در یكى از مصاحبه ها گفته اید كه علامه طباطبایى در معرض «تكفیر» قرار گرفتند. ممكن است در رابطه با این امر و «اصل مسئله تكفیر» توضیح بیشترى بدهید؟

باید گفت كه اصولاً در میان همه مذاهب مسئله «تكفیر» همواره به مثابه حربه اى كارى بر ضد مخالفان عقیدتى به كار رفته و هنوز هم با عناوین گوناگون، مورد استفاده اصحاب مذاهب قرار مى گیرد!

البته حربه تكفیر فقط درباره فلاسفه یا «دگر اندیشان» مورد بهره بردارى قرار نگرفته است، بلكه حتى در مورد علمای كبار و مراجع عظام، در طول تاریخ تشیع نیز به كار گرفته شده است. كه اشاره به یك مورد، مى تواند نشانگر چگونگى ماجرا باشد.

مرحوم آیت الله سید محسن حكیم از مراجع برجسته و فرهیخته شیعه در نجف اشرف، پس از انتشار نخستین مجلد از كتاب فقهى مستند و ارزشمند خود تحت عنوان «مستمسك العروة الوثقى» به علت مشتمل آن بودن بر بعضى فتاوى غیر مألوف عندالجماعة!، متهم به انحراف از مبانى شیعى گردید و حتى بیانیه ها و نشریاتى بر ضد ایشان در نجف اشرف و سپس ترجمه فارسى آن در ایران، به طور گسترده اى انتشار یافت.

«اباطیل حكیم» رساله اى بود كه در نجف اشرف و با امضاى «هیئت علمیه نجف اشرف» به چاپ رسید كه در آن با استناد به 15 مورد از فتاوى آیت الله حكیم چنین نتیجه گیرى شده بود: «فتاوى صادره از سوى آقاى حكیم بدعتى است در دین مقدس اسلام و انكارى است به ضروریات شریعت حضرت سید المرسلین (صلی الله علیه و آله) و موجب شك در اصول دین و مستلزم ترویج مذهب وهابى ها است. بنابراین، بر تمام مسلمین و پیشوایان آنها لازم است كه ریشه مفسدین را بر كنند و امثال دجال آخرالزّمان را فرصتى براى گمراه كردن مسلمانان و تغییر دادن دین مقدس اسلام ندهند.»

این جملات پایانى رساله «اباطیل حكیم» با امضاى «هیئت علمیه نجف»! است كه در سراسر عراق و سپس ترجمه فارسى آن در سراسر ایران پخش گردید و این هیئت علمیه! در پایان همان رساله از عموم مسلمانان و علمای محترم خواسته بودند كه «براى رضای خداوند و خشنودى امام عصر (علیه السلام) پس از تحرّى حقیقت، سایر برادران دینى را با تكالیف شرعى خود آگاه سازند!»

ما در این جا قصد ورود به اصل موضوع و نقل فتاوى آیت الله حكیم كه گویا موجب «خروج ایشان از دین» شده بود را نداریم، و اصل ترجمه فارسى آن رساله را كه همان وقت ها تحت عنوان «حكیم فتوى مى دهد!» در تبریز چاپ و منتشر گردید، به تناسبى در شرح حال شهید آیت الله سید محمدعلى قاضى طباطبایى آورده ایم. در این جا هدف از اشاره به این اباطیل، و اتهام خروج آیت الله حكیم از راه است و انكار ضروریات دین كه موجب ارتداد مى شود و این كه ایشان افكار «وهابى گرى!» را ترویج مى كند و جزء مفسدین محسوب مى شود و... براى آنست كه بدانیم فقط صدرالدین شیرازى یا علامه محمدحسین طباطبایى نیست كه به خاطر بیاناتى در مورد مسایل عقلى و تفسیر و تأویل بعضى از مطالب مبهم، مورد اتهام و تكفیر و ردّ و طرد و تفسیق قرار مى گیرد... بلكه در عالم بدون منطق، هر نوع حركت علمى ـ فلسفى مخالف با اصول تحجّر قرون وسطایى، چه از سوى فقیهى ابراز شود یا فیلسوف مفسر قرآن، موجب «كفر» و «فسق» و «خروج از دین» مى گردد.

استاد علامه پس از انتشار تفسیر المیزان و مباحثى در زمینه هاى فلسفى ـ عرفانى مورد هجوم شدید بعضى از متحجّران ساكن در «قم» و «نجف» قرار گرفت و حتى ذهن مرحوم آیت الله بروجردى را هم درباره ایشان «مشوب» ساختند كه در آن زمان بعضى از شاگردان مرحوم استاد علامه طباطبایى طى نامه اى به بعضى از مراجع عظام وقت، در حوزه علمیه قم، از آنان خواستند كه ضمن ملاقات با آیت الله بروجردى، حقایق را روشن سازند و اجازه ندهند كه گروهى غافل از حقایق به ساحت قدسى مرد وارسته و فرهیخته و عارف و سالكى چون علامه طباطبایى، اهانت روا دارند.

متن نامه عده اى از تلامذه علامه طباطبایى به بعضى از مراجع قم چنین بود:

بسم الله الرحمن الرحیم

محضر مقدس حضرت آیت الله آقاى... أدام الله تعالى ظلّه العالى محترماً معروض مى شود: چنان كه گویا به سمع مبارك رسیده باشد اخیراً در حوزه عملیه از طرف بعضى از افراد، اقدامات مغرضانه و فعّالیّت هاى مفسدانه اى كه جز قصور فهم و همت، محمل صحیحى ندارد، علیه شخصیت حضرت علامه معظم، مظهر علم و عمل، مجسمه تقوا و فضلیت و مفخر عالم تشیّع آقاى حاج سید محمدحسین طباطبایى تبریزى مدظله شده و مى شود و حتى از قرار مسموع نزد آیت الله بروجردى نیز سعایت هایى شده و ذهن معظم له را درباره ایشان مشوب نموده اند.

بدیهى است این گونه اعمال نه تنها شخصیت اجتماعى و موقعیت روحانى یك نابغه علم و فلسفه و ذخیره اسلام و شیعه را تهدید مى كند، بلكه سدّ بزرگى جلو پیشرفت علمى حوزه علمیه قم و سایر مراكز علمى شیعه ایجاد كرده و محصّلین دینى را كه در سایه تعلیمات راقیه و افكار عالیه آن عالم اسلام، قدم هاى واسعى به طرف مقصد اصلى دین و هدف اساسى قرآن برداشته اند، به قهقرا بر مى گرداند و نسل آتى را از علوم وافره كه باید از بركات تعلیمات ایشان بهره مند شوند، محروم مى سازد و حقایق و معارف اسلامى را كه در سایه مجاهدات روز افزون و زحمات طاقت فرساى معظم له تا اندازه نقاب خفا از رخساره برافكنده اند، باز در زیر حجاب هاى ضخیم اوهام، مخفى مى نماید.

نظر به این كه وظیفه هر محصّل علاقمند به دین و نوامیس الهى و حقایق اسلامى و معارف مذهبى هنگام بروز چنین حوادث خطرناك كه مصالح فرد و اجتماع را تهدید مى كند و شخصیت بزرگان دین و رهبران حقیقى جامعه را دستخوش اغراض فاسده و اوهام واهیه و اهواء نفسانیه و وساوس شیطانیه یك عده جاهل قاصر یا مقصر قرار مى دهد، رجوع به مقامات عالیه روحانیت و یادآورى توالى فاسده بر اولیاء امر است، لذا با اطمینان به این كه آن جناب اقدامات لازمه را به عمل خواهند آورد و رفع سوء تفاهم و جلب حسن نظر آیت الله بروجردى را خواهند فرمود، به تقدیم این عرایض به پیشگاه مقدس مبادرت ورزیده و امیدواریم كه همواره مورد الطاف خاصّه و تأییدات مخصوصه حضرت ولى عصر و صاحب الامر ارواحنا فداه و عجل الله فرجه و ظهوره، باشید.

والسلام علیكم و رحمة الله و بركاته.

نه تنها این اقدام مورد خشنودى هر صاحب فضل و علمى است بلكه روح مقدس محمد (صلی الله علیه و آله) خاتم الانبیاء و ارواح طیبه ائمه هدى (علیهم السلام) خشنود مى گردند.

سید عبدالرضا قمشه اى، سید هادى خسروشاهى تبریزى، سید جعفر حسینى، خوشوقت تهرانى، محمدعلى ایزدى، جوادى آملى، علیرضا امینى قمى، سید هدایت جعفرى، على حجتى كرمانى، على اكبر مسعودى، سید كمال موسوى، فاضل...، محمد حسینى بهشتى، محمدرضا شهاب، مجبتى حاج آخوند كرمانشاهى، محمدحسین بهجت، على بهجتى، محمد امامى، عبدالمجید رشیدپور تهرانى، على قدوسى، الاحقر جعفر سبحانى تبریزى، صدرالدین ربانى، محمدعلى شیخ زاده قمى، محمدرضا مهدوى كنى، محمدحسن زرندى، نورالدین طباطبایى، شیخ محمد، محمد اسماعیل صائنى زنجانى.[1]

* * *

... این نامه كه متأسفانه تاریخ ندارد، ولى در همان اوج بحران هجوم به استاد علامه سید محمدحسین طباطبایى در دوران مرجعیت آیت الله بروجردى صادر شده است، به یارى حق، نقش به سزایى در حركت مراجع و روشن ساختن ذهن آیت الله بروجردى داشت. و «متحجّران» با احساس موضع مثبت آیت الله بروجردى و موافقت ایشان با ادامه تدریس علامه، از غوغا سالارى دست كشیدند و حوزه آرام گرفت و كم كم حقایق امور بر عموم روشن گردید.

متأسفانه على رغم موضع مثبت مرجعیت شیعه نسبت به علامه طباطبایى و تفسیر المیزان، مخالفت هاى دیگرى آغاز شد و دوست محترمى، كتابى در ردّ المیزان! تألیف و منتشر ساخت و از نو به اختلافات دامن زد.

مؤلّف، كتاب خود را چنین آغاز مى كند:

و بعد: فهذه مجموعة صغیرة موضوعها الفحص و التحقیق حول بعض ما احتوى علیه «المیزان فى تفسیر القرآن» للأستاذ الطباطبایى لو نظرنا الیها بنظر اسلامى، لوجدناها مخالفة لضررة الكتاب و السنة ومضادة لبداهة الدین و الطریقه و لاجل ذلك كان نشر هذا المختصر واجباً من الواجبات، بل من اهمها ولم نقم بهذا الامر الّا بعد ما یأسنا من الاقناع الحضورى من الاستاد فى حلقات دروسه ایام تلمذنا لدیه و هى ایام غیر یسیره، فما كان جوابه الّا أن یتهمّنا بقصور الباع و نقصان الفهم و أحیاناً كان یكفى بالسكوت و عدم الاعتناء عوضأ عن الجواب»[2]

مؤلّف مغفور سپس به نقل اتهامات خود، علیه استاد علامه مى پردازد و مدعى مى شود كه استاد علامه:

1ـ منكر معاد جسمانى بوده و معتقد به معاد روحانى است.

2ـ معتقد به وحدت وجود، یعنى «الوهیة جهان هستى» است.

3ـ بهشت و دوزخ، روحى و تخیّلى است.

4ـ اعتقاد به «جبر» و اسناد همه اعمال بشر به خداوند

5ـ عدم نیاز به اخبار و احادیث در تفسیر قرآن

6ـ بر ظن و گمان استوار بودن اساس دین.

مؤلف مزبور، پس از شرح و بسط اتهامات فوق، در بخش دوم كتاب به نقل مطالب دیگرى، با استناد به حواشى استاد علامه بر «بحارالانوار» مى پردازد و در بخش پایانى تحت عنوان: «ختام الكلام فى مرامه الفاسد»! با استشهاد به جملاتى دیگر از استاد علامه در مسایلى كه مطرح شده است، خط بطلان بر افكار و عقاید و به قول او «مرام فاسد»! استاد علامه مى كشد...

آخرین سطر كتاب چنین است: «و هیهنا تمّت الرساله و أنا العبد احمد الحسینى الطیبى الشبسترى مقیم قم الشریفه، فرغنا عنها فى تسعة عشر من رمضان المبارك سنة 1377 الهجریة»!

این خلاصه فهرست گونه از محتواى كتاب دوست و هم دوره ما است كه گاهى در جلسات تفسیر و اسفار علامه طباطبایى، در كنار او مى نشستیم و انصافاً هم، طلبه فاضل و كوشنده اى بود و با شناختى كه اینجانب از او داشتم بسیار بعید به نظر مى رسید كه این چنین بر ضد استاد خود، قیام كند و تا مرز تكفیر آن بزرگوار پیش برود...

البته بعضى از دوستان نقل مى كنند كه علامه طباطبایى در یك نظرخواهى مشورتى، موضوعى را درباره نام برده صلاح ندیده بود و گویا همین مسئله موجب رنجش شدید وى و عامل انتقام جویى و مبارزه به اصطلاح علمى گردید...! در حالى كه در همان دوران، اساتید و علما و فضلاى بسیارى برتر از نام برده در حوزه ها حضور داشتند كه در صورت صحت ادعاهاى نام برده و انحراف «عقیدتى» استاد و یا داشتن «مرام فاسد»! ساكت نمى نشستند و به پاسخ گویى مى پرداختند. همان طور كه اگر آیت الله حكیم اباطیلى به عنوان فتوى صادر كرده و مروج «وهابى گرى» شده بودند، علماى عظام نجف اشرف ساكت نمى نشستند.

البته بحث حوزوى در زمینه مسایل فلسفى، كلامى، فقهى و... از هزار سال پیش وجود داشته و اكنون هم وجود دارد، ولى بحث و جدل نیكو، با هتاكى و بى تقوایى و اتهام پراكنى، فاصله اى نامحدود دارد و انصاف و عدل حكم مى كند كه به پیروى از ائمه هدى (علیهم السلام) در مسایل عقیدتى و مباحثه با مخالفان، همواره ادب و احترام را نگهداریم و اجازه ندهیم كه تكفیر و تفسیق! نتیجه پایانى یك مباحثه علمى و منطقى باشد.

دوستان و شاگردان علامه طباطبایى، پاسخى بر این اباطیل و اتهامات ندارند؟

چرا، بنده نخست به بهانه انتشار كتاب ترجمه اى او به نام «فرهنگ اسلامى» به نقد آن كتاب پرداختم[3] كه در مجله «مجموعه حكمت» - چاپ قم، منتشر گردید و قصد داشتم كه در شماره بعد، به نقد كتاب دیگر وى - «حول المیزان» - بپردازم كه مرحوم علامه طباطبایى وقتى از آن با خبر شدند، به من فرمودند: «ادامه امر ضرورتى ندارد. ما یك حرف هایى زده ایم، بعضى ها لپّ مطلب را متوجّه نشده اند، این است كه به این قبیل امور متوسّل شده اند. بهتر است موضوع را مسكوت بگذارید.» و ما هم امر استاد را اطاعت كردیم و به نقد «حول المیزان» نپرداختیم و متأسفانه چندى نگذشت كه مؤلف نام برده، در عنفوان جوانى، به رحمت حق پیوست.


[1]. اصل سند در بخش آخر آمده است.

[2]. حول المیزان، ص 1.

البته این ادّعاى مؤلّف را كه علامه طباطبایى پاسخ سؤالات را نمى داد و «طرف» را متهم به «بى سوادى» مى كرد به شهادت همه شاگردان علامه، صحت ندارد و روش اخلاقى علامه در برابر شاگردان خود هرگز چنین نبوده است.

[3]. این كتاب ترجمه بخشى از كتاب «روح الدین الاسلامى» تالیف «عبر الفتاح طباره» چاپ بیروت بود.