... احمد بن بلا پس از آزادى از زندان پانزده ساله همرزمان خود، مدت ها به دور از رسانه ها بود و حاضر به مصاحبه و گفتگو با اصحاب جراید نمى شد تا این كه توانست از الجزایر خارج شود و آن گاه به گفتگو با خبرنگاران و نوشتن مقالات و تحلیل هاى سیاسى پرداخت كه با توجه به نقش و موقعیت خاص وى در مسئله جهاد الجزایر و به پیروزى رساندن انقلاب آن، در میان نسل جوان بلاد عربى تأثیرگذار بود، به ویژه كه او این بار، برخلاف دوران جهاد و اقتدار، گرایش اسلامى بیشترى یافته بود و دیگر دنبال اجراى تئورى هاى «سوسیالیسم علمى» نبود. یكى از مصاحبه هاى طولانى وى تحت عنوان «سى ساعت گفتگو با بن بلا» در چندین شماره از مجله «الشراع» منتشر گردید و این در اواخر سال 1362 و اوایل سال 1363 بود. البته موضوع مصاحبه وى، از لحاظ ادارى! به سفارت ایران در واتیكان مربوط نبود، ولى من روى همان روحیه «طلبگى» بخش هایى از آن را كه مربوط به انقلاب اسلامى یا مسائل خاص دیگر بود، همان وقت ترجمه كردم و به «مركز» فرستادم تا دوستان از دیدگاه هاى بن بلا مطلع شوند.

ترجمه خلاصه این مصاحبه كه در جایى تاكنون منتشر نشده است، اینك به مناسبت درگذشت بن بلا و براى آشنایى با دیدگاه ها و نقد اصلاحى وى، در مورد انقلاب اسلامى ایران، پس از ویرایشى كوتاه، در اختیار علاقه مندان قرار مى گیرد:

خبرنگار مجله «الشراع» نظر بن بلا را درباره انقلاب اسلامى ایران مى پرسد و او چنین مى گوید: مى بایست قبل از ورود به موضوع، یك نكته اساسى را بیان كنم: این انقلاب، انقلاب عظیمى است و بزرگ ترین حادثه اى است كه از زمان هاى بسیار دور، تاكنون در دنیاى اسلام اتفاق افتاده است؛ یعنى براى نخستین بار یك انقلاب فرهنگى پدید آمده كه از روز نخست در مقابل شیطان ایستاده است، رویاروى نظام جهانى سرمایه دارى و سمبل آن آمریكا، و رویاروى نظام كمونیسم و سمبل آن شوروى. هیچ گاه روزى نبوده كه این انقلاب استوار و پایدار، در مقابل این دو نماد نایستاده باشد.

این نخستین چیزى است كه باید متذكر شویم.

با آگاهى به این مسئله كه انقلاب ایران بر حسب گفتار برخى از رهبرانش از انقلاب نوامبر الجزایر الهام گرفته است، من اعتراف مى كنم كه این انقلاب بزرگ تر از آن است كه ما آن را انجام دادیم. این انقلاب در انجام كارهاى بسیار بزرگى موفق شده است: بر یك حكومت خبیث ساخته شده سلطه جهانى، پیروز شد و آن را نابود ساخت و مسئله انقلاب فرهنگى را از روز نخست و از موضع اساسى، بنیاد نهاد و نیز با موفقیت یك روش انقلابى شورایى را به كار گرفت؛ روش هایى كه باید ما را به تأمل وا دارد، به ویژه در توانایى آماده ساختن توده ها و اتحاد نیروها.

در عظمت این انقلاب همین بس كه همه قدرت هاى شرور جهان از شرق و غرب و ارتجاع عرب بر آن حمله ور شده و در این كار با هم متحد و هماهنگ شده اند.

انقلاب ایران پس از آن كه در ایران به پیروزى رسید، عمق استراتژیكى به انقلاب عربى و به ویژه به قضیه فلسطین بخشید. ولى ناگهان ما خود را در یك جنگ جاهلى با ایرانیان روبرو دیدیم كه نیروهاى مشتركمان را نابود مى كند!

گفتگو از نكات مثبت انقلاب ایران مرا از این امر باز نمى دارد كه به خود اجازه دهم برخى از نكات مهم و حساس را نیز یاد كنم؛ چرا كه روشن است هیچ انقلابى دور از نكات منفى و یا اشتباه نیست:

اول: انقلابى كه در محیط اطراف خود به انزوا كشیده مى شود، مى بایست عملى متقابل انجام دهد كه چگونه صادر شود؟ این پرسشى اصولى است. اگر انقلاب به دنیاى عرب صادر شد، چگونه باید با دنیاى عرب برخورد نمود و موفق شد؟ این مسئله نیاز به بحث دارد. باید در این موضوع دقت كنید.

دوم: اگر انقلاب ایران اراده كرده است كه دست بر عراق بگذارد یا حكومتى طرفدار خود در آن روى كار بیاورد و براى این كار به نظر نیروهاى مردمى عراقى شیعه و غیر شیعه توجهى ننماید، اشتباه بزرگى مرتكب مى شود كه امیدوارم چنین چیزى رخ ندهد. اگر انقلاب چنین خطایى را مرتكب شد، درست موضع شوروى را پس از جنگ دوم جهانى در اروپا (به گونه اى مستقیم) در پیش گرفته است؛ هنگامى كه ارتش سرخ حكومت هاى طرفدار خود را با وسائل نظامى در شرق اروپا بر سر كار آورد. (یك كامیون نظامى پر از حكومت ها را همراه خود آورد و در شرق اروپا پخش كرد!)

این اشتباه مهلكى است كه اگر انقلاب ایران مرتكب شود، در دنیاى عرب نقشش تمام شده است؛ چرا كه عراق محك و میزان انقلاب ایران نسبت به اعراب است، مى باید در عراق حكومتى بر سر كار آید كه تعبیر دقیقى از وضع ملت و تمایل و اراده نیروهاى دمكراتیك عراقى باشد. مى باید به این سرزمین اجازه داد كه بر روى پاى خود بایستد و خویش را باز یابد، تا توان داشته باشد با ایران روابط دوستانه و علایق طبیعى برقرار كند. اگر ایران در این كار شكست بخورد، شكست نهایى خورده و ما درواقع نیز همراه آن شكست خورده ایم.

سوم: مسئله برخورد تسامح آمیز با اقلیت هاى قومى است كه من بیش از یك بار در این موضوع نوشته ام. زمانى كه در زندان بودم، پیامم در روزنامه اطلاعات به چاپ رسید. من از اول این مسئله را طرح كردم و گفتم كه نباید انقلاب، خود را درگیر این موضوع كند.

چهارم: مى بایست صبغه طائفى شیعى از چهره این انقلاب كنار رود تا دشمنان از آن سوء استفاده و بهره بردارى نكنند وگرنه این انقلابى كه در كنارش یك میلیارد انسان قرار دارند، به صورت یك انقلاب محلى چند ده میلیونى تغییر مى یابد و دگرگون مى شود و اثرگذارى جهانى خود را از دست مى دهد.

پنجم: مسئله حقوق اساسى انسان، موضوع بسیار حساسى است. هیچ چیزى اجازه نمى دهد كه به آزادى هاى اساسى و حقوق سیاسى لطمه بزند و به شكنجه و كشتار بیانجامد. انقلاب یك عمل جراحى است؛ عملى دشوار براى تكمیل و تصحیح، اما انقلاب صحیح انقلابى است كه در امر«خون» خیلى محتاط باشد.

ششم: موقعیت و سیستم داخلى به روى همه باز باشد و همه با آزادى نظرشان را بیان كنند؛ مثلا آزادى فعالیت حزب كمونیست. البته من خود را مدافع آنها نمى دانم، برعكس من با ماركسیست ها مخالفم اما موضع گیرى در برابر آنها معیار موضع گیرى در آینده است.

من موافق به كارگیرى فشار در داخل نیستم. من تبریك مى گویم به سبب برخى كارهایى كه در جهت بهبود وضع زندانیان انجام شده و به ویژه توصیه هاى اخیر امام خمینى درباره احترام حقوق بشر و مراعات آن در زندان ها.

هفتم: ضرورت برپایى روابط حمایت كننده و انقلابى با نیروهاى مخالف فعال موجود در دنیاى عرب و در جهان اسلام، از راه گفتگوى سازنده بدون انزوا و بدون موضع گیرى برترى طلبانه.

هشتم: ضرورى مى دانم كه به نكته خطیر دیگرى اشاره كنم تا مبادا در این انقلاب روى دهد: نباید انقلاب به خدمت دولت درآید. در این صورت اولى به خاطر دومى قربانى مى شود. مثلا من نمى پذیرم كه یك مقام مسئول ایرانى به دمشق برود و گروه اسلامى مخالف حكومت سوریه را لعن كند[1]، به خاطر این كه این حكومت در كنار ایران است. من این را درك مى كنم كه ایران به سوریه نیازمند است. تاكتیك را مى فهمم اما هرگز نمى فهمم كه تاكتیك، استراتژى را قربانى كند؛ چرا كه ممكن است اصل انقلاب را قربانى كند.

نهم: از لحاظ برنامه كلى و دیدگاه ها هنوز از ایران چیز عمده اى دیده نشده است؛ شاید به علت جنگ ولى به نظر من، هیچ چیزى نمى تواند مجوز پیشروى بدون یك دیدگاه اسلامى باشد. البته این را مى دانم كه این تنها وظیفه ایرانى ها نیست، بلكه ایرانى ها باید در تهیه آن شركت فعال و سهم عمده اى داشته باشند.

من به خود اجازه دادم كه از موضع دوستى با انقلاب ایران، آن را نقد و پیشنهادهایم را ارائه كنم، آرزو مى كنم كه انقلاب اسلامى از این عیوب غیر اساسى، ولى مهم دور شود و دریابد كه چگونه روابطى با دیگران برقرار كند.

... خبرنگار «الشراع» در این جا مى پرسد: آیا اعتقاد ندارید كه برخى از این خطاها و بیمارى ها به ناتوانى و بیمارى مسرى در پیكر عرب، باز مى گردد؟ یعنى اگر امروز مصر ناصرى و الجزایر نوامبر و روش انقلابى و سالم دنیاى عربى بود، به انقلاب ایران مى توانست به خوبى كمك كند و از آن استقبال نموده و با آن همكارى نماید ولى در عوض تقریباً به طور گروهى به جنگ علنى با آن رفتند.

بن بلا: این مسئله درست است. متأسفانه ما امروز با بیمارى هاى خود، به سوى این انقلاب سنگ مى اندازیم. ما از انقلاب ایران همواره انتقاد مى كنیم و مى گوییم هزار كار باید انجام دهد، اما براى این انقلاب و درواقع براى خودمان چه كرده ایم؟

ما در یك موقعیت تاریخى هستیم كه پست تر از آن در گذشته ما وجود نداشته است. ما به بیماری ای دچار شده ایم كه نمونه روشن و واضح آن مقاومت فلسطین است. بنگرید كه این بیمارى چگونه به روابط ممتاز میان انقلاب ایران و انقلاب فلسطین لطمه وارد كرد؟

محیط ما كثیف است و به این خاطر باید نخست انقلاب ما به اهداف خود تحقق بخشد، آن گاه با دیگران دیدار كنیم، ولى نمى باید در هراس از آن باشیم كه ایران براى ما حكومت هایى تعیین كند.

* * *

مدیر مجله «الشراع» در بخش دیگرى از گفتگو، سؤالات دیگرى مطرح مى سازد كه اطلاع از محتواى آن، بى ثمر نیست. او از احمد بن بلا مى پرسد: كه اولا غرب چرا از انقلاب ایران مى ترسد و سپس مى پرسد: گویا او فرد ثروتمندى است و هدایاى زیادى از سران كشورهاى عربى دریافت مى كند و این به باور خود او، با روش زندگى یك فرد انقلابى سازگار نیست.

بن بلا در پاسخ مى گوید: «من ارتباط زیادى با كارگران ولانس - فرانسه - و دیگران در زمینه هاى مذهبى دارم و به آنها كمك مى كنم تا مراكز فرهنگى و مساجد خود را بسازند و البته آنها خواسته هایى هم از فرانسه دارند كه مطالبه مى كنند و این حق آنهاست، و بى تردید اسلام امروز نقشى در این زمینه دارد.

حركت امروز در غرب از اسلام سرچشمه مى گیرد و البته غرب نگران مصالح و منافع خود است با این كه غرب همه ایدئولوژى ها و حتى آن چه را كه به نام سوسیالیسم علمى معروف است، تحت نفوذ خود قرار داده ولى امروز خود را در مقابل یك خطر جدى از جانب ایران مى بیند. در واقع غرب در مقابل خطر جوانانى قرار گرفته كه به اسلام برگشته اند و خواستار نظام جدیدى هستند. حركت اخیر كارگران مسلمان - فرانسه - غرب را بیشتر متوجه خطر كرده است و چون غرب دچار مشكلات گوناگونى است، در مقابل این حركت عجز كامل دارد و شاید این عنایت الهى است كه مى خواهد آن چه را كه آنها از ما گرفته اند، به طریق دیگر جبران نماید.

فرانسه در جنگ خلیج (فارس) به شدت خود را درگیر كرده است. اكسپرس در یك مقاله نوشته كه عراق 35 میلیارد دلار به فرانسه بدهكار است. اگر جنگ به سود عراق نباشد، فرانسه آن چنان ضربه اقتصادى خواهد خورد كه امكان جبران ندارد. البته وضع من هم در مقابل این امر روشن است؛ من در رادیوها، تلویزیون ها و روزنامه هاى فرانسه و در خیابان ها، براى مردم، بر ضد این نظام ایستاده ام. من كنفرانس «فاس» را هم كاملا محكوم كرده ام.

بن بلا سپس درباره اتهامات حكومت فرانسه كه او كارگران را تحریك مى كند، مى گوید: «در سال گذشته بعضى از برادران عرب دو ساعت جواهرنشان به من و همسرم هدیه نمودند و من هر دو را كه قیمت آن ها حدود 30 میلیون فرانك قدیم مى شد، به مسجدى در خیابان «تان ژیه» هدیه كردم؛ چرا كه من و همسرم دوستدار زیورآلات نیستیم و هدیه شخصى نمى پذیریم. همچنین من هدیه هایى به مسجد «مونت دوژولیبه» و مسجد «قرطبه» در اسپانیا تقدیم داشته ام. آنها اسناد اشیاى اهدایى من و امضاى مرا هم دارند و دریافته اند كه من حدود 25 تا 30 میلیون فرانك جواهر، به مساجد هدیه كرده ام و از این رو گمان برده اند كه نقشه اى براى سقوط اقتصاد فرانسه دارم.»

بن بلا كه فشارهاى وارده بر خویش را در فرانسه، توسط حكومت الجزایر مى داند، به شدت از حكومت فرانسه و الجزایر انتقاد كرده و مى گوید وجوهى كه براى نگهدارى سگ هاى فرانسوى خرج مى شود، بیش از مخارج 4 میلیون سومالیایى است.

وى گروه صهیونیست ها را در فرانسه قدرتمند مى داند و مى گوید هم اكنون 500 هزار صهیونیست در پاریس زندگى مى كنند و مستشاران صهیونى بر حكومت فرانسه تسلط كامل دارند. من رسماً از سیاست فرانسوى ها انتقاد كرده ام و گفته ام چه سیاست داخلى و چه سیاستشان در جانبدارى از عراق، آنان را به پرتگاه خواهد افكند و هم اكنون در این مسیر روانند و من در انتظار روزى هستم كه این حكومت زشت در هم شكسته شود.

بن بلا آن گاه گفت: همه حكومت هاى جهان در خطرند و مشكلات اقتصادى و سیاسى فراوانى در جهان وجود دارد. كارگران به ویژه كارگران مسلمان علیه این وضع به پا خاسته اند. كارگران پیش بینى هاى لنین را نقض كرده اند. من گفتم كه لنین و ماركس مذهب را انكار مى كنند و اما این سخن در مطبوعات فرانسه انعكاس نیافت.

اكنون كارگران مسلمان مساجدى بنا مى كنند. لنین مسئله اى به نام «فیلوریزم» مطرح مى كند؛ یعنى از وقت و زمان براى دریافت هاى فرهنگى سود نمى جویند، بلكه وقتشان هدر مى شود. در كارخانه «مارنو» اكثر كارگران مسلمان هستند. در «پژو» نیز همین طور. در آلمان مسلمانان فراوانى وجود دارند و سرآغاز یك حركت مشهود است؛ حركتى نه بر روش ماركس بلكه بر طریقه اسلامى.

خبرنگار مجله «الشراع» از بن بلا مى پرسد: شما بارها اظهار كرده اید كه اسلام تمام مشكلات جهان را مى تواند حل كند. در نظر شما آیا مشكلات جهانى به حدى رسیده است كه جز اسلام راه حل دیگرى وجود ندارد؟

بن بلا پاسخ مى دهد: «آرى، و با صراحت مى گویم من تنها به منطقه نظر ندارم. هر چند كه تمام احساس من به منطقه تعلق دارد، اما من مشكلات را در حد وسیعى مى بینم و اسلام را تنها براى مسلمانان نمى خواهم، بلكه در اسلام حل تمام مشكلات جهان را مى بینم. من تنها در میدان عربى یا اسلامى نیستم كه سخن از اسلام مى گویم، بلكه اقتصاد اسلام را چاره گر همه مشكلات جهان مى دانم. امروز در خبرها خواندم كه كشور سعودى به جهان سوم بیش از آمریكا كمك مى كند، به خاطر آن كه هر چند مرتجع است، اما مسلمان است. در كویت هم چنین وضعى مى بینم. یكى از دلایل برترى تئورى اقتصادى اسلام حرمت ربا در اسلام است؛ زیرا كه ربا موجب سلطه و نفوذ استعمار مى شود. به این حقایق، بزرگانى هم چون روژه گارودى پى برده اند. او اخیراً مسلمان شده و نور اسلام بر قلبش تابیده است.

متأسفانه امروز به خاطر تمدن غرب، «طبیعت» هم آلوده شده. اكنون دریاى كثیف و هواى كثیف، در لس آنجلس هم وجود دارد. حیوانات در غرب 5.2 میلیارد از محصولات كشاورزى را مى خورند و در فرانسه 8 میلیون سگ وجود دارد كه مخارج آن 1300 میلیارد فرانك قدیم است، اما براى 4 میلیون سومالیایى فقط 200 میلیارد فرانك هزینه مصرف مى شود. این بدان معنى است كه سگ هاى فرانسه هفت برابر انسان هاى سومالیایى هزینه دارند!

خبرنگار از بن بلا مى پرسد: گفته مى شود شما در پشت اعتصابات اخیر الجزایر قرار دارید و در اندیشه بازگشت به الجزایر و كسب قدرت هستید؟

بن بلا مى گوید: نه تنها الجزایر بلكه مغرب عربى هم در یك حالت بحرانى شدید به سر مى برد و به یارى خدا نقش حساسى در پیش هست كه فرا خواهد رسید. نقش مغرب یعنى نقش عربى - اسلامى ما همچون «عرب مسلمان» شكست نخواهد خورد. من حل مشكلات را بر اساس آیه شریفه و امرهم شورى بینهم جستجو مى كنم. ما اسلام متحجر را نمى پذیریم. ما اسلامى انقلابى داریم كه جهان را تغییر مى دهد؛ اسلام خلاق. ما مشكلات و دردهایى از ناحیه مرتجعین داریم كه الان از آن سخن نمى گویم. ما نباید از جوانب مسئله سخن بگوییم، اما جوهر مسئله را باید در یاد داشته باشیم و آن این است كه باید نظام جهان تغییر یابد. وحدت عربى ضرورى است. من نمى پذیرم كه اسلام ضد عربیت یا عربیت ضد اسلام است، ولى با كمال صراحت مى گویم كه عربیت غیر اسلام را نمى فهمم. اعراب براى رسیدن به وحدت اسلامى، باید متحد شوند. من امروز اگر در قدرت بودم، كم ترین رابطه را با غرب داشتم و طرح ها و بحث هاى علمى به راه مى انداختم. باید ما آموزش و محتواى آن را تغییر دهیم. برادران ما در ایران حق دارند كه برنامه اى دیگر براى دانشگاه هایشان ترتیب داده اند. ما باید تقلید از غرب را كنار گذاریم.

اكنون 3 میلیون یهود بر 140 میلیون عرب مسلط شده اند. برنامه آنهاست كه بر 800 میلیون مسلمان مسلط شوند، این گفته شارون است كه در مركز استراتژیكى اسرائیل، ماه ها قبل اظهار داشت. او گفت كه مصالح اسرائیل در سال هاى دهه 1980 تنها به دنیاى عرب محدود نمى شود و باید تركیه، پاكستان، ایران و آفریقاى شمالى و میانه را هم در برگیرد.

وقتى كه از بن گوریون درباره مرزهاى اسرائیل پرسیده مى شود، او پاسخ مى دهد: هر جایى كه سرباز اسرائیلى وجود دارد، آن جا مرز ماست! پس قانون اساسى اسرائیل كجاست؟ حدود رسمى آن چیست؟ هر روز قلمرو اش بزرگ تر مى شود. در سال 1948 در نقب بود و بعد نوار غزه و ساحل غربى رود اردن را گرفت و امروز هم شاید رود لیطانى را... اسرائیل نقشه ها دارد.

من به این ها تن در نمى دهم و قبول نمى كنم و بیشتر از این بگویم حتى اگر فلسطینى ها هم بپذیرند، من نمى پذیرم. اگر در این مورد فلسطینى ها تسلیم شوند، من تسلیم نمى شوم. من در شگفتم از كار فلسطینى ها كه مى خواهند قطعه زمینى بگیرند و یك جمهورى برپا كنند. اكنون ما 22 جمهورى عربى داریم، اما چه فایده؟ آنها با این كار یك «شیطان جدید» دیگر اضافه مى كنند. من 64 سال دارم و روزى نشده كه در فكر مبارزه نباشم. به صراحت مى گویم فكر صلح با اسرائیل را هرگز نمى پذیرم.


[1]. اشاره به سخنان شیخ صادق خلخالى در «دمشق» كه علیه «اخوان المسلمین» بیان داشته بود.