دیكتاتور خون مى ریزد!

... در یكى از روزهاى خرداد ماه سال 42 كه دوستان از جمله مهندس سحابى در زندان بودند، یكى از دانشجویانى كه بر من ناآشنا بود، در قم و مدرسه فیضیه به دیدار من آمد و «كلمه رمز» ـ آیت الله طالقانى سلام رساندند ـ را به من گفت و پس از احوالپرسى عادى، یك كتاب به من داد و خداحافظى كرد و به سرعت رفت... كتاب را كه باز كردم، طبق معمول اعلامیه اى در داخل آن بود كه من آن را در گوشه اى از مدرسه خواندم و خیلى نگران شدم... چون لحن آن بسیار تند بود و با عنوان «دیكتاتور خون مى ریزد» آغاز شده بود... چاپ و توزیع آن در قم بدون شك مى توانست واكنش تندى از سوى ساواك به دنبال داشته باشد. اما من، باز به سراغ مرحوم آقا سید یحیى برقعى، مدیر چاپخانه حكمت رفتم و چون مجله «مكتب اسلام» در آن چاپخانه چاپ مى شد، رفت و آمد من كه عضو هیأت تحریریه مجله بودم، خیلى مشكوك نمى زد!... اعلامیه را در گوشه اطاق حروفچینى كه كسى نبود به آقاى برقعى نشان دادم، وقتى آن را خواند گفت: این دوستان این بار مى خواهند كه دیكتاتور خون ما را هم بریزد؟... من فكر نمى كنم كه بتوانم آن را چاپ كنم و جان سالم به در ببرم... این بود كه اعلامیه مزبور، به جاى چاپ در تعداد وسیع، به صورت محدود و به شكل پلى كپى، تكثیر شد كه لحن تند آن موجب شگفتى خیلى ها گردید. البته نخست شایع بود كه اعلامیه را آیت الله طالقانى نوشته است، اما بعدها مهندس سحابى در دیدارى به من، كه آن را به زحمت در قم تكثیر كرده بودم، گفت: «اعلامیه را من در زندان نوشتم و دادم دوستان همفكر مطالعه كردند و اصلاح نمودند و البته یكى دو نفر موافق چاپ و نشر آن نبودند، از جمله مرحوم على بابایى در حاشیه اعلامیه نظر مخالف خود را اینگونه نوشت كه چون اعلامیه، لحن مبارزه مسلحانه دارد و این جزء برنامه نهضت نیست، من صلاح نمى دانم كه چاپ یا منتشر گردد، ولى اغلب دوستان دیگر مشكلى در نشر آن ندیدند.

اعلامیه را پدرم دكتر سحابى تحویل گرفت تا در ضمن انتقال از زندان قصر به زندان قزل قلعه كه در آن تفتیش جدى به عمل نمى آمد، براى چاپ تحویل یكى از دیدار كنندگان بدهد... اما در موقع وضو گرفتن پدر، اعلامیه از جیب وى به زمین مى افتد كه یكى از مأمورین زندان آن را بر مى دارد و پس از مطالعه، بلافاصله صورت جلسه مى كند و آن را به دادستانى ارتش مى فرستد... مرحوم پدرم براى آنكه كسى گرفتار نشود، مسئولیت تهیه آن را خود به عهده مى گیرد، ولى چون اعلامیه به خط من بود، دو سه روز بعد به سراغ من آمدند و مرا به عشرت آباد بردند و حدود یك ماه مرا در سخت ترین شرایط مورد بازجویى قرار دادند و پس از تكمیل پرونده، مجدداً مرا به نزد دوستان برگرداندند...»

البته و بطور كلى نهضت در دفاع از حركت مراجع به رهبرى امام خمینى و توجیه خواست هاى آنان، در آن زمان فعال بود و اعلامیه هاى دیگرى نیز منتشر ساختند كه بعضى از آنها را ما باز در قم تكثیر كردیم و علاوه بر قم، به شهرستان ها هم فرستادیم كه نقل همه آنها در این یادداشت كوتاه مقدور نیست... ولى نقل اعلامیه «دیكتاتور» بى مناسبت نخواهد بود:

دیكتاتور خون مى ریزد

مردم مسلمان ایران! در طول تاریخ نخستین بار است كه به مقام منیع نیابت عظماى امام علیه السلام جسارت مى شود و مرجع تقلید حضرت آیت  الله خمینى دزدیده و زندانى مى شود و حضرت آیت   الله شریعتمدارى در خانه خود و در میان صدها سرباز گارد شاهى زندانى است و حضرت آیت   الله میلانى را كه براى شركت در انقلاب خونین مردم تهران از مشهد حركت نموده بودند از نیمه راه بازگردانیده و علماى تهران، شیراز، قم، مشهد، تبریز و شهرهاى دیگر را دسته جمعى زندانى مى كنند.

مردم باغیرت! رقم كشته ها و زخمى ها در كشور از ده هزار نفر متجاوز است. مردم عریان و به جان رسیده این مملكت، سینه هاى لخت خود را به رگبارهاى مسلسل شاه دیكتاتور جبار سپردند و كشته شدند و تسلیم حكومت جبار نشدند.

دانشجویان دانشگاه تهران با شعار دیكتاتور خون مى خواهد، مرگ بر دیكتاتور خون آشام، به یارى مردم مسلمان به خیابان ها ریختند و امروز ششمین روز قیام و انقلاب سراسرى مردم كشور علیه دیكتاتورى است و هنوز على رغم تصور باطل عمال دیكتاتورى، مقاومت مردم ادامه دارد.

مردم تصمیم گرفته اند به خاطر رضاى خداوند و تحصیل حق و آزادى به مقاومت ادامه دهند.

19/3/1342

نهضت آزادى ایران

این اعلامیه را نسل جوان نهضت مورد تأیید قرار داده بودند از جمله مرحوم محمد حنیف نژاد كه در آن ایام در زندان بود و بعدها به مبارزه مسلحانه روى آورد...