روابط علامه طباطبایى با مراجع

س: رابطه علامه طباطبایى با مراجع عظام قم و نجف و مشهد و تهران، چگونه بود؟

ج: در یكى از گفتگوهاى قبلى اشاره كرده ام كه علامه طباطبایى با توجه به رسالتى كه بر عهده داشت از جرگه «مرجعیت» خود را دور نمود تا بتواند به كار صرفاً علمى ـ فرهنگى ـ تربیتى بپردازد و از غوغاهاى معروف حوزوى، خود را كنار نگه دارد و روى همین اصل در «معارك» مربوطه؟ مطلقاً شركت نمى كرد ولى براى ایجاد وحدت صفوف و رفع كدورت ها و سوء تفاهمات، در بین بزرگان، از هیچ تلاشى مضایقه نمى كرد و بلكه آن را یك وظیفه و تكلیف شرعى براى خود مى دانست و روى همین اصل با همه مراجع عظام بلاد فوق بدون استثناء، روابط حسنه و صمیمانه داشت.

س: در این رابطه مورد خاصى مدّ نظرتان هست كه چگونگى آن را بیان كنید؟

موارد كوچك و بزرگى از اختلافات نظرى در حوزه بین بعضى از مراجع و علما یا فضلا پیش مى آمد كه عمدتاً ناشى از نوع برداشت آقایان درباره مسایل اجتماعى یا مذهبى و عقیدتى و یا محتواى بعضى از كتاب ها بود... علامه طباطبایى به عنوان استاد علمى و پدر روحانى و معنوى اغلب این آقایان، با وساطت و مصلحت اندیشى، آن اختلافات را برطرف مى ساخت و عملاً اجازه نمى داد كه مسایل «بحث حوزوى» از گردونه اصلى خود دور شود و به «نزاع» برسد!

س: یكى از مواردى را كه مشخص تر باشد توضیح دهید.

یكى از موارد حساس اختلاف در حوزه، مسئله تأسیس «دارالتبلیغ اسلامى» توسط آیت الله شریعتمدارى بود كه با توجه به تقارن آن با مسایل نهضت و سركوب علماء توسط رژیم، موجب سوء تفاهماتى گردید و عده اى از فضلا و طلاب به عنوان این كه این حركت، موجب خموشى نهضت خواهد شد، با آن مخالفت ورزیدند و در مقابل، عده دیگرى از فضلا و اساتید هم با حضور در جلسات و تدریس رسمى در آن، این اقدام را تأیید نموده و حتى آن را نوعى «تكامل در امر مبارزه آگاهانه» قلمداد كردند...

متأسفانه دامنه اختلاف بین هواداران امام خمینى و آیت الله شریعتمدارى ـ كه گاهى بوى دعواى ترك و فارس! هم از آن استشمام مى شد ـ اوج گرفت و مى رفت كه این اختلاف جنبى به درگیرى هاى فیزیكى بین طلاب منجر شود... و البته رژیم هم سعى داشت مانند مسئله كتاب «شهید جاوید» بر این اختلافات دامن بزند تا مرجعیت و روحانیت و علماء بلاد، به جاى مبارزه با رژیم، به «خود» مشغول شوند (اسناد مربوط به غوغاى كتاب شهید جاوید و نقش ساواك در آن، به صورت مستقل چاپ شده كه چگونگى امر را روشن مى سازد).

این جانب با توجه به ارتباط مستقیم با امام خمینى و آیت الله شریعتمدارى، از عمق مسئله آگاه بودم... و حتى در یكى دو مورد «واسطه» ابلاغ پیام ها، بین دو بزرگوار و مرجع عالى قدر وقت بودم كه در خاطرات مربوط به امام خمینى آن را نقل كرده ام.

... روزى فكر كردم كه با توجه به سابقه آشنایى و ارتباط با آیت الله میلانى «مشهد مقدس» از ایشان درخواست كنم كه براى جلوگیرى از شدت یافتن این اختلاف، به طور موقت و به عنوان زیارت و میهمان به «قم» تشریف بیاورند، و مسئله را حل كنند.

ایشان نخست به طور حضورى ـ در سفرى به مشهد ـ در پاسخ نامه حقیر، به نوعى، موافقت خود را اعلام داشتند، ولى مدتى گذشت و خبرى نشد؟ نتیجه پى گیرى بنده، آن شد كه آیت الله میلانى در نامه دیگرى ضمن «اعتذار» از عدم امكان حضور در «قم»، طلاب و فضلا حوزه را «تكلیف» نمودند كه خود به رفع این اختلاف اقدام كنند (نامه هاى آیت الله میلانى را در شرح حال ایشان آورده ام و فقط آن چه كه مربوط به این موضوع است بعد از نامه علامه نقل مى كنم). البته علت این تغییر موضع ایشان با توجه به موافقت در دیدار حضورى و روحیه اصلاح طلبانه و مشفقانه اى كه داشتند كمى براى من مبهم بود ـ و مبهم ماند ـ تا این كه پس از پیروزى انقلاب اسلامى و چاپ كتاب دو جلدى علم و جهاد درباره مبارزات و اقدامات آیت الله میلانى در امر نهضت اسلامى، «راز» امر بر من آشكار شد...

در صفحه 43 ـ 47 جلد دوم این كتاب، نامه اى با دست خط مرحوم علامه طباطبایى آمده است كه چگونگى امر را روشن مى سازد.

ظاهراً پس از درخواست حضورى و كتبى حقیر ـ و شاید درخواست هاى مشابه از كسانى دیگر كه بنده از آن اطلاعى ندارم ـ آیت الله میلانى به مرحوم استاد علامه طباطبایى ـ كه روابط بسیار صمیمانه اى با ایشان داشتند و این روابط به دوران تحصیل در نجف و تلمّذ هر دو در محضر اساتید مشترك به ویژه هم سنخى در امر تهذیب نفس و سیر و سلوك در محضر مرحوم آیت الله سید على قاضى طباطبایى در نجف اشرف برمى گشت ـ در دیدارى در مشهد، مطرح مى كنند كه درباره این حركت و آمدن شان به قم، پس از تحقیق و بررسى، نظر خود را اعلام دارند تا ایشان تصمیم نهایى خود را بگیرند...

پاسخى كه علامه طباطبایى پس از مدتى طولانى به طور مكتوب به ایشان مى فرستند، بى تردید در تصمیم گیرى نهایى و تغییر موضع ایشان تأثیر داشته است... البته محتواى نامه علامه طباطبایى و داورى منصفانه و عادلانه و متشرعانه و عارفانه ایشان، تمام حقیقت را بیان و آشكار مى سازد. متن نامه علامه طباطبایى چنین است:

مشهد مقدس

محضر مقدس حضرت آیت الله العظمى آقاى میلانى متع الله المسلمین بطول بقائه

20 ج 2 / 43

السلام علیكم و اسعدالله ایّامكم

درست سى و هفت روز است كه با سلام تودیع از حضور مبارك مرخص شدیم و نظر به این كه مى خواستم در اولین نامه محصّلى از اوضاع این سامان و نتیجه تلاش هایى كه براى رفع اختلافات فعلى به عرض رسانیده باشم، نتوانسته ام مصدّع گردیده، عرض اخلاص بنمایم.

امید دارم پیوسته وجود مقدس عالى مغمور تأییدات ظاهره و باطنه خداوندى ـ عزّ اسمه ـ و توجهات خاصّه صاحب این عصر(عج) بوده، ملال و كلالى در كار نباشد.

مربوط به پاره اى از مطالب كه در آخرین ملاقات مذاكره شده بود:

1ـ راجع به حجت الاسلام آقاى حاج آقا عزّالدین زنجانى و انتقال به تهران با حضرت آقاى جزایرى صحبت شد. از قرار معلوم فعلا زمینه تمام مساعدى كه یكى از مقدمات آن مسجدى مناسب حال ایشان باشد، وجود ندارد و در هر صورت اگر بناى انتقال شان باشد، باید مدتى همین طور در تهران به سر برند تا تدریجاً در شرایط مساعدى كه پیش مى آید، براى پیشرفت كارشان استفاده شود.

2ـ در موضوع آقاى قاضى و این كه به عنوان زیارت مشرف شده در مشهد مدتى توقف كند، فرداى روزى كه به تهران وارد شدیم، در بیمارستان مهر به ملاقات معظم له رفته و به مناسبتى همان مطلب را با خودش در میان گذاشتم، معلوم شد برخلاف آن چه ما در مشهد تصوّر مى كردیم، ایشان در بیمارستان نیز تحت توقیف است و اجازه خروج ندارد و تاكنون هم كه بیستم شهر ج 2 مى باشد در بیمارستان و تحت توقیف مى باشد.

3ـ در خصوص اختلافات مربوط به دارالتبلیغ باید عرض كرد كه این مسئله یكى از مسایل بغرنج این حوزه قرار گرفته و تاكنون راه حلى حقیقى برایش پیدا نشده است و كسان زیادى كه به منظور جمع كلمه با آقایان وارد مذاكره شده اند با شكست مواجه گشته اند و اغلب واردین صورةً هم اگر نباشد معناً با آقاى شریعتمدارى موافقند و حجت آقاى خمینى را قانع كننده نمى دانند. هفته گذشته آقاى انگجى قم مشرف شده، با هر دو آقا ملاقات كرد كه در بعضى از آنها بنده نیز شركت داشتم؛ به جایى نرسید و ناچار تاكنون به عرض عالى رسانیده اند.

این مدت كه بنده مراجعت كرده ام جز یك مباحثه به هیچ كارى نرسیده ام، به طور مداوم منزل ما تردد است. چند مرتبه تاكنون با آقایان ملاقات و مذاكره كرده ام، نتیجه اى نبخشیده.

طرح هاى اصلاحى كه به آقایان پیشنهاد شده، مورد موافقت قرار نگرفته. آقاى شریعتمدارى با هرگونه طرح اصلاحى موافق است به شرط شىء (وجود دارالتبلیغ) و آقاى خمینى به شرط لا (عدم دارالتبلیغ) دو طرح نیز بنده پیشنهاد كرده بودم كه از ناحیه آقاى خمینى رد شد.

اخیراً یكى از طرح هاى بنده كه گویا با تغییراتى آقاى خمینى پذیرفته و به بنده ابلاغ كرده بود، همین امشب 22 ج 2 با آقاى شریعتمدارى ملاقات و مذاكره كردم. اول رد كردند و پس از كشمكش زیاد بنا گذاشته شد كه فكر كنند، طرح مزبور كه در ده ماده تنظیم شده بود و كمى تغییر داده شده محصلش این بود كه آقایان معاً دست به اصلاح كلى حوزه بزنند و طبعاً دارالتبلیغ نیز در حوزه ادغام شود و در زمینه این منظور:

اولاً دفترى مشتمل بر احصاء محصلین و نام و نشان و مشخصات آنان تنظیم شود.

و ثانیاً محصلین به فقها و مبلغین و غیر ایشان تقسیم و طبقه بندى و براى هر طبقه برنامه تحصیلى خاص و امتحانى مناسب بوده باشد.

و ثالثاً براى هر رشته استادان آزاد معین شود و كسى مجبور به تعلّم از استاد معین نباشد.

رابعاً آقاى شریعتمدارى حق دارد كه از هر طبقه بخواهد عده اى در مدرسه خود جاى دهد به شرط این كه این مدرسه تشكیلات خاصى مغایر تشكیلات عمومى حوزه نداشته باشد.

و خامساً آقاى شریعتمدارى اسم مدرسه خود را دارالتبلیغ نگذارد، بلكه اسم دیگرى كه مفهوم این معنى نباشد، انتخاب كند.

این بود خلاصه طرح بنده. فكر مى كنم بالاخره بین آقایان التیام داده مى شود. كثرت مراجعه و اصرار كه البته اكثر آن متوجه آقاى خمینى است تأثیر خود را خواهد كرد، ولى در سر اصلاحات باز شاخشان بند خواهد شد.

و لمّ مطلب این است كه عده اى از هواخواهان هر یك از آقایان مى خواهند مرجع خود را رییس منحصر به فرد قرار دهند و در این راه از هیچ گونه تحریك و دسیسه و ایجاد اختلاف فروگذارى نمى كنند.

فعلاً زمینه همین است و سركار مى توانید در خصوص تشریف فرمایى موقت تان در مطالب فوق تأمّل فرموده، تصمیم مقتضى بگیرید.

فقط آن چه تذكرش را لازم مى دانم این است كه در صورت تصمیم مثبت اگر خواستید تشریف بیاورید دو نكته را مورد توجه قرار دهید. اول این كه خروج از مشهد به طور سرّى انجام داده، طول راه از مشهد تا قم را متنكراً طى فرمایید و با ماشین نه طیّاره (تا مى توانید).

و ثانیاً چند روز پیش از حركت به بنده یا به سایر علاقه مندان اطلاع دهید كه منزل مناسب و سایر تداركات لازمه قبلاً تهیه شود و به منزل خودتان وارد شوید نه منزل یكى از آقایان. البته منزل این بنده نیز منزل خودتان است.

در خاتمه وعده اى را (یاكالوعد) كه راجع به آقاى ربانى شیرازى به بنده فرموده بودید، تذكر مى دهم. بنا بود هر ماه چیزى به آقاى نام برده برسانید، اگر به طور نامرتب هم باشد، خیال مى كنم بى اثر نباشد.

خدمت آقازاده خودم، آقاى حاج سید محمد على، سلمه الله و ایده و سدده ـ سلام مشتاقانه دارم.

والسّلام علیكم و رحمة الله و بركاته

محمد حسین طباطبایى[1]

س: نامه جالبى است، تحلیل شما درباره این نامه چیست؟

ج: این نامه فقط جالب نیست، بلكه یك سند تاریخى ارزشمند درباره بعضى از مسایل حوزوى، به ویژه مسئله دارالتبلیغ اسلامى است كه علامه طباطبایى، همان طور كه خود تصریح دارد، در این رابطه چندین بار با امام خمینى و آیت الله شریعتمدارى ملاقات و گفتگو و حتى به تعبیر خودشان كشمكش! كرده و یا همراه علماى دیگر، مانند آیت الله انگجى، به پى گیرى امر پرداخته، ولى متأسفانه نتیجه مورد نظر، به دست نیامده است و علت اصلى آن را، مرحوم علامه طباطبایى در اشاره اى كوتاه با توجه به «اهداف» هواداران آقایان، بیان مى كند و از نظر من، كه خود داخل اغلب زوایاى امر بودم كاملاً صحیح است، البته در این رابطه یك بار هم با مرحوم على حجتى كرمانى خدمت امام خمینى(ره) رسیدیم و توضیحاتى دادیم و حتى گفتیم كه اگر حضرت عالى رضایت نداشته باشید، ما حاضریم همه فعالیت هاى خود را در دارالتبلیغ و حتى مكتب اسلام متوقف سازیم؟ ولى ایشان در یك جمله فرمودند: «نه! شما آقایان باشید و به خدمت خود ادامه دهید ولى دقت كنید كه موضوع مؤسسه به انحراف كشیده نشود...»

در نتیجه این بیان، ما هم، در كنار بزرگان و افاضل و اساتیدى، كه بعضى از آنها مانند آیت الله ناصر مكارم شیرازى و آیت الله شیخ جعفر سبحانى، هم اكنون از مراجع عظام معاصر محسوب مى شوند، به فعالیت فرهنگى ـ تبلیغى ـ مطبوعاتى خود على رغم بداخلاقى هاى بعضى از دوستان!، ادامه دادیم و با وجود كنجكاوى دقیق و كنكاش، شاهد هیچ گونه انحراف و ارتباط با دستگاه حاكمه هم نبودیم...

و به قول مرحوم استاد على دوانى در چاپ اول جلد 13 كتاب «مفاخر اسلام[2]» اگر شاه و یا رژیم در این امر كوچك ترین نقش و دخالتى داشتند، به طور مسلم مدارك و شواهد آن در اسناد ساواك پیدا مى شد و دوستان هم آن را منتشر مى ساختند، ولى مى بینیم كه حتى یك سند و مدرك كه حاكى از دخالت رژیم در امر پیدایش دارالتبلیغ باشد، به دست نیامده است.

س: نامه آیت الله میلانى به جناب عالى چه بود؟

ج: نامه مرحوم آیت الله میلانى در جواب حقیر هم جنبه تاریخى دارد و به وضوح نظریه ایشان را در علّت عدم مسافرت به قم ولو به صورت موقت، نشان مى دهد. متن نامه چنین بود:

قم    

بسم الله تعالى شأنه

جناب مستطاب عمادالاعلام غیاث الاسلام آقاى حاج سید هادى خسروشاهى دامت ایّامه الشریفة

تسلیم و تحیّت وافر تقدیم داشته به انواع دعوات یادآورم. مرقوم شریف زیارت شد. عاطفه جمیله به تشكّرگویى رسانید. راجع به آن چه مرقوم داشته اید از وضع موجود قم، از هر جهت متأثرم مى دارد و بر افسردگیم مى افزاید. ولى آن چه لازم است متذكّر شوم این است كه خود آقایان فضلاء و محترمین حوزه باید در صدد اصلاح امور خود برآمده و فكر كنند دیگرى وجود ندارد تا منتظر اقدام او شوند و با تشكیل مجلس شور و مشورت و اتّخاذ یك راه حل صحیح كه ضمناً اقرب طرق براى رسیدن به مطلوب نیز باشد، اختلافات را برطرف و زمینه تفهیم و تفاهم را فراهم كنند. حقیر هم بنا به تشخیص وظیفه حتمى اقداماتى نموده و پیام هایى كتباً و شفاهاً داده ام حتى به اشخاصى گفته ام با آقایان تماس گرفته و آنها را از نتایج سوء این موضوع برحذر دارند و آن چه فعلاً به نظر مى رسد ممكن است آمدن حقیر به قم و العیاذ بالله از جهاتى به صلاح حوزه بلكه اسلام و مسلمین نباشد و جدّاً احتمال مى دهم با آمدنم به قم، وضع مشكل تر و دامنه اختلاف شدیدتر و دستگاه شكاف را وسیع تر نماید. امید است به یمن توجّهات مقدّسه حضرت بقیّة اللّه ارواحنافداه مشكلات و اختلافات مرتفع گردد.

باز هم آن چه به نظر مى رسد اقدام خواهم كرد و علیه سبحانه أتوكل و بامامنا المهدى المنتظر ارواحنافداه أتوسل. راجع به بعضى مطالب دیگر در آینده امید است موفق شوم و انجام دهم. والسلام علیكم.

محمد هادى الحسینى المیلانى[3]

س: بالاخره ماجراى دارالتبلیغ به كجا كشید؟

ج: در آن زمان اختلاف درباره این مؤسسه دامنه وسیع ترى پیدا كرد و علاوه بر طلاب تندرو، حتى بیت آیت الله گلپایگانى هم به نوعى به مخالفت برخاست كه چگونگى آن در كتاب سه جلدى اسناد ساواك درباره آیت الله گلپایگانى آمده است، ولى با تبعید امام به تركیه ـ 13 آبان 43 ـ شدت مخالفت ها فروكش كرد... اما ریشه امر، چون آتشى در زیر خاكستر باقى ماند تا در حوادث پس از انقلاب، ساختمان دارالتبلیغ به تصرف دوستان تندرو در آمد...

اما نكته اى كه از نظر من بسیار مهم است و باید براى اداى دین در برابر تاریخ به آن اشاره كنم، این است كه خوشبختانه، پس از تصرف این ساختمان، دوستان به جاى «تخریب»، آن محل، مؤسسه را به طور مثبت مورد استفاده قرار دادند و در واقع همه آن كارهاى: تعلیمى، پژوهشى، تبلیغى، فرهنگى و مطبوعاتى كه در آن زمان آغاز شده بود، به شكل كامل تر و جامع تر و شامل تر ادامه یافت و این موجب رضایت بانیان و همكاران آن مؤسسه، و شاید هیئت امنا، كه بانیان مالى و متولیان اصلى در تصدى امور آن بودند، قرار گرفت...

در این رابطه ها شرحى مبسوط از محقق معاصر جناب رسول جعفریان، در ضمن مجموعه «مقالات تاریخى» و هم چنین كتاب: «جریان ها و سازمان هاى مذهبى ـ سیاسى ایران» آمده است كه مطالعه آن مى تواند حقایق بیشترى را روشن سازد. و هم چنین مطالعه خاطرات دو جلدى مرحوم على دوانى ـ نَقد عمر ـ و ج 13 «مفاخر اسلام» چاپ اول، مى تواند در كشف حقایق مفید باشد.

س: با تشكر از نقل این خاطره بسیار مهم و تاریخى...

ج: بنده هم به نوبه خود از شما سپاس گزارم كه با یادآورى شما، به نقل این مطلب پرداختم.


[1]. اصل دست خط علامه در بخش اسناد آمده است.

[2]. این كتاب توسط «مركز اسناد انقلاب اسلامى» در تهران چاپ و منتشر گردید... و در چاپ بعدى، توسط همان مركز، این بحث بطور كلى حذف شد؟!

[3]. اصل دست خط آیت الله میلانى در بخش اسناد نقل شده است.