... با انتشار سال نامه «مكتب تشيع» و سپس فصل نامه آن، توسط آيت الله هاشمى رفسنجانى و شهيد دكتر محمدجواد باهنر ـ در سال 1337 ـ همكارى نويسنده اين سطور با آن نشريه نيز آغاز گرديد... براى من «مكتب اسلام»، «در راه حق»، «مكتب تشيع»، «معارف جعفرى» و ديگر نشريات حوزه علميه قم، همه يكسان بودند و ارتباط شخصى ناشرين آنها با «مراجع» متعدد، مانع از همكارى من نمى توانست باشد... چون در باور من، همه مراجع هم يكسان و محترم بودند...

دومين سال نامه علمى ـ تحقيقى «مكتب تشيع» كه تحت عنوان «شيعه» در سال 1338 منتشر گرديد، شامل مجموعه مذاكرات استاد بزرگوار، آيت الله علامه طباطبايى با «پروفسور هانرى كربن» بود و در متجاوز از 400 صفحه منتشر شد كه بيش از 200 صفحه آن، توضيحات آيت الله احمدى ميانجى و اين جانب، بر متن مطالب كتاب بود...

در واقع اين كتاب، روابط ما را با آقاى رفسنجانى و شهيد باهنر بيشتر كرد و همكارى اين جانب با فصلنامه و سالنامه مكتب تشيع، استمرار يافت[1] و به طور طبيعى ديدارهاى ما با آقايان نيز بيشتر شد... حوادث به سرعت پيش مى آمد... تا دو سال بعد، مبارزه «روحانيت» عليه قانون ايالتى ـ ولايتى! شاه آغاز گرديد. و به دنبال آن، مبارزاتى كه ما طلبه هاى جوان، پس از سركوب حركت فداييان اسلام و اعدام ناجوان مردانه رهبران آن ـ و سكوت مطلق جامعه روحانيت ـ در انتظار پيدايش آن بوديم، آغاز شد... تا آن كه قيام 15 خرداد، و فاجعه قتل عام مردم، توسط رژيم شاه پيش آمد و...

... در گفتگوهاى مكررى كه با دوستان، به ويژه جناب آقاى هاشمى رفسنجانى داشتيم، سرانجام به اين نتيجه رسيديم كه براى ايجاد آگاهى و تحول سياسى ـ اجتماعى در متن جامعه و به ويژه در ميان «بدنه اصلى حوزه علميه قم» انتشار يك نشريه «سياسى» ضرورى است، اما با توجه به شرايط و امكانات آن زمان، چاپ يك نشريه رسمى با محتوايى كه مورد نظر ما و دوستان بود، امكان نداشت و به همين دليل، تصميم گرفته شد كه يك نشريه «مخفى» به عنوان «ارگان حوزه علميه، يا دانشجويان حوزه علميه» منتشر گردد!

مشكل فقدان لوازم و وسايل كار! ـ ماشين تايپ، دستگاه پلى كپى، خانه امن! و... ـ حل شد. با تهيه شدن پول توسط على حجتى كرمانى، مأموريت خريد دستگاه پلى كپى به عهده اين جانب گذاشته شد. به «كتاب فروشى و مؤسسه لوازم التحرير برقعى»، متعلق به فرزند آقاى سيد على اكبر برقعى معروف ـ در اول خيابان باجك، روبروى بازار مركزى قم ـ مراجعه كردم. مدير آن از دوستان من بود كه جوانى خوش اخلاق و انسان بود و مبلغ پلى كپى را پرداختم و قرار شد دو روز بعد دستگاه را تحويل دهند!... دو روز بعد، دستگاه را تحويل گرفتم و با قرار دادن آن در «گارى دستى» يك باربر به سوى «خانه امن» ـ خانه آقاى شريفى گرگانى در يخچال قاضى ـ راه افتادم... در نزديكى حرم حضرت معصومه (علیها السلام) متوجه شدم كه يك مأمور شهربانى، كه او را مى شناختم، مرا تعقيب مى كند... راه برگشتى وجود نداشت... بلافاصله به باربر ـ صاحب گارى دستى! ـ گفتم چون تو آهسته مى آيى، من زودتر مى روم، تو دستگاه پلى كپى را به منزل آيت الله شريعتمدارى - يكى از مراجع تقليد وقت - بياور!... و خود به سرعت به منزل ايشان رفتم و داستان گرفتارى احتمالى را گفتم و ايشان پذيرفتند كه دستگاه را در منزل ايشان به امانت بگذارم و چند روز ديگر ببرم...

مأمور شهربانى كه خود را به منزل ايشان رسانده بود، و بى شك به دنبال «مقصود نهايى» بود و مى خواست خانه امن و يا محل استقرار ما را پيدا كند، وقتى كه با تحويل علنى دستگاه مزبور به خادمين بيت ايشان روبرو شد، به سرعت برگشت و رفت... و ما در شب ديگر، آن را به «محل امن» ـ منزل آقاى شريفى گرگانى ـ منتقل كرديم و كار آغاز شد...

آقاى رفسنجانى بيشتر به امور اجرايى ـ تشكيلاتى - مالى، مى رسيد. گاهى هم مقاله اى مى نوشت. ايشان با دوستان تهران يا «هيئت مؤتلفه» ارتباط داشت، اما نشريه ما «ارگان» آن دوستان نبود. بلكه «نشريه داخلى حوزه علميه قم» بود، ـ همان طور كه در هر شماره زير نام بعثت نوشته مى شد ـ و مسؤولين و اداره كنندگان اصلى آن هم چهار نفرى بودند كه نام آنها هم در روى جلد مجموعه كامل چاپ شده آمده است.

البته دوستان و برادران ديگرى هم در جلسات ما شركت مى كردند و يا مقاله هم مى دادند، اما جزء كادر اصلى و دايم نشريه «بعثت» نبودند... و نبايد فراموش كرد كه شهيد دكتر باهنر و مرحوم آيت الله ربانى شيرازى و استاد محمدتقى مصباح يزدى و برادر عزيز محمدجواد حجتى كرمانى هم از همكاران نشريه بعثت به شمار مى رفتند و مقالاتى هم مى نوشتند.

شايد بتوان گفت كه بيشترين مقالات مربوط به جهان اسلام و گزارش هاى سياسى ـ خبرى را من تهيه مى كردم يا مى نوشتم و پس از تصويب در جلسه مشترك، به دست تايپ و چاپ (پلى كپى) - به مسؤوليت جناب دعايى - سپرده مى شد. البته همه ما در «تكثير» و بسته بندى و نقل و انتقال نشريه براى توزيع در حوزه و يا ارسال به شهرستان ها، شركت داشتيم و كار خطاطى نام نشريه و عناوين مقالات يا شعارهاى صفحه آخر هم به عهده آقاى مهدى طارمى ـ سردانى ـ بود كه با خط خوش خود، اين كار را روى ورقه «استنسيل» انجام مى داد كه كار آسانى نبود.

 


[1]. در اغلب شماره هاى منتشره «مكتب تشيع» سالانه، مقالاتى از اين جانب منتشر شده است...