در همه ازمنه واجب و فطری است و اكنون به تشریح تقسیم‌بندی دفاع در اسلام می‌پردازیم: اسلام می‌گوید كه اگر به مال مسلمانی هجوم شد بایستی دفاع كند و مال خود را بازستاند تا زمانی كه خطر برای جانش پیش نیاید و زمانی كه به جانش هجوم شد بایستی به دفاع بپردازد تا موقعی كه دین و ناموسش در خطر نیفتاده باشد و آن هنگامی كه دین و ناموس فرد یا اجتماعی در معرض هجوم واقع شد، بایستی جان و مال را در این راه فدا نمود. پس طبق این تقسیم، دین و ناموس یعنی اعتقاد و ایمان و عفت بشر كه فوق هر چیزی است، از نظر ارزش و اهمیت در درجه اولی و جان و حیات انسان در مرتبه ثانی و مال و ثروت رتبه سوم را حائز است. پس دفاع، از ضروریات و مسلمات دین مقدس اسلام است و ضروریات، احكامی را گویند كه احتیاج به تقلید نداشته باشد و تشخیص هجوم و نحوه دفاع در برابر آن چون از «شبهات موضوعیه» است با شخص مسلمان آگاه و مطلع است. تا اینجا معلوم شد كه دفاع در برابر هجوم به مال و جان و همچنین «دین و ناموس» (كه از نظر اهمیت در یك ردیف هستند) بر مسلمانان واجب است...

فدائیان اسلام معتقدند كه از دیرباز به مال، جان، ناموس و دین مسلمانان از طرف كفار و اجانب هجوم شده است؛ هجوم به مال با دستبرد به معادن زیرزمینی و غیره شروع گردیده و هجوم به جان با كشتن رجال مسلمان و آزاده پایه‌گذاری شده و هجوم به دین و ناموس مسلمانان هم با تعطیل عمدی احكام و دستورات اسلام یعنی با كنار گذاردن قوانین اجتماعی، قضایی، سیاسی و اقتصادی اسلام و وضع قانون در برابر آن به عمل آمده است. البته نحوه هجوم به مال با دزدیدن آن و هجوم به جان با نابودی آن و هجوم به دین هم با تعطیل احكام و دستوراتش است.

بنابر مطالب فوق، فدائیان اسلام دفاع در برابر هجوم وارده را بر خود واجب دانسته و معتقدند كه در این هجوم‌ها كه از طرف كفار نسبت به مسلمانان شده، بعضی از كارگردانان مملكت، آلت دست بیگانه قرار گرفته و سپر كفار واقع شده‌اند و چون آلت اجرا اینها هستند بایستی با دفع آنها هجوم را دفع كرد.

روی این زمینه و استدلالات، فدائیان اسلام اعتقاد داشته‌اند روزی كه دفع هجوم باعث هجوم شدیدتری نشود و مملكت و اجتماع دستخوش توفان حوادث مضر سیاسی نگردد، بایستی قیام كرد و ایادی بیگانه و هجومش را دفع نمود، به هر حال از نظر شرعی متكی به اصل مسلم «دفاع» كه از ضروریات دین است، می‌باشند.»[2]

این دیدگاه كلی فدائیان اسلام و شهید نواب صفوی در زمینه مبارزه مسلحانه و چگونگی تشریع و علل اقدام آنان است كه در سال 1334، در مجله «خواندنی‌ها» در ضمن ارائه خاطرات ـ از پیدایش سازمان فدائیان اسلام و نوع اندیشه و تفكر آنان ـ منتشر شده است.

اتفاقاً همین نظریه را، شهید نواب صفوی در زمان محاكمه در دادگاه نظامی رژیم شاه نیز در پاسخ سرتیپ «كیهان خدیو» بازجوی دادستانی ارتش، كه خواستار بیان «آخرین دفاع» در مورد اتهام «توطئه بر هم زدن اساس حكومت و تشكیل جمعیتی كه مرام و رویه آن ضدیت با سلطنت مشروطه ایران است»، بیان می‌دارد كه خلاصه‌ای از آن را كه در واقع یك سند تاریخی صادر شده در بحرانی‌ترین شرایط و پس از شكنجه‌ها و فشارها است، نقل می‌كنیم:

پاسخ مكتوب به سرتیپ كیهان خدیو:

«چون قانون اساسی ایران متكی بر قوانین قرآن و اسلام است و تصریحات اكیدی دارد بر اینكه مملكت ایران، مملكت رسمی اسلامی است و نیز شاه باید مروج مذهب شیعه باشد و قوانین مصوبه مجلس بایستی هیچگونه مباینت و مخالفتی با قوانین اسلام نداشته باشد، بنابراین هر قانونی كه برخلاف اسلام باشد ملغی و غیر قانونی است و وظیفه هیأت حاكمه، اجرای قوانین اسلام در مملكت بوده و در غیر این صورت رسمیت و قانونیت ندارد. و می‌بینیم كه شعائر اسلامی همگی از میان رفته و شدیدترین هجوم علیه اسلام رایج است و این هجوم سال‌هاست از طرف هیأت حاكمه رایج شده كه هیچ سابقه نداشته است. بنابراین شخص شاه و هیأت حاكمه عموماً مهاجمین شدیدی علیه اسلام بوده‌اند و بنابراین از نظر قانون اساسی، قانونی نیستند و رسمیت ندارند. در مقابل این هجوم همه جانبه هیأت حاكمه، اسلام و قانون اساسی دفاع را بر هر مسلمان عاقل و مكلفی واجب نموده است و از اول و آغاز هم جزو ضروریات اسلام، دفاع را قرار داده است و «ضروری» هم آن حكمی است كه احتیاجی به فتوای مجتهد نداشته و به استنباط و فتوا ابداً بستگی ندارد. پس كسی كه برای دفاع از قوانین اسلام، علیه حكومت یا شخص شاه، فعلی انجام داده، انجام وظیفه واجب نموده است. بنابراین من و برادران دینی نزدیكم با كمال وضوح و روشنی، سال‌ها و ماه‌ها و هفته‌ها تذكر داده و كتاب‌ها نوشته و گفته‌ایم قوانین اسلام را اجرا كنید و هرچه بیشتر گفتیم، كمتر نتیجه گرفتیم. به ناچار برای انجام وظیفه دفاعی واجب، قدم‌های خیلی كوچكی برداشتیم. سید مجتبی نواب صفوی.»

البته این خلاصه‌ای از متن آخرین دفاع شهید نواب صفوی در دادستانی ارتش است و همانطور كه ملاحظه می‌شود، از لحاظ مبانی فقهی تكیه ایشان بر همان اصل وجوب دفاع از اسلام، در برابر هر مهاجمی است در هر مقامی كه باشد.

• مبارزات مسلحانه فدائیان اسلام چه تأثیری در فضای سیاسی و اجتماعی آن زمان داشت؟ وجوه مثبت و منفی این نوع مبارزه به لحاظ سیاسی و اجتماعی را چگونه می‌بینید؟

□ مبارزات مسلحانه فدائیان اسلام با قتل كسروی شروع شد كه مدعی پیامبری بود. از آنجا كه مباحثات مفصل شهید نواب صفوی با كسروی منتج به نتیجه نشد و كسروی به گمراه‌گرایی خود ادامه داد، این اقدام انجام شد و بی‌تردید اگر در آن هنگام این اقدام به عمل نمی‌آمد، ما امروز شاهد یك پدیده ساختگی دیگری به نام «پاكدینی»! در كنار بابی‌گری و بهائی‌گری بودیم... اقدام به اعدام «حسین علاء» نخست‌وزیر شاه نیز كه عازم بغداد برای انعقاد قراردادی در ضمیمه كردن ایران به پیمان آمریكایی «بغداد» بود، بی‌تردید دارای آثار مثبت فراوانی بود. گرچه بعضی از تاریخ‌نویسان معاصر ملی‌گرا یا سلطنت‌طلب و یا چپ‌نما این اقدامات را «ترور كور» می‌نامند، ولی حقیقت غیر از این است. مرحوم آیت‌الله طالقانی كه در صفا و صدق و خلوص او كسی تردید ندارد، در سخنرانی معروف خود در احمدآباد، صریحاً اعلام كرد كه «مانع اصلی ملی شدن صنعت نفت را فدائیان اسلام از میان برداشتند.»

در نتیجۀ اعدام انقلابی ژنرال رزم‌آرا و عبدالحسین هژیر وزیر دربار، نتایج انتخابات قلابی شاهانه، لغو و باطل اعلام شد و شرایط برای به قدرت رسیدن حكومت جدید فراهم گردید و شاه هم مجبور شد كه وضع موجود را بپذیرد. و آخرین اقدام گرچه به نتایج زودرس مطلوب نرسید، ولی این حقیقت را ثابت كرد كه با وجود حكومت سرنیزه و سلطه رژیم كودتا، مقاومت علیه سلطه استعمار و ایادی آن ادامه دارد و اگر امروز نشد، روز دیگری ثمره آن ظاهر خواهد شد، كه شد!

من در پاسخ مشروح سئوال شما، ترجیح می‌دهم خلاصه مطالبی را از قول برادر عزیزمان جناب مهندس عزت‌الله سحابی نقل كنم كه باز در ایمان و خلوص و صداقت و اخلاق انسانی وی، كسی تردید ندارد. آقای مهندس سحابی در مصاحبه مشروح خود در ویژه‌نامه روزنامه «اطلاعات»[3] كه به همت سركار خانم الهه كولایی و خانم فاطمه حسینی تهیه و تنظیم شده بود، چنین می‌گوید:

 «... نواب به این نتیجه رسید كه مسأله ایران با ترور كسروی خاتمه نمی‌یابد، بلكه مسأله عمیق‌تر است و باید به خود استعمار بپردازد. او از سال 27 در حركات سیاسی ضد استعماری كه در شكل مبارزه نفت متجلی شده بود، حضور فعال یافت و در جلسات تهیه مقدمات تشكیل جبهه ملی شركت نمود. در تحصن دكتر مصدق و همراهانش در دربار باز هم فدائیان اسلام حضور فعال داشتند و مرحوم سید حسین امامی از فدائیان تربیت شده نواب، عصای دست مصدق بود. در انتخابات مجدد دوره 16، فدائیان دخالت مؤثر داشتند و در واقع گارد ضربت و عامل فعال جبهه ملی، آن موقع همین فدائیان بودند. اداره انتخابات و حفاظت از صندوق‌های رأی را نیروی عملی آنان می‌گرداند والا افراد جبهه ملی اهل آن جور كارها نبودند. آنها روشنفكرانی اهل بحث و مباحثه بودند، ولی فدائیان اسلام اهل مبارزه و عمل بودند. نواب صفوی و دوستانش مشكل اصلی ایران را در وجود شاه می‌دیدند و نظر او مبارزه با دربار بود ولی جبهه ملی، مرحوم كاشانی، دكتر مصدق و دیگران، رزم‌آرا را مشكل اساسی می‌دانستند. نواب سرانجام تسلیم نظر آنها شد و قرار شد رزم‌آرا توسط فدائیان از میان برداشته شود و پس از آن راه برای بالا آمدن جبهه ملی، ملی شدن صنعت نفت و یك گام به پیش علیه استعمار انگلیس برای ملت ایران برداشته شد. در این موقع بین نواب صفوی و جبهه ملی اختلاف ایجاد شد. فدائیان معتقد به ادامه مبارزه علیه شاه بودند ولی جبهه ملی این را مصلحت نمی‌دانست. دكتر مصدق و مرحوم كاشانی هم این اعتقاد را داشتند. همه اعضای جبهه ملی جز نریمان، خواهان مبارزه در چارچوب قانون بودند؛ یعنی كاری با دربار نداشته باشیم. البته بعدها خود مرحوم دكتر مصدق به این مسائل پی برد كه نمی‌توان با استعمار جنگید و پایگاه‌های داخلی‌اش را كاری نداشت.»

پس از كودتای ننگین 28 مرداد، علی‌رغم ظلم و ستمی كه بر شخص نواب صفوی و فدائیان اسلام در دوران حكومت جبهه ملی رفته بود، نواب از نهضت مقاومت ملی خواستار همكاری برای مبارزه با حكومت كودتا شد. اینجانب كه در آن دوران با نهضت مقاومت ملی همكاری‌هایی داشتم در جریان امر قرار گرفتم. از آقای مهندس سحابی كه از اعضای نهضت مقاومت بود خواسته شد كه ترتیب ملاقات شهید نواب صفوی با مرحوم مهندس بازرگان، كه رهبری نهضت مقاومت را به عهده داشت، بدهد... درباره آن ملاقات، آقای مهندس سحابی می‌نویسد: «در آن ملاقات مرحوم خلیل طهماسبی، نواب صفوی، مهندس بازرگان و من حضور داشتیم. نواب به مهندس بازرگان گفت: ما در اختیار شما هستیم، اگر شما بتوانید یكی از برادران ما را در باغ مقر حكومت زاهدی ـ باغ قیطریه ـ به عنوان كارگر وارد كنید ما ترور او را تعهد می‌كنیم. این مطلب در آن جلسه مورد قبول واقع شد ولی به واسطه اینكه مشی نهضت مقاومت ملی ترور نبود، این توافق به جایی نرسید. نواب علی‌رغم ضرباتی كه در دوره حكومت جبهه ملی خورده بود، ـ هم از مرحوم كاشانی و هم از دكتر مصدق ـ وقتی فهمید حكومت مصدق ضد استعمار بوده، علی‌رغم رفتارهایی كه با او شده بود، از آنها حمایت كرد. این امر اخلاص و صداقت انسان مسلمان و انقلابی را نسبت به «راه» نشان می‌دهد. این رفتار نواب باید برای ما سرمشق باشد.»

به هر حال، این اشاره‌ای كوتاه به حقیقت ماجرا بود. امید آنكه سرانجام روزی با استناد به 6 هزار سند باقیمانده درباره فدائیان اسلام، حقایق تاریخی آن دوران و چگونگی نقش فدائیان اسلام و رهبری آن، روشن گردد.

• آیا تصمیم‌گیری‌های خرد و كلان در جمعیت فدائیان اسلام، مبتنی بر خرد و باور جمعی بود یا بیشتر فردمحور بود؟

□ تصمیم‌گیری درباره اغلب یا همه اقدامات خرد و كلان در جمعیت فدائیان اسلام، بر اساس مشورت اعضای رهبری كه مركب از یاران و برادران نزدیك شهید نواب صفوی، همچون: سید عبدالحسین واحدی، سید هاشم حسینی، خلیل طهماسبی، سید محمدعلی لواسانی و دیگران بود، اتخاذ می‌شد و البته با توجه به موقعیت ویژه شهید نواب صفوی، تصمیم‌گیری نهایی وی، مورد قبول همه اعضا قرار می‌گرفت، گرچه در مواردی هم، مانند قبول كاندیداتوری شهید نواب صفوی از قم، علی‌رغم پذیرش ایشان، به علت مخالفت اعضای رهبری ملغی شد و این خود نشان می‌دهد كه تصمیم‌ها به حالت فردی و بدون مشورت انجام نمی‌گرفت.

• شائبه همراهی فدائیان اسلام و نواب صفوی با برخی از نیروهای مشكوك در جریان: نهضت ملی شدن صنعت نفت، كودتای 28 مرداد و دوران اختناق پس از كودتا تا هنگام پیروزی انقلاب را چگونه می‌توان توضیح داد؟

□ تعبیر «همراهی» فدائیان اسلام یا شهید نواب صفوی با برخی از «نیروهای مرموز و مشكوك» در دوره‌های متفاوت فعالیت آنان به نظرم تعبیر و عنوان صحیحی نیست. انسان‌های مخلص و صادق و پاكباز و آماده هر نوع جانبازی در دفاع از اسلام و مسلمین، چگونه می‌توانند با نیروها و یا افراد مرموز و مشكوك همكاری و یا همراهی داشته باشند؟ البته اگر گفته شود كه عناصری توانسته بودند در سازمان فدائیان اسلام با ظاهرسازی و گذاشتن ریش و كلاه پوستی! نفوذ كنند، این امر هیچ بعید نیست و در هر سازمان و حزب و تشكیلاتی هم امكان وقوع آن وجود دارد، ولی این یك نوع خیانت مخفی از سوی عامل نفوذی است و نمی‌توان آن را نوعی «همراهی» نامید. چون در صورت افشای این امر، بی‌تردید فرد خائن، در هر تشكیلاتی، طرد می‌شود تا چه رسد به فدائیان اسلام.

اصولاً در مورد فدائیان اسلام هم با توجه به اینكه اهداف آنها جز «اجرای شریعت اسلامی» چیز دیگری نبود، و هیچگونه فعالیت اقتصادی و سود مادی و یا درآمد ویژه! در كار نبود، به طور طبیعی عامل نفوذی نمی‌توانست انگیزه‌ای برای شركت در این نوع فعالیت داشته باشد و اگر مأموریتی هم از بیرون به او محول می‌گردید، میدانی برای اجرای آن نداشت.

در جریان ملی شدن صنعت نفت و مبارزات نهضت ملی، دیدیم كه فدائیان، همراه اصلی جبهه ملی، آیت‌الله كاشانی و نهضت بودند. پس از كودتای 28 مرداد هم، طبق اسناد موجود، عملكرد رهبری، بر ضد اهداف كودتا بود، گرچه در اوایل، به خاطر ظلمی كه در دوره حكومت ملی‌گراها بر آنها روا داشته شده بود، خوشحال بودند، ولی خیلی زود، پس از كشف ماهیت حكومت كودتا، از آن روی برگرداندند و به یاری برادران در نهضت مقاومت و غیره پرداختند و حتی به ملاقات آیت‌الله كاشانی رفتند تا بلكه به نحوی مبارزه را ادامه دهند.

در دوران اختناق پس از كودتا هم نخستین كسانی كه علیه آن و هیأت حاكمه اعلامیه دادند، و در كیهان نیز چاپ شد، فدائیان اسلام بودند. بعد هم كه برای جلوگیری از شركت ایران در پیمان خائنانه بغداد، وارد عمل شدند منجر به اعدام اعضای اصلی و رهبری شد و پس از آن، تا پیروزی انقلاب اسلامی هم كه البته دیگر فدائیان اسلامی وجود نداشت كه عناصر مرموز و مشكوك بتوانند با آنها همراهی كنند! و پس از انقلاب هم عناصری كه خود را به عنوان رهبر فدائیان اسلام و یا ادامه‌دهندگان راه شهید نواب صفوی معرفی می‌كردند نه تنها سابقه‌ای در فدائیان اسلام نداشتند، بلكه اصولاً فاقد صلاحیت لازم برای رهبری بودند كه به همین دلیل هم هرگز مورد استقبال مردم قرار نگرفتند و علی‌رغم ادعاها در ادامه راه نواب دیدیم كه به سرعت فروکش كردند.

• نحوه عضوگیری و یارگیری فدائیان اسلام چگونه بود؟

□ عضوگیری و یارگیری در فدائیان اسلام به هیچ وجه سیستماتیك و تشكیلاتی نبود. برادرانی كه به عنوان هوادار خود را در اختیار جمعیت می‌گذاشتند و در كارهای خیر و اجتماعی یا مسائل فرهنگی با آن همكاری داشتند، به عنوان عضو یا سمپات شناخته می‌شدند، بدون آنكه كارت عضویتی برای آنها صادر شود یا پرونده‌ای تشكیل گردد و یا امور دیگری كه در احزاب دیگر مرسوم است، انجام گردد. زعامت كلی دینی، فكری و سیاسی جمعیت فدائیان اسلام در درجه اول به عهده شهید نواب صفوی بود؛ ولی در امور تقلید مذهبی، آنان از مرحوم آیت‌الله سید صدرالدین صدر، تقلید می‌كردند و باقیماندگان آنها هم بعدها به تقلید از امام خمینی روی آوردند كه داستان آن، نیاز به تفصیل دارد.

• آیا فدائیان اسلام برنامه مدون و یا به اصطلاح مانیفستی كه نشان‌دهنده اهداف و برنامه‌های آن‌ها باشد، داشتند یا آن هم غیرتشكیلاتی بود؟

□ شاید نخستین سازمان و جمعیت سیاسی‌ـ اسلامی كه در دوران پهلوی، مانیفست خاص خود را منتشر كرد، فدائیان اسلام بود كه با انتشار كتاب «اعلامیه فدائیان اسلام» یا كتاب «رهنمای حقایق» اهداف خود را رسماً اعلام داشته و شكل حكومت مورد نظر خود را ترسیم نمودند و در همین كتاب كه در سال 1327 تنظیم و یك سال بعد چاپ گردید، تكلیف نهادهای اجتماعی، مدنی، سازمان‌های دولتی و وزارت‌خانه‌ها كاملاً روشن و حتی رنگ و نوع پرچم نیز مشخص شده بود و در این كتاب، قبل از پیدایش نهضت ملی شدن صنعت نفت و جبهه ملی، شهید نواب صفوی رسماً خواستار ملی شدن صنعت نفت و همه منابع طبیعی كشور شده بود. در حالی كه بعضی از رهبران اصلی جبهه ملی بعدی ـ طبق مستندات موجود در مجلس ـ مخالف لغو قراردادهای خارجی و خواستار احترام به قوانین بین‌المللی بودند!

البته بعدها، شادروان دكتر فاطمی و یا مرحوم حسین مکّی هم به عنوان مقامات رسمی، خواستار ملی شدن صنعت نفت شدند كه ماجرای آن را همگان می‌دانند؛ ولی به نظر اینجانب نخستین مطرح كننده ضرورت ملی شدن نفت در ایران، شهید نواب صفوی، در كتاب «رهنمای حقایق» بود.

• گفته می‌شود كه شهید نواب صفوی پس از آزادی، سفری به كشورهای عربی: مصر، عراق، سوریه و اردن نمود و در این سفر مورد استقبال شدید جریان‌های اسلامی بویژه اخوان‌المسلمین قرار گرفت. می‌شود توضیحی در این زمینه ارائه دهید؟

□ البته شهید نواب صفوی مدتی قبل از كودتای 28 مرداد و پس از آنكه 20 ماه تمام را در زندان دوستان جبهه ملی! سپری كرد، آزاد شده بود و پس از آزادی، با توجه به دعوتی كه از سوی دبیر اجلاس آزادی قدس ـ «شهید سید قطب» ـ به عمل آمده بود، سفری به كشورهای فوق كرد[4] كه آثار بسیار مثبتی در بین محافل سیاسی و اسلامی از خود به یادگار گذاشت. در کنگره قدس، سخنرانی شهید نواب صفوی همه را تحت تأثیر قرار داد و آنها را وادار به تحسین و تقدیر كرد. در دیدار با ملك حسین ـ شاه اردن‌ ـ شهید نواب صفوی به او اخطار كرد كه «كلوپ پاشا» فرمانده انگلیسی ارتش را بركنار و نیروهای مسلح را برای نبرد نهایی بر ضد اشغالگران آماده سازد. طبق نقل مرحوم شیخ علی طنطاوی ـ از رهبران حرکت اسلامی سوریه ـ بیانات شهید نواب صفوی در دیدار با سرهنگ ادیب شیشكلی، رئیس جمهور وقت سوریه، وی را به ترس و هراس انداخت و نگران آن بود كه در مراجعت، به زندان منتقل شوند. در مصر، سخنرانی شهید نواب صفوی در دانشگاه قاهره برای هفتاد هزار نفر كه در میدان دانشگاه اجتماع كرده بودند، غوغایی برپا نمود و آنگاه كه نواب صفوی در سخنرانی خود، خواستار ملی كردن كانال سوئز و اخراج نیروهای انگلیسی از مصر شد، دانشگاه و خیابان‌های اطراف به لرزه درآمد و طبق نقل بعضی از اعضا و رهبری اخوان‌المسلمین به اینجانب (مانند مرحوم شیخ مصطفی مشهور، دكتر سعید رمضان، دكتر عزت‌العزیزی و...) این نوع سخنرانی همراه با شور و هیجان و خلوص و اخلاص كامل، در آن شرایط، از اهمیت ویژه‌ای برخوردار شد و عوامل حكومتی برای كاستن از اهمیت آن، سخنرانی را به هم زدند و شهید نواب صفوی تحت‌الحفظ به وزارت كشور برده شد و جمعیت اخوان‌المسلمین كه میزبان نواب صفوی بود، «منحل» اعلام گردید. ولی برخورد شهید نواب صفوی و گفتگوی او با افسران وزارت داخله باعث شد كه حكومت مصر، میزبانی شهید نواب صفوی را به جای اخوان‌المسلمین به عهده بگیرد و حتی از او برای شركت در مراسم رژه نظامی، به مناسبت سالگرد پیروزی حركت افسران آزاد و طرد «ملك فاروق» از مصر، دعوت كند؛ ولی شهید نواب صفوی برای برگشت آزادی فعالیت اخوان‌المسلمین، چند روزی در قاهره ماند و پس از ملاقات با ژنرال محمد نجیب (رئیس جمهوری) و سرهنگ عبدالناصر (نخست وزیر) و گرفتن قول همكاری آنها با اخوان‌المسلمین بود كه مصر را ترك كرد و به ایران بازگشت. به بخشی از آثار و نتایج مثبت این سفر، در كتاب «زندگی و مبارزه نواب صفوی» اشاره كرده‌ام كه مراجعه به آن بی‌مناسبت نخواهد بود.[5]

 


[1]. شهروند امروز، سال دوم، شماره 34، یکشنبه 30 دی 1386، صفحات: 48 ـ 46.

[2]. فدائیان اسلام؛ تاریخ، عملكرد و اندیشه، چاپ سوم، 1393، صص90 ـ 88.

[3]. ضمیمه اطلاعات، مورخ 27 دی ماه 1359، صفحه 6.

[4]. خوشبختانه چند ماهی قبل از کودتا، در ایران نبود وگرنه بی‌تردید دوستان ملی‌گرا!! در مورد به پیروزی رسیدن کودتا، سهمی! هم ـ مانند آیت‌الله کاشانی ـ نصیب ایشان می‌کردند!

[5]. این کتاب چندین بار تاکنون، از سوی مؤسسه انتشارات اطلاعات تجدید چاپ شده است.