آموزش‌هایى از انقلاب الجزایر

هزاران شهید غیرمذهبى كجاست؟

پیشنهادى به همه گروه هاى اپوزیسیون!

این روزها همه دم از انقلاب و آزادى مى‌زنند... از عمله رسمى و شناخته شده رژیم استبدادى گرفته تا عمله آماتور ظلمه، همه آزادیخواه شده‌اند... از اعضاء احزاب دولتى پیشین تا ایدئولوگ‌هاى چپ و راست حزب رستاخیز!، جملگى انقلابى دوآتشه از آب درآمده‌اند. نمایندگان مجلس آن‌چنانى هویدایى، پس از آنكه به: هویدا، آموزگار، شریف‌امامى، ازهارى، بختیار رأى اعتماد داده‌اند و بر همه آنها، یك‌صدا «احسنت» گفته‌اند، و همه لوایح آنان را «یكجا» تصویب كرده‌اند، امروز به مثابه پیشتازان انقلاب ایران، سخن مى ­گویند و سیاستمداران پیر و فرتوت و بى‌مصرفى، از على امینى و على دشتى گرفته تا اپورتونیست‌هایى كه تا دیروز در مصاحبه‌هاى مطبوعاتى خود با «پارى‌ماچ» و «اشپیگل» و غیره، «روحانیت» را جدا از «سیاست» اعلام مى‌داشتند، با تغییر جهت 180 درجه‌اى، امروز نه تنها انقلابى حرفه‌اى و تمام وقت هستند، بلكه خود را پیرو و هوادار سرسخت «روحانیت» و «مرجعیت» شیعه هم قلمداد مى‌كنند و در انتظار آنكه «مشروطیت جدید» به رهبرى مرجعیت به پیروزى برسد و مانند مشروطیت سابق، دو دستى تقدیم عین‌الدوله‌هاى عصر ما بشود! و در این میان، آن‌طور كه از اكثر نامه‌هاى سرگشاده! و سربسته، بى‌امضاء و یا با امضاى قُلّابى و مستعار بر مى‌آید، تنها گروهى كه اصولاً سهمى در ایجاد انقلاب نداشته است، «روحانیت!» است و حق دخالت در سیاست را هم لابد تا روزى دارد كه رژیم را جمهورى اعلام دارد وگرنه حضرات كه تحصیل‌كرده غرب هستند ـ و تا دیروز هم مروج عملى غرب‌زدگى ـ خواهان جدایى «دین از سیاست»! هستند و «مرجعیت» آگاه و مجاهد شیعه، تنها به جرم آنكه غرب زدگان نام آنها را به اقتباس از مسیحیت غرب «روحانى»! گذاشته‌اند، حق ندارند كه حتى در ارشاد خلق بكوشند یا اظهار نظرى در امور بكنند و این كهنه سیاستمداران مشروطه سلطنتى‌خواه سابق، به علاوه گروهى تحت عنوان زیباى «چپ» و «روشنفكران»! هستند كه حق هرگونه آزادى عمل را دارند و این آزادى را از تحریف هویت اصلى و چگونگى آغاز نهضت و تكامل آن تا مرحله انقلاب، شروع كرده‌اند تا آنكه فردا، و پس از تحكیم پایه‌هاى قدرت، برسند به مرحله‌اى كه براى «مرجعیت» شیعه هم تعیین تكلیف كنند كه روشنفكرند و سیاستمدار!

ولى این هشدار را حضرات از ما بپذیرند كه در صورت پیروزى نهایى، این بار دیگر اشتباه دوران مشروطیت  و نهضت ملی، تكرار نخواهد شد، چراكه زمان، حداقل 75 سال از آن تاریخ[1]، جلوتر رفته است و طبیعى خواهد بود كه مرجعیت شیعه و رهبران آگاه مسلمان، حاضر نشوند كه رجال سیاسى عهد بوق، ـ ولو در لباس به ظاهر ملى و انقلابى ـ سرنوشت ملتى را به دست بگیرند و با تكرار اشتباهات گذشته، شكست دیگرى را بر ملت ما تحمیل كنند... مگر اكثریت شما حضرات، تا دیروز، به نحوى در مصدر امور و هوادار رژیم حاكم نبودید؟ آرى آقایان! امروزه روز، باید كارها را به دست جوان‌ترها سپرد كه هم ایمان دارند و هم آگاهى بیشتر و هم از قدرت و نیروى جوانى برخوردارند و نباید آنان را به جُرم «جوان بودن» و یا داشتن «عمامه» به جاى كلاه برژنفى! و نداشتن سیگار برگ فیدل كاستروئى!، از میدان نبرد، به درون مدرسه‌ها و دانشگاه‌ها سوقشان داد كه همچنان به «مباحثات علمى»! خود مشغول شوند! و به اصطلاح «درس بخوانند»!

اگر واقعاً باید از تاریخ ملت‌ها و نهضت‌ها آموزش و تجربه اخذ كنیم، انقلاب الجزائر مى‌تواند براى ما آموزش‌هایى بدهد: رئیس‌جمهورى آن، هوارى بومدین كه به هنگام مرگ 46 سال داشت، وقتى كه رئیس ستاد ارتش شد، سى سال داشت و هنگام اشغال مقام ریاست‌جمهورى سى و سه سال... و لابد حضرات مى‌دانند كه بومدین نخست در مدرسه اسلامى «الزیتونه» تونس درس طلبگى خواند و سپس در «الازهر» قاهره آن را تكمیل نمود و هنگامی كه به الجزایر برگشت و به عنوان یك سرباز به جبهه آزادى بخش پیوست نام خود را كه «محمد ابراهیم بوخروبه» بود به «هوارى بومدین» تغییر داد ـ بومدین یكى از عرفا و اولیاء است كه آرامگاه او در تلمسان زیارتگاه مردم مسلمان الجزایر است ـ و به عنوان فرمانده نیروهاى رزمنده علیه فرانسه، به نبرد پرداخت، تا پس از شكست فرانسه رهبرى كشور را به دست گرفت... و خلق مسلمان الجزایر نه تنها بومدین را به جرم آنكه تا دیروز «شیخ»! بوده و فارغ‌التحصیل الازهر و از علوم اسلامى آگاه است و عمامه و عبا داشته[2] كنار نزد و اعضاء شوراى انقلاب الجزایر هم كه اغلب تحصیل‌كرده فرانسه بودند، به این دلیل كه تحصیل‌كرده غرب هستند و زبان فرانسه را بهتر از بومدین حرف مى‌زنند!، خود را برتر از او تصور نكردند كه امروزه روز، دیگر زبان خارجى بلد بودن در انحصار حضرات تحصیل‌كردگان غرب و جماعت انتلكتوئل! نیست و در بین همین «روحانیون!» قم و تهران و مشهد، روحانیونى هستند كه چهار زبان مى‌دانند و هر روز به اندازه تعداد قهوه‌هایى كه اكثریت روشنفكر جماعت دیروز، در كافه‌هاى بالاى شهر، روشنفكرانه مى‌خوردند ـ و در ارگان‌هاى استبداد قلم مى‌زدند و ایدئولوژى انقلاب سفید و «پهلویسم» مى‌بافتند و دختر شایسته و دختر كنار دریا انتخاب مى‌كردند و جشنواره‌ها ترتیب مى‌دادند و جشن هنر شیراز برپا مى‌داشتند و... ـ كتاب و مجله مى‌خواندند و مى‌خوانند... و كتاب و مقاله مى‌نوشتند و مى‌نویسند!...

آرى، از تجربه الجزایر باید آموزش‌هاى لازم را فراگرفت و ندانسته و نسنجیده، كارى را نباید مرتكب شد كه نفع آن بالمآل عاید ارتجاع و امپریالیسم گردد...

نویسنده چهار بار به الجزایر سفر كرده‌ام و دوبار در كنار امام موسى صدر، از رهبران مجاهدین الجزایر و رزمندگان مسلمان مطالب بی‌شمارى شنیده‌ام كه از آن میان فقط نكته بسیار مهمى را كه بومدین به مناسبتى آن را تعریف مى‌كرد، براى شما نقل مى‌كنم:

بومدین علت این امر را كه در سال 1965 میلادى گروه چپ افراطى و تكنوكرات‌ها را كنار زد و قدرت را به دست گرفت چنین بیان داشت:

«من هنگامى تصمیم گرفتم مسئولیت حكومت را به عهده بگیرم كه دیدم صدها هزار نفر در تشییع جنازه شیخ بشیر ابراهیمى شركت كردند، به وضوح دریافتم كه آنها با این اقدام خود، مى‌خواهند واكنشى در قبال وضع موجود نشان دهند. آنها به شدت به گذشته مذهبى ـ سنتى خود علاقه‌مندند و از اینكه به نام انقلاب مى‌خواستند آنها را از گذشته خود جدا كنند، سخت ناراضى بودند و استنكار خود را با بى‌تفاوتى در قبال شوراى انقلاب و حزب و تشییع بى‌نظیر یك شیخ، نشان دادند و از این پدیده، مى‌بایست كه عبرت مى‌گرفتیم...»

این واقعیت را بومدین دریافت و به سوى ملت برگشت و به عنوان رئیس شوراى انقلاب در پُست فرماندهى جدید، الجزایر را به پیش راند...

و در ایران نیز تكنوكرات‌ها و چپ توبه كرده[3] نتوانستند این حقیقت را بفهمند و آن را ارزیابى كنند، و این بود كه پس از 25 سال اختناق با مُشت گره كرده خلق مسلمان، و سینه‌هاى لُخت در جلوی رگبار مسلسل، با شعار «الله، الله، روح‌الله»، «حزب فقط حزب‌الله»[4] پیش تاختند و با دست خالى، و به رهبرى روحانیت و مرجعیت شیعه، توانستند كه تمام محاسبات ابرقدرت‌ها و عمّال داخلى آنها را باطل سازند!

مفسر مجله «الحوادث» (چاپ لندن، شماره 1153) به نقل از «هرالد تریبون» در مورد نقش مرجعیت و پیوند آن با ایمان مردم ایران چنین مى‌نویسد: «... كاخ سفید به شدت از اینكه دستگاه‌هاى وابسته نتوانسته‌اند تحلیل سیاسى دقیقى از اوضاع ایران به دست آورند ناراضى است، البته دستگاه‌هاى ماهواره‌هاى جاسوسى آمریكا توانسته‌اند عكس مردى را در مشهد، كه یك پاكت سیگار آمریكایى در دست دارد بگیرند، ولى دستگاه‌هاى اطلاعاتى آمریكا نتوانسته‌اند قدرت یك رهبر مذهبى شیعه را ارزیابى كنند كه در مسجد قم چهارزانو بر روى زمین نشسته و با سخنان خود، همه رشته‌ها و نقشه‌هاى پنتاگون و شوراى انرژى را پنبه كرده و استراتژى ابرقدرت‌ها را مانند یك دانه تسبیح به بازى گرفته است... ظاهراً كامپیوترهاى آمریكایى از فهم پیوند شهادت امام حسین علیه السلام و مردم ایران عاجز مانده است...»

آنچه كه مسلّم است و هیچ آدم بى‌انصافى هم نمى‌تواند منكر آن شود اینست كه نه اقدامات گروه پیشتاز! در جنگل و نه وعده نبرد مسلّحانه آزادى‌بخش آنها و نه افسانه‌هاى رجال سیاسى سى سال قبل، هیچ‌كدام نتوانست توده مردم را به حركت درآورد و نبرد را توده‌اى كند، بلكه خلق مسلمان ایران با فتواى مرجعیت شیعه از داخل و خارج، با دست خالى و با نیروى ایمان و عقیده، جلوی رگبار مسلسل و زیر چرخ‌هاى تانك‌ها رفتند و در سراسر ایران این علماى اسلامى و وعاظ بودند كه از داخل مساجد، طبق اعتراف همه خبرگزارى‌هاى داخلى و خارجى، رهبرى مردم را به عهده گرفتند و همواره پیشاپیش آنان در تظاهرات و در راهپیمایى‌ها، و روبرو با مسلسل تانك ها، قرار داشتند و حضرات انقلابیون و سیاسیون!، ترجیح داده بودند كه اولاً: فقط در پایتخت لنگر بیاندازند و ثانیاً: تا روشن شدن اوضاع! به سبك ـ سنگین كردن امور بپردازند تا خود را با آن «تطبیق» دهند، نه آنكه خود «موج‌آفرین» باشند. و آنگاه كه اوضاع كمى فرق كرد ـ و صد البته هنوز هم، تا پیروزى نهایى راه دراز و سختى در پیش است ـ ناگهان اعلامیه‌هاى حضرات سیاسیون انتشار یافت، نمایندگان مجلس رستاخیزى زبانشان باز شد و بعضى از گروه‌هاى مسلح، نبرد مسلّحانه را كه سه سال بود از آن خبرى نبود! آغاز كردند و از هر گوشه و كنارى: سوسیالیست، دمكرات لیبرال، سوسیال دمكرات، رادیكال ـ كه عمدتاً هم هوادار طبقه زحمتكش و كارگر و رنجبر هستند! ولى معلوم نیست كه چرا در این هدف واحد، حداقل با هم متحد نمى‌شوند؟ ـ مانند قارچ از زمین روئیدند و امروز همه مدعى هستند كه گویا اینها از بدو تولد مشغول مبارزه بوده‌اند و همواره در صف مقدم جبهه هم قرار داشته‌اند و تنها «خلق» از این امر آگاهى نداشته است!!

اما این حضرات به هر شكل و قیافه‌اى كه باشند، با همه احترامى كه باید به آنها قائل شد، باید همراه جامعه‌شناسان بى‌طرف غربى و آگاهان با انصاف داخلى، به این واقعیت اعتراف كنند ـ اگرچه با تئورى‌هاى آنان وفق ندهد ـ كه در جامعه ما، به هر دلیلى كه باشد، مردم همواره دنباله‌روی رهبران دینى خود بوده‌اند و حداقل در طول تاریخ یك قرن اخیر هم هركجا مبارزه و نبردى هست پرچم آن به دوش مراجع شیعه و علماى اسلامى و به اصطلاح آقایان: «روحانیون» بوده است.

در یكصد سال اخیر، نهضت آزادی بخش خلق‌هاى مسلمان در آسیا و آفریقا به رهبرى سید جمال‌الدین اسدآبادى، جهاد علماى اسلامى علیه سلطه روسیه تزارى، مقاومت منفى و مبارزه مجتهد شیرازى علیه رخنه استعمارى انگلیس، تحریم تنباكو و لغو قرارداد رژى، قیام مسلحانه شیعیان در عراق به رهبرى مراجع شیعه و علماى بزرگ علیه استعمار انگلیس، مبارزه مستمر علماى بزرگ براى برچیدن بساط استبداد قجرى در ایران و ایجاد مشروطیت و حكومت قانون، مبارزه روحانیت مترقى مانند: شهید آیت‌الله سید حسن مدرس و دیگران، علیه دیكتاتورى رضاخانى، نبرد همه جانبه در راه نهضت ملى ایران و ملى شدن صنعت نفت، و طرد استعمار با همكارى جناح مذهبى ـ ملى، مبارزه علیه تجزیه‌طلبان در آذربایجان و برچیدن بساط «آذربایجانین ملى حكومتنین، دمكرات فرقه سى»!!  در تبریز كه سرانجام با قیام مسلّحانه مردم و سه روز پیش از آمدن ارتش شاهنشاهى! به تبریز، به پیروزى رسید و سرانجام: نهضت ضد استبدادى اخیر به رهبرى مرجعیت شیعه در راه برقرارى «جمهورى اسلامى» بر ویرانه‌هاى نظام طاغوتى... همه و همه مى‌تواند روشنگر كسانى باشد كه مى‌خواهند تاریخ را آن‌طور كه هست، ارزیابى كنند...

در قبال این وضع، جالب توجه خواهد بود كه روش روشنفكران و سیاستمداران را مورد ارزیابى قرار دهیم: مطالعه كتاب «اندر خدمت و خیانت روشنفكران» جلال آل‌احمد و توجه به این گفته دكتر على شریعتى كه: در پاى هر نوع قرارداد ننگین استعمارى و ضد ملى، امضاى یك مدعى روشنفكر و یك تحصیل‌كرده خارج به چشم مى‌خورد و هرگز نمى‌توان امضاى یك آخوند تحصیل‌كرده قم یا نجف را در پاى آنها یافت... مى‌تواند بسیارى از پرده‌ها را بالا بزند...

پس این تنها مرجعیت شیعه است كه پایگاه مردمى دارد و احزاب چپ و راست، به علت عدم هم‌آهنگى با خواست‌هاى قلبى و درونى خلق مسلمان ایران، نتوانسته‌اند كه در دل آنان نفوذ كنند و جاى بگیرند و بدون تردید، آنهایى كه در قلب مردم نباشند و به نفع «ناس» ـ خلق ـ كار نكنند، پایدار نخواهند ماند.

لابد رفقا این «حتمیّت تاریخى» را، كه قرآن پیش از پیدایش ایدئولوگ‌هاى آنان، به آن تصریح داد، قبول مى‌كنند كه: حباب و كف روى آب، بقا و دوامى ندارد و تنها چیزى ماندنى و جاوید است كه در راه «ناس» ـ خلق ـ باشد:

فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفَاءً وَأَمَّا مَا یَنفَعُ النَّاسَ فَیَمْكُثُ فِی الأَرْضِ.

و از طرف دیگر، وعده الهى آنست كه خلق مستضعف جهان ـ نه فقط طبقه كارگر، كه «مستضعف» شامل هر نوع انسان گرفتار استضعاف در هر زمان و هر مكانى مى‌تواند باشد ـ سرانجام به یارى حق پیروز مى‌شود :

وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِّینَ اَسْتُضْعِفُوا فِى الاَْرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الوارِثِینَ.

و اراده تكوینى خلقت چنین است كه پیروزى نهایى از آن ایدئولوژى توحیدى باشد گرچه دشمن ـ گروه‌هاى­كافر به خدا وخلق ـ آن را نخواهند: لیظهره على الدّین كلّه ولو كره الكافرون.

* * *

گروه‌هاى اپوزیسیون چه كرده‌اند؟

البته آنچه كه ما مى‌گوئیم به مفهوم نفى مطلق نقش احتمالى گروه‌هاى غیراسلامى اپوزیسیون ایران نیست، مسئله‌اى كه هم اكنون براى عموم مردم و حتى افرادى كه از كیفیت مبارزات خلق فلسطین و اریتره و سیاهان آمریكا و ایرلند و غیره آگاهى دارند، مطرح است اینست كه كم و كیف مبارزه حضرات در طول سى سال گذشته چرا روشن نیست؟ اكثریت قریب به اتفاق مردم ما، از چگونگى مبارزات حضرات ـ جز نهضت آزادى ایران و سازمان‌هاى وابسته و یا تكوین یافته در درون آن، و چند نفر از افراد مرحله سوم جبهه ملى و عده‌اى مبارز پاك و منفرد ـ اطلاعى در دست ندارد و بسیار بجا است كه آقایان ـ به اضافه چپ‌گرایان و ماركسیست‌هایى كه نبرد مسلّحانه را به عنوان تنها راه رهایى پیشنهاد كرده‌اند ـ اسناد و مدارك مبارزات خود را منتشر سازند و نقش خود را در روشنگرى مردم ـ در داخل كشور ـ توضیح دهند تا مردم ایران لااقل بدانند كه آقایان در طول سى سال مبارزه زیرزمینى و روزمینى خود! چه كارهایى علیه امپریالیسم غارتگر و ایادى آن در داخل انجام داده‌اند؟... وگرنه با «عكس یادگارى» گرفتن در زیر عكس دكتر مصدق یا با سپر كردن نام ماركس و لنین و مائو، نمى‌توان بر ملتى مسلمان حكومت راند... اگر قرار بود كه مردم ما با جمله‌بندى‌هاى شعارگونه انقلابى ـ سیاسى فریب بخورند و اگر قرار بود كه خلق ایران به خاطر سبیل و ریش یا كلّه طاس فلان رجل سیاسى درگذشته، شیفته مكتبى بشوند، در طول 25 سال گذشته فریب مواد شش‌گانه و نوزده‌گانه! انقلاب شاه و ملت! را خورده بودند و یا حداقل شیفته عكس‌هاى زیر ابرو برداشته رجال!! دوران هویدا مى‌شدند!

با شناخت صحیح بافت جامعه ما، باید اصولاً به این نكته حیاتى توجه داشته باشند كه تكرار اشتباهات رژیم، نتیجه‌اى مشابه خواهد داشت... مگر رژیم چه مى‌خواست؟ رژیم مى‌خواست نان و آب و مسكن و پیكان خلق مسلمان ما را ـ با مخدّرى از نوع «جنسى»! آن ـ تأمین كند تا به «تمدن بزرگ» برسد!، و درواقع مى‌خواست خلق مسلمان ما را از تاریخ، فرهنگ، مذهب و سنت‌هاى اصیل ملى خود دور سازد و از آن ملتى بسازد غرب‌زده كامل، به ظاهر زیبا ولى پوسیده از درون! اما دیدیم كه با آن همه كثافت‌كارى در به لجن كشیدن جوانان و با آن همه قدرت نظامى داخلى و پشتیبانى همه ابرقدرت‌هاى خارجى[5] نتوانست كارى از پیش ببرد و سرانجامش هم همان بود كه دیدید...

آقایان كه از جامعه‌شناسى علمى آگاهى دارند باید در متن جامعه نیز با توده مردم باشند، تا از مرحله تئورى خارج شوند و در فاز پراتیک!، حقیقت را بهتر دریابند و با پیش‌داوری هاى ذهنى خود، به نبرد واقعیت‌هاى جامعه ما نروند، و تصدیق كنند كه رهبرى جنبش خلق ایران، در كل زیر نظر مرجعیت و علماى اسلامى و گروه‌هاى مجاهد و رزمنده مسلمان بوده، نه به عهده احزاب و شعارهاى توخالى چندین ساله مثلاً حزب توده از پیك ایرانش!... حزب توده‌اى كه همواره دنباله‌رو و زیر چتر حزب مادر[6] بوده و بدون اجازه آن، حتى آب هم نخورده است و امروز كه مردم ما به آستانه پیروزى مى‌رسند، ناگهان خواستار نبرد مسلّحانه! و اتحاد همه نیروهاى مخالف مى‌شود؟...

ظاهراً رهبران اروپانشین حزب كمونیست ایران ـ حزب توده ـ خیلى دیر جنبیده‌اند و همان اشتباهى را مرتكب شده‌اند كه «حزب كمونیست الجزایر» مرتكب شد و در جهاد خلق مسلمان الجزایر، علیه استعمار فرانسه، شركت نكرد و خواستار آن گردید كه «مجاهدین» اجازه دهند كه نخست «فرانسه» از قید كاپیتالیسم آزاد شود! و آنگاه «الجزایر فرانسه» خود به خود آزاد خواهد شد ـ دقت كنید الجزایر فرانسه! ـ ولى دیدیم كه مردم مسلمان الجزائر زن و مرد، با فتواى جهاد علماى خود به میدان آمدند و جنگیدند[7] و با دادن یک میلیون شهید، استعمار فرانسه را از پاى در آوردند و 500 هزار سرباز بیگانه را بیرون كردند و پرچم الجزایر آزاد و مستقل منهاى فرانسه را به اهتزاز درآوردند... و درب حزب كمونیست الجزایر را هم كه خود را «شعبه حزب كمونیست فرانسه» مى‌نامید، همراه دیگر دكّه‌هاى استعمار، بستند!

هزاران شهید! استادان دانشگاه‌هاى ایران؟!

در اطلاعات و آیندگان 27 دى ماه كه ناگهان نامه سرگشاده‌اى ـ خطاب به آیت‌الله طالقانى ـ با عنوان از «استادان دانشگاه صنعتى» و با عنوان عده‌اى از استادان دانشگاه‌هاى ایران! منتشر گردید، نوشته‌اند كه حضرات «هزاران شهید غیرمذهبى» داده‌اند!! این یك دروغ آشكار و یك فریب زشت و ننگین است كه عده‌اى مجهول‌الهویه، كه حتى شهامت امضاء كردن نامه خود را ندارند[8] مرتكب آن مى‌شوند (در كیهان همان‌روز، ص 5 فقط اسامى 52 ماركسیست مقتول در دوران اختناق آمار داده شده است و در كیهان مورخ 5 بهمن ماه این رقم به 110 نفر رسیده است، ولى همه مى‌دانیم كه میان صدنفر، با هزاران نفر خیلى فاصله است!)

در طول 25 سال گذشته اگر بعضى از گروه‌ها چند نفرى كشته داده‌اند یا افرادى از آنها زیر شكنجه رفته است، باید به این نكته توجه داشته باشند كه خلق مسلمان ایران در این مدت واقعاً هزاران شهید داده‌اند. از آغازگران مسلمان نبرد مسلّحانه پیش از كودتاى 28 مرداد، تا هزاران شهید 15 خرداد... تا رزمندگان مسلمان جبهه مؤتلفه اسلامى... تا سال 56-57 و «روحانیت»! نیز در طول همین مدت مرجع 80 ساله تبعیدى دارد (به علاوه آیات عظام تبعید شده دیگر)... و آیت‌الله غفارى و سعیدى و انصارى و... زیر شكنجه شهید شده دارد و آیت‌الله طالقانى و منتظرى و انوارى و حجتى کرمانی و هاشمى رفسنجانی و لاهوتى و... 10-15 سال زندانى شده دارد، به علاوه صدها حجت‌الاسلام و طلبه زندانى و تبعیدى و شكنجه دیده دیگر كه شمار دقیق آنها بعداً منتشر خواهد شد، ولى در همین یكسال اخیر، از شهادت حماسه‌آفرین ده‌ها نفر از طلاب جوان قم ـ دی‌ماه 56 ـ تا به امروز نیز، ده ها شهید دیگر در سراسر ایران، به همراه همه مردم مسلمان تقدیم نهضت کرده است.

ما از همه جناح‌هاى سیاسى كشور، اعم از كمونیست، سوسیالیست، رادیكال، لیبرال، دمكرات، ملى، انقلاب! و... كه امروزه مدعى رهبرى خلق و داشتن هزاران شهید شده‌اند ـ و لابد آنها هم بوده‌اند كه در تظاهرات خیابانى یك سال اخیر رهبرى مردم را به عهده داشته‌اند! ـ مى‌خواهیم كه به جاى هزاران كشته، فقط اسامى یكصد كشته خود را در یك سال اخیر اعلام دارند، تا روحانیت! نیز اسامى صدها شهید خود و هزاران شهید خلق مسلمان را منتشر سازد و داورى را به عهده مردم بگذارد...

«روحانیت»! حتى در همین دو سه هفته گذشته كه حضرات به فكر تقسیم غنائم افتاده‌اند، شیخ ابوتراب آشورى را در بوشهر، شیخ على اوسط و شیخ حسین شمسى را در قم و شیخ محمد حسین باقرى را در تهران و شیخ مقصود خضرلو را در خوى و شیخ محمد ناصرى را در گناباد و چندین شهید دیگر در دیگر شهرهاى ایران داده است، ولى مطبوعات آزاد شده از سانسور، به جاى چاپ پیام شهادت و یا عكس و نام آنها، پیام صفر قهرمانى همكار جعفر پیشه‌ورى تجزیه‌طلب را به عنوان یك قهرمان به خورد ملت ما مى‌دهند!... كه زهى بى‌انصافى (و صد البته این، به آن مفهوم نیست كه ما سى سال زندانى شدن او را توسط رژیم، امرى قانونى و مشروع تلقى كنیم).

بدون تردید ملت ما دیگر بیدار است و داورى نهایى نیز به عهده آنها خواهد بود، ولى شرم‌آور است كه گروهى آگاهانه به تحریف تاریخ و حقایق بپردازند و اكثریت قاطع ملت را پشتیبان خود قلمداد كنند، در حالی‌كه تجربه‌هاى گذشته و كنونى، به آنها نشان داده است كه هیچ نوع پایگاهی در میان مردم، به مفهوم واقعى كلمه، ندارند.

آقایان «استادان دانشگاه صنعتى و یا دانشگاهیان ایران!» بدون آنكه روشن كنند، که اگر واقعاً استاد دانشگاه هستند، سمت آنان در كانون بررسى مسائل انقلاب شاه و ملت! و دیگر پژوهشگاه‌هاى شاهنشاهى! چه بوده؟ ـ و یا در مبارزه با آن چه كارهایى انجام داده‌اند ـ خواستار آزادى مطلق و بدون قید و شرط براى همه غیرمذهبى‌ها! ـ اصطلاح جدید و مرحله‌اى! براى ماركسیست‌ها و كمونیست‌ها ـ هستند، ولى هرگز حاضر نیستند توضیح دهند كه چرا آنها اینگونه آزادى را به ما نمى‌دهند؟ و چرا از این نوع آزادى‌ها براى ده‌ها میلیون مسلمان در كشورهاى اردوگاه سوسیالیسم! خبرى نیست؟ من كه خود از مسكو و شهرهاى مسلمان‌نشین بلغارستان (به‌ ویژه صوفیه) و یوگسلاوى بازدید كرده‌ام، از اینكه در آنجاها مسلمانان حتى آزادى فكر ـ (آزادى بیان و عقیده، داشتن روزنامه و حزب پیشكش)! ـ داشته باشند، اثرى ندیده‌ام... ولى دیده‌ام كه مساجد آنها را ویران كرده‌اند و دیده‌ام كه مسلمانان بلغارستان را ملزم مى‌سازند كه نام كودكانشان با تصویب حزب واحد انتخاب شود ـ حزب واحد، البته از نوع رستاخیزیش كه یا باید عضوش بشوید و یا خائن هستید و یا پاسپورتتان حاضر است ولى نه براى سفر به خارج، بلكه براى سفر به آخرت! ـ و با این وضع، حساب برادران مسلمان ما در چین با تصفیه‌هاى انقلاب فرهنگیش و خیانت باند چهارنفریش! و آلبانى انقلابى‌تر از ریویزیونیست‌هاى شوروى و چین!... روشن خواهد بود...ـ

اگر شماها داعیه دلسوزى خلق را دارید، اگر شماها به خاطر طبقه رنجبر و كارگر نبرد مى‌كنید، پیش از برقرارى دیكتاتورى پرولتر! اجازه دهید كه همین طبقه، خود راه خود را انتخاب كند، زور و سرنیزه ننگ است، چه از ما و شما باشد چه از شاه! و سانسور روزنامه (خود سانسورى و جبهه‌گیرى در لباس بى‌طرفى!) زشت است، چه از طرف وزارت اطلاعات باشد، چه از طرف شما!....

جالب‌تر آنكه آقایان «استادان دانشگاه‌هاى ایران»! اعلام مى‌دارند كه گویا مجاهدین مسلمان هم به شرط آنكه منافقین از نام و آرم آنها استفاده نكنند، «بخش ماركسیست ـ لنینیست!» را نه تنها مى‌بخشند، بلكه «حاضر به همكارى با بخش ماركسیست این سازمان هستند.» (آیندگان، 27 دى ماه، ص 4، ستون سوم مقاله).

ما در موقع تهیه این مقال، كه در روزنامه‌ها منتشر گردید، چون از صحّت و سقم خبر آگاهى نداشتیم، این موضوع را مسكوت گذاشتیم، ولى در كیهان، مورخ 5 بهمن 57، صفحه 24 «اطلاعیه اعلام مواضع سازمان مجاهدین» نه تنها بخشى را به عنوان «بخش ماركسیست سازمان» نمى‌پذیرد، بلكه ادعاى همكارى حضرات را هم تكذیب مى‌كند. در این اطلاعیه چنین آمده است: «... سازمان مجاهدین با ایدئولوژى اسلامى معتقد است جریان تغییر دادن ایدئولوژى، یك جریان اپورتونیستى انحرافى چپ‌نما است كه سردمداران آن به سازمان و در نتیجه به جنبش خیانت كرده‌اند. این جریان اپورتونیستى چپ‌نما به هیچ وجه حق استفاده از نام «مجاهدین» را ندارد و ادامه استفاده از آن، به منزله استمرار خیانت است. هیچ جریان یا عنصر مسلمان نبایستى با این اپورتونیست‌ها ارتباط و همكارى داشته باشد. هرگونه ارتباط و همكارى سازشكارى محسوب مى‌شود. ما بین این اپورتونیست‌ها و سایر ماركسیست‌ها تفاوت قائلیم مگر اینكه آنها این اپورتونیست‌ها را تأیید كنند...»

بدین ترتیب ملاحظه مى‌كنید كه برخلاف ادعاى دروغین اساتید!، سازمان مجاهدین، نه تنها حاضر به همكارى با آنها نیستند، بلكه آنها را خائن و كسانى را هم كه با آنها همكارى كنند، سازشكار مى‌دانند و معلوم نیست كه این آقایان استادان! چگونه به خود اجازه مى‌دهند كه دروغ به این آشكارى را از قول گروهى، در روزنامه‌ها منتشر كنند و از نشر پاسخ هم، به بهانه اینكه موجب «تفرقه»! است، قلبشان به درد مى‌آید! آیا این دروغ‌ها، تحریف‌ها، فرصت‌طلبى‌ها، سلطه‌جویى‌ها، قلب اكثریت خلق ما را به درد نمى‌آورد؟

در یك نظام اسلامى، شما با آزادى كامل مى‌توانید عقاید خود را بیان كنید و حتى مى‌توانید اعلام دارید كه مثلاً جمهورى اسلامى را نمى‌پسندید، ولى آیا این حق را دارید كه از هم اكنون اصرار بورزید كه همه مردم مسلمان ایران، باید هوادار «جمهورى سوسیالیستى خلق‌هاى! ایران»!! باشند؟ آخر این چه نوع دمكراسى‌اى است كه اكثریت قریب به اتفاق مردم باید به دستورهاى «طبقه جدید» و تصمیم‌هاى كمیته مركزى بدون چون و چرا، گردن نهند؟ وگرنه خائن و مرتجع و اپورتونیست و ریوزیونیست و... هستند؟ مگر حزب «رستاخیز شاه» غیر از این مى‌گفت؟

* * *

... علاوه بر اعلام مواضع از طرف سازمان مجاهدین، «دانشجویان طرفدار مجاهدین خلق ایران» در نامه خود به كیهان ـ مندرج در كیهان، 11 و 12 بهمن ماه 57 ـ در همین زمینه، با استادان گرامى چنین سخن مى‌گویند:

«... متأسفانه اساتید محترم در اشاره به سازمان مجاهدین خلق نتوانسته‌اند روش بغایت درست و صادقانه اتخاذ نمایند! مثلاً از سازمان مجاهدین و یا «از بخش ماركسیست این سازمان» یاد كرده‌اند ما با امیدوارى به حُسن نیت نویسندگان، تصور نمى‌كنیم خواسته باشند همانند اپورتونیست‌هاى چپ‌نما و مرتجعین راست با ادعاى «ماركسیسم اسلامى» رژیم كه جهت نابود كردن مجاهدین عَلَم كرده بود هم آواز شوند و بهتر مى‌دانیم این اظهارات را حمل بر بى‌اطلاعى و عدم آگاهى بكنیم. نه استادان محترم! سازمان مجاهدین بخش ماركسیستى و یا بخش غیرمسلمان نداشته و ندارد. اطلاق این عناوین مى‌تواند نشان دهنده پرهیز از موضع‌گیرى قاطع و صریح و اصولى در برابر رویدادهایى باشد كه در این سازمان اتفاق افتاده است. این عناوین دعاوى متعلّق به اپورتونیست‌هاى چپ‌نما است كه سازمان مجاهدین را متلاشى كرده‌اند و اصول و حقیقت را در ذهن و حركت آنها راهى نیست...

اساتید محترم از واكنش‌هایى كه از طرف نیروهاى غیرمذهبى در قبال حاكمیت اپورتونیست‌ها در سازمان مجاهدین و به اصطلاح ماركسیست اعلام كردن این سازمان نشان داده شده آگاهند و به یاد دارند كه چگونه نیروهاى مسلمان و طرفدار مجاهدین به دنبال آن رویداد تحت فشار و شماتت قرار گرفتند و چگونه حتى در بعضى محیط‌ها و من‌جمله بعضى دانشكده‌ها كوشش‌هایى براى خلع ید از آنها در امور دانشجویى به عمل آمد. آیا اساتید محترم اجازه مى‌دهند سئوال كنیم كه در آن موقع ایشان چه اقدامى كردند و چه مواضعى اتخاذ نمودند؟ و اجازه مى‌دهند كه این سئوال را متوجه كلیه نیروهاى غیرمذهبى نیز بكنیم؟...» آیا توضیحى هم بر این مطالب باید افزود؟

* * *

آرى! ظاهراً شما حضرات انقلابیون چپ! شما حضرات روشنفكران! خنجرهاى زهرآلود خود راآماده ساخته‌اید كه براى هزارمین بار، از پشت سر انقلابیون مسلمان فرود آورید و در حالی كه آنان مشغول نبرد نابرابر با دشمن تا دندان مسلّح هستند و هنوز پیروز نشده، مى‌خواهید كار آنها را هم یكسره كنید و یا در میدان خلع سلاح كنید و راه را براى خود هموار!...

شما مترجمین آثار پوچ‌گرایى و مروجین فلسفه گند بورژوازى و سرمایه‌دارى ـ اگزیستانسیالیسم ـ در میهن ما، چگونه به خود حق مى‌دهید كه بدون شناخت صحیح و منطقى از ایدئولوژى اسلامى، اعلام كنید كه از جمهورى اسلامى خوشتان نمى‌آید! ولى اجازه نمى‌دهید كه فریاد 34 میلیون ایرانى در دفاع از جمهورى اسلامى به گوش جهانیان برسد؟ مگر انحصارطلبى و فرصت‌طلبى ناجوانمردانه و تحریف حقایق جارى كشور یك نوع جلوگیرى از رسیدن فریاد خلق مسلمان به جهان و یك نوع كار استبدادى نیست؟ شما چگونه به خود اجازه مى‌دهید كه به نهضت اسلامى یك كشورى برچسب غیرمذهبى بزنید و یا آن را در «قالب مذهبى ـ با محتواى سیاسى!» اعلام كنید، بدون آنكه تشخیص دهید كه اینجا اروپا و غرب نیست و در اسلام، مذهب و سیاست یكى است و چیزی كه قالب مذهبى و محتواى سیاسى دارد، نهایتاً از همان ایدئولوژى اسلامى سرچشمه گرفته است، نه از ایدئولوژى كور مادى با ماهیت طبقاتى و صرفاً اقتصادى!، روبنایى زیربنایى، پرولترى و ضد بورژوازى و... (كه چقدر شعار مى‌دهید!)!

این نوع فرصت‌طلبى، تحریف واقعیت موجود و بهره‌جویى از موقعیت را، دكتر على شریعتى در نامه‌اى این چنین تشریح مى‌كند:

«... امروز مى‌بینیم كه حتى یك ایدئولوژى خود را انسانى! و دشمن سازش‌ناپذیر ستم و استثمار و حق‌كشى مى‌داند، از سرنوشت سخت و موقعیت خطرناكى كه دیكتاتورى و سرمایه‌دارى و استعمار و عمّال كینه‌توزش بر اسلام تحمیل كرده است، چگونه و با چه قیمتى به سود خویش بهره‌بردارى مى‌كند و در حالی كه این متهم، چشم‌بسته و دست‌بند زده در زیر شلاق استبداد و امپریالیسم دشوارترین لحظاتش را مى‌گذراند. متهم دیگرى كه خود نیز هم زنجیر است و همسنگر، از پشت بر او خنجر مى‌زند و در حالی كه وى به جرم عدالتخواهى و آزادى، از چنگ و دندان ستمكاران و زنجیر گران زخم‌هاى مرگبار بر جان و تن دارد، آنها كه خود را مدعیان عدالت و رهایى مى‌شمارند، نه تنها با او هم دردى نمى‌كنند، نه تنها حتى مهلت نمى‌دهند تا كینه‌توزى فرقه‌اى‌اش را به پس از آزادى وى موكول كند، بلكه درست و دقیق و آگاهانه، براى ضربه قاتل بر وى فرود آوردن، همین لحظه را بر مى‌گزیند. این خبیث‌ترین و نامردانه‌ترین و كثیف‌ترین نوع دشمنى و فرصت‌طلبى است و این‌گونه «زرنگى نجس» را اینان كه خود را دشمن بورژوازى مى‌شمارند، از كثیف‌ترین روابط بورژوازى و منفورترین خصلت‌هاى سوداگرى اقتباس كرده‌اند. و این، البته در اخلاق و رفتار گروهى كه خود زاده و پرورده بورژوازى‌اند و هماهنگ با تمام لَش‌هاى لاابالى و قاتلان ارزش‌هاى اخلاقى در تاریخ بورژوازى جدید دارند، قابل توجیه است، «هدف هر وسیله‌اى را موجّه مى‌سازد» از اصولیست كه آنان با سرفرازى انقلابى اعلام كرده‌اند.»

آیا این سخنان، به طور كامل درباره حضرات صدق نمى‌كند؟

آیا شماها، با این نامه‌هاى مجعول و قُلّابى و بى‌امضاء، و یا با نشر مقاله‌هایى كه در كل نشان دهنده عدم شناخت شما از ماهیت ایدئولوژى اسلامى است، از این خصلت زشت بورژوازى استفاده نمى‌كنید؟ (كمى به انتقاد از خود بپردازید!)

و پیشنهاد...

در پایان با اعتقاد كامل به آزادى عقیده و بیان، منهاى توطئه  ضرورى است كه همه گروه‌هاى غیرمذهبى، در اجتماعات مستقل و با تعیین قبلى محل و مشخص ساختن زمینه عقاید خود، از تریبون‌هاى آزاد، استفاده كنند و براى آنكه نیروهاى وابسته و هوادار خود را، حداقل خودشان بشناسند و از حول حلیم تو دیگ نیافتند، بهتر است كه در راهپیمایى‌هاى ویژه‌اى از مناطق مشخص شده شركت كنند تا مردم ایران نیز از كم و كیف امر آگاه شوند و در صورت تمایل در آن اجتماعات و آن راهپیمایى‌ها شركت كنند...

ما از گروه‌هاى: رادیكال، ماركسیست، اتحاد دمكراتیك، حزب توده، ماركسیست انقلابى!، سوسیال دمكرات، حزب كارگر! سوسیالیست و دمكرات اسلامى!! (دكتر نبوى) و جناح‌هاى غیرمذهبى جبهه ملى ـ كه جاى آقاى دكتر بختیار در میانشان خالى است ـ انتظار داریم كه به پیشنهاد فوق جامه عمل بپوشانند و به بهانه آزادى، در جنبش یكپارچه خلق مسلمان ایران تفرقه نیافكنند و خود را صاحب اختیار! و مالك مختار ندانند!... كه این كار نه انسانى است و نه اخلاقى...

و البته این اقدام شرافتمندانه و اصولى، مى‌تواند موضع جنبش اسلامى ایران را هم در قبال همه حضرات روشن سازد. ولى هرگز اخلاقى و منطقى نخواهد بود كه با شركت بدون دعوت در برنامه یك اجتماع معینى، بخواهند تریبون را در اختیار بگیرند و یا در میان جمعیت چند میلیون نفرى شركت كننده در یك راهپیمایى ـ و دعوت شده از جانب جنبش اسلامى ـ ناگهان پرچم و پلاكاردهاى خود را به اهتزار درآورند و آنگاه از همان قسمت هم عكس و فیلم بردارند و در داخل و خارج منتشر سازند و مردم دنیا و خود را فریب دهند.

البته این نیرنگ ممكن است چند بار تكرار شود، ولى در نهایت نتیجه‌اى نخواهد بخشید و كارى كه از اساس بر نیرنگ و فریب استوار باشد، پایدار نخواهد ماند: فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفَاءً وَأَمَّا مَا یَنفَعُ النَّاسَ فَیَمْكُثُ فِی الأَرْضِ.

با احترام

2 بهمن ماه 1357 ـ قم: حوزه علمیه ـ

سید هادى خسروشاهى

 


[1]. در تاریخ کتابت مقال...

[2]. و تا آخر عمر هم بومدین عبا را از خود دور نمى‌كرد و به هر مناسبتى آن را به دوش مى‌گرفت.

[3]. كه در میان آنها همه نوع چپى! وجود داشت: از رهبران سابق حزب توده و افسران وابسته، تا كمونیست‌هاى به اصطلاع مستقل و هواداران مائو و ماركسیست خواستار نبرد مسلّحانه!... كه لابد مصاحبه‌هاى تلویزیونى آنها را هنوز فراموش نكرده‌اید.

[4]. این شعار به مفهوم حزب واحد نیست، بلكه مراد تقابل آن در برابر «حزب طاغوت» است.

[5]. و تكیه باید كرد به پشتیبانى رهبران اردوگاه سوسیالیسم و قبله‌گاه طبقه پرولتر و زحمتكش جهان!، به‌ویژه صدر برژنف ـ و صدر مائو و سپس صدرهواكوفنك!... در اواخر عمر رژیم شاه... كه تكلیف رهبران امپریالیسم غرب روشن خواهد بود!

[6]. حزب توده همواره مخالف نبرد مسلّحانه بوده و شدیدترین انتقادها را هم از گروه‌هاى چریكى ماركسیست، حزب توده به عمل آورده است ما خواندن چند نشریه حزب توده را كه نبرد مسلّحانه را خیانت به كشور و تبلیغ آن را انحراف از اصول: ماركسیسم ـ لنینیسم معرفى مى‌كند، توصیه مى‌كنیم: 1. «تئورى تبلیغ مسلّحانه، انحراف از ماركسیسم ـ لنینیسم» از رفیق! تورج حیدرى، چاپ اروپا، اردیبهشت 1355، 2. «اعلامیه توضیحى مواضع ایدئولوژیك گروه منشعب از سازمان چریك‌هاى فدایى خلق» اروپا، آبان ماه  1356، 3. «چریك‌هاى فدایى خلق چه مى‌گویند؟» م.ف ـ جوان، اروپا، شهریور 1351، 4. «حزب توده ایران و چریك‌هاى فدایى خلق» چند مقاله از كیانورى، مندرج در مجله دنیا، ارگان حزب توده، چاپ اروپا.

[7]. مطالعه كتاب «سوسیولوجیة الثورة» فانون و «الجهاد الافضل» اوزگان، درباره انقلاب الجزایر، براى آگاهى كامل از هویت انقلاب اسلامى الجزایر، توصیه مى‌شود.

[8]. و استادان دانشگاه صنعتى در آیندگان، 30 دى ماه، ص 12، از آن نامه اظهار بى‌اطلاعى مى‌كنند و محتواى آن را مخالف باورهای خود می‌دانند...