ویژه‌نامه آیت‌الله کاشانی

... در اسفندماه سال قبل ـ 1372 ش ـ به مناسبت مرور 30 سال از رحلت آیت‌الله کاشانی، قصد داشتیم مقاله‌ای مستند درباره نامه آیت‌الله کاشانی در 27 مرداد 32، به آقای دکتر مصدق بنویسیم و شک و تردیدهای دوستان ملی‌گرا و گاهی سلطنت‌جو! را که درباره صحت و اصالت آن نامه روا داشته‌اند، مورد تحلیل و بررسی قرار دهیم... اما در عمل، و با جمع شدن انبوهی از مقالات و اسناد، به نظر رسید که «ویژه‌نامه‌ای» منتشر سازیم... و این در قبال ظلم مضاعف «ملیّون» و سپس «شاهیّون» آن هم در اثر سکوت سی ساله اکثر «روحانیون»، یک «وظیفه» عینی بود.

تبلیغات زهرآگین ناجوانمردانه و تهمت‌های رذیلانه ملی‌گراها، چپ‌نماها و شاه‌پرست‌ها از آغاز حرکت ملی شدن صنعت نفت تا بحران اختلافات، بر ضد مرحوم آیت‌الله کاشانی آنچنان تأثیر سوء از خود به یادگار گذاشته بود که نوشتن مقاله‌ای درباره ایشان، هر نویسنده‌ای را با تهمت‌های بی‌شمار روبه‌رو می‌ساخت.

ولی در زندگی چند روزه، تا آنجا که یاد داریم، به خاطر خوش‌آمد کسی قلم نزده‌ایم و به همین دلیل هم وقتی «اخوان‌المسلمین سودان» توسط ژنرال جعفر نمیری قتل عام شدند و یا رهبری اخوان‌المسلمین مصر، به ویژه سید قطب، توسط سرهنگ عبدالناصر به شهادت رسیدند، به دفاع از ستمدیدگان پرداختیم و این، حتی بعضی از دوستان را خوش نیامد! و ما را با خشم انقلابی؟! مورد حمله قرار دادند که گویا این قبیل «دفاعیات» نوعی دفاع از «رژیم» است!... چرا که سید قطب توسط «شاه» اعدام نشده بود، بلکه قاتل او طاغوت دیگری بود که به ظاهر با شاه اختلاف نظری داشته است؟!...

البته خشم انقلابی! دوستان، ما را از ادامه راه بازنداشت و همچنان به حق‌گویی و حق‌نویسی، در حدود امکانات و مقدورات، ادامه دادیم و در حدّ قدرت خود به دفاع از حقیقت پرداختیم...

... از حوادث آن دوران، سی یا چهل سال می‌گذرد و در این مدت اسناد زیادی به دست آمده و متأسفانه اسناد بی‌شماری هم به تدریج مفقود شده و از بین رفته است... ولی جای تأسف است که علیرغم بازگویی حقایق توسط اسناد و افشای امور در اثر مرور زمان، گروهی از تاریخ‌نویسان اجاره‌ای ـ تکسّبی، در مورد رجال برجسته جهان اسلام ـ به ویژه از سید جمال‌الدین اسدآبادی به این طرف ـ چنان به «ترکتازی» پرداخته‌اند که «ترکان عثمانی» را روسفید ساخته‌اند و گویا آنها تصور می‌کنند که شاهدان آن دوران‌ها، همه مرده‌اند و به همین تصور مثلاً در مورد آیت‌الله کاشانی آن چنان به یاوه‌سرایی پرداخته و به داوری نشسته‌اند که در تحلیل منطقی می‌بینیم: به دیوانگی ماند این داوری!...

البته اگر دوستانی می‌خواهند به دلیل خودکم‌بینی‌ها و یا علل دیگر، همچنان آقای دکتر مصدق را «پیشوا»ی مادام‌العمر خود بدانند، و حتی پس از «ممات»! هم او را بخواهند «حیات» بخشند، ما را با آنها حرفی نیست و آنها را هم حرجی نباید باشد، اما اگر در این راستا، بخواهند آیت‌الله کاشانی را «وجه المصالحه» قرار دهند و حتی با بی‌شرمی و رذالت تمام مانند آقای دکتر شمس‌الدین امیرعلایی در خاطرات خود، نسبت «خیانت» به آن رادمرد بزرگ ضد استعماری بدهند، این نه تنها قابل تحمل نخواهد بود، بلکه افشاگر این نکته نیز خواهد بود که این آقایان همچنان توطئه مشترک انگلیس، آمریکا و شوروی را در «ضرورت متهم و منزوی ساختن آیت‌الله کاشانی» ادامه می‌دهند...

... در مقاله «نگاهی به اسناد سری وزارت خارجه انگلیس» می‌خوانیم که هم انگلستان و هم آمریکا، تنها راهی را که برای از صحنه خارج کردن آیت‌الله کاشانی یافته‌اند، متهم و بی‌آبرو ساختن ایشان است و دوست سابق ما! رفیق! دکتر کیانوری، دبیر کل حزب توده ایران هم در مصاحبه‌ای افشا می‌کند که «با اشاره شوروی» در مورد متهم ساختن آیت‌الله کاشانی و نیروهای ملی به علت «وابستگی» به شوروی، آن چنان تاخته‌اند که «لکۀ ننگش از تاریخ حزب شسته نخواهد شد»!... و این وابستگی به شوروی، رهبری حزب را وادار ساخته که مرتکب خیانت دیگری بشوند: «مبارزه علیه آیت‌الله کاشانی را ادامه دادیم و در آن گروهی قرار گرفتیم که کوشش می‌کردند روحانیت را از صحنه مبارزه بیرون و منزوی کنند...» برای این که به حقیقت ماجرا پی ببریم، گفته‌های آقای کیانوری را عیناً نقل می‌کنیم تا چگونگی همکاری و همگامی عملی مزدوران وابسته به شرق و غرب در جریان ملی شدن صنعت نفت و مبارزه با آیت‌الله کاشانی، برای منزوی ساختن ایشان، روشن گردد.

دکتر کیانوری، به عنوان دبیر اول حزب توده، حزب را مبتلا به چهار نوع بیماری معرفی می‌کند که باعث شدند حزب در طول چهل سال، راهی را پیش بگیرد که «بیراهه بود و باطل و ناحق و نتیجه‌اش خیانت به ملت ایران»!

کیانوری سپس به شمردن نمونه‌ها می‌پردازد و می‌گوید:

«... نمونه چهارمش مسأله مبارزه برای بیرون آوردن نفت جنوب از استیلای انگلیسی‌ها است... مردم به حرکت درآمدند و این حرکت در درجه اول می‌توان گفت تحت تأثیر روحانیت مبارز ایران به رهبری آیت‌الله کاشانی و سایر نیروهای ملی بود... در اینجا باز هم وابستگی، ما را به راه نادرستی انداخت که لکّه ننگش هیچ وقت از تاریخ حزب ما شسته نخواهد شد... وقتی شعار ملی کردن نفت در سراسر کشور مطرح شد، رهبری حزب با این استدلال که این شعار، شعار آمریکایی ـ انگلیسی است[1] با آن مخالفت نمود و چنین استدلال می‌کرد که کسانی این شعار را مطرح می‌کنند، یعنی نیروهای مذهبی تحت رهبری آیت‌الله کاشانی و نیروهای ملی تحت رهبری مصدق، اینها وابستگان آمریکا و مزدوران آمریکا هستند و لاطائلاتی از این نوع... با کمال تأسف این جریان خیانت‌آمیز، مدتی طولانی طول کشید...».

کیانوری باز در این زمینه، چنین توضیح می‌دهد:

«... ما با اشاره شوروی‌ها در کابینه قوام، که از دیرگاه به عنوان یک عامل سرشناس امپریالیست‌های غربی شناخته شده بود، شرکت کردیم و مهر ضد امپریالیستی به آن زدیم که یک خیانت بزرگ بود... و چون ماهیت حزب ما تغییر پیدا نکرد، سیاست حزب ما هم نمی‌توانست تغییر پیدا کند و بهترین نمونه‌اش این است که وقتی مبارزه ملت ایران برای ملی کردن نفت جنوب آغاز شد، مبارزه فوق‌العاده درخشانی بود به رهبری بخشی از روحانیت مبارز به خصوص آیت‌الله کاشانی از یک طرف و دکتر مصدق که رهبری ملیّون را به عهده داشت. همکاری این دو جریان، یک جریان وسیع ضد امپریالیستی در ایران به وجود آورد، ولی به محض این که مسأله ملی کردن صنایع نفت در سراسر کشور مطرح شد، ما وابستگی و ماهیت خود را نشان دادیم و با آن مخالفت کردیم و گفتیم که این یک نقشه آمریکایی است... و مطبوعات ما در سال‌های 29 تا 31، آیت‌الله کاشانی و مصدق را به بدترین شکل مورد حمله قرار می‌داد و عمال جاسوسان آمریکا معرفی می‌کرد و تنها در سال 31 است که در نزدیکی‌های 30 تیر، شلاق واقعیت‌های جهانی ما را وادار کرد موضع خود را تغییر بدهیم و از سیاست دکتر مصدق دفاع بکنیم و این باز در چارچوب وابستگی بود. و ما مبارزه علیه آیت‌الله کاشانی را ادامه دادیم و در آن گروهی قرار گرفتیم که کوشش می‌کردند روحانیت را از صحنه مبارزه بیرون و منزوی کنند و در نتیجه مردم از مبارزه کنار بکشند... در جریان کودتای 28 مرداد در عین حال که حزب از تمام جزئیات کودتا اطلاع داشت، می‌توانست مصدق را مطلع سازد...»[2]

* * *

... استمرار انتشار بعضی کتاب‌ها و مقالات توسط ملی‌گراها و ظلم علنی و رذیلانه بر این سید بزرگوار، آن هم با استناد به گزارش مثلاً یک روزنامه‌نویس آمریکایی یا مزدور شاهی، نشان می‌دهد که متأسفانه آیت‌الله کاشانی نه تنها در زمان حیات برای امپریالیسم خطرناک بوده، بلکه پس از رحلت هم حتی یاد و نام او همچنان دشمن را می‌ترساند و می‌لرزاند! و به همین دلیل ما را وامی‌دارد که به نشر «ویژه‌نامه» بپردازیم...

البته نشر این ویژه‌نامه به آن معنا نیست که آیت‌الله کاشانی را مطلق بدانیم و یا ایشان را «معصوم» و دور از اشتباه بنامیم و حتی بر این باوریم که عمل بر مقتضای اجتهاد و تشخیص، هرگز خلعت عصمت بر کسی نمی‌پوشاند، ولی این نکته را اثبات می‌کند که این خطا یا اشتباه هرگز «عمدی» و یا خدای نکرده از روی «غرض نفسانی» نبوده است.

انکار حقایق و نادیده گرفتن زحمات و کوشش‌ها و تبعیدها و زندانی‌شدن‌های آیت‌الله کاشانی یک بار در اوج قدرت توده‌ای‌ها و هواداران دکتر مصدق... و یک بار هم اکنون، پس از پیروزی انقلاب اسلامی و به بهانه تاریخ‌نگاری و خاطره‌نویسی به شدت ادامه داشت و به شدت هم ادامه دارد ولی در مواردی، از اصل نسخه «خاطرات» منتشر شده هیچ خبری نیست و ناشران محترم، گویا خود را ملزم نمی‌دانند که برای اثبات اصالت و صحّت «خاطرات» منتشره، لااقل سطوری از دستخط مؤلف! و نویسنده! را بیاورند؟!...

در این میان ناگهان مستشرقی فرانسوی! یافت می‌شود که برای «نخستین بار»[3] در اصالت نامه آیت‌الله کاشانی به دکتر مصدق در 27 مرداد شک و تردید روا می‌دارد[4] و سپس همه ملی‌گراها در کتاب‌ها و مقالات و مجله‌های خود، به شادی و طرب می‌پردازند که نامه «جعلی» بوده است و این «ضیق خناق» که متأسفانه اغلب به آن مبتلا شده‌ایم، هرگونه انصاف، عدل، حق، مروت، رشادت و جوانمردی را از ما دور می‌کند و در واقع همه از اصحاب: «هدف وسیله را مشروع می‌سازد» می‌شویم و منکر اصالت‌ها، ارزش‌ها، معیارهای صحیح اخلاقی و انسانی...

دیروز در روزنامه‌های: شورش، پرخاش، باختر امروز، به سوی آینده، شهباز، عصر آینده و... آیت‌الله کاشانی را مزدور انگلیس و آمریکا نامیدند و امروز در خاطرات فلان صولت السلطنه و خان القشقاویه! وابسته به غرب، او را انگلیسی می‌خوانند و در ماهنامه «پیام هاجر» خواهر عزیز ما، خانم اعظم طالقانی، برخلاف رضای پدر، او را عامل کودتای 28 مرداد می‌پندارند!...

می‌گویند تاریخ تکرار می‌شود و ما می‌بینیم که در یک‌صد سال اخیر، از سید جمال‌الدین اسدآبادی تا سید ابوالقاسم کاشانی و شهید سید مجتبی نواب صفوی تا سیدهای دیگر با «انگ» انگلیسی بودن و پول گرفتن از این و آن، «ترور شخصیت» می‌شوند تا بر نسل جوان ناآگاه از عمق مسائل و غیرناظر بر حوادث، چنین بقبولانند که در میان رهبران مسلمان مشرق زمین، شخصی غیروابسته وجود نداشته است و یا آن که حداقل «شهریه‌بگیر» موقوفه انگلیسی «اوده» هندوستان بوده‌اند حتی در کربلا و نجف!...[5] و در مقابل، اکثریت قریب به اتفاق روشنفکر جماعت فراماسون یا عضو رسمی سازمان‌های جاسوسی و یا عمله آماتور ظلمه در داخل و خارج،... اینها همه «رهبران ملی» هستند بدون آن که اشاره کنند که بعضی از آنها برای مبارزه با انقلاب اسلامی ایران، در «پاریس» از «سیا» «قرض الحسنه»! دریافت می‌دارند![6]

* * *

مجدداً تاکید می‌کنیم که طبق اسناد سری وزارت خارجه انگلیس، و اظهارنظر مقامات آمریکایی و اعتراف رهبری حزب توده، تنها کیفری که در مورد آیت‌الله کاشانی «عملی و مفید» بوده، «بی‌آبرو کردن، بی‌اثر کردن و منزوی ساختن» ایشان بوده است و متأسفانه همه می‌دانیم که این «وظیفه» را گروهی از ملی‌گراها، توده‌ای‌ها و شاهی‌ها به خوبی انجام داده‌اند و اکنون هم، در زمان حیات کسانی که خود شاهد عینی ماجراها و حوادث بوده‌اند، به قلب حقایق، تحریف تاریخ، انکار اسناد و نشر اکاذیب و اتهامات پرداخته‌اند... و ما به عنوان ادای «تکلیف» در قبال حق و عدل و تاریخ، به گوشه‌هایی از حقایق تاریخ معاصر اشاره می‌کنیم و در این راستا، از دیدگاه‌های افراد مختلف استفاده کرده‌ایم. به امید آن که برای اهل انصاف سندشناس! مفید و ثمربخش باشد.

* * *

بی‌شک هرگونه نقد منطقی و مستند را، بدون هیچ گونه سانسوری، منتشر می‌سازیم و اگر پاسخی داشتیم، بر آن می‌افزاییم و باور ما این است که راه صحیح و منطقی بررسی تحلیلی تاریخ، بیان حقایق و نشر اسناد و طرد هرگونه خودمحوری است...

قم: سید هادی خسروشاهی*

بهار 1373 ش

 


[1]. امام­ خمینی(قدس­ سره) ماهیت حزب توده، که دیگران را آمریکایی­ ـ انگلیسی معرفی می‌کند، چنین بیان می‌کنند:

«... اصل این حزب توده را می‌دانم. آن کسی که حزب توده را ایجاد کرد همسفر مکه ما بود. سلیمان میرزا یک آدم مقدس‌مآبی بود. حزب توده به دست سلیمان میرزای نمازی و طاعتی و مکه‌برو ایجاد شد و این مستقیماً از انگلیس‌ها بود...» و: «... اما حدسی که ما می‌زنیم اینست که این اشخاص، که خود را چپ معرفی می‌کنند، عمال آمریکا هستند، نه این که مربوط به آن طایفه دیگر باشند، می‌شود با آنها هم باشند، اما بیشتر احتمالش این است که اینها آمریکایی باشند... آن کسی که حزب توده را ایجاد کرد سلیمان میرزا بود. سلیمان میرزا همسفر من بود در مکه. آدم نمازخوان و آدم مؤمن... این از طریق انگلیس‌ها این طرح را ریخته بود، آن وقت انگلیس‌ها بودند، حالا هر چه هست آمریکا است...» (صحیفه نور، ج 8، چاپ اول، صفحات 133 و 77)

[2]. نشریه «جمع‌بندی 42 سال عملکرد حزب توده»، چاپ دوم، ایتالیا، 1362، صفحات 9، 12 و 22 (این نشریه سه بار و در ده هزار نسخه از سوی مرکز فرهنگی اسلامی اروپا ـ رم، چاپ و منتشر گردید)... با این اعتراف معلوم می‌شود که علیرغم ادعاهای بی‌شمار خود آقای کیانوری، حزب نه تنها بر ضد کودتا قیام نکرد، بلکه حتی اطلاعات خود را درباره کودتا، در اختیار دکتر مصدق هم قرار نداد...

[3]. «نخستین بار که نسبت به اصالت نامه آیت‌الله کاشانی به طور کتبی اظهار شک و تردید شد توسط آقای «یان ریشارد» محقق فرانسوی در «ابستراکتا ایرانیکا» چاپ هلند بود. قبل از انتشار در دیداری که در تهران با هم داشتیم، نظر مرا پرسید و نظر خود را برایم گفت...» (هفتاد مقاله: ارمغان فرهنگی به دکتر غلامحسین صدیقی، مقاله‌های ایرج افشار، صفحه 275 چاپ تهران، انتشارات اساطیر).

[4]. برای نمونه، ملاحظه کنید: «هفتاد مقاله» به کوشش یحیی مهدوی و ایرج افشار، «جنبش ملی شدن صنعت نفت ایران» تألیف سرهنگ غلامرضا نجاتی، چاپ جدید شرکت انتشار، «بیراهه» تألیف عبدالله برهان، در رد خاطرات احسان طبری!، ماهنامه «اطلاعات سیاسی ـ اقتصادی» شماره 44 ـ 43 مقاله دکتر ایرج وامقی، ماهنامه «راه مجاهد» آقای مهندس میثمی شماره‌های 64 و 67 و 71، چاپ تهران، آخرین شماره مجله «ایران فردا» به مسئولیت آقای مهندس عزت‌الله سحابی (شماره 8 مورخ مرداد و شهریور 72)، ماهنامه «پیام هاجر» مقاله دکتر شمس‌الدین امیرعلایی، مصاحبه کیانوری با روزنامه «جمهوری اسلامی»! و...

[5]. رجوع کنید به کتاب «حقوق بگیران انگلیس در ایران»، تألیف اسماعیل رائین، چاپ تهران و طبق اسناد، توزیع رایگان توسط ساواک... و متأسفانه مرحوم عبدالهادی حائری (غفرالله له) حتی پدر خود را چنین معرفی می‌کند: رجوع کنید به آخرین کتاب وی که خاطرات زندگی‌اش می‌نامد!...

[6]. دریادار احمد مدنی یک نمونه است.

*. این بحث، مقدمه‌ای بر «ویژه‌نامه» آیت‌الله کاشانی، شماره ششم، سال دوم فصلنامه «تاریخ و فرهنگ معاصر» است که توسط اینجانب از حوزه علمیه قم منتشر می‌گردید و انتشار آن شش سال ادامه یافت... و اینک مقالات اینجانب در آن، با اضافاتی به شکل کتاب چاپ می‌شود و امیدواریم که بقیه مقالات مستند و تاریخی آن ویژه‌نامه، به شکل کتابی دیگر و مستقل انتشار یابد و در اختیار علاقمندان به تاریخ معاصر ایران، قرار گیرد.