اشاره

از آیت حق، حكیم الهى و عارف واصل، حضرت علامه سید محمدحسین طباطبایى (نورالله مرقده) بسیار گفته اند، با این همه مرورى اجمالى بر یادگارهاى علمى و عرفانى آن متأله عظیم، نشان مى دهد در شناخت ابعاد گوناگون شخصیت او چندان كه در خور است، نكوشیده ایم. میراث علمى او هنوز مى تواند ابرهاى تیره شبهه و تردید را از سپهر اندیشه معاصر كنار زند و نور پر فروغ حقیقت را بر ذهن و دل طالبان راستى، پرتو افشان سازد.

در سال روز عروج این بزرگ منادى ایمان و حق طلبى، با یكى از شاگردان دیرین مكتبش، حجت الاسلام والمسلمین سید هادى خسروشاهى به گفتگو نشسته ایم، استاد علاوه بر سابقه طولانى تلمّذ در محضر علامه طباطبایى، در سال جارى 15 جلد از مجموعه آثار 24 جلدى آن راحل عظیم را با ویرایش و تحقیقات جدید منتشر كرده و بقیه مجلدات آن را نیز در دست نشر دارند. با سپاس از ایشان كه پذیراى این گفت و شنود شدند.[1]

برخورد علامه طباطبایى در مسایل علمى با روشنفكران و اندیشمندان نسل معاصر خود چگونه بود. آیا با آنها ارتباطى داشت یا خیر؟

علامه با دانشمندان معاصر خود كه در زمینه هاى قرآنى، علمى و فلسفى كار مى كردند، تماس مى گرفت و البته بنده هم گاهى در این امر واسطه خیر بودم و با استاد همكارى مى كردم. مثلاً یك بار به مرحوم استاد گفتم: ابوالكلام آزاد در تفسیر خود كوروش را همان ذوالقرنین معرفى كرده و آقاى باستانى پاریزى این بحث را ترجمه كرده و به طور مستقل منتشر ساخته است، ولى متأسفانه نسخ آن نایاب شده و من نتوانستم براى جناب عالى تهیه كنم، مگر این كه از خود ایشان بخواهید.

علامه فرمودند: آدرس ایشان را بدهید كه تقدیم شد و بعد ایشان در نامه اى به طور مستقیم از آقاى باستانى نسخه اى را خواسته بودند كه ایشان هم اقدام كرده بود. پس از وصول كتاب، استاد از من خواستند كه وصول نامه و كتاب را به ایشان اعلام كنم و من در نامه اى چنین كردم و آقاى باستانى در مقدمه چاپ پنجم كتاب خود در این باره نوشتند: «استاد علامه مرحوم طباطبایى در مرقومه اى از من خواسته بودند نسخه اى از كتاب را به ایشان برسانم و مخلص نیز تقدیم كردم. وصول آن نامه و كتاب به امضاى حجت الاسلام آقاى سید هادى خسروشاهى كه در آن ایام با آقاى طباطبایى همكارى داشته اند، اعلام شد»!

البته من در آن ایام، جزو تلامذه استاد علامه بودم و به امر ایشان نامه اعلام وصول را فرستاده بودم. در واقع، علامه براى روشن شدن یك نكته علمى و براى كشف یك حقیقتى، از ارتباط و مكاتبه با اهل فن خوددارى نمى كرد و به همین دلیل خلاصه مطالب كتاب «ذوالقرنین یا كوروش كبیر» چندین صفحه از المیزان را به خود اختصاص داد و این مطلب در ترجمه فارسى مرحوم موسوى همدانى، جلد 26، صفحه 304 به بعد، نقل شده است. به هر حال این نوعى از همكارى و تبادل نظر علمى با استادان بود.

اصولاً برخورد علامه طباطبایى با روشن فكران عصر خود چگونه بود؟ با آنها تماس، ملاقات یا مكاتبه داشت؟

علاوه بر اشاره اى كه درباره كتاب ذوالقرنین كردم، كتاب خلقت انسان تألیف مرحوم دكتر سحابى را نیز من به ایشان تحویل دادم. یعنى مرحوم دكتر سحابى در ملاقاتى كه اكنون نمى دانم در مسجد هدایت بود یا شركت انتشار، نسخه اى از كتاب جدید الانتشار خود را درباره «خلقت انسان» به من دادند كه به استاد علامه تقدیم دارم و من نیز چنین كردم و پس از مدتى به درخواست آقاى دكتر سحابى از استاد پرسیدم آیا كتاب را مطالعه فرموده اید یا نه؟ و نظرشان درباره محتواى آن چیست؟ علامه فرمودند: بلى، آن را مطالعه كردم و در بحث پیدایش انسان، در المیزان به آن خواهم پرداخت.

مدتى گذشت و استاد علامه در جلد شانزدهم تفسیر المیزان با عنوان «كلام فى كینونة الانسان الاولى» ـ سخنى درباره چگونگى پیدایش نخستین انسان ـ در شش صفحه به این مسأله پرداخت و در واقع به نظریات جدید آقاى دكتر سحابى بدون آن كه نامى از ایشان ببرد، پاسخ داد. پس از انتشار آن مجلّد، دكتر سحابى در سال 1348 رساله اى در 30 صفحه در پاسخ استاد علامه منتشر نمود و با كمال احترام كه شیوه حسنه دكتر سحابى و یارانش بود، نظریات علامه را رد كرده و به صحّت آراء و فرضیه هاى مطرح شده در كتاب خلقت انسان تأكید ورزید.

من نسخه اى از این رساله را هم به استاد دادم و پرسیدم آیا باز پاسخ مى دهید؟ فرمودند: نه، من نظریات خودم را نوشته ام و ایشان هم نظریات خودشان را مجدداً تأیید كرده اند، حرف و مطلب تازه اى قاعدتاً نداریم كه مطرح كنیم. هر كسى نظریه خود را دارد و محترم است.

ترجمه بحث درباره پیدایش انسان نخستین و توضیحات مجدّد مرحوم دكتر سحابى بر آن بحث را در ضمن «مجموعه آثار» در یكى از مجلّدات «مجموعه رسایل»[2] آورده ام.

علاوه بر این ها موارد دیگرى به یاد ندارید؟

چرا موارد متعدّد دیگرى هم وجود دارد و ظاهراً نقل همه آنها در این گفتگوى كوتاه مقدور نیست... ولى مى دانیم كه ایشان در تألیف قرآن در اسلام، شیعه در اسلام و گلچینى از معارف شیعه با آقاى دكتر حسین نصر و دكتر ویلیام چیتیک مشورت و سپس اقدام كردند و این كتاب ها، به وسیله آن دو بزرگوار به انگلیسى هم ترجمه شد و در سطح جهانى انتشار یافت.

در جریان ملاقات آقاى پروفسور هانرى كربن، استاد فلسفه در دانشگاه سوربن فرانسه، استاد باز هم با عده اى از استادان محترم دانشگاه تهران همكارى داشتند و بنده نیز گاهى در آن جلسات كه در «دركه» تهران تشكیل مى شد و آقاى دكتر نصر و آقاى مظفرى مترجم هاى اصلى بودند، شركت داشتم (مراجعه كنید به كتاب در جست و جوى امر قدسى از دكتر نصر) یكى از دستاوردهاى این جلسات دو كتاب «شیعه» و «رسالت تشیع» بود كه با توضیحات آیت الله میرزا على احمدى میانجى و اینجانب چندین بار چاپ و منتشر شده اند. براى دریافت چگونگى روابط احترام آمیز استاد علامه با بعضى از این استادها كه در آن جلسات شركت مى كردند، مرحوم علامه در مقدمه كتاب شیعه چنین مى نویسد:

«تشكر

قبلاً خود را موظف مى دانم كه مراتب سپاسگزارى خود را نسبت به ساحت دانش جمعى از دانشمندان گرامى كه در این مصاحبه از مقام علمى شان استفاده مى كردم، به ویژه جناب آقاى دكتر جزایرى و جناب آقاى مهندس بازرگان و جناب آقاى دكتر معین و جناب آقاى دكتر نصر، استادان محترم دانشگاه، تقدیم نمایم.

و هم چنین از رفقاى دانشمند خود، جناب آقاى على احمدى میانجى و جناب آقاى سید هادى خسروشاهى كه در تهیه و یادداشت و تنظیم مدارك و مصادر تاریخى و روایتى مربوط به ابحاث این كتاب رنج فراوان به خود هموار كرده و اطلاعات گرانبهایى را در آخر كتاب به عنوان «توضیحات» آورده اند، صمیمانه تشكر كنم.

محمدحسین طباطبایى، قم ـ 1338 شمسى»

ظاهراً این نوع تواضع و تشكر محبت آمیز، براى شناخت روحیه و اخلاق علامه طباطبایى و چگونگى روابط دوستانه و همكارى علمى استاد علامه با استادان و دانشمندان و روشنفكران مسلمان عصر خود كافى است! و نیازى به شرح و بسط نیست.

روابط در همین حدود بود یا در مراحل دیگر معنوى و عرفانى هم مطرح مى شد؟

در این زمینه من شما را به مطالعه كتاب «زیر آسمان هاى جهان» تألیف آقاى داریوش شایگان دعوت مى كنم. در این كتاب مرحله خاصى از روابط روحانى - عرفانى مطرح مى شود كه در واقع مى توان گفت نوعى پیوند و علاقه مریدى و مرادى است. اگر به صفحه 70 به بعد آن كتاب مراجعه شود نقش و تأثیر معنوى استاد علامه در شخصیت هایى مثل ایشان و دیگران كاملاً روشن مى شود.

آخرین دیدار شما با علامه طباطبایى چه موقع بود و چه خاطره اى از آن دیدار دارید؟

پس از پیروزى انقلاب اسلامى و اشتغال اینجانب به امور سیاسى و سپس نمایندگى حضرت امام (ره) در وزارت ارشاد، متأسفانه توفیق زیارت ایشان كم تر شد و به یكى، دوبار دیدار در ماه رسید تا آن كه به عنوان نماینده دیپلماتیك جمهورى اسلامى ایران در واتیكان عازم آن دیار شدم. ضرورى بود كه قبل از سفر به زیارت استاد بروم و با ایشان خداحافظى كنم در این دیدار ضمن كسب اجازه از ایشان خواستم كه توصیه اى بفرمایند.

استاد گفتند: «شما به مركز روحانیت مسیحیت مى روید. دقت كنید كه روابط صیمیمانه تر بشود و آنها به امورى كه موجب ناراحتى مسلمین مى گردد، نپردازند و البته این امر بدون تفاهم میسّر نیست، پس سعى كنید تفاهمى بین ادیان و نشر اصول اخلاقى همه آنها در مقابل مادى گرى شرق و غرب به وجود آید» بعد افزودند: «حتماً دقت داشته باشید كه قرآن مجید درباره روحانیت مسیحیت تعریفى خاص دارد و مى فرماید: «وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ قالُوا إِنّا نَصارى ذلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ وَ رُهْباناً وَ أَنَّهُمْ لا یَسْتَكْبِرُونَ...» به این ترتیب خداوند مسیحیان را نزدیك تر از دیگران بر مؤمنان معرفى مى كند و سپس در تحلیل آن مى فرماید كه در بین آنها كشیشان و راهب هایى هستند كه تكبّر نمى ورزند! بنابراین مى توان از همین آیه در ملاقات ها استفاده نمود و به آنها ابلاغ كرد كه از نظر مسلمانان، آنها نزدیك تر از دیگران بر ما هستند».

اتفاقاً این توصیه علامه طباطبایى در طول اقامت پنج ساله من در واتیكان، از آغاز تا پایان، مورد استناد و استفاده بود و البته صرف نظر از روش هاى سیاسى واتیكان، واقعاً دیدم كه اغلب كشیشان و پدران روحانى، آدم هاى سلیمى هستند و تكبّر و خودبرتربینى ندارند، در این رابطه خاطره اى از نخستین دیدار با پاپ ژان پل دوم دارم.

...من پس از تسلیم استوارنامه و ابلاغ پیام شفاهى حضرت امام خمینى(قدس سره) كه به ایشان توصیه كرده بودند در كنار ملت ها باشند نه طاغوت ها و اصحاب زر و زور، خواستم خداحافظى بكنم و بروم كه پاپ از كرسى خاص خود برخاست و دست مرا گرفت و به سالن روبه رو، كه كتابخانه شخصى وى در آن جا بود، برد و به عكاس ها گفت كه چند عكس یادگارى با عالى جناب سفیر ـ هیزاكسلانسى! - بگیرید كه گرفتند و آن عكس ها خاطره انگیز و دیدنى است.

در این جا باید اشاره كنم روش پاپ قبلى در تفاهم با ادیان و مذاهب دیگر، به ویژه اسلام، با پاپ فعلى، جناب بندیكت تفاوت كلّى و اساسى دارد و ظاهراً سابقه عضویت پاپ فعلى در گارد جوانان هیتلرى، لایه هایى از روحیه فاشیستى را در روان و درون او به یادگار گذاشته كه متأسفانه موجب آن سخنرانى غیر منطقى  و غیر عقلانى در آغاز كار، بر ضدّ پیامبر اسلام شد.

در دیدار آخر، علامه طباطبایى شما را به نكته دیگرى توجه ندادند؟

البته توصیه فوق در واقع شكل عام داشت، ولى من پس از بیانات ایشان، عرض كردم: «استاد چه نصیحتى براى خود حقیر مى فرمایید؟»

علامه طباطبایى با توجه به آشنایى قبلى و حضور در جلسات اخلاقى و اخذ تعلیمات معنوى از ایشان، ضمن این كه برخلاف روش همیشگى به صورت من نگاه مى كردند، لبخند ملیحى زدند و فرمودند: «در همه جا و همه وقت، مراقبه و محاسبه فراموش نشود.» و البته این توصیه و عمق آن نگاه، در طول اقامت من در خارج تأثیر خاصّ خود را داشت... دست استاد را بوسیدم و رفتم و این آخرین دیدار بود.

اگر جناب عالى در موقع درگذشت علامه طباطبایى در ایران بودید، چگونگى تشییع و محل دفن ایشان را نقل كنید.

متأسفانه من به هنگام رحلت استاد علامه در خارج بودم و از توفیق شركت در مراسم تشییع و تدفین محروم ماندم ولى مى دانم كه تشییع با عظمت و پرشكوهى با شركت مراجع و علما و طلاب و مردم قم به عمل آمده و ایشان در حرم حضرت معصومه(علیها السلام) دفن شده اند. در مورد محل دفن استاد علامه، جریان عجیبى را حجت الاسلام والمسلمین جناب شیخ محمدحسین اشعرى ـ از علماى معروف قمى و از یاران امام خمینى(ره) ـ در ماه شعبان 1426 هـ ـ شهریور 1384 ـ در مكه مكرّمه بیان و نقل كرده است كه برادر عزیز پژوهشگر و مورّخ معاصر جناب آقاى رسول جعفریان آن را از قول ایشان، تحریر و در یكى از مقالات خود آورده است.

خلاصه آن داستان عجیب چنین است:

«... علامه طباطبایى در اواخر بیمارى در بیمارستان آیت الله گلپایگانى بسترى شد. من سه شبانه روز اكثر اوقات آن جا بودم و ایشان در حالت اغماء بود. روزى دكتر منافى وزیر بهدارى وقت آمد به بیمارستان براى ملاقات با ایشان. وقتى وضع را دید، تلفن كرد كه هلى كوپتر بفرستند تا ایشان را به تهران منتقل كنیم. من مخالفت كردم، اما قبول نكرد. همان وقت آیت الله گلپایگانى آمد كه دید ایشان در حال اغماء است. این مسأله را با ایشان مطرح كردم و به ایشان گفتم: شما امر كنید دكتر منافى این كار را نكند. ایشان دكتر منافى را صدا زد و از او خواست تا عصر صبر كنند و اگر مى شود او را منتقل كرد، آن وقت منتقل كنند. ولى متأسفانه یكى دو ساعت بعد درگذشتند. من تلفنى فوت ایشان را به دفتر امام خمینى اطلاع دادم. امام فرمودند: درباره قبر ایشان هر كجا را صلاح مى دانید اقدام كنید. به آقاى مولایى[3] هم دستور خواهیم داد.

من به دنبال آقاى مولایى آمدم تا محلّ قبر را تعیین كنیم. ایشان در كنار قبر مرحوم اشراقى و انگجى جایى را معرفى كرد. من مخالفت كردم و گفتم علامه طباطبایى به عنوان مفسّر و فیلسوف باید قبرش جایى باشد كه مردم راحت تر و آشكارتر سر قبر ایشان بیایند. آن چه آقاى مولایى اصرار كرد من مخالفت كردم. بعد آمدم جایى را كه قبر فعلى ایشان است، نشان دادم. ایشان گفت: این جا پایه هاى سقف است و تمام بتون آرمه است و قابل شكافتن نیست. من نپذیرفتم. ایشان گفت: حتى اگر بشود شكافت، این جا محل دفن و قبر علماست و ما مجاز به شكافتن نیستیم.

من گفتم: این مسأله را حل مى كنم. معمارها را بیاورید تا نظر بدهند كه مى شود شكاف داد یا نه؟ و ثانیاً آقاى آقانجفى در وقت ساختن مسجد بالاسر فهرست قبور را برداشت. از ایشان مى پرسیم كه آیا قبر عالمى در این جا هست یا خیر؟ غروب شد و آقاى نجفى - براى نماز - آمدند. بعد از نماز داستان را شرح دادم و خواستم ایشان بیایند و شرح بدهند كه در این جا قبرى از علما بوده است یا نه؟ ایشان آمدند و گفتند: تا آن جا كه من صورت بردارى كرده ام این جا قبر كسى نیست.

آقاى مولایى گفت: چه اصرارى دارید؟ گفتم: این جا كه قبر كسى نیست. بر فرض هم بتون باشد، امتحانش آسان است. بالاخره به این امر تن دادند و شب درها را بستند و قالى ها را كنار زدند و كارگر آوردند تا بشكافند. سنگ مرمر را برداشتند. موزاییك را هم برداشتند، خبرى از بتون نبود. خاك و خاشاك را برداشتند یك مرتبه هرچه كلنگ زدند صدا مى كرد. آقاى مولایى گفت: من عرض كردم این جا بتون است! من گفتم: ببینیم چرا صدا مى كند. دیدیم آن جا آجرهاى بزرگى است. آنها را برداشتند، در این وقت با كمال شگفتى دیدیم كه یك قبر آماده و ساخته آن جا هست بدون این كه كسى در آن جا مدفون باشد و یا حتى ذره اى از استخوان و غیره در آن دیده شود... آقاى مولایى گفت: این واقعاً شبیه معجزه است. همان جا علامه طباطبایى را دفن كردند كه اكنون مزار اهل علم و عرفان است.»[4]

از این كه وقت خود را در اختیار ما قرار دادید، تشكر مى كنیم.

بنده نیز از شما سپاسگزارم كه با پى گیرى هاى خود توفیق این گفتگو را به مناسبت سالروز رحلت استاد عالى قدر، علامه طباطبایى (روحى فداه) نصیب بنده نمودید. أجركم على الله.


[1]. گفتگوى مشروح استاد سید هادى خسروشاهى با روزنامه جدید الانتشار «وطن امروز» به مناسبت سالگرد رحلت علامه طباطبایى ـ 24 آبان ماه ـ در صفحه 10 شماره 9 و 10 آن ـ هركدام یك صفحه كامل ـ درج شده بود كه چون بخشى از مطالب آن، در دو بخش گذشته این كتاب ذكر شده است، از نقل مجدّد آنها خوددارى مى شود و فقط آخرین قسمت این گفتگو را كه در دو بخش پیشین نیامده است، از روزنامه «وطن امروز» مورخ 22 و 23 آبان ماه 1387، نقل مى كنیم. ناشر

[2]. به جلد دوم «مجموعه رسائل» مراجعه شود.

[3]. حجت الاسلام والمسلمین جناب آقاى مولایى(رحمه الله) در آن ایام تولیت آستانه مقدسه حضرت معصومه(علیها السلام) را به عهده داشت.

[4]. رسول جعفریان، «مقالات تاریخى»، دفتر چهارم، چاپ تهران.