پیوست 7

حزب توده و آیت‌الله کاشانی

توطئه مشترک آمریکا و انگلیس، در متهم ساختن آیت‌الله کاشانی و نشر بی‌شرمانه‌ترین اتهامات و با رذیلانه‌ترین وسایل، توسط چه کسانی و چه گروه‌هایی در ایران و جهان پیاده شد؟ بی‌شک استعمارگران برای این قبیل امور، مزدورانی در همه جا می‌توانند بیابند که همواره «قلم» را به «مزد» می‌زنند! و «روزی» را به «نرخ روز» می‌خورند...!

در ایران به موازات گروه‌های وابسته به «جبهه ملی»، «حزب توده» نیز علیرغم تضاد ظاهری در مسائل سیاسی با آن جبهه، در متهم ساختن «آیت‌الله کاشانی» به تشریک مساعی پرداخت! و در واقع توده‌ای‌های انگلیسی ـ روسی در این زمینه، همکاری فعالانه‌ای با جبهه‌ای‌ها داشتند و در این رابطه، کینه و عقده‌های روانی ـ سیاسی خود را حتی به سال‌های بعد از کودتای 28 مرداد نیز کشانیدند و در سال 42، علیرغم اینکه به ظاهر از روحانیت مترقی! به اصطلاح پشتیبانی می‌کردند، با زبان سخنگوی دولت کودتا ـ سرتیپ فرزانگان ـ دربارۀ آیت‌الله کاشانی سخن گفته و چنین داوری! می‌کنند:

... «یک روز سید کاشانی را مردم به این دلیل که در نهضت ضد استعماری فعالانه شرکت می‌کرد، روی دست می‌بردند و کسی جرأت نداشت به مقام روحانی و اجتماعی او اهانت کند، ولی به محض اینکه فریب دربار را خورد و علیه حکومت قانونی دکتر مصدق وارد دسته‌بندی‌های ضد ملی گردید، همان مردم او را به صورت پول سیاهی درآوردند و مسخره خاص و عامش کردند...»[1] آیا به دیوانگی نمی‌ماند این داوری؟!

این سخن را کسانی می‌گویند که حتی در همان دوران، «حکومت قانونی دکتر مصدق» را «غیرقانونی» و خود وی را هم در روزنامه‌های گوناگون‌شان، «عامل امپریالیسم» و «نوکر اجنبی» و... می‌نامیدند و بی‌شک مراد آقای کیانوری از «مردم» هم، که آیت‌الله کاشانی را مسخره کردند، مردم مسلمان ایران نیست، بلکه روزنامه «مردم» ارگان حزبی است که هم با ساز شوروی می‌رقصید و هم با ساز انگلیس... هم با ملی‌گرایان می‌جنگید و هم نفت شمال را به شوروی می‌بخشید.

چند نمونه از تیترهای روزنامه‌های حزب توده، مانند: «به سوی آینده»، «عصر نو» و «نوید آینده» را ملاحظه نمایید که دکتر مصدق را «عامل امپریالیسم» می‌نامند! و البته در جایی که «سید کاشی» عامل دربار باشد، مصدق هم باید عامل انگلیس و آمریکا باشد:

در مورد توطئه کودتای ننگین 28 مرداد، آقای دکتر کیانوری در خاطرات خود و یا در مقالاتی که نوشته و همچنین در جزوه «حزب توده ایران و دکتر محمد مصدق» آنچنان داد سخن داده که گویی از همه چیز آگاه بوده و به مصدق هم بارها و با تلفن اندرونی مخصوص همسر ایشان! ساعت به ساعت شخصاً گزارش داده و این آقای دکتر مصدق است که در صبح روز 28 مرداد در پاسخ آقای کیانوری می‌گوید: «مطمئن باشید هیچ خبری نیست. اوضاع کاملاً آرام است...» و ظهر همان روز به او می‌گوید: «آقا همه به من خیانت کرده‌اند، شما اگر کاری از دستتان بر می‌آید، بکنید یا شما به وظیفۀ میهن‌پرستانه خود، هر طور صلاح می‌دانید، عمل کنید.»[2]

البته ما در صحت جملات نقل شده ـ در مورد توصیه بر عمل به وظیفه میهن‌پرستانه! ـ تردید داریم ولی باعث تأسف است که آقای دکتر مصدق، نه به هشدار حزب توده اهمیت می‌دهد و نه به نامه هشدار آیت‌الله کاشانی و در پاسخ مرقوم می‌دارد که گویا «مستظهر به پشتیبانی ملت است»... البته شباهت پاسخ‌های آقای دکتر مصدق به هشدارهای کیانوری، که در خاطرات وی هم آمده است، در واقع نشان‌دهنده صحت پاسخ به آیت‌الله کاشانی و دیگران است، ولی معلوم نیست که آقای کیانوری روی چه مدرک و ملاکی، گفته‌های خود را به آقای دکتر مصدق، کاملاً درست می‌داند، ولی نامه و مکتوب آیت‌الله کاشانی را مجعول می‌نامد که ناگهان، مانند یک مورخ معاصر وارد صحنه می‌شود و در مصاحبه ویژه خود با «روزنامه جمهوری اسلامی» در مورد نامه 27 مرداد آیت‌الله کاشانی به دکتر مصدق، چنین افاضه می‌فرماید: «این نامه، دروغ و ساختگی است و به خط پسر ایشان است. یک کتاب در این باره نیز منتشر شده است. یکی از طرفداران ملیون کتابی نوشته با دلایل و با اقرار پسر آقای کاشانی که قبول کرده این نامه ساختگی است.»[3]

البته آقای کیانوری توضیح نمی‌دهد که چرا این نامه دروغ است ولی اخطارهای تلفنی ایشان آن هم با تلفن همسر آقای دکتر مصدق! دروغ نیست؟! از سوی دیگر روشن نمی‌کند که این خط، خط کدام یک از پسران ایشان است؟ سوم آنکه کدام یک از ملیون کتابی در این زمینه نوشته‌اند؟ ـ لابد مرادش مقاله ایرج افشار است در کتاب 70 مقاله! ـ چهارم آنکه کدام پسر آقای کاشانی اقرار کرده که این نامه ساختگی است؟ و بالأخره آیا آقای کیانوری با الفبای تاریخ‌نویسی آشنا است یا نه؟ مگر می‌شود برای رد اصالت یک نامه تاریخی، که حتی قبل از انتشار در ایران، فتوکپی آن در اختیار آقای «احسان طبری» قرار گرفته است، شعار حزبی داد؟ و گوبلزوار دروغ جعل کرد تا ثابت شود که نامه ساختگی است؟

* * *

تحلیل مبسوط موضع‌گیری‌های ضد مردمی حزب توده ایران درباره نهضت ملی و دکتر مصدق و آیت‌الله کاشانی، نیازمند فرصت دیگری است... صدها سند زنده از خود حزب توده و علیه آن، در این زمینه موجود است که برای محکومیت قطعی حزب کافیست... ولی ما در اینجا فقط بخش کوتاهی از خاطرات «احسان طبری»، ایدئولوگ سابق حزب، را نقل می‌کنیم تا روشن شود که اولاً موضع رسمی حزب توده درباره آیت‌الله کاشانی و دکتر مصدق چه بوده؟ و ثانیاً معلوم گردد که چون همواره «هدف، وسیله را مشروع می‌سازد» این رسوایان تاریخ، می‌خواهند تاریخ معاصر میهن ما را تحریف کنند و برای همین هم با قاطعیت! اعلام می‌دارند که نامه جعلی! است... یعنی باز با ملی‌گرایانی که تا دیروز در متهم ساختن آیت‌الله کاشانی با هم همکاری تنگاتنگ و ارگانیک! داشتند، امروز هم هم‌صدا می‌شوند.

ولی آقای احسان طبری نامه آیت‌الله کاشانی را کاملاً صحیح و اصیل می‌داند و آن را یک سند تاریخی معرفی می‌کند و من در جلسه‌ای که با آقای طبری در هتل استقلال تهران، بعد از شرکت و سخنرانی ایشان در میزگرد هفتمین کنفرانس اندیشه اسلامی، داشتم در رابطه با همین نامه آیت‌الله کاشانی که در خاطرات خود اشاراتی به آن نموده بود ـ این خاطرات در سال 1366 در تهران چاپ شده است ـ از مرحوم «احسان طبری» سؤال کردم که شما از کجا اصالت این نامه را در خاطرات خود با قاطعیت پذیرفته و آن را یادآور شده‌اید؟ او گفت: «برای اینکه نسخه‌ای فتوکپی شده از این نامه، قبل از انقلاب اسلامی، در آلمان توسط یکی از دوستان در اختیار من قرار گرفت تا در نوشتن تاریخ ایران و خاطرات خود، از آن استفاده کنم... بنابراین، چیزی را که من چند سال قبل از انقلاب اسلامی و یا انتشار علنی نامه در ایران، آن هم در خارج از کشور دیده‌ام، چگونه می‌توانم در اصالت آن تردید روا دارم؟ این انصاف نیست که من در این سن و سال، بخواهم حقیقتی را به خاطر اهداف پوچ حزبی، مخفی کنم... به ویژه که حالا دیگر اعتقادی به حزب هم ندارم که به خاطر آن بخواهم صحت و اصالت یک سند تاریخی را انکار نمایم.»

هیئت رئیسه کنفرانس وحدت اسلامی

از راست به چپ: دکتر طلال عتریسی، عبدالله جنبوش، شریف مهدوی، سید هادی خسروشاهی، حامد الگار، ظفرخان بکاش، عبدالرحمن اوغلو و احسان طبری

امیدوارم که رفیق! سابق، آقای دکتر کیانوری، اشتباهات عمدی! خود را به ویژه در مسائل تاریخی، در چاپ‌های بعدی خاطرات خود، اصلاح و تکمیل نماید و همانطور که در میزگرد تلویزیونی رفقا!، و در حضور اعضای کادر مرکزی، ضمن برشمردن اشتباهات عمده و اساسی حزب توده ایران،[4] از همه اعضای حزب و به ویژه از جوانان می‌خواهد که «در شناخت جامعه خود و تاریخ صحیح ایران[5] به بررسی بی‌طرفانه مسائل کشور و اعترافات رهبری حزب توجه کنند»، خود نیز به تصحیح اشتباهات تاریخی‌اش بپردازد.

اینک بخش کوتاهی از خاطرات «احسان طبری» در این زمینه، نقل می‌شود. امیدواریم که مورد توجه آقای کیانوری!، هواداران حزب و جوانان علاقمند به مسائل تاریخی قرار گیرد...

و اگر آقای کیانوری، مطالب «احسان طبری» را به خاطر آخرین موضع‌گیری‌های وی درباره حزب توده نمی‌پذیرد، برای ایشان نخست «آیه‌ای از مسکو»!! نقل می‌کنیم تا ببینند که مورخین محقق «قبله‌گاه مارکسیسم» هم اصالت نامه آیت‌الله کاشانی را پذیرفته‌اند:

بوندار یوسکی، مورخ معاصر روسی، در کتاب «غرب بر ضد جهان اسلام» می‌نویسد: «در اواخر سال 1952 و اوایل سال 1953، اختلاف میان مصدق و کاشانی، که ناشی از اختلاف نظر در تاکتیک استمرار مبارزه بر ضد امپریالیسم غرب به ویژه امپریالیسم آمریکا بود، به وجود آمد. مصدق از پیشنهاد آیت‌الله کاشانی، درباره برگزاری کنفرانس کشورهای اسلامی در تهران که هدف آن در واقع ایجاد یک سازمان جهانی اسلامی برای مبارزه با استعمار بود، پشتیبانی نکرد... ولی علیرغم این نوع برخورد، کاشانی طی نامه‌ای در تاریخ 27 مرداد 32 به مصدق هشدار داد که کودتایی به رهبری زاهدی در شرف وقوع است، ولی مصدق از ترس گرایش توده‌های مردمی به یک نبرد طولانی بر ضد امپریالیسم از هر گونه واکنشی خودداری کرد در حالیکه از اخطار «هندرسون»، در دیدار یک روز پیش هم می‌بایست آمادگی برای مقابله به وجود می‌آمد!»[6]

* * *

... و اکنون این دیدگاه مورخ روسی را با خاطرات آقای احسان طبری و مصاحبه آقای کیانوری در کنار هم قرار دهید... داوری نهایی با شما خواهد بود.*

 


[1]. روزنامه مردم، ارگان حزب توده ایران در خارج از کشور، مورخ 15مرداد 1343 و کتاب «حزب توده ایران و جنبش خونین پانزده خرداد» چاپ تهران، 1360، صفحه 15.

[2]. «حزب توده ایران و دکتر مصدق»، تألیف دکتر نـورالدین کیانوری، چـاپ تهـران، 1359، صفحه 42.

[3].  روزنامه جمهوری اسلامی، مورخ 5 بهمن 1371، صفحه 14 و 15 (قسمت 12 مصاحبه).

[4]. مراجعه شود به «قصة الحزب الشیوعی الایرانی»، تألیف سید هادی خسروشاهی، چاپ «مرکز فرهنگی اسلامی اروپا»، رم ـ ایتالیا، 1984 میلادی، صفحه 29ـ 28.

[5]. همان، صفحه 40 ـ 39.

[6]. الغرب ضد العالم الاسلامی من الحملات الصلیبیه؛ حتی ایامنا، ترجمه به عربی از «الیاس شاهین» چاپ دارالتقدم، مسکو، 1985، صفحه 322.

*. توضیح: این مقاله در زمان حیات رفیق! دکتر کیانوری نوشته شده و نخست در مجله «تاریخ و فرهنگ معاصر» به چاپ رسیده است.