علامه در معرض تكفیر[1]

س: نخستین دیدار جناب عالى با علامه طباطبایى در چه تاریخى بود، آیا خاطره اى از آن دیدار دارید؟

ج: بنده در شانزده سالگى، یعنى در سال 1332، پس از رحلت مرحوم والد آیت الله سید مرتضى خسروشاهى، به قم آمدم... از لحاظ تحصیلى در مرحله سطوح بودم و به طور طبیعى در دروس خارج مراجع و یا درس تفسیر و فلسفه علامه طباطبایى نمى توانستم شركت كنم... اما با توجه به سابقه آشنایى و روابط آقایان عظام قم از جمله مرحوم علامه طباطبایى با پدرم، به محض ورود به قم به دیدار بزرگان، علما و مراجع عظام از جمله استاد علامه طباطبایى شتافتم... در نخستین دیدار، وقتى خودم را معرفى كردم، ایشان اولاً خیلى خوشحال شدند كه سلسله روحانیت در خاندان ما كه سابقه چهارصد ساله دارد، منقطع نشده است و سپس به ذكر خیر از مرحوم ابوى پرداخته و بنده را مورد لطف و عنایت و محبت قرار دادند... در آن دیدار نخست، سید جلیل القدرى را هم دیدم كه با كمال تواضع و ادب، در گوشه اى نشسته بود و بعدها فهمیدم ایشان آقاى سید محمدحسین حسینى تهرانى است كه آثار و تألیفات ایشان، هم اكنون مشهور و در اختیار همگان قرار دارد... و راز این ادب و تواضع در حضور علامه را بعدها فهمیدم و آن راز این بود كه مرحوم آقاى تهرانى، در سیر و سلوك عرفانى، از شاگردان خاصّ علامه طباطبایى بوده است.

به هرحال آن نگاه مهرآمیز علامه، با آن چشم هاى آبى آسمانى، سخت انسان را تحت تأثیر قرار مى داد... و در واقع من هرگز این نخستین دیدار را فراموش نمى كنم... البته بعدها كه در مراحل تحصیلى پیشرفت كردم، در درس تفسیر و فلسفه استاد علامه شركت مى كردم و به منزلشان هم زیاد رفت و آمد داشتم.

س: جمع آورى آثار استاد علامه از سوى جناب عالى چه دلیلى داشت و از چه تاریخى آغاز شد؟

ج: تاریخ دقیق آن را به یاد ندارم، ولى از همان اوایل تلمّذ در محضر استاد، به جمع آورى مقالات و استنساخ رساله هاى ایشان پرداختم. البته در آن دوران دستگاه فتوكپى و تكثیر در قم وجود نداشت. لذا شاگردان مرحوم علامه نوعاً آثار و رساله هایشان را استنساخ مى كردند. من از روى علاقه خاص، همه آثار و مقالات و نامه ها و نوشته هاى ایشان را جمع مى كردم و استاد هم وقتى كه این علاقه را دیدند، گاهى یك نامه و یا پاسخ یك سؤال علمى را كه براى دیگران تهیه مى كردند، قبل از ارسال به من مى دادند تا رونوشت آن را بردارم و بعد آن را بفرستند.

بعضى از این مقالات و رساله ها در زمان حیات استاد علامه، تحت عنوان: «بررسى هاى اسلامى» در دو جلد و «اسلام و انسان معاصر» در یك جلد، با نظارت و موافقت خود ایشان چاپ و منتشر شد. این اقدام بنده به نظرم در حفظ آثار پراكنده علامه، نقش مؤثّرى داشت؛ چرا كه اگر من اقدام نمى كردم، اغلب این مقالات منتشر شده در مجلات علمى ـ فرهنگى آن زمان و یا نامه ها و پاسخ هاى پخش شده در اطراف و اكناف بلاد، كم كم فراموش مى شد و در واقع از بین مى رفت... اما اكنون به یارى خدا این مقالات و نامه ها و رساله ها، جمع آورى شده و در بیش از هزار صفحه در اختیار عموم قرار دارد.

س: ظاهراً جناب عالى مجموعه آثار استاد علامه را هم در دست چاپ دارید؟

ج: مجموعه آثار استاد علامه به یارى خدا و با كوشش اینجانب، هم اكنون در بیست و چهار جلد تنظیم شده و منتشر مى گردد.

البته بعضى از این آثار، ترجمه اساتید محترم است. آثارى چون: بدایة الحكمة ، نهایة الحكمة، رسایل توحیدى و... بقیه را نیز بنده پس از ویرایش به محضر استاد، عرضه مى داشتم و در پى بازبینى معظم له، به دست چاپ مى سپردیم. اما متأسفانه بعد از رحلت ایشان، عده اى از علاقه مندان استاد، آنها را اقتباس نموده به طور پراكنده و با نام هاى مختلف، چاپ كردند كه به نظرم كار صحیحى نبود... به همین دلیل من پس از مراجعت از سفرهاى خارج از كشور، به تنظیم و ویرایش مجدّد آن پرداختم و خوشبختانه توسط مؤسسه بوستان كتاب، كه یكى از مهم ترین مراكز نشر در حوزه علمیه قم است، منتشر مى شود.

تاكنون بیست جلد از آنها چاپ شده و چند جلد دیگر زیر چاپ و یا در مراحل نهایى است... و تنها جلد آخر باقى مانده كه شامل: نامه ها، اشعار، اجازه ها و تقریظ ها خواهد بود و به نظرم «جُنگ» جالبى مى شود! در این جا از دوستان و اساتید محترم مى خواهم كه اگر یادداشت، شعر، نامه و یا دستخطى از استاد علامه دارند، كپى آن را در اختیار ما قرار دهند تا در این مجموعه ارزشمند از آن استفاده شود.

س: نقش علامه را در احیاى اندیشه فلسفى شیعه چگونه ارزیابى مى كنید؟

ج: البته فلسفه و یا به اصطلاح حوزوى حكمت، پیش از علامه طباطبایى هم به نحوى در حوزه ها مطرح بود. یعنى در واقع از زمان بوعلى سینا تا عصر ملاصدرا و تا دوران حكیم سبزوارى و تا امروز، اساتیدى در این رشته وجود داشته اند كه آثار ماندگارى هم از آنها بر جاى مانده است.

در زمان ما در حوزه علمیه قم، بیشتر، منظومه مرحوم سبزوارى در منطق و حكمت تدریس مى شد، ولى متأسفانه تدریس «اسفار» ملاصدرا، چه توسط امام خمینى و چه علامه طباطبایى، با عكس العمل هاى منفى، حتى تا مرز تكفیر! و آب كشیدن لیوان فرزند امام به خاطر تدریس فلسفه توسط پدر!، روبه رو شد... تا این كه امام تدریس فلسفه را رها كرد و علامه طباطبایى هم مدتى آن را به صلاحدید آیت الله بروجردى، متوقف ساخت.

با مرور زمان و پیدایش تحولات، به تدریج گرایش ها در حوزه هم تغییر یافت و علامه طباطبایى با توجه به پشتكار و علاقه و احساس مسؤولیتى كه در ترویج و تفسیر قرآن و تدریس فلسفه در حوزه ها احساس مى كرد، به تدریس ادامه داد تا آن كه حكمت و فلسفه در حوزه جایگاه خود را پیدا كرد.

البته مرحوم علامه طباطبایى پس از ورود به حوزه علمیه قم، نخست به تدریس دروس رسمى فقه و اصول پرداخته بود و به گفته شخصیت برجسته علمى و فقهى معاصر، آیت الله آقا رضى شیرازى كه خود در فقه و اصول و فلسفه، تخصص كامل دارند، اگر علامه طباطبایى این رشته را ادامه مى داد، مرجعیت ایشان قطعى بود. اما خود علامه این روش را ادامه نداد و یك بار به ما فرمود: من دیدم كه در حوزه درس فقه و اصول، متصدیان لازم را دارند و به اصطلاح «من به الكفایه» هست، اما تفسیر و حكمت، متولى ندارد و در واقع هر دو مهجورند و این بود كه تدریس تفسیر قرآن و فلسفه را شروع كردم...

البته ایشان مدتى به تدریس شفا پرداختند و پس از آن، علاوه بر درس هاى خصوصى در فلسفه و عرفان، به تدریس رسمى و عمومى اسفار ادامه دادند و شاگردان ایشان در این رشته معروف تر از آن هستند كه نام شان را بیاوریم؛ و اصولاً ذكر نام همه شان هم مقدور نیست و تنها مى توان به اساتید محترم: شهید مرتضى مطهرى، جلال الدین آشتیانى، ناصر مكارم شیرازى، جعفر سبحانى، جوادى آملى، مصباح یزدى، محمدعلى گرامى، حسن حسن زاده آملى، شیخ یحیى انصارى شیرازى، شهید محمد مفتح و... اشاره كرد. بى تردید نقش علامه در احیاى فلسفه شیعى، یك نقش اساسى و بنیادى است و این یادگار ایشان در حوزه هاى علمیه، جاودانه خواهد ماند.

س: نقش علامه در احیاى سنّت تفسیر قرآن در جهان تشیّع را چگونه مى بینید؟

ج: متأسفانه مدت هاى مدیدى عمده ترین دروس حوزه هاى ما، ادبیات، منطق، اصول و فقه بود. تدریس تفسیر و حكمت نه تنها مرسوم نبود، بلكه تا حدّى هم غیر مطلوب به شمار مى رفت.

البته، تألیف كتاب ها در تفسیر قرآن در عالم شیعه همیشه وجود داشته، ولى تدریس رسمى آن به عنوان یك واحد رسمى درسى در حوزه، مطرح نبود. علامه طباطبایى با فداكارى و آغاز درس تفسیر در مسجد مدرسه حجتیه و درس حكمت در مسجد سلماسى آنها را بین دروس حوزوى رسمیت داد.

تفسیر بیست جلدى المیزان، در واقع محصول این جلسات تفسیرى بود و از آن جلسات، اساتید تفسیرى بزرگى تربیت یافتند كه امروز، آثار و تفاسیر آنها، در حوزه ها مورد استفاده همگان است.

تحوّلى كه علامه در این رابطه ایجاد كرد، تدریجى بود. چون اصولاً روش علامه جنجال و هیاهو نبود، بلكه براى ایشان هدف مطرح بود كه به تدریج به آن پرداختند و به یارى حق آن را تثبیت كردند.

س: دلیل اقبال ایشان در حیات فكرى و اجتماعى به قرآن چه بود؟

ج: شاید بتوان گفت دلیل عمده توجه ایشان به قرآن مجید و تدریس و تفسیر آن، ناشى از فطرت پاك و سلیم و صفاى درونى و روح عرفانى علامه بود كه اصالت قرآن و نقش آن در احیاى نفوس و بیدارى امت مسلمان را دریافته بود. یعنى علامه طباطبایى وقتى مى بیند كه از دیدگاه قرآن، عامل محرّك تاریخ و ایجاد تحوّل در میان ملل و جوامع اسلامى، تغییر و تحوّل درونى است، چنان كه قرآن به صراحت از آن یاد مى كند: «إِنَّ الله لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْم حَتّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ»، به آن تمسك جست و حیات فكرى و اجتماعى خود را با آن پیوند زد. این اقبال به طور طبیعى در دل شاگردان ایشان هم جوانه زد و ریشه دوانید؛ تا این كه امروز علاوه بر تدریس، شاهد پیدایش و تولید و تالیف تفاسیر بى شمار در حوزه هاى علمى شیعه و تهیه دانشنامه ها و مجلات تخصصى قرآنى هستیم كه بى تردید ثمره احیاى اندیشه قرآنى توسط علامه طباطبایى است.

س: ظاهراً علامه توجه جدّى به تولید در حوزه فلسفه هم داشتند.

ج: در واقع علامه طباطبایى نخست با تشكیل جلسات ویژه دروس فلسفى براى گروه معدودى از فضلاى نامدار حوزه، سپس تدریس رسمى بر شاگردان برجسته و فرهیخته در این رشته، به تولید فلسفه پرداخت و نسل جوان و طلاب جدید حوزه را كه ما هم جزوشان بودیم، وارد عصر حكمت خوانى و فلسفه دانى كرد.

در همین راستا علامه به تدریس و تألیف مباحث «اصول فلسفه و روش رئالیسم» و سپس چاپ و نشر مجموعه آن، با توضیحاتى از شهید مرتضى مطهرى، اقدام كرد كه علاوه بر حوزه ها، آثار مثبت فراترى در دانشگاه ها هم یافت و در خنثى نمودن آثار توسعه و نشر ادبیات و فلسفه ماتریالیستى در كشور، خوش درخشید و نسل جوان دانشگاهى را از پیمودن كژراهه بازداشت. از جمله این هدایت شدگان حتى در سنین بالا، احسان طبرى، ایدئولوگ و فیلسوف حزب توده بود كه به اعتراف خود، پس از مطالعه آثار علامه طباطبایى از كژراهه دور شد و به خویشتن خویش بازگشت.

علاوه بر اصول فلسفه و روش رئالیسم، علامه رساله هاى فلسفى عمیق دیگرى هم دارد كه در نجف یا تبریز آنها را نوشته اند و سرانجام به پیشنهاد اساتید حوزه، به تألیف بدایة الحكمة  و نهایة الحكمة اقدام كردند كه هم اكنون از كتب درسى رسمى حوزه هاى علمیه بوده و از آثار ماندگار ایشان به شمار مى رود. پس تولید مستقیم و غیر مستقیم فلسفه، توسط شاگردان تربیت یافته در مكتب ایشان، یكى دیگر از تولیدات باقى مانده از علامه طباطبایى است.

س: علت عرفانى شدن روند فلسفى ایشان و به نوعى حكمت صدرایى را در تفكّر علامه چگونه ارزیابى مى كنید؟

ج: علامه طباطبایى در نجف اشرف پس از آشنایى با عارف بالله مرحوم آقا سیدعلى قاضى طباطبایى و تلمّذ در محضر ایشان، گرایش عرفانى عمیقى پیدا كرد و در سیر و سلوك معنوى مراحل عظیمى را پیمود كه آیت الله جوادى آملى در كتاب «شمس الوحى تبریزى» در این باره به طور مستوفى سخن گفته اند.

اصولاً مى توان گفت كه آشنایى با فلسفه صدرایى، جدا از گرایش طبیعى به عرفان، عملى و كارساز نمى تواند باشد و به همین دلیل، علامه طباطبایى نه تنها یك فیلسوف و حكیم صدرایى به شمار مى رفت، بلكه خود در بسیارى از مسایل فلسفى صاحب نظر بود و از سوى دیگر به تصریح خودشان در عرفان عملى هم طریقت خاص خودشان را داشتند و بعضى از شاگردان خود را با اوراد و اذكار و ادعیه ائمه اطهار(علیهم السلام) در مسیر سیر و سلوك سوق مى دادند.

اشاره به این نكته هم بى مناسبت نیست كه علامه طباطبایى در مسأله لقاءالله با توجه به آیات قرآنى، معتقد بود انسان كه در دنیا در حال سیر و سلوك و خودسازى و تهذیب نفس است، اگر بتواند از تعلّقات مادى و طبیعى دور شود و با اخلاق الهى متخلّق گردند، این لقاء در روز رستاخیز خواهد بود و این مطلب را در جلد هشتم المیزان، شرح داده اند ولى این را نیز تأیید مى كردند كه انسان اگر در دنیا بتواند به كلّى از هواى نفس دور شده و سالك راه حق گردد و غرق در نیازهاى مادى دنیوى نشود، مى تواند به مرحله لقاء و فنا برسد و بى شك خود استاد نیز، على رغم كتمان همیشگى، جزو این سلسله از نوادر پاك روزگار ما بود.

س: به روز بودن و آشنایى ایشان با مبانى نظرى و فلسفى غرب چگونه بود؟

ج: علامه طباطبایى با توجه به ارتباطات علمى و فرهنگى - اجتماعى كه با شخصیت هاى فرهیخته و دانشگاهى داخل و خارج داشت، در واقع در همه مسایل «به روز» بود. آثار ایشان، اعم از تفسیر، اصول فلسفه و یا مقالات، نشان مى دهد كه علامه طباطبایى با توجه به مسایل روز و نیازهاى انسان عصر ما، به موضوعات مى پردازد و مطالب را تجزیه و تحلیل مى كند و بى شك بدون آگاهى عمیق و عینى نمى توان درباره مسایل گوناگون به بحث و بررسى پرداخت.

دیدارهاى علمى - فلسفى چند ماهه و سالانه ایشان با پرفسور هانرى كربن و شخصیت هاى برجسته دیگر، در تهران و قم نشان گر این حقیقت است كه علامه همواره به دنبال آگاهى از آخرین پدیده ها در زمینه هاى مختلف علمى و فرهنگى ـ فلسفى است.

دكتر شایگان در كتاب خود «زیر آسمان هاى جهان» ضمن اشاره به چگونگى ملحق شدن خود به اصحاب فلسفه - كه كربن و علامه طباطبایى محور آن بودند - مى نویسد: «در دیدارى با علامه در ساحل خزر مثل همیشه بحث فلسفه و رابطه دیدن و دانستن در میان بود. از نظر او تمامى معرفت اگر به سطح تجربه آنى و شهودى اعتلا نمى یافت، هیچ اعتبار و ارزشى نداشت. من در آن ایام نوشته هاى یونگ را زیاد مى خواندم و در آن زمان در كتاب «انسان و جست و جوى روان»  غرق بودم. استاد خواست بداند كه كتاب چیست؟ و من هم خلاصه اى از كتاب را برایش نقل كردم. اصل مطلب این بود كه در حالى كه قرون وسطى روح جوهرى و جانى را موعظه مى كرد، قرن نوزدهم توانست روان شناسى فارغ از روح را به وجود آورد. استاد چنان از این نكته به وجد آمد كه خواست كتاب به فارسى ترجمه شود و افزود باید جهان را شناخت. ما نمى توانیم خود را در برج هاى عاج مان محصور و منزوى كنیم.

یعنى علامه طباطبایى پس از آن كه دكتر شایگان فرازهایى از اپانیشادها را براى علامه ترجمه مى كند، مى فرماید: این مطلب به متون محى الدین عربى نزدیك است و لذا خواستار ترجمه كامل كتاب مى شود تا از همه مباحث آن آگاه شود و این در واقع نشان دهنده روح جست و جوگر فیلسوفى است كه به افق هاى وسیع ترى از علم و فلسفه مى نگرد و به آن چه كه خود دارد، بسنده نمى كند.

به نظرم براى تكمیل این بحث، نقل خلاصه دو مطلب از دو كتاب دكتر داریوش شایگان ضرورى است كه خود، شاهد عینى مباحثات علامه با هانرى كربن بوده و من نیز در بعضى از جلسات آن در «دركه» یا منزل آقاى ذوالمجد طباطبایى حضور داشتم.

دكتر شایگان در كتاب «زیر آسمان هاى جهان» چاپ تهران، مى نویسد: «من از محضر چهار تن فیض برده ام. بى هیچ تردیدى علامه طباطبایى را بیش از همه ستوده و دوست داشته ام. به او احساس ارادت و احترامى سرشار از عشق و تفاهم داشتم. سواى احاطه وسیع او بر تمامى گستره فرهنگ اسلامى مى دانیم كه او مؤلف كتاب ماندگار المیزان در تفسیر قرآن است كه در بیست جلد منتشر شده، آن خصلت او كه مرا سخت تكان داد، گشادگى خاطر و آمادگى او براى پذیرش علوم بود. به همه حرفى گوش مى داد، كنجكاو بود و نسبت به جهان هاى دیگر معرفت، حساسیّت و هشیارى بسیار داشت. من از محضر او به نهایت توشه برداشتم.

هیچ یك از سؤالات مرا درباره مجموعه طیف فلسفه اسلامى بى پاسخ نمى گذاشت. با شكیبایى و حوصله و روشنى بسیار به توضیح و تشریح همه چیز مى پرداخت. فرزانگى اش را جرعه جرعه به انسان منتقل مى كرد. چنان كه در دراز مدت نوعى استحاله در درون شخص به وجود مى آورد. ما با او تجربه اى را گذراندیم كه احتمالاً در جهان اسلامى یگانه است؛ پژوهش تطبیقى مذاهب جهان به هدایت و ارشاد مرشد و علامه اى ایرانى، ترجمه هاى انجیل، ترجمه فارسى اوپانیشادها، سواتراهاى بودایى، و تائوته چینگ را بررسى كردیم. استاد با چنان حالت كشف و شهودى به تفسیر متون مى پرداخت كه گویى خود در نوشتن این متون شركت داشته است. هرگز در آنها تضادّى با روح عرفان اسلامى نمى دید، با فلسفه هند همان قدر اُخت و آمُخته بود كه با جهانِ چینى و مسیحى...»

داریوش شایگان در كتاب دیگر خود به نام: «هانرى كربن آفاق فكر معنوى در اسلام ایرانى» - چاپ تهران ـ مى نویسد: «... در سال هاى دهه شصت، ما گروه كوچكى بودیم كه هرچند وقت یك بار در باغ یكى از دوستان جمع مى شدیم؛ گروهى از شیوخ فلسفه قدیم، به ویژه علامه سید محمدحسین طباطبایى، مدرس معروف فلسفه در قم و یكى از بزرگ ترین مفسّران معاصر قرآن كه در محفل ما رفت و آمد مرتّب داشتند. من، در اوایل سال هاى دهه شصت، كربن را نخستین بار در همین محفل دیدم. بد نیست آن چه را كه در این زمینه در جاى دیگرى گفته ام، در این جا نیز تكرار كنم.

شامگاه خنك یكى از روزهاى پایان تابستان بود. گروه كوچكى بودیم در محوطه روشنى از باغ... . مهمانان افتخارى آن شب دو شخصیت سرشناس از شرق و غرب بودند، علامه محمدحسین طباطبایى از ایران، و هانرى كربن فرانسوى. از مایه هاى عمده عرفان نظرى سخن مى گفتیم كه مى بایست موضوع گفتگوهایمان در آن سال باشد. بحث و گفتگویى كه تا پانزده سال پس از آن دیدار نخست ادامه یافت؛ مایه هایى با غنایى بى نظیر و ناشنیده، و در پیوند با مشكل هاى اساسى هراس درونى آدمى از كهن ترین ایام تا به امروز. یادم مى آید كربن آن شب به موضوع نخستین گناه آدمى، به هبوط بشر پرداخت، و با طرح این مشكل در قالب مسیحیت، از علامه طباطبایى پرسید: آیا عرفان اسلامى نیز به گناه آغازین معتقد است؟ سپس، با نقل قول از یك مؤلف فرانسوى كه اكنون نامش را فراموش كرده ام، افزود: دو هزار سالى كه از آن گناه آغازین مى گذرد كارمان را به جایى رسانده است كه دیگر از گناه بدمان نمى آید. علامه طباطبایى، با صداى آرامى كه به دشوارى شنیده مى شد، چنان كه گویى براى خودش زمزمه مى كرد، در پاسخ گفت: هبوط بشر، نقص یا عیب نیست. پس آن قدرها گناه هم نیست. اگر میوه ممنوع نبود، امكانات بیكران وجود، هرگز به منصه ظهور نمى رسید. لبخند ستایشگر و تأییدكننده كربن هرگز از یادم نمى رود؛ لبخند معصومانه اى كه درهاى خلاقیت خودانگیخته اندیشه اى نجیبانه را مستقیم بر روى آدمى مى گشاید. كربن گفت: از آن جا كه غرب، حسّ تأویل را از دست داده، ما دیگر قادر نیستیم به رموز كتاب مقدس راه ببریم و جنبه هاى اساطیرى ابعاد قدسى جهان را روز به روز بیشتر به فراموشى مى سپریم. نخستین بار بود كه من به ابعاد باور نكردنى این اصطلاح كه كربن اغلب آن را به كار مى برد، و چنان كه مى دانیم، كلید نفوذ به اندرون تأمّلات وى، باقى ماند، پى مى بردم. علامه طباطبایى گفت: بدون شناختن راز، تأویل ناممكن است. دو مرد، با وجود دشوارى هاى زبان و بیان با یكدیگر توافق كامل داشتند. من به امكانات بیكران این مفهوم [تأویل] با همه نتایج مترتب بر آن بعدها پى بردم. كربن به من مى گفت: منظور از كشف المحجوب همین است، یعنى پرده از باطن حقایق برگرفتن. این دیدارها، حتى پس از عزیمت كربن از ایران، ادامه یافت و ما توانستیم با كمك علامه طباطبایى، به تجربه اى یگانه در ایران دست بزنیم؛ یعنى بررسى تطبیقى مذاهب متفاوت جهان را زیر نظر علامه شیعى مذهب سنّت شناس آغاز كنیم. ما در طىّ این بررسى ها، ترجمه هاى انجیل ها، روایت فارسى اوپانیشادها، برگردان دارالشكوه، سوتراهاى بوداییان و تائوته كینگ لائوتسه را پیاپى خواندیم. كتاب اخیر را من و سیدحسین نصر با شتاب به فارسى برگرداندیم و همراه با علامه خواندیم. وى متون نام برده را با تیزهوشى یك پیر روحانى تفسیر مى كرد و همان قدر از اندیشه هندوان احساس آرامش مى كرد كه از برخورد با عالم معنوى بوداییان و چینیان. او، در این اندیشه ها، هرگز چیزى نیافت كه آن را از بنیاد با عرفان اسلامى كه خود با آن آشنا و مأنوس بود، در تضاد ببیند.

او در همه این ها، دقایق بزرگ روح را مى دید، و چون كار مطالعه اندیشه سرگیجه آور و سرشار از تناقض هاى شگفت انگیز لائوتسه به پایان رسید، به ما گفت كه از بین همه متونى كه تا آن زمان با هم خوانده بودیم، كتاب لائوتسه عمیق ترین و ناب ترین همه بوده است. از آن پس، بارها ترجمه این متن را از ما خواست. اما متأسفانه متن ترجمه و یادداشت هایى كه ما در آن گردهمایى ها درباره آن فراهم كرده بودیم، به دنبال آتش سوزى بیست و پنجم سپتامبر 1963 كه در خانه من اتفاق افتاد، از بین رفت. نه نصر و نه من، هیچ كدام همت دوباره ترجمه آن متن را پیدا نكردیم... از این جا به خوبى معلوم مى شود كه علامه طباطبایى چگونه با افتخار و اندیشه ها و فلسفه هاى مذاهب و سرزمین هاى شرق و غرب آشنا بود.

س: جناب عالى خاطرات بسیارى با علامه داشته اید، یكى از شیرین ترین خاطرات خود با علامه را براى ما شرح دهید.

ج: ما طلبه ها در حوزه علمیه قم، دو تا حاج آقا داشتیم. یعنى هر دو بزرگوار، به دور از القاب عناوین رسمى معروف به «حاج آقا» بودند. یكى امام خمینى بود و دیگرى علامه طباطبایى. این دو بزرگوار نه دنبال مرجعیت و نام و نشان بودند و نه پولى داشتند كه مثلاً شهریه اى به طلاب خود بدهند و افراد را به درس یا دور خود جمع كنند و در واقع هر دو بزرگوار، در معیشت خود با مشكل مواجه بودند.

آن چه كه در محضر این دو بزرگوار مطرح بود، علم بود و فلسفه و عرفان و معنویت. در بالاترین مرتبه مفهوم كلمه... حضور در بیت و درس دین دو بزرگوار و دیدارشان، همیشه و همواره، شیرین بود. چون همراه با روح و آرامش و معنویت و خلوص و اخلاص بود كه البته یادش بخیر باد!...

س: آخرین دیدار جناب عالى با استاد علامه چه زمانى بود؟

ج: تقریباً چند ماه قبل از رحلت ایشان در سال 1360، من چون به عنوان مسؤول نمایندگى جمهورى اسلامى ایران در واتیكان عازم به كشور ایتالیا بودم، براى خداحافظى خدمت ایشان رسیدم. ضمن اظهار لطف، دو نكته و رهنمود را یادآورد شده و گفتند: اول این كه: مفهوم آیه شریفه «قُلْ یا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلى كَلِمَة سَواء بَیْنَنا وَ بَیْنَكُمْ أَلاّ نَعْبُدَ إِلاَّ الله...» را به آقایان آن جا یادآور شوید و اشاره كنید كه هرگونه تعصب ورزى و اختلافات مذهبى باید براى خاطر نجات بشریت از بیمارى سقوط و مادى گرایى، كنار گذاشته شود.

نكته دوم هم یك تذكر خصوصى به حقیر بود كه در یك جمله خلاصه فرمودند: مراقبه و محاسبه در همه جا و همیشه... و این آخرین رهنمود در آخرین دیدار، در اوایل سال 1360 بود...[2]

 


[1]. گفتگو با استاد سید هادى خسروشاهى در روزهایى صورت گرفت كه در بستر بیمارى بود و تقدیر از وى در همایش حكمت سینوى هم در غیابش برگزار شد. اما نام علامه طباطبایى باعث شد تا وى كه سال هاى زیادى را با ایشان زیست داشته اند، متقاعد كند تا با مجله پنجره هم كلام شود؛ اگرچه این نوشتار، نتیجه پرسش و پاسخى مكتوب است. باید بابت لطف استاد خسروشاهى تشكر كنیم كه در این احوال جسمى ما را یارى داد. حسن جودى

[2]. مجله «پنجره»، چاپ تهران، سال اول، شماره 23، مورخ آذر ماه 1388، صفحه 78-80.