تجدیدنظرطلبی یا نواندیشی

محور فكری شیخ حسن ترابی در دایره نواندیشی دینی در واقع نوعی تجدیدنظر طلبی در مسائل اسلامی و تعامل با جامعه بر پایه درك واقعیت‌ها و اهمیت مسئله زمان و مكان در بررسی امور جاری و قانونی بود و روی همین اصل، او معتقد بود كه باب اجتهاد بسته نیست و اجتهاد نمی‌تواند فقط در چهار ائمه مذاهب اهل سنت منحصر گردد، بلكه هر انسان عالم مسلمان و آگاه به زمان و مسلط بر اصول شریعت، می‌تواند درباره همه چیز اجتهاد داشته باشد و نوآوری کند و در همین رابطه، او به مسئله «عرف» كه در فقه شیعه جایگاه ویژه‌ای دارد، به مثابه یكی از منابع قانون‌گذاری تأكید می‌ورزید و مسئله «استصحاب» را هم یكی از منابع تشریع می‌شمرد.

ترابی معتقد بود كه روش سنتی و قدیمی در استنباط احكام و قانون‌گذاری مورد نیاز برای اداره كشورهای اسلامی كافی نیست؛ زیرا كه شرایط زمان ما با شرایط و نیازهای قرون پیشین یكسان نبوده و اعتماد به آن روش‌ها، دیگر برای عصر ما سازنده و كافی نیست و به همین دلیل یك تجدیدنظر كلی در اندیشه دینی ضروری است. ترابی فقه اهل سنت را به علت اجتناب و دوری عملی از اجتهاد، فقهی جامد و غیرپویا می­ نامید و منحصر كردن درك دین یا میراث فقهی به سنت پیشینیان صالح را پاسخگوی نیازهای انسان عصر ما نمی‌دانست.

ترابی در همین رابطه طرح «علم اصول جدید» برای باز شدن باب اجتهاد پویا را پی‌ریزی كرد و در این راستا كتابی هم تحت عنوان: «تجدید اصول الفقه» منتشر ساخت و خواستار ایجاد تحول در میراث فقهی با توجه به عناصر ثابت ـ كتاب و سنت ـ و متناسب با تفاوت‌های محیطی و فرهنگی و اجتماعی و مادی گردید.

در مورد اجتهاد، ترابی می‌گوید: منظور من از اجتهاد كردن به شیوه‌ای كه در فروع دینی و مسائل فقهی مطرح است، نیست. بلكه مقصود من اینست كه «شناخت» به دست آمده از ایمان مطلق به خداوند متعال، می‌تواند اجتهادی پاك، مبتنی بر آزادی‌های عمومی به وجود آورد و این یك تكلیف عام است و مردم، همگی باید در این زمینه كوشا بوده و مشاركت داشته باشند و بتوانند آراء و نظرات خود را برای اداره كشور و وضع قوانین جدید، برای «مسائل مستحدثه» آزادانه بیان كنند، یعنی در واقع: ما باید برای تأمین منافع جامعه، اجتهاد كنیم»![۱]

ولی باید پذیرفت که ترابی در این مسیر، فتاوی خاص و شاذی! هم در زمینه‌های مختلف صادر كرد كه مورد خشم مفتیان وهابی و بعضی از شیوخ سنتی الأزهر قرار گرفت... مثلاً ترابی مدعی شد که زن و مرد از دیدگاه قرآنی یکسان هستند و خطاب‌های قرآنی به «ناس» ـ مردم ـ اعم از زن و مرد است و نوع خطاب‌ها با تعبیر: یا أیّها «الرجال» و یا أیّتها «النساء» در آیات قرآنی دیده نمی‌شود.

ترابی با مسئله «نقاب» به مثابه «حجاب» برخورد داشت و معتقد بود که پوششی به نام «نقاب» ویژه همسران پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بوده و عمومیت ندارد. و استثناء باز ماندن «وجه و کفّین» در ایام حج و در حال احرام، نشان می‌دهد که حجاب‌های موجود در بلاد عربی ـ آفریقایی و یا اسلامی، در واقع استفاده از نوعی لباس‌های محلی است و ربطی به حجاب در اسلام ندارد.

در رابطه با مسائل مربوط به زنان، ترابی تصریح کرد که شهادت یک زن آگاه و دانشمند، می‌تواند برتر از شهادت چهار مرد جاهل و غیرعالم، در امور قضایی محسوب شود!

او همچنین فتوی داد که زنان نیز می‌توانند «امام جماعت» باشند و در صورتی که «رشیده» باشند و خوفی برای دین آنها نباشد، می‌توانند با «غیرمسلمان» ـ مثلاً مسیحیان ـ ازدواج کنند.

او همچنین مدعی شد که مسئله «رجم» در قرآن نیست و این حکم به عنوان کیفر «زنای محصنه»، در تورات آمده است و اگر در تاریخ یا حدیث، نقل شده که حد «رجم» در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله جاری شده است، این حتماً قبل از نزول حکم «زنا» بوده که آن هم فقط «جلد» است نه «رجم»...

ترابی در انتقاد از فقهای اهل سنت، مدعی شد که معنی ندارد عده‌ای به عنوان مفتی و فقیه، بقیه مردم را از این مهم محروم بدارند، بلکه هر مسلمانی با تحصیل شرایط و مراتب، می‌تواند به این مقام برسد و ضرورتی ندارد که فارغ التحصیل «جامعة الأزهر» یا «الجامعة الاسلامیه بالمدینة المنورة»! باشد...

ترابی در جنجالی‌ترین دیدگاهش، گفت: کتاب‌های «السنن» در میان اهل سنت قابل تجدیدنظر هستند؛ زیرا که مثلاً «بخاری» دو هزار حدیث جمع کرده و فقط دو درصد آنها را «استخراج» نموده و مستند و صحیح نامیده و این به آن معنی است که بقیه احادیث آن ممکن است «غیرصحیح» باشند و قابل بررسی...

بعد از این بیان صریح و شکننده، ترابی که در معرض «تکفیر» از سوی «شیوخ» قرار گرفته بود، در بیانیه‌ای گفت: آنچه که من تا حال، در زمینه‌های مختلف بیان کرده‌ام، فتوی نیست بلکه دیدگاه و نظریه است؛ و «یحتمل ان یکون صحیحاً او خطأ! و الانسان دائماً فی معرض الخطأ و النسیان...» و بدین ترتیب حکم «تکفیر» را از خود دور کرد.

شاید یکی از دیدگاه‌های تجدیدنظر طلبانه شیخ در مسائل سیاسی که موجب انشعاب در سازمان اخوان شد، اقدام به اصطلاح «شاذ» وی بود که در جریان سفر کادر رهبری اخوان سودان به مصر رخ داد، او در این سفر از «بیعت» کردن با شیخ حسن الهضیبی، مرشد دوم اخوان پس از شهید حسن البنا، که در زندان به سر می‌برد، خودداری کرد و دیگران از جمله صادق عبدالله عبدالماجد بیعت خود را اعلام نمودند، ولی دکتر ترابی گفت: «با مرشدی که مبسوط الید نیست و در زندان به سر می‌برد، چگونه می‌توان بیعت نمود؟ مرشد باید کسی باشد که بتواند از نزدیک شاهد امور بوده و فعال باشد...»

او اصولاً معتقد بود که بیعت سازمان‌های اخوانی در جهان و کشورهای اسلامی دیگر، فقط با «مرشد مصری» مقیم «قاهره»، با اصول اسلامی سازگار نیست و مفهومی ندارد، بلکه با حفظ اصول و وفاداری به مبانی فکری اخوانی، اخوان هر کشوری باید «مرشد» خاص خود را در درون آن کشور، و متصل با رهبری در قاهره، داشته باشد... که البته بعدها این ایده با اختصاص عنوان جدید «المراقب العام» برای رهبران سازمان‌های اخوانی در بلاد دیگر، پذیرفته شد و تحقق یافت ولی به هر حال همان عدم بیعت ترابی، باعث گردید که پس از مراجعت گروه به «خرطوم»، در عمل انشعابی در سازمان اخوان سودان رخ دهد و ترابی رهبری گروه اکثریت را به عهده بگیرد و گروه کوچکتر به رهبری شیخ صادق عبدالله عبدالماجد، به فعالیت خود ادامه دهد که البته تحت فشار حکومت ژنرال‌های حاکم، فعالیت هیچ یک از آنها چشمگیر نبود ولی ترابی توانست با تغییر نام سازمان، اکثریت جوانان را به سوی سازمان جدید جذب کند.

یعنی ترابی از آغاز، با تغییر ظاهر و حفظ اصول، چندین سازمان و حزب با نام‌های مختلف: اخوان‌المسلمین، جبهه میثاق اسلامی، جبهه قومی ـ اسلامی، و سرانجام: المؤتمر الشعبی العربی و الاسلامی، تشکیل داد و توانست در هر برهه‌ای به فعالیت‌های سیاسی خود ادامه دهد تا اینکه سرانجام همانطور که اشاره شد، به علت اختلاف بنیادین و شدید با ژنرال بشیر، به زندان رفت و از صحنه سیاسی برکنار شد.

 البته ترابی برای نشر افکار و نظریات خود در زمینه‌های مختلف تجدیدنظرطلبی و یا نواندیشی دینی آثار و تألیفاتی دارد كه هر كدام به نوبه خود، دارای نظریات و اندیشه‌های جدید اسلامی است.

یعنی دکتر ترابی علاوه بر صدها سخنرانی و مقاله و مصاحبه، ده‌ها اثر و کتاب تألیفی نیز از خود به یادگار گذاشته است که هر کدام در زمینه‌ای خاص، ویژگی‌ها و نواندیشی‌های خود را دارد و مورد استفاده نخبگان و روشنفكران دنیای اسلام قرار گرفته و بعضی از آنها به زبان‌های مختلف ترجمه و چاپ شده است که از جمله آثار او می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

۱ـ التفسیر التوحیدی،

۲ـ الصلاة عمادالدین،

۳ـ تجدید الدین،

۴ـ تجدید اصول الفقه،

۵ـ منهجیة التشریع،

۶ـ الدین و الفن،

۷ـ قضایا الوحدة و الحریة،

۸ـ المرأة بین تعالیم الدین و تقالید المجتمع،

۹ـ تجدید الفكر الاسلامی،

۱۰ـ الاشکال الناظمه لدولة اسلامیة معاصرة،

۱۱ـ المصطلحات السیاسیة فی ‌الاسلام،

۱۲ـ الحركة الاسلامیة و التحدیث،

۱۳ـ الحركة الاسلامیة فی السودان،

۱۴ـ السیاسة و الحكم،

۱۵ـ الایمان و اثره فی الحیاة،

۱۶ـ الحركة الاسلامیة، التطور و النهج و الكسب 

و ...

 


[۱]. به کتاب حركت اسلامی در سودان، تألیف اینجانب، صفحه ۱۹۰، چاپ تهران، مراجعه شود.