... اشاره كردم كه آقاى رفسنجانى از اعضاء گروه اصلى «بعثت» با دوستان تهران، كه بعدها نام «مؤتلفه اسلامى» به خود گرفتند، ارتباط داشت، ما نيز روابط دوستانه اى با آنها داشتيم، تا آن جا كه منزل ما در قم، ـ متصل به منزل امام خمينى در يخچال قاضى ـ گاهى مركز و پناهگاه برادران مؤتلفه بود. شهيد مهدى عراقى در خاطرات خود اين امر را يادآور مى شود و مى نويسد كه چگونه گروهى از برادران تهران را در ايام بحرانى، براى حفاظت از امام خمينى، در منزل ما اسكان داده و به حالت آماده باش درآورده بود. (رجوع شود به كتاب «ناگفته ها» و مجله «ياد»، خاطرات مرحوم شهيد مهدى عراقى[1])

اما اين ارتباط، همراه با پيوند سازمانى و يا عضويت تشكيلاتى نبود و از سوى ديگر، نشريه «بعثت» كه در بازار تهران بيشتر توسط اين برادران - به ويژه برادر ارجمند جناب آقاى دكتر بادامچيان - توزيع مى گرديد، ـ در محيط هاى دانشگاهى، توسط برادران نهضت آزادى از قبيل محمد حنيف نژاد و دكتر محمدمهدى جعفرى و يا دوستان جوان ديگرى كه بعدها سازمان مجاهدين خلق را تأسيس كردند، توزيع مى شد ـ ارگان «هيئت مؤتلفه» نبود، ولى متأسفانه يكى از برادران عزيز آن دوران ـ و اين زمان نيز ـ در تاريخ سازمان خود، «بعثت» و «انتقام» را نشريه هيئت مؤتلفه! ـ معرفى مى كند و مى نويسد:

«... مؤتلفه بيشترين نيروى خود را روى چاپ و تكثير و پخش اعلاميه ها و سخنان و نظريات امام خمينى و ساير مراجع و روحانيون سرشناس مصرف مى كرد... كار تشكيلات كه سامان يافت، كار نشريات نيز شروع گرديد... جزوه «هدف روحانيون از مبارزه اخير» در سطح گسترده اى منتشر شد و تعداد آن هم بسيار زياد چاپ گرديد. به نحوى كه آقاى مصطفى حائرى حدود پنج هزار نسخه آخر آن را در ادارات پخش نمود...

نشريه برون گروهى ديگر مؤتلفه، نشريه «بعثت» بود كه توسط عده اى از روحانيون عضو و يا وابسته به مؤتلفه، در قم تهيه و توسط افراد مؤتلفه چاپ و توزيع مى گرديد و در روشن كردن اذهان مردم بسيار مؤثر بود. اولين شماره بعثت در ماه رجب 1384 هـ برابر 1342 انتشار يافت، ساواك بلافاصله حساسيت شديد نشان داد و عوامل خود را جهت دستگيرى نويسندگان و توزيع كنندگان تجهيز كرد اما نتوانست ردپايى به دست آورد. گزارش ساواك در تاريخ 10/1/44 يعنى حدود نزديك به دو سال پس از انتشار بعثت، نهايت عجز و زبونى ساواك را با همه ادعاهايش مى رساند:

«گزارش اطلاعات داخلى

ـ خيلى محرمانه ـ

موضوع: درباره نشريه بعثت

شماره: 114/20 الف

محل: تهران

تاريخ وصول خبر: 10/1/44

تاريخ گزارش: 10/1/44

منبع خبر: ت 517

برابر اطلاع نشريه مذكور در مدرسه خان تحت نظر ـ على ـ حجتى كرمانى و... سيد واحدى ـ برادر واحدى معدوم ـ چاپ و پخش شده است. هنگامى كه مأمورين انتظامى جهت دستگيرى حجتى كرمانى به مدرسه خانه رفته اند نام برده و همدستانش پى بردند كه شايد پلى كپى آنها كشف شود، شبانه بلافاصله ماشين پلى كپى را به منزل واحدى واقع در كوچه بيگدلى ها برده اند و پس از دو روز به جاى ديگر كه معلوم نگرديده انتقال داده اند.

نظريه رهبر عمليات: به مأمورين آموزش داده شد تا به تحقيق خود ادامه دهد و محل ماشين پلى كپى را تعيين نمايد...»

به يك گزارش ديگر در مورد شناسايى دست اندركاران چاپ وپخش نشريه بعثت كه توسط دستگاه پليسى شاه (ساواك) انجام گرفته است، توجه بفرماييد:

«گزارش ساواك قم: على حجتى كرمانى كه در تهران بازداشت است، و همچنين سيد هادى خسروشاهى كه فعلاً در تبريز مى باشد از نحوه چاپ و انتشار نشريه بعثت مطلعند از نام بردگان تحقيق مى شود...

رييس ساواك استان مركزى

مولوى»[2]

همان طور كه ملاحظه مى كنيد، مؤلفان محترم كتاب «تاريخ هيئت هاى مؤتلفه» به طور رسمى «بعثت» را نشريه جمعيت مى دانند! و حتى «چاپ» آن را به خود نسبت مى دهند! در صورتى كه واقعيت اين طور نيست، نه ما و نه حتى آقاى رفسنجانى، عضو يا وابسته به هيئت مؤتلفه نبوديم، بلكه «همكارى» ما با آنها در زمينه هاى مبارزاتى، همانند همكارى با اعضاء «نهضت آزادى» بود كه هيچ كدام جنبه سازمانى و پيوند تشكيلاتى نداشت...

و عجيب است كه على رغم اين كه در هر شماره «بعثت» با حروف درشت اعلام مى شد كه بعثت، «نشريه داخلى حوزه علميه قم» مى باشد، باز دوستان اعلام مى كنند كه بعثت نشريه برون گروهى! آنان بوده كه حتى آن را «چاپ» هم مى كرده اند!...

 


[1]. «... سوم فروردين تلفن كردند كه گارد جاويدى ها آمده اند توى خيابان و هرچه طلبه و مردم عادى است مى زنند كه بگويند جاويد شاه... ما بچه ها را اين جورى تقسيمشان كرديم: از دم دارالتبليغ گفتيم 5 متر به 5 متر بايستند تا دم درب خانه آقا ـ امام ـ بقيه طلبه ها را هم تقسيمشان كرديم. نصفشان را خانه آقاى سيد هادى خسروشاهى كه پشت خانه آقا بود، نصفشان را هم فرستاديم خانه محمودآقا بروجردى كه داماد آقا است. گفتيم اگر اتفاقى افتاد... تكبير الله اكبر كه ما كشيديم، طلبه هايى كه توى آن دو خانه بودند، آمدند بيرون. اين ها ـ گاردى ها ـ از دو طرف محاصره شدند. خود من با دو تا از بچه ها رفتيم توى زيرزمين ديديم چوب هاى بلند قوى زيرزمين هست ما سريع چوب ها را از پنجره گذاشتيم بيرون گفتيم كه اگر ريختند تو خانه، بچه ها چوب ها را بگيرند و با چوب ها حمله كنند...» فصل نامه «ياد» ـ بنياد تاريخ انقلاب اسلامى ايران ـ شماره 16، سال چهارم، پاييز 1368، صفحه 59. گفتگو با شهيد مهدى عراقى.

[2]. كتاب «هيئت هاى مؤتلفه اسلامى» تأليف: اسدالله بادامچيان ـ على بنانى چاپ تهران ـ تيرماه 1362، انتشارات اوج، ص 284-289. (با استناد به جلد دوم و سوم پرونده موضوعى جمعيت هاى مؤتلفه اسلامى در ساواك).